یادداشتی بر کتاب سرگذشت یک سفر نوشته ی محمد جعفری

حسب حالی بنوشتی و شد ایامی چند !


یادداشتی بر کتاب سرگذشت یک سفر نوشته ی محمد جعفری

در این یادداشت کوتاه سعی می کنم تا ابتدا به تعریف خلاصه ی کتاب و سپس به تحلیل و بررسی محتوی کتاب بپرازم، همچنین به طور مختصر به نقد کتاب محتوی سرگذشت از چند دیدگاه خواهم پرداخت و در پایان نیز چند پیشنهاد برای کتاب ارائه می گردد.  

۱-معرفی و تعریف خلاصه ی کتاب

کتاب “سرگذشت یک سفر، زندگی نامه محمد جعفری فرزندی از تبار کوهستان و کویر” نوشته ی محمد جعفری چاپ آلمان، انتشارات برزاوند شامل ۲۷۸ صفحه می باشد. کتاب یک اتوبیوگرافی است که حاوی سرگذشت نویسنده در مدت هفتاد سال زندگی اش، از زمان تولد و کودکی در روستای ماربین تا زمان کنونی او در لندن را در بر می گیرد. نویسنده در حین تعریف سرگذشت خود که همراه با مهاجرت های مداوام از این شهر به آن شهر است به ارائه ی تصویری از زمانه و عصر خویش که همزمان با دوران حکومت پهلوی دوم، سقوط رژیم پهلوی، انقلاب سال ۵۷ و بعد از انقلاب است، می پردازد.

مهاجرت مدوام نویسنده، دغدغه ی آموختن درس و یادگیری، کاسبی و دغدغه ی معاش، اندیشه و تفکر مذهبی چهار عنصر عجین شده در این سرگذشت هستند. نقطه ی شروع مکانی این سرگذشت از روستای ماربین از توابع شهرستان اردستان در استان اصفهان و نقطه ی شروع زمانی سال ۱۳۲۳ شمسی است، نویسنده برای پی گیری عنصر آموختن و آموزاندن، زندگی در مکان های گوناگونی از جمله اصفهان، تهران، آبادان، چیذر شمیران، روستای امامه و آهار ازبخش روبار قصران شهرستان شمیرانات تهران،روستای لالون، روستای سنگ بست مشهد، شهر کرفلد آلمان، شهر وپرتال آلمان، برلین آلمان و لندن انگلیس را تجربه می کند. او از شهرهای بسیار دیگری چون قم، شهرهای شمالی ایران، ارومیه، پاریس،فرانکفورت،کلن، مونیخ، کاسل، کلن و ….هم در مسیر زندگی اش دیدن می کند.

نویسنده در پیگیری عنصر امرار معاش از کودکی تا زمان کنون دست به کارهای بسیار گوناگونی می زند از جمله کندن پونه از نهرهای آب (که در اصفهان به آن مادی گفته می شود)، شاگردی در بازار اصفهان، توت فروشی، فروختن چسب برگدان در مدرسه، فروختن بلیط بخت آزمایی در آبادان، مقنی و چاه کنی در تهران، دستفروشی در ناصرخسرو تهران، تدریس و معلمی در روستاهای تهران و مشهد، خرید و فروش زمین، زنبور داری در تهران، مهندس شیمی در وپرتال آلمان، مدیر روزنامه ی انقلاب اسلامی در تهران، نوشتن کتاب در زمینه شیمی، مدیر تولید کارخانه ی رنگ، خرید و فروش ژانراتور برق، فروش قطعات یدکی اتوموبیل BMW و …

