در باتلاق خاورمیانه چه میتوان کرد؟

با مشاهدۀ باتلاق توحش و ارتجاع اسلامی در خاورمیانه، هر انسان شریفی در هر نقطه دنیا هاج و واج میماند که اصلا چگونه میتوان بدون گرفتار باتلاق شدن وارد این میدان شد، برداشتن قدمی مثبت پیشکش. این یادداشت نه یک بحث جامع و همه جانبه از اوضاع منطقه که برای کمک به بحث “چه میتوان کرد؟”  بتحریر درمیاید.

زمینه های پیدایش باتلاق توحش اسلامی در خاورمیانه

نیروهای درگیر در توحشی که در خاورمیانه در جریان است بنظر میاید در سطح فراکشوری عمل میکنند. هم دولتهای مرتجع ترکیه و عراق و سوریه و جمهوری اسلامی و عربستان سعودی و قطر را میبینیم و هم دولتهای آمریکا و روسیه و بحد ضعیف تری اتحادیه اروپا و هم جنبش متوحش اسلام سیاسی در قالب داعش ــ که دست پخت همین دولتهاست. این باتلاق سرمایه داری حاصل عکس العمل به دو معضل متفاوت در خاورمیانه است. یکی معضل اتوریته درون طبقه ای بورژوازی در خاورمیانه و دیگری رودروئی مردم با حکومتهای استبدادی. خیزشهای انقلابی مردمی که از سال ٢٠٠٩ در ایران آغاز و سپس در سال ٢٠١١ به جمعی از کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا گسترش یافت، به امید دنیایی بهتر حکومتهای استبدادی را به چالش کشیدند. سرکوب و شکست این خیزش ها در کنار افول موقعیت جهانی آمریکا که معضل اتوریته بر منطقه را به دستور روز حکام در خاورمیانه تبدیل کرد، تلاقی پیدا کردند. باتلاق توحش اسلام سیاسی حاصل تلاقی تحرکاتی در عکس العمل به این دو پدیده است. برآیند این دو پدیده که بموازات یکدیگر فعال شدند، به دست بالا پیدا کردن اسلام سیاسی در منطقه منجر شد. چرا که در ظاهر امر افول موقعیت آمریکا که به زورآزمائیش در خاورمیانه گره خورده بود، با عقب نشینی آن از خاورمیانه به شکست آمریکا در مقابل اسلام سیاسی ترجمه شد. دست بالا پیدا کردن اسلام سیاسی بمعنای حذف گرایش سکولاریستی بورژوازی در منطقه نیست. گرایش سکولار بورژوازی  خود را مشخصا در مصر قویا تثبیت کرد و در تونس بشکل ضعیفتری دست بالائی نسبت به اسلامیون پیدا کرد. گرایش سکولاریستی بورژوازی، بدرست جدائی مذهب از دولت را لازمۀ ادغام سرمایه داری خاورمیانه در بازار جهانی میبیند. دعوای این گرایشها اما بر سر عقلانیت سرمایه داری نیست، بر سر سیاست و بسیج نیروست و اسلام سیاسی فعلا دست بالائی یافته است که حاصل آن ایجاد یک باتلاق توحش و ارتجاع است که قربانیان بلافصل آن توده های مردم اند. باز کردن و شکافتن این بحث را به فرصت دیگری موکول میکنم. غرض نشان دادن چرائی وجود باتلاق توحش اسلامی در خاورمیانه بود.

 از نظر تقویمی این باتلاق ابتدا در در ایران، سپس در سوریه و لیبی بر فراز سرکوب و شکست خیزشهای انقلابی بوجود آمدند و در ادامه با عقب نشینی آمریکا زمینه ساز بسط آن در عراق شد.

چه میتوان کرد؟

از منظر منافع مردم، با چه ابزار کارآئی میتوان وارد این جدل شد؟ در عراق و سوریه بدرست و حداکثر میشد روی تسلیح توده ای و تقابل مسلحانه مردم حساب باز کرد. اما متاسفانه تسلط جریانات ناسیونالیست، مشخصا پ ک ک بر این خیزش مسلحانه، سرنوشت آن مبارزه را تابعی از معادلات خود با دولتهای منطقه کرد. در فقدان یک جنبش متشکل و سراسری در منطقه، کمونیستها باید حلقه ضعیف بورژوازی و در عین حال نقطه قوت خودشان را پیدا کنند تا کل این قائله متوحش را بعقب برانند. این حلقه ضعیف کجاست، نقطه قوت ما چیست؟ بنظر من، امکان فراخوان و سازماندهی یک جنبش توده ای موثر با داده های امروز،  پیش از هر کشور دیگری در ترکیه وجود دارد. بعید میدانم که یک نسخه طلائی برای ابراز وجود کنکرت، عملی و موثر چنین جنبشی در عراق و سوریه و یمن و ایران و عربستان سعودی و قطر وجود داشته باشد. جنبش کمونیستی در شرایط جاری امکان ابراز وجود عملی در کشورهائی را دارد که بالانس قدرت بالائی ها بنفع سکولاریسم بچربد و درجه ای از آزادیهای سیاسی برسمیت شناخته شده باشد. در این میان ترکیه جایگاه ویژه ای دارد.

