گوشت حلال

مدتی است که بر شیشه مغازه های مواد غذائی و رستوران ها در تورنتو آگهی گوشت حلال بی داد می کند. در هر کوی و برزنی که یک مغازه ایرانی یا افغانی وجود دارد، این علامت بلاهت و عقب افتادگی بر ویترین آن خودنمائی می کند. چیزی که از کهنه پرستی، فریبکاری، تسلیم، و خلاصه پول پرستی صاحبان این مغازه ها حکایت می کند. اجازه دهید این اتهامات را یکی به یک بررسی نمائیم و آنها را دردادگاه منطق مورد قضاوت قرار دهیم.
در مورد کهنه پرستی واضح است به صا حب مغازه ای که در قرن ۲۱ برای رونق کسب و کارش به رسم و رسومی که به ۱۴۰۰ سال قبل تعلق داشته، و تازه در زمان خود نیز هیچ موضوعیت عقلی نداشته، متوسل می شود، جز صفت کهنه پرستی چیز دیگری نمی توان اطلاق کرد. در واقع بین او و یک آخوند کهنه پرست هیچگونه تفاوتی وجود ندارد. چرا که آن آخوند هم به ضرب خرافات و رسم و رسومات مذهبی کهنه و حلال و حرام کردن است که کسب و کار و بازار خرافه فروشی اش را گرم و پر رونق نگه می دارد.
در مورد فریبکاری نیز همین بس که هیچیک از این حلال فروشان، گوشتی را که می فروشند ابدا ذبح اسلامی نکرده اند. آنها گوشت خود را دقیقا از همان منبعی خریداری می کنند که بقیه مغازه دارها. بنابراین، گذاردن علامت حلال بر شیشه مغازه و فروش گوشت غیر حلال نشان چیزی جز فریب دادن مشتری و حیله گری نیست. اینهم فرقی با حیله گری آخوند جماعت که به نام روحانی و روحانیت همه چیزهای غیر روحانی را عرضه می کنند، ندارد.
میرسیم به بردگی و تسلیم. چگونه ممکن است مغازه دارانی که حداقل ۹۰% آنها مخالف جمهوری اسلامی و بسیاری از آنها حتی مخالف سرسخت مذهب اند، و تا کنون لطمات زیادی را هم بخاطر مذهب و دولت مذهبی متحمل شده اند، حالا بیایند در برابر این خرافه مذهبی سر تعظیم فرود آورند و بخاطر یک قران سود، با حلال و حرام کردن، دقیقا همان کاری را بکنند که جمهوری اسلامی خواستار انجام آنست. یعنی به مُبَلغ خرافات مذهبی تبدیل شوند. آیا این چیزی جز کرنش کردن در برابر مذهب و جمهوری جنایت کار اسلامی نیست. آیا این چیزی جز مُبَلغ ایدئولوژیک سیاهترین حکومت شدن نیست؟ جالب اینست که بعضی از این مغازه داران در حالیکه با زدن علامت گوشت حلال و این نوع خزعبلات، ناخواسته، به پادو و سیاه لشگر جمهوری اسلامی و گروه های جنایتکار مذهبی تبدیل شده اند، اینجا و آنجا در تظاهرات ضد مذهبی و ضد اسلامی نیز شرکت می کنند و من نمیدانم اینها با وجوان خود چکار می کنند؟ آیا با اینکار خودشان به ریش خود می خندند یا به ریش مردم.
من چندی پیش در یکی از این مغازه ها بودم که دیدم صاحب مغازه که به نظر می آمد یک سلطنت طلب است، داشت با یکی از مشتریان اش دمار از روزگار اسلام در می آورد و این در حالی بود که روی شیشه مغازه اش علامت گوشت حلال نیز بچشم می خورد. آخر چطور ممکن است عمل و حرف انسان اینهمه تناقض آمیز باشد. البته میدانید که سلطنت طلبان ید طولایی در کارهای تناقض آمیز دارند. مثلا دم از آزادی و دمکراسی می زنند، در حالیکه سنگ دیکتاتوری های محمد رضا شاه و رضا خان قلدر را نیز به سینه می زنند. و یا در حالیکه بسیاری از آنها خود مثل نمونه شاه وطن فروش ترین افراد هستند، با این وجود شب و روز وطن وطن می کنند و اشعار جانسوز وطنی می خوانند. مثل اینست که از بس در زندگی روزمره شان با تناقض زندگی کرده اند، دیگر حساسیت خود را به کارهای تناقض آمیز از دست داده اند و سنسوری که در مغز هر کس برای احتراز از کارهای تناقض امیز اعلام خطر می کند در مورد اینها از کار افتاده است.
بهر حال، این وضعیتی است که ما در این شهر داریم. هزاران حزب اللهی و صدها مامور جمهوری اسلامی، با پول های کلان و کادرهای مجرب و آبدیده، از طریق کشاندن مردم به مساجد، سفره های نذر، جشن ها و عزاداری های مذهبی، کلاس های تدریس و قرائت قران، و یکی هم کشاندن مردم به بازی مسخره حلال و حرام، شب و روز در حال برنامه ریزی برای ایجاد و تقویت جو مذهبی در این شهر، و بر زمینه آن، پیش برد سیاست های کثیف خود هستند، آنوقت خودِ قربانیان این جمهوری نیز که خود را از جمله مخالفین آتشین مذهب می دانند، با دست خود، و بخاطر منافع حقیر خویش، اینکه یکی دو مشتری اسلامی را هم که شده از دست ندهند و از قیبَل آن سودی ببرند، با گذاردن این نوع نشان های تهوع آور بر در و دیوار فروشگاه های خود، به پادوهای بی جیره و مواجب جمهوری اسلامی و گروه های مذهبی تبدیل می شوند. واقعا که سرمایه و پول و در واقع نظام سرمایه داری چه معجزاتی که از خود بروز نمی دهد: دشمن و دوست را، هر چقدر هم که در برابر هم باشند، در خدمت مقاصد خود در می آورد.