در عنصر اندیشه و تفکر مذهبی نویسنده مسیر درازی را در سراسر عمر طی میکند. که شامل این روند است: نخل گردانی ماه محرم در ماربین، یادگیری روضه خوانی، قاری قرآن مدرسه، کلاس قرآن رفتن، روضه خوانی و منبر رفتن، مطالعه ی کتاب های مذهبی تصوف تسنن تشیع، شرکت در مراسم فوت آیت الله برجردی در قم، عدم انحراف در داشتن رابطه با زنان تن فروش آبادان، جستجوی مراسم بحث و نقد دینی در زمان پهلوی، پیوستن به سلک درویشان، دانستن نظر مثبت و یا منفی خمینی در قم برای رفتن به سپاه دانش، زیارت مرقد امام رضا در مشهد، تبلیغ برای خمینی در زمان تدریس در دوران پهلوی، جذب شدن به اتحادیه ی انجمن اسلامی دانشجویان خارج کشور، انتخاب نام های مذهبی عقیله (متاسی از لقب حضرت زینب: عقیله بنی هاشم) و حسنیه (متاسی از یک جزوه ی مذهبی) برای فرزندان اول و دوم، دیدار با بنی صدر در سال ۵۱ و همکاری با وی، همکاری با انقلابیون از بدو ورود با آلمان، سخنرانی در حسینه ها و مجالس بعد از انقلاب و آموختن عربی در زندان و….

نویسنده از نسلی است که در دوران رژیم پهلوی با فقر دست و پنجه نرم می کند و بزرگ می شود، به سپاه دانش می رود و سپس به استخدام آموزش و پرورش در می آید و از نظر مالی اندکی جان می گیرد، در روستای تدریس مبلغ خمینی می شود و سپس برای تحصیل به خارج از ایران می رود و چون مخالف رژیم پهلوی است جذب اتحادیه ی انجمن های اسلامی دانشجویان خارج از کشور می شود و به کمپ بنی صدری ها و نوفل لوشاتو می پیوندد سپس در ۱۴ بهمن ۵۷ با هواپیمای دیگری به جز پرواز انقلاب به ایران باز می گردد و به عنوان یک انقلابی مسلمان به خدمت انقلاب می پردازد و مدیر روزنامه ی انقلاب اسلامی اسلامی در دوران ریاست جمهوری بنی صدر می شود و بعد خودش قربانی رژیمی می شود که در تدارک آن نقش داشته است! آن هم به وسیله ی مصادره کننده گان ارزش های انقلاب که به تازگی بر اریکه قدرت سوار شده بودند. و در کودتای خرداد شصت همزمان با عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا به زندان می افتد و پنج سال و اندی را در زندان های مختلف نظام می گذارند و اندکی پس از آزادی دوباره مهاجرت میکند.

نویسنده در پایان سرگذشت خود این طور از زندگی خود نتیجه می گیرد که «تجربه به من آموخته است که روح عالم هستی بر راستی که ارزشی جهانشمول است، استوار می باشد و نه دروغ و یا دروغ مصلحت آمیز که خود نوعی از دروغ ولی با کلاه شرعی است. و به نظر و تجربه ام اگر انسانها هر کاری که می خواهند بکنند ولی دروغ نگویند و دروغ و انواع آن از جهان رخت بربندد، دنیا گلستان خواهد شد و بهشت موعود با راستی در همین دنیا ساخته خواهد شد. »

۲-تحلیل و بررسی محتوی

۲-۱ جذابیت رمان گونه ی کتاب

یکی جذابیت های این سرگذشت که در اثر تلاطم مکانی نویسنده در شهرهای مختلف است باعث می شود خواننده لحظاتی فکر کند که یک رمان را مطالعه میکند. تلاطم مکانی زندگی نویسنده از دبستان تا کنون نویسنده را شاید بتوان در یک بیت شعر از سیمین بهبهانی خلاصه کرد:

نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من نیز               چو تخته پاره بر موج رها رها رها رها من

تلاطم جذاب دیگری که در این سرگذشت دیده می شود تغییر شغل مداوم نویسنده است فقر در دوران کودکی باعث می شود که در او روحیه ی کاسبی و داشتن استقلال مالی ایجاد می شود. از سوی دیگر کنده شدن او از کودکی از خانه و کاشانه در جستجوی درس و آموختن، نداشتن پدری مستبد و زور گو، در کنار نداشتن حامی و نقطه اتکای محکم برای پابند شدن و یکجا ماندن، جابه جایی مداوم در شهرها و عوامل متعدد دیگری باعث می شود که او آزادی و استقلال را با تمام وجود تجربه کند.

