چیزی بگو چیزی نگو لاله ی مرداد سرب نوش

چیزی بگو چیزی نگو لاله ی مرداد سرب نوش

شعر: شادی سابُجی

برای همه ی لاله های سربی نوش مرداد و دختر عمه ام قدسیه هواکشیان

نگو! عاشقی

عاشقِ پا برهنه دویدن به جوی شعر، گاهی سرک، برکه ی فکر

عاشقِ خاکِ کبودِ لاله ها، لاله ی سرب نوش تنها، تک تک و انبوه

عاشقِ بارانِ سرخِ چشم، دیده ی ِمادر، خونِ شقایق

عاشقِ برگ ریز ِآن چنار، آفت و شته، تکه به تکه

عاشقِ شن های روی ماه، روی جذامی، صبح و سحرگاه

عاشقِ پای تاولی، هجرت و رفتن چه حاصلی؟

عاشق ماندن و مرگ و رنج، ماندن و بیدادِ ریزگرد

بگو! بگو! فارغی

فارغِ از این جوی خشکِ شعر

فارغ از این سوزو نای دل

فارغ از این بذر و لاله ها

فارغ از آن تیر و سرب ها

فارغ از این مرگِ ماه و مگ

چیزی بگو چیزی نگو تا عاشقی تا فارغی

لاله ی مرداد سرب نوش

از خاوران تا اصفهان، تبریز و رشت و دامغان

از مهر تا مرداد ماه، از تیر تا اسفند ماه

پاینده ایی پوینده ایی، پامال نسیان نیستی

پاینده ایی پوینده ایی، پامال نسیان نیستی

۲۱ مرداد ۱۳۹۴- معادل ۱۲ اوت ۲۰۱۵

فرانسه

پانوشت شاعر:

توضیح عکس اول : آرامگاه قدسیه هواکشیان، دختر عمه ام در قبرستان باغ رضوان اصفهان- قطعه ی ۱۸ ردیف ۹ شماره ی ۱۸٫ قدسیه دانشجوی اقتصاد دانشگاه تهران و از مجاهدین بود که در سال ۶۰ در اصفهان دستگیر و ۷ سال را در زندان اوین بند ۲۰۹ گذراند. در اواخر دوره ی زندانش او به زندان اصفهان منتقل کردند. دو باری در زمان کودکی وقتی ۵ ساله بودم در زندان اصفهان به همراه خانواده ی عمه ام به ملاقاتش رفتیم و از پشت کابین های شیشه ایی زندان با آیفون با او حرف زدم. او هیچ گاه نه توبه کرد و نه تواب شد! و به گفته ی خودش به عمه ام “مبارزه را راه خود قرار داده بود. ” قدسیه قرار بود آزاد شود اما به طور ناگهانی در مرداد ماه ۶۷ اعدام شد! خانواده تا چند ماه بعد از دفن وی هم از ماجرای اعدام اش خبر نداشتند! و وقتی بعد از مدتی بی خبری به خانواده اجازه ی ملاقات داده می شود به جای دیدار، مسئولان زندان شماره ی این قبر را می دهند! و “پول تیر” را هم طلب می کنند یعنی خانواده ی عمه ام را مجبور می کنند پول گلوله ایی که با آن قدسیه کشته شده را نیز به دولت وقت بدهند ! کلیه ی وسائل او را به جز چادر رنگی اش پس می دهند، عمه ام این طور حدس می زند که او را با همان چادر دفن کرده باشند!

شایان ذکر است که در این ردیف هشتم از قطعه ی ۱۸ باغ رضوان اصفهان تعداد حدودا ۳۰-۳۵ قبر وجو دارد که متعلق به اعدام های رژیم جمهوری اسلامی در مرداد ۶۷ مربوط به زندان اصفهان است. به جز قبر قدسیه اکثر قریب به اتفاق قبرها ی این ردیف بدون نام است و فقط تاریخ اعدام روی آن درج شده است، از یکی از این قبرهای بی نام و نشان پنج سال پیش عکسی گرفته ام که در تصویر دوم مشاهده می شود. مادران و پدران زیادی که اغلب بچه های مجاهد داشته اند به این قطعه می آیند و بدون آن که بدانند فرزندشان در کدام یک از این قبرها خفته است در امتداد این ردیف می نشینند اشک می ریزند و بعد همه ی قبرهای این ردیف را با آب می شویند و گاهی حمد و سوره ایی می خوانند و در آخر با بلند کردن دست از همه ی قبرها خداحافظی می کنند و می روند و یا گاهی برای شادی روح فرزنداشان جعبه ایی شیرینی یا سینی خرمایی هم میآورند و به کسانی که برای زیارت اهل قبور آمده اند تعارف می کنند.

یکی دو قطعه ی دیگر هم در قبرستان باغ رضوان اصفهان هست که متعلق به اعدامی هاست و متاسفانه همین سنگ قبر بی نام و نشان هم از آن ها دریغ شده و تنها کلوخی مثلثی یا مربعی با لوزی شکل بر سر مزار اعدامی ها گذاشته اند و کف زمین آن هم هنوز خاکی است و بتونی و سیمانی نشده است. این دو قطعه اندکی جنبه ی امنیتی دارد و کمتر کسی جرات می کند که پا به آن بگذارد! کسی از نام و نشان افراد این قطعه یا خط فکری و عقیدتی آن ها اطلاعی ندارد. عده ایی معتقدند که قبرهای آن دو قطعه، شامل گورهای دسته جمعی از اعدام های ۶۷ توسط رژیم است و کلوخ بالای هر محل دفن، نشان از چندین نفر دارد. در مجموع در اصفهان کمتر کسی پایش را به این دو قطعه می گذارد و همه با نوعی هراس سریع از کنار این قطعه ها رد می شوند و یا خود را چنان به ندیدن می زنند که انگار این کلوخ ها واین قطعه ها را نمی بینند.

این چند سطر را نوشتم تا مدرک مستدللی باشد از خانواده ی یکی از قربانیان کشتار مرداد ماه ۶۷ در اصفهان.

امید است روزی، در رستاخیز چهره گان زخم خورده ی فرزندان سرزمینم ایران دیدار دیگری دست دهد و لب های خاموش شده ی مبارزان واگوید آن چه را بر او رفته است..

۲۱ مرداد ۱۳۹۴- معادل ۱۲ اوت ۲۰۱۵

فرانسه