امروز سکوت، مرگ را به همراه دارد!

امروز سکوت، مرگ را به همراه دارد!
این سخن یکی از وکلای مصری است. روز شنبه اولِ آگوستِ ۲۰۱۵ در “سایل” مرکز شهر فرانکفورت صدها نفر در دسته های پنجاه تا صد نفره و گاه بیشتر، با ایده های متضاد در مقابل هم ایستادند و هر یک از دنیایی که به آن تعلق دارند دفاع نمودند. مناظره ای تند، حساس، وپر خطر، جمعی از آزادی و آزاد اندیشی انسانها دفاع می کردند و جمعی دیگر از بردگی و موهومات و رویاهای بی اساسی که برایشان ساخته اند. در یک کلام، مخالفین و موافقین جنایات اسلامیستها. مخالفین اسلام با فاکت و رجوع به قرآن و دلائل و منطق بحث می کردند، موافقین اسلام با صدای بلند همراه با تهدید و بادکردن رگِ گردنها همراه توهینها و گفتن واژه هایی، که لایق خود آنهاست. متأسفانه بخاطر حجم زیاد گزارش، نمی توان تمام واقعیاتی که آنجا رخ داد را بنویسم. اما چون این اوضاع به زندگی تک تک ما آدمها ربط دارد گوشه هایی از این حرکت را برایتان خواهم نوشت تا متوجه شوید که داعش در قلب اروپا بدون اسلحه چگونه در مقابل مخالفین ظاهر می شود. سخن از طالبان، ایران، بوکوحرام، الشباب و داعش رفت.. سه نفر از مخالفین اسلام هر یک قرآنی در دست داشتند و با رجوع به آیه های آن سخن می گفتند. بخصوص خانم “گابی” با شهامت می چرخید بحث می کرد وضدیت دین اسلام با آزادی اسانها را با آیه های قرآن برای مردم توضیح می داد. اکثریت اسلامیها ادعا داشتند که این قرآنها اصل نیستند. چنین آیه هایی در قرآن ما نیست. این قرآنها ترجمه آمریکائیهاست و اسلام چنین نیست. بحثها داغ می شد. گهی هم آرام، تا آیه ای از قرآن خوانده شود. بعد رگِ گردنها باد می کرد. داد وبیداد مسلمین شروع می گردید، اسلحه ای نبود تا کار ساز شود. در نتیجه آنچه که از لوله اسلحه مسلمین بیرون می جهد صد برابر، آتشین تر از آن، واژه های لمپنی را بیرون می ریختند و می رفتند. در این اثنا رهگذران بیشتری به جمعیت می پیوستند. سخن من بعنوان کسیکه از دست داعش ایران فراری شده ام و ۳۶ سال تجربه اسلام، در حکومت اسلامی ایران و طالبان در افغانستان را دارم گوش شنوا داشت.
درمیان جمعیت مرد مسنی، اعلام داشت من مسلمانم، عربم و اهل مراکش، اینرا بگویم که ایرانیها ربطی به قرآن و اسلام ندارند و تعداد زیادی از آنها از خوک بدتر هستند. من هفته آینده قرآنم را با خود می آورم . حتمن هفته آینده اینجا هستم و همه شما ها باید در مقابل کلام خدا زانو بزنید. او باصدای بلند تکبیری گفت و بیش از دویست نفر همراه با صدای الله اکبرو مشتهای گره کرده فصای متشنجی را بر محل غالب کردند. اندک منطقی که بر بعضی از مسلمین بود همان لحظه دود شد وبه هوارفت. فقط می توانم این جمله را بنویسم . خوشبختانه اسلحه ای نبود وگر نه سیمای این آکسیون را خون آلود می کردند. پلیسها بلافاصله با چند دور بین فیلمبرداری در میان جمعیت پخش شدند تا کنترل را بدست بگیرند.