البته در این سرگذشت رد آشکار نوعی رها شدگی و تنها ماندگی انسان از دیدگاه اگزیستنسیالیستی را هم به وضوح می توان دید، انسانی که از کودکی تا هفتاد سالگی اش یکه و تنها در زورق خویش پارو می زند و از رودها و سیلاب های زیادی یکه و تنها عبور می کند غرق می شود دست و پا می زند نجات می یابد و….همه چیز همین طور بی راهنما و بی پشتوانه. نویسنده در چند جای کتاب آشکارا گلایه می کند که در زندگی اش راهنما نداشته و افسوس این نداشتن را می خورد، درد و اعتراض حسرت گونه ایی که پدر من هم که از هم نسلان محمد جعفری است همیشه از آن شکایت داشت!. انگاری که افسوس عمده ی این نسل نداشتن راهنما بود. اما نویسنده ی سرگذشت علی رغم چشیدن تنهایی و بی پناهی اگزیستنسیالیستی هیچ گاه از چهارچوب اندیشه ی خداباورانه اش خارج نمی شود! و هرگز در مقابل خدا و سرنوشت به عصیان و انتقاد بر نمی خیزد.

در نتیجه آزادی، استقلال و اسلامی بودن سه عنصری است که گویا تشکیل دهنده ی روحیه ی او و نسل  او می شود، روحیه ایی که سال ها بعد در زمان انقلاب سال ۵۷ باعث می شود که این نسل در خیابان فریاد بزند استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی! نسلی که بعدتر خودش قربانی انقلابی می شود که در تدارک آن نقش داشته است! در واقع آن چه در پشت برخی سطرهای این سرگذشت خفته است روایت یک فرد و یک شخص نیست بلکه بخش هایی از این زندگی نامه، روایت نسل انقلابی قربانی شده ی خود انقلاب است!

حرکت ها و واکنش ها زنانه ی یکسانی هم در این سرگذشت دیده می شود که بیشتر به تکنیک های نویسندگی در رمان ها شباهت دارد. گویی که نویسنده ی رمان از یک رفتار زنانه شکایت دارد زنانی که با عزیمت کردن و رفتن همیشه مخالف اند. زمانی که محمد جعفری جوان می خواهد به آلمان برود با مخالفت مادرش مواجه می شود و باز همین مخالفت بیست سی سال بعد زمانی که حسنیه دختر جوان محمد جعفری می خواهد برای تحصیل پزشکی به آکسفورد برود، دقیقا همین مخالفت برای ترک خانه از سوی بتول جعفری همسر محمد دیده می شود.

۲-۲ اشاره به مقتضیات زمانه

بازی ها: نویسنده در ابتدای کتاب به اجمال از سنت های رایج در مکان و زمان خویش سخن می گوید و در اشاره ایی کوتاه از بازهای رایج زمان خود چون کارگو، گچ کنم، بازی شاه و وزیر و… به نام می برد و توضیح کوتاهی هم راجع به آن ها می دهد.

غذاها و خوراک: نویسنده در لابه لای خاطرات خود اشاره های کوتاهی هم به خوراک مردم می کند. برخی از غذاهای آن زمان عبارت بودند از: کله جوش، نان و ماست، نان و پنیر، تریت نان و شیر، جغولی بغولی و ….

بیماری ها: نویسنده در اشاره ایی تاریخی به بیماری های کچلی، تراخم چشم و مالاریا در ماربین و  اصفهان در دهه ی ۳۰ اشاره می کند. این بیماری ها چنان در تاریخ اصفهان پر رنگ بوده اندکه اگر در همین زمان پای سخن مردان و زنان همان دوره که اکنون مادر بزرگ و پدربزرگ های ما هستند بنشینیم حکایت های زیادی در باره ی این بیماری ها و نحوه ی علاج آن دارند.