با این تفاصیل، مسئله اینجاست که در برابر این وضع چه باید کرد؟ آیا باید شاهد منفعلی بود و هیچگونه عکس العملی بخرج نداد؟ آیا باید برده وار به همه چیز تسلیم شد و اجازه داد جریان امور به دلخواه دیگران، دیگرانی که آینده بشریت را به خطر انداخته اند، پیش برود؟ مگر نمی شود تصمیم گرفت از فردا از هیچ فروشگاه ایرانی یا افغانی، مگر آنکه این نشان منحوس را از شیشه مغازه اش بردارد، و با توضیح علت خرید نکردن از مغازه مزبور، خرید نکرد؟
خسرو، یکی از دوستان روشنگر همین یکی دو روز پیش می گفت هنگام باز گشت از محل کارش، وقتی بر سر راه، برای خرید به یک مغازه افغانی می رود، با کمال تعجب مشاهده می کند که تعدادی اسکناس های جمهوری اسلامی، با عکس خمینی بر روی آنها، روی شیشه مغازه چسبانده شده اند. وقتی به صاحب مغازه اعتراض نموده از او می پرسد که آیا می داند رژیمی که عکس رهبر آنرا روی شیشه مغازه اش گذارده، تا چه حد کارگران افغانی را در ایران مورد اذیت و آزار قرار می دهد، صاحب مغازه ابتدا در برابر او مقاومت نموده، اذیت و آزار مهاجرین افغان را توسط جمهوری اسلامی انکار می کند. ولی فردای آنروز وقتی دوست ما دوباره به آن مغازه مراجعه می کند، با خوشحالی می بیند که عکس های روی شیشه برداشته شده اند. خوشحالی او وقتی بیشتر می شود که صاحب مغازه به استقبال او می آید و می گوید من وقتی بعدا به چیزی که شما گفتید فکر کردم به این نتیجه رسیدم که شما درست می گویید و برای همین عکس های خمینی را از روی شیشه مغازه برداشتم. حالا هم از شما می خواهم کمی صبر کنید می خواهم چیزی به شما نشان بدهم. سپس به اطاق پشت مغازه رفته و در حالیکه با اسکناس ها بر میگردد، و از او می خواهد که آنها را پاره کند، به او می گوید، می خواستم مطمئن باشی که برای تظاهر آنها را بر نداشته ام. دوست ما که از ما وقع امور بی نهایت شادمان شده است از او می خواهد که خودش آنها را پاره کند و در ضمن پس از انداختن آنها به آشغالدان دست هایش را نیز بشوید، و او هم همین کار را می کند.
بنابراین، می بینید که اگر هر کسی کمی همت و غیرت اندکی بخرج دهد، از فروشگاه های گوشت حلال خرید ننماید و علت آنرا هم به صاحب مغازه توضیح دهد، چه قدرت بزرگی بر علیه مذهب و جمهوری اسلامی بکار می افتد. از فردا بسیاری از نشان های حلال و حرام محو و بدنبال آن جمهوری اسلامی و قوانین تهوع آور مذهبی اش از روی شیشه مغازه ها به کنار می روند و این بعنوان یک ضربه مهم به جمهوری اسلامی و خرافه های مذهبی مورد نظر آن در تورنتو ثبت می شود. آیا ما این همت را بخرج خواهیم داد؟ آیا از فردا این تصمیم خود، بایکوت کردن مغازه های گوشت حلال، را به اطلاع دوستان و آشنایمان به اطلاع آنها خواهیم رساند و آنرا همه جا، در رادیو ها و تلویزیون ها، جار خواهیم زد؟ و در روزهای بعد، از دیگران، از اینکه در اینمورد اقدام کرده اند یا نه سوال خواهیم کرد؟ و باین ترتیب جنبش همگانی بزرگی را در اینمورد به راه خواهیم انداخت؟ و با موفقیت در این عرصه و کارزار، و با انرژی ایجاد شده توسط آن، کارزارهای مشابه دیگری را براه انداخته، عرصه های دیگری را فتح خواهیم کرد؟ اینرا هیچ کس نمی داند. ولی یک چیز مسلم است. همانطور که گفته اند: هر کس لایق همان چیزیست که هست.
بنابراین، اگر فردا و فردا های دیگر، علیرغم این دعوت، آب از آب تکان نخورد، و هیچ اقدامی در اینمورد از جانب ما انجام نگرفت، و باز هم صف های خرید در فروشگاه های فروش مواد غذائی، بی اعتنا به آگهی های حلال، مانند همیشه، همچنان پر و طولانی بود، آنوقت دیگر کاری از دست هیچ کس ساخته نیست. ما هم مانند بسیاری ملل دیگر، لااقل در تورنتو، لایق همین نشان خفت آوری هستیم که همچون نشانی از عقب افتادگی و کهنه پرستی بر پیشانی مان حک شده است. نشان گوشت حلال.
۲۸جولای ۲۰۱۵