در میان این فضای متشنج مرد میانسالی وسط آمد با صدایی بلند، چهار بار اعلام کرد، توجه کنید! جوانان توجه کنید. من هم عرب هستم و هم مسلمان، قرآن زبان من است. صدها بار آنرا خواند و تفسیر کرده ام. من از مصر به آلمان آمده ام و در این مملکت زندگی می کنم. چرا دنیا سکوت کرده. سکوت مرگ را به همراه دارد. مردم: هنر در آن نیست که بتوانید دویست سیصد جوان را که از اسلام و قرآن یک زره اطلاع ندارند احساساتی کنید. هنر انسانها “که البته اگر انسان باشند” در این است که چگونه بتوانید جوانها را به راه راست تشویق کنید که انسان شوند و انسان بمانند. آیا کسی در میان شما هست که انسان را به من نشان بدهد؟ بنظر من اسلام یعنی همین ۵ دقیقه ای که همه ما شاهد آن بودیم که چه پیش آمد. همین جا اسلام را جلوی چشم بیش از هزار نفر معنا کردید. بروید به سوریه و عراق تا معنای بیشترش را بفهمید.
اگر مصر و سوریه می بود همین الان خون راه می افتاد. من مدت یک ساعت است اینجا ایستاده ام و حرفها را گوش می کنم. من سخنان این آقای ایرانی را قبول دارم که می گوید اسلام و اسلامیها زمانی در اقلیت هستند از برادری و مساوات سخن می گویند زمانی به قدرت رسیدند زبان می برند و گردن می زنند. مثل حکومت ایران و طالبان در افغانستان. من اینجا اندکی به حرفهای او اضافه می کنم . مملکت من. مردم مصر به اسلام توهم داشتند تا توسطِ اکثریت ظعیفی اسلام از مسجد خارج گردید و به ادارات آمد، اسلام حکومت شد. مردم جهان دیدند که چه بلایی را به سر جوانان ما آوردند. از تجاوز تا کشتار. مدت کوتاهی بود، اما پر درد وخون آلود. آنجا توّهم از اسلام ریخته شد. جوانان به صحنه خیابانها باز گشتند تا عبا را بتن اسلامیها بپوشانند تا آنها را دوباره به مسجدها روانه کنند و این کار را کردند. حکومت کنونی باب طبع من نیست، اما جوانان ما به مبارزه خود ادامه می دهند تا راه خود را بیابند. او اول سکوت مطلقی را بر جمعیت مسلمین حاکم کرد چون نمی دانستند او کیست و چه می گوید. بعد اندک، اندک به سخنانش اعتراض کردند. ایشان تا آخرین لحظه با ما ماندند. فقط اینرا گفت که وکیل بوده و حق وکالت را ازش گرفته اند.
درمیان ما دختری شانزده ساله اهل سوریه حضور داشت. او پلاکارتی را حمل می کرد که برروی آن نوشته شده بود، من ضد دین اسلام نیستم، دین اسلام ضد من است. این دختر نوجوان بارها و بارها مورد توهین و تهدید مسلمین قرار گرفت و عکسها و فیلمها ی زیادی را به عنوان تهدید از او گرفتند. در این رابطه پلیس به چند نفر تذکر داد که درصورت تکرار آنها را با خود خواهد برد. اسلامیها فضا را چنان داغ کردند، که در میان این مباحث پسر بچه ۱۱ ساله ای جلوی معلمی آلمانی ایستاد تا سخنانش خاتمه یابد بعد به او گفت، من به جهاد علیه تو میروم او هم اعلام کرد که خانوادههایی که چنین کودکانی را تربیت می کنند باید جواب پس بدهند. دست پسره را گرفت و گفت پسرم چرا مرا می کشی؟ این بحث ادامه پیدا کرد.
دهها گفته و نکته جالب وجود دارد که نوشته شود. اما متأسفانه گزارش به درازا می کشد.
آکسیون از ساعت شانزده تا نوزده ، سه ساعت تمام ادامه داشت. هر چند تعداد زیادی مخالف و موافق همانجا ماندند و بحث می کردند.

شاد و پیروز باشید. زنده باد انسانیت.
محمدامین کمانگر.