نقطه ضعف دولت حاکم در ترکیه سیاسی است، که هم میخواهد ادا اطوار دمکراسی را در بیاورد و با غرب تداعی شود و الگوی “سکولاریسم اسلامی” باشد  و هم مدعی اتوریته  “امپراطوری عثمانی” در منطقه است. نقطه قوت ما چیست؟ در متن ادا و اطوارهای دمکراسی دولت اسلامی ترکیه و با توجه به جنبش اعتراضی حی و حاضر موجود در ترکیه علیه حزب حاکم اسلامی، امکان ابراز وجود و سازماندهی جنبش ضد حاکمیت اسلامیون، علیرغم تلاشهای کودتا گرانه دولت حاکم ترکیه، از تمام کشورهای دیگر در منطقه بیشتر است. این جنبش را باید تقویت کرد، زیر نور افکن برد و در میدان نگه داشت. یکی از موانع سر راه ابراز مستقل چنین جنبشی، احزاب ه د پ و پ ک ک اند. این احزاب خود بخشی از معضل اند. اگر سرنوشت این جنبش بدست سیاستهای ه د پ و پ ک ک سپرده بشود، دولت ترکیه پیروز میشود. باید از عبارتهای کلی “چپ و آزادیخواه” فاصله گرفت چون عین همین مدال را ه د پ و پ ک ک در کنار تمام نیروهای رفرمیستی در غرب به خود اعطا میکنند. اگر نقد مارکسیستی در ترکیه، با پرچم برکناری دولت اسلامی حاکم در ترکیه توانست خودش را بر این جنبش غالب کند، و باین ترتیب حلقه ضعیف بورژوازی در منطقه را کنار بزند، اوضاع منطقه بسرعت عوض میشود. بنظر من شاه کلید، انتخاب سیاست درست، یعنی “نه” به حزب عدالت و توسعه در ترکیه برای بسیج پایه های جنبش اعتراضی به حکومت جاری در ترکیه است بدون اینکه این اعتراضات بمعنای “بله” به پارلمان و حزب ه د پ باشد. این سیاست زمانی شکل عملی پیدا میکند که علاوه بر نقد حزب حاکم، جریانات ناسیونال رفرمیستی در ترکیه را هم نقد کند و بموازات آن پرچمدار نقد به ستم ملی در کردستان ترکیه نیز بشود. اما عبارتهای کلی “چپ و آزادیخواه” وقتی زیر ذره بین بروند، از درون آنها ناسیونالیستهای چپ و راستی پیدا میشوند که یا میخواهند پارلمان را برای حل مساٸل نشان بدهند یا تفنگ را. هر دو این سیاستهای رفرمیستی و ماجراجویانه ناسیونالیستی در ترکیه محکوم به شکست اند چون دخالت مردم را منتفی میکنند.  پرچم دخالت سیاسی خیابان با خواست برکناری حزب عدالت و توسعه میتواند امروز بیش از گذشته به اهتزاز در بیاد. منظورم از خیابان فقط و صرفا معنای تحت الفظی اش نیست. منظورم مجموعه ای از اقدامات اعتراضی قانونی و غیر قانونی و در هر صورت غیر پارلمانتاریستی است، مثل اعتصاب، تظاهرات، تحصن، تصرف دفاتر و امثالهم. ترکیه برای اینکار از تمام کشورهای دیگر در گیر مناسب تر و کارآٸی اعتراصات در آن بالاتراست.

خلاصه کنم، معضل خاورمیانه اگر چه بدرست منطقه ایست، راه حلش با توجه به بالانس موجود، یافتن حلقه ضعیف بورژوازی و نقطه قوت جنبش ضد حکومتی در یکی از کشورهای منطقه است. ترکیه بنظر میاید، امروز، تنها نامزد راه حل چپ مارکسیستی در جوابگوئی به این نیاز باشد.