عناصر تشخص ورزی: چون در آن زمان ماشین کمیاب بوده است، در وسایل نقلیه ی بین شهری، “نشستن روی صندلی” در علامت تشخص و بزرگی بوده است، موضوعی که در عصر حاضر کاملا عادی تلقی می شود. از سوی دیگر داشتن دوچرخه هم یکی از روش های فخر و پز حساب می شد! همچنین دانستن و خواندن قرآن هم یکی از عناصر ی بوده است که فرد قاری مورد احترام دیگران واقع شود.

۲-۳  اطلاعات سیستم آموزشی

یکی از اطلاعات کلیدی این سرگذشت مربوط به روزگار نویسنده، اشاره به سیستم آموزشی و تحصیلی در دوران شاه است که با دیپلم ریاضی می توان در کنکور همه ی رشته های تجربی، ادبی و هنر شرکت کرد! با دیپلم ادبی فقط در کنکور ادبی و هنر و با دیپلم تجربی در کنکور تجربی، ادبی و هنر . بنابراین با مطالعه ی آن، متوجه می شویم که در سیستم آموزشی جمهوری اسلامی هنوز بعد از گذشت ۳۶ سال از انقلاب ۵۷ هیچ گونه تغییر بنیادی و ساختاری در سیستم دیپلم و کنکور نسبت به زمان پهلوی نکرده است و زیر ساختارهای آموزشی کنونی هنوز هم همان زیر ساختارها باقی مانده از رژیم قبلی است.

۲-۴ اطلاعات اقتصادی

یکی دیگر از اطلاعات کلیدی سرگذشت، اشاره ی نویسنده هر چند به طور موجز، به میزان دستمزد و در آمدش در مشاغل گوناگون، سطح مخارج ، بهای اجاره خانه و… است. از مقایسه ی قیمت ها و دستمزدها ذکر شده شده در این سرگذشت می توان شدت واپاشی و نابودی هزاران مرتبه ایی و حتی میلیون مرتبه ایی ارزش پولی ایران از زمان پهلوی تا زمان حال که ۳۶ سال پس از انقلاب است را به وضوح دید. برای مثال اولین دستمزد ماهانه ی معلمی نویسنده در سال ۱۳۴۶، معادل ۵۶۰ تومان و کرایه ی اتاق اجاره ایی معادل حدود ۱۰ تومان است! ارقامی که از نگاه نگارنده ی این مقاله و مقایسه ی آن با حال  روز کنونی ایران، بیشتر رنگی از افسانه و خیال را تداعی می کند!

۲-۵ اطلاعات امنیتی

نویسنده در این سرگذشت به یک “مشکل کلیدی دانشجویان خارج کشور” در زمان پهلوی اشاره میکند، دانشجویانی که در راه مبارزه با استبداد هستند. محمد جعفری در دوران دانشجویی اش در آلمان که همزمان مشغول مبارزه هم هست از بازگشت به ایران اجتناب می کند زیرا نگران است که اسم او در لیست ساواک باشد و در بازگشت به ایران برای او مشکلی پیش بیاید. متاسفانه این مشکل که حتی پس از گذشت نزدیک به پنجاه سال از زمان تعریف شده در کتاب هنوز هم پابرجاست اما این بار در رژیم جمهوری اسلامی! و حتی به مراتب وخیم تر و بدتر هم شده است! دانشجویان بسیاری در خارج از کشور هستند که از بازگشت به وطن نگران اند و هراس دارند که اسم شان در لیست اطلاعات و نهادهای امنیتی و ….باشد و در بازگشت به ایران روانه ی زندان شوند، حال چه در راه مبارزه باشند و چه نباشند!! چرا که پرونده سازی و جرم کرده و جرم ناکرده و خیلی دیگر از واژه های دیگر مفهوم و معنای سابق خود را از دست داده است.

