پیدایش و تخریب سرمایه در ایران (قرن نوزده) ــ قسمت دوم

احمد بخردطبع

      bekhradtab@yahoo.fr  

                                     آرایش اولیه سرمایه در ایران

   از آعاز نیمه ی دوم قرن نوزده مبادلات و تجارت خارجی ایران با کشورهای اروپائی رشد بی سابقه ای می نماید و موسسات بازرگانی در تمام شهرهای مهم ایران بوجود میآید. مبادلات تجاری ایران و روسیه تزاری از طریق شمال گسترش مییابد. در چنین سالهایی روسیه کشوری بود نیمه فئودال که رشد تدریجی سرمایه داری در بطن آن صورت میگرفت. لذا رابطه ی کشور مذکور با کشاورزی ایران هر چه بیشتر توسعه مییافت. کالاهای صادراتی ایران شامل برنج ، خشکبار و پنبه در بازارهای روسیه بفروش میرسید و در عوض قند و شکر مهم ترین صادرات روسیه به ایران را تشکیل میداد.

   رشد تجارت خارجی ایران با همسایه شمالی بویژه وام هائی که در اواخر قرن نوزده از روسیه دریافت می نمود ، وابستگی مالی ایران به دولت تزاری را تقویت میکرد و موجبات نفوذ سیاسی آن کشور در ایران میگردید. ثروت های طبیعی ایران از قبیل : «مس ، آهن ، سرب ، نیکل ، جیوه ، قلع ، کرافیت ، زغال سنگ ، مرمر ، نمک ، نفت ، ماهی ، مروارید و صدف به حد وفور در سراسر کشور»(۶). یافت میشوند. صنایع ملی اعم از مصنوعات فلزی ، چینی آلات و انواع پارچه های پنبه ای و پشمی و ابریشمی ، نمونه هائی از موجودیت اولیه انباشت سرمایه بشمار میروند.

   رفیق آوتیس میکائیلیان (آ. سلطانزاده) در بخشی از مقاله ی خود بنام "نظام اقتصادی" ، بطور تقریبی حرفه و صنایع شهرهای ایران را اینگونه ترسیم مینماید : «آستارا (پارچه های ابریشمی راه راه) ، بروجرد ( صنعت زرگری) ، ایالت خراسان (مصنوعات فلزی ، پارچه های ابریشمی و پنبه ای و قالی و غیره) ، بیرجند ( قالی های نامرغوب) ، یزد (رنگرزی ، مصنوعات ابریشمی ، قنادی. تا ورود قند خارجی ، قند یزد در سراسر ایران شهرت داشت) ، تبریز (پارچه های رنگارنگ ابریشمی و نخی ، عبا و غیره) ، اصفهان (زرگری ، خاتم کاری ، پارچه بافی ، چاقوسازی و دیگر اشیاء فلزی ، شراب سازی و غیره) ، خوی (پارچه های پشمی) ، همدان (نمد مالی و شراب سازی) ، قم (سرامیک ، صابون پزی ، شیشه گری ، قنادی و غیره) ، خرمشهر (قایق سازی) ، مشهد (قالیبافی ، اشیاء دست بافت ابریشمی و تسبیح) ، شیراز (زرگری ، شراب سازی ، کاشی سازی و مجسمه سازی) ، شوشتر (قالیبافی) ، رشت (قلمکاری ، زردوزی ، اشیاء فلزی ، اسلحه گرم و سرد) ، کرمان (قالیبافی ، شال کشمیر) ، زنجان (اشیاء ساخته شده از مس) »(۷).