۲-۶ صداقت بیان

یکی دیگر از جذابیت چشمگیر این سرگذشت به صداقت نویسنده مربوط می شود که می توان در چند جا آن را به طور برجسته دید آن جایی که نویسنده خوبی و بدی در رفتارش داشته هر دو را ذکر کرده است و هیچ گونه لاپوشانی، سر هم بندی و یا زهدنمایی نیز دیده نمی شود، نویسنده در جاهایی شفاف آن چه در درون ضمیرش میگذرد را وا می گوید، برای مثال اول، نویسنده در دوران تدریس اش نشان می دهد که از درس نخواندن بچه های کلاس چنان خشمگین می شود که همه ی کلاس را تنبیه میکند و از هنگامه ی خشم از تنبیه شاگرد اول کلاس، هاجر، هم چشم پوشی نمی کند که این تنبیه باعث می شود انگشت هاجر آسیب می ببیند، گویی که هنوز عذاب وجدانی از این ماجرا در ضمیر نویسنده باقی مانده است هر چند که نویسنده از پشیمانی این گناه خود به طور مستقیم جمله ایی نمی نویسد. برای مثال دوم هم این که نویسنده اقرار می کند که پس از دو فرزند دخترش، دوست داشته که فرزند سومش پسر باشد! که این طور هم نمی شود! و سومین فرزند هم دختر می شود اما او باز هم با آغوش باز و شوق بسیار مقدم او را گرامی میدارد.

۲-۷ بررسی و واکاوی نقش زن

در کتاب هیچ اشاره ی مستقیم و ابراز نظری از نگاه نویسنده به “زن” وجو ندارد اما در واکاوی نقش زنان حاضر در این سرگذشت می توان اندکی به نگرش نویسنده به زن پی برد.

مادر: در بررسی نقش زن در این زندگی نامه می توان گفت که نقش مادر بسیار کم رنگ است.

خواهر: نویسنده در کتاب درباره ی روحی و فکری و عاطفی اش در رابطه با خواهر یا خواهرانش چیزی بیان نکرده است! حتی اسم آن ها در سرگذشت ذکر نشده! در صورتی که چنین روندی برای بردار نویسنده وجود ندارد و  نویسنده جزییات زیادی را از رابطه با بردارش را بیان کرده است.

دختر: نقش سه فرزند دختر بسیار برجسته و پر رنگ است تاجایی که نویسنده از تولد، تحصیلات تا روحیات و ازدواج آن ها در روند موجز و مفید در اواخر کتاب شرح می دهد.

عمه: نقش عمه به عنوان زنی که سعی در دست اندازی به اموال پدری اش را دارد معرفی می شود!

همسر: نقش همسر شاید بیشترین نقش زنانه ایی است که در کتاب به آن پرداخته می شود. اما در بعد از مهاجرت به صورت مختصر اشاره می شود که همسر سختی های زیادی را تحمل میکند و همواره غم خوار و مدد کار بوده اما خیلی به جزییات آن پرداخته نمی شود.

خانم گیزلا بوشر (صاحبخانه): زنی که ابتدای امر نگاه مساعدی به نویسنده ندارد و منتظر است تا در گذر زمان او را بشناسد. و سپس در گذر زمان ارتباط فکری و روحی پایداری با نویسنده پیدا می کند که از سال ۱۹۷۵ تا کنون ادامه دارد.

زنان تن فروش آبادان: تعدادی زن تن فروش در آبادان هم در سرگذشت هستند که نویسنده به خاطر اندیشه ی مذهبی و فقر مادی اش اصلا به آن ها نزدیک نمی شود و تنها به فروش بلیط های بخت آزمایی اش به آن ها اکتفا میکند.

زن آقای طهماسبی دبیر مثلثات: این زن که روسری به سر ندارد و بی حجاب است به ظن نویسنده بی دینی را تداعی میکند. که البته نویسنده کمی بعدتر درس تجربه ایی می گیرد که عقیده و دین افراد را به لباس و شکل و شمایل نداند.

چند دانش آموز دختر در زمان معلمی: یکی از دانش آموزان دختر که هر روز سیبی را بر روی میز معلم می گذارد و نویسنده به او به چشم فرزند می نگرد. و دانش آموز دیگر هاجر است که انگشت دست اش در اثر تنبیه نویسنده آسیب می بیند.

نگاه محمد جعفری به زن برخلاف هم نسلان و معاصرانش، نگاهی است که نه سنتی است و نه مرد سالارانه است و نه ابزاری انگارانه. نویسنده با این که مسلمان معتقدی هم است اما به همسر و به فرزندان خود نظراتش را تحمیل نمی کند و زور گویی ندارد. نگاهی که آزادی و استقلال و رشد و پیشرفت و حق انتخاب را هم برای زنان به رسمیت شمرده است.

۳-نقد

۳-۱ عدم ابراز نظر شخصی نسبت به شخص شاه و شیخ

نویسنده در زمان اتمام دوران آموزشی سپاه دانش خود از جلوی شاه رژه می رود اما هیچ جمله یا ابراز نظری از دیدن شخص شاه در کتاب نیست. آیا مشکل او و هم نسلان اش سیستم سرکوب و ظلم است و یا شخص شاه؟ در خلال روایت کتاب نویسنده به بیان نظرات شخصی خودش درباره ی رژیم سابق کمتر می پردازد، البته رفتار نویسنده در مقابله با ساواک نوعی تقیه و ترس دیده می شود. همین عدم ابراز فکر و نظر، درباره ی شخص شیخ ( امام خمینی) هم دیده می شود نویسنده در زمان استخدام خود در آموزش و پرورش به علت تبلیغ برای خمینی گزارشی علیه اش رد می شود که با مساعدت شخصی مختومه می گردد، اگر چه در یک جای کتاب اشاره می کند که برای نظر مثبت و یا منفی خمینی جهت رفتن به سپاه دانش به قم نزد خانه ی خمینی می رود اما نظر صریح خود را درباره ی علت ارادت و تبلیغ اش برای خمینی نمی گوید.

۳-۲ وا افتادگی روایت سرگذشت

نویسنده از زمان مهاجرت و اقامتش در لندن که از صفحه ی ۲۲۷ کتاب شروع می شود، تمام وقایع ۲۰ سال زندگی اش را در کمتر از ۲۰ صفحه توضیح می دهد! که در صفحات زیادی موضوع روایت از خویشتن خویش به تحلیل وقایع مرتبط با سه فرزند دخترش می پردازد. در واقع نوعی وا افتادگی در روایت از وقایع زندگی هست که جای خالی اتفاقات این دوره به شدت به چشم می خورد.

۴-پیشنهادات:

۴-۱  بازخوانی و ویراستاری کتاب ازدیدگاه زبانشناسی

ساختار فارسی برخی از جملات ساختار زبان فارسی نیست بلکه بسیار متاثر از ساختار زبان انگلیسی است، برای مثال چندیدین جمله ی معترضه ی در درون جمله ی اصلی قرار می گیرد، ساختاری که مربوط به زبان انگلیسی است. نگارنده حدس می زند که با توجه به اقامت بیست سی ساله ی نویسنده در خارج از ایران، این گرده برداری زبانی به صورت کاملا ناخوداگاه انجام شده است.

همچنین در ده سال اخیر قواعد و تغییراتی هم در رسم الخط فارسی داده شده است که بالطبع شاید نویسنده در جریان آن نباشد: برای مثال یکی از آن ها پرهیز از معرب نویسی : مثلا اطاق را دیگر با ط نمی نویسند و اتاق نوشته می شود. و یا قانون جدا نویسی پسوندهای جمع، جمع “ها” جدا نوشته می شود بدبختیها به صورت بدبختی ها نوشته می شود و تغییرات نگارشی زبانی از این دست که البته سهم اندکی خواهد داشت. کما این که صورت پردازی زبانی ! مطرح نیست، و به قول شاعر: ما درون را بنگریم و حال را ….با این حال پیشنهاد می شود که کتاب از دیدگاه زبانی و ساختار جملات بازخوانی و ویراستاری گردد.