   صنایع مذکور در کنار شیوه ی تولید فئودالی به بقا و رشد بطی خویش ادامه میداد و در رقابت و کشمکش با کالاهای خارجی قرار داشت. بنابراین سرمایه داری ایران در اوائل قرن نوزده بمراتب از مرحله ی اول یعنی "همکاری ساده" عبور نموده و وارد فاز دوم خویش یعنی "مانوفاکتور" میشود و در چنین حالتی جوهره ی اساسی نظام سرمایه داری در زیر سیطره ی سیستم فئودالی و قدرت سیاسی نماینده ی آن نمودار میگردد. زیرا وسائل تولید منفرد را که به افراد جداگانه تعلق داشت و با کار فردی به محصول مبدل میگردید و از چنین زاویه ای در بستر روابط ساده ی کالاها نشو و نما مییافت ، نفی مینماید و در حرکت تکاملی اقتصادی ، همانند هر قانون دیگری از روند و ضرورت دیالکتیک تاریخ پیروی نموده و با ایجاد کارگاه های تولیدی ، آنرا اجتماعی مینماید. مطابق با اشارات اقتصادی فوق ، اجتماعی شدن مترادف با تقسیم کار در زمینه های مختلف تولیدی است و حیات و بقای آن بستگی تام به تخصصی شدن کار داشته و همه اینها حلقه های به هم متصلی است که زنجیره ی سرمایه داری را بوجود میآورند و اقتصاد کالائی را مبتنی بر آن پی ریزی مینمایند.

   مالکیت خصوصی از یکطرف و اجتماعی شدن تولید از طرف دیگر در روند دورپیمائی خویش منطبق بر شرایط و رشد نسبی و اولیه سرمایه داری ایران و ایضن در بستر گردش سرمایه ، که قوانین خاص اقتصاد مرحله ای نظام بورژوائی را بعرصه ظهور میرساند ، موجب تولید ارزش اضافی و تضاد اساسی مکانیزم آن یعنی کار و سرمایه میگردد. مارکس مینویسد :

   «تقسیم کار مانوفاکتوری بوسیله تجزیه کردن فعالیت پیشه وری ، ایجاد تخصص در ادوات کار ، پرورش جزء کاران ، مجتمع ساختن و بهم بست آنان در درون یک مکانیسم جمعی ، موجب قشربندی کیفی و تناسب کمی پروسه های تولید اجتماعی میگردد ، لذا سازمان معینی از کار اجتماعی را بوجود میآورد و بنابراین در عین حال نیروی بارآور اجتماعی جدیدی از کار را می پرورد. تقسیم کار مزبور را اگر بمثابه شکلی از پروسه تولید که خاص سرمایه داری است مورد توجه قرار دهیم ــ و با وجود پایه های از پیش آماده خود نمیتوانست بنحو دیگری جز شکل سرمایه داری تحول یابد ــ آنگاه باید گفت که وی فقط اسلوب ویژه ای است برای تولید اضافه ارزش نسبی یا خودافزائی سرمایه ، یعنی برای ازدیاد آنچه را که ثروت اجتماعی ، ثروت ملل و غیره میخوانند ، به حساب کارگران…. علم اقتصاد ، که فقط از دوران مانوفاکتوری بصورت علم ویژه ای در میآید ، بطور کلی تقسیم کار اجتماعی را فقط از دیدگاه تقسیم کار مانوفاکتوری مورد توجه قرار میدهد ، یعنی بمثابه وسیله ای که با همان مقدار کار بیشتر کالا تولید کند و در نتیجه کالاها را ارزان تر و انباشت سرمایه را تسریع نماید»(۸).

   اینست که در چنین دورانی بورژوازی ایران در چارچوب قوانین عام اقتصاد سرمایه داری قرار میگیرد. با این تفاوت به دلیل فقدان روند تکامل اصلی و عالی آن بطور همه جانبه و گسترده نمودار نشده است. مسئله ی فوق در رابطه با پیدایش اولیه ی مانوفاکتورها در نیمه اول قرن نوزده در ایران است و یکی از دلایل اساسی فقدان توسعه ی همه جانبه ، عدم وجود بازارهای منسجم داخلی و قدرت سیاسی فئودالی حاکم است ، و اگر از چند واحد تولیدی معدودی نظیر صنعت تولید پنبه و صنایع دست بافت قالی صرفنظر نمائیم ، اکثر واحدهای تولیدی در چارچوب صنایع مانوفاکتوری و تعداد بسیار اندکی از کارخانجات ، بمیزان محلی در خدمت بازارها قرار میگرفتند و تولید و توزیع میشدند. به هر حال با برقراری مکانیزم اساسی سرمایه داری یعنی وجود مالکیت