۴-۲ افزودن بخش های وا افتاده در روایت سرگذشت

در روایت کتاب، از گذشته ها با شور و شوق صحبت شده است حتی جزییات بسیار ریزی از گذشته آورده شده است اما نویسنده با اشاره به سختی دوران از سر گیری درس و تحصیل در مقطع فوق لیسانس، روایت را قطع می کند. و خواننده کاملا منتظر می ماند که بعد چه شد؟

۴-۳ افزودن عکس های مکمل دیگر در انتهای کتاب

با توجه به این که نویسنده در اتحادیه انجمن اسلامی دانشجویان خارج از کشور عضو بوده و فعالیت سیاسی در خارج از کشور داشته و سپس در پاریس به مجموعه ی هوادارن خمینی می پیوندد، سپس دوران اول انقلاب را هم به عنوان روزنامه نگار تجربه میکند، چنان چه عکسی از آن دوران بسیار حساس تاریخی در خارج از کشور و یا داخل کشور دارد، پیشنهاد می شود که به انتهای کتاب و مجموعه ی عکس ها اضافه شود چون چنین عکس هایی ارزش تاریخی خواهند داشت.

۴-۴ نام استفاده شده توسط نویسنده

با توجه به تشابه اسمی نویسنده با چندین انسان معروف دیگر در زمان خودش از جمله:

– مسؤول سازمان تبلیغات اسلامی، یکی از فرماندهان سپاه، یکی از شاعران جوان، رئیس انجمن ملی حمایت از حقوق مصرف کنندگان،‌ که تلویزیون رژیم با او زیاد مصاحبه می‌کند. معاون پژوهشی و فن آوری دانشگاه تهران،  یکی از دوستان الله کرم که رسانه های حکومتی وی را «کارشناس مسائل خاورمیانه» معرفی می‌کنند.، یکی از استادان دانشگاه مشهد، یک دوبلر فیلم، یکی از اعضای حزب کمونیست کارگری، نویسنده و روشنفکر ایرانی محمد جعفری با نام مستعار همنشین بهار،   و چندین هزار محمد جعفری دیگر در ایران و خارج از ایران پیشنهاد می شود که نویسنده از نام محمد جعفری ماربینی -فامیل دوم- خود هم استفاده کند تا از این طریق برای آینده گان در قرن ها و سالهای بعد اشتباهی پیش نیایید!.

با امید به این که نسل جدید و نسل های آتی ایران زمین از تاریخی این نسل و اشتباهات تاریخی اش درس بگیرند و در پی احقاق حقوق خود و رفع ظلم و داشتن ایرانی آباد و نه ایرانی ویران باشند. نسلی که اندیشه اش آزادی و استقلال ایران بود در تلاشی پر شور هم از خارج از کشور و هم از داخل کشور سعی کرد تا در گذر تاریخ، ارابه ی استبداد را در مسیر آزادی و رهایی پیش براند، اگر چه بر اثر خدعه و خیانت انقلاب دزدان نتیجه ی تلاشش این شد که ایران از “چاله ی استبداد شاهی” به “چاه استبداد شیخ” در افتد. حال سوال این جاست که نسل کنونی برای نجات ایران از “چاه استبداد شیخ” چه برنامه ایی دارد؟ نسل کنونی صاحب چه اندیشه و آرمانی بر سرزمین ایران و سرنوشت خویش است؟ آیا افت بسیار شدید تیراژ چاپ کتاب به ۲۰۰-۳۰۰ جلد، حاکی از آن است که این نسل در جستجوی اندیشه ایی برای تحول روزگار خویش است؟ نسل جدید در داخل و خارج از کشور چگونه مبارزه می کند؟ آیا بر اشتباهات نسل قبل آگاهی کافی را دارد تا از تکرار دوباره ی آن در تاریخ ایران پرهیز کند؟

شادی سابجی- فرانسه

۲۴ مرداد ۱۳۹۴ معادل ۱۵ اوت ۲۰۱۵