از اعماق زندان “اِمرالی” نگاهی به مانیفست حزب دمکراتیک خلقهای ترکیه

از اعماق زندان “اِمرالی”

نگاهی به مانیفست حزب دمکراتیک خلقهای ترکیه

 

این مطلب بعد از انتخابات در ترکیه نوشته شد که در آن حزب دمکراتیک خلقهای ترکیه به پارلمان این کشور راه پیدا کرد اما متاسفانه نتوانستم همان موقع برای پخش در سایتها بفرستم. “سمکو نوری”

نوشته ای که در زیر خواهد آمد تلاشی است در جهت نشان دادن نضج و شکل گیری یک استراتژی سیاسی “جدید” از اعماق زندان “اِمرالی” در ترکیه، که بعدها در تغییر و تحولات سیاسی دراین کشور خود را در شکل مانیفست یک حزب نمایان میکند. در این نوشته سعی خواهم کرد با نگاهی به برخی از کتاب و جزوه های “عبدالله اوجالان” رهبر زندانی حزب “پ ک ک”  و اصلاح نظرات و شکل گیری دیدگاهی دیگر در اوجالان و همچنین حلقه ارتباط تئوریک و سیاسی این دیدگاه با مانیفست “حزب دمکراتیک خلق” ترکیه را توضیح دهم. چرایی  و اهمیت چنین بحثی همانا حلقه پیوند نظری و سیاسی دیدگاههای اوجالان با مانیفست حزب دمکراتیک خلق و همچنین وارد شدن این حزب به صحنه سیاسی ترکیه و آنهم با چنین مانیفستی میتواند از آن جهت باشد که:

 اولا: مانیفست حزب دمکراتیک خلق به لحاظ نظری دارای چه چارچوبی است که باتوجه به شرایط سیاسی حاکم بر این کشور امکان  پرده برداری ازآن فراهم میشود.

 ثانیا اگر مانیفست حزب دمکراتیک خلق در ترکیه ربطی به دیدگاههای اوجالان و حزب پ ک ک دارد که دارد، اوجالان از طریق حزب “ه دپ” چه پیامی برای بورژوازی ترکیه دارد.

 از این منظر میتوان جایگاه طبقاتی دیدگاه اوجالان ، که در  (۲۶ بهمن ۱۳۷۷) دستگیر شد و از آن زمان تاکنون در زندانی در اعماق امرالی ترکیه صدها و حتی هزاران صفحه نوشته و مصاحبه به بیرون فرستاده است را یک بار دیگر مشخص، و پیوند نظری و سیاسی دیدگاههای ایشان با پروژه سیاسی حزب “ه د پ” را پیدا کرد و همچنین میتوان به این مسئله پی برد که اوجالان و حزب مذکور در تلاش برای “جواب” به کدام بحران سیاسی در ترکیه هستند. چرا اوجالان از دیدگاههای اولیه خود فاصله گرفت و اوجالان زندانی چرا چنین دیدگاهی دارد. آیا اوجالان در زندان به تئوری دست یافته که میتوان کلید حل بحران در کل ترکیه و حتی بزعم خود منطقه باشد؟ در این نوشته، نخست به دیدگاههای اوجالان در زندان میپردازیم و همچنین به مانیفست حزب “ه د پ” که طبق نظر نگارنده این مطلب، حزب مذکور شاخه سیاسی حزب “پ ک ک” است و همچنین در پایان به برخورد کمونیستی از زاویه منافع طبقه کارگر و کمونیست در جامعه ترکیه اشاره خواهد شد. در این راستا کمونیستها و طبقه کارگر چگونه در قبال پرتاب شدن حزب دمکراتیک خلق به جلوی صحنه سیاسی ترکیه باید بنگرند.

 در این نوشته لازم نمی بینم که به تمام نوشته ها و کتابهای اوجالان که حاوی نظرات “جدید” وی از زمان زندانی شدنش میباشد بپردازم. بلکه این نوشته بیشتر حول دو محور اساسی که طرفداران و سمپاتهای اوج آلان را آپوئیسم مینامند و یا حداقل خود اوج آلان چنین ادعایی را دارد خم میشود. آپوئیسم قبل از هر چیزی باید یک دستگاه نظری باشد، بعد دارای متدولوژی متمایز از رویکردهای ماقبل خود، یا در جهت تکامل آن. اما متون نوشتاری اوجالان برغم اینکه حاوی کنکاش و تحقیقات چشم گیری در اکثر مکاتب فکری سیاسی و فلسفی دنیا غرب و شرق بوده و خیلی جاها سرک میکشد با تلفیقی که از کلیه مکاتب بدست میدهد نهایتاً سردرگم از دالانها بیرون میاید. اوج آلان بزعم خود بر کاپیتالیزم می تازد و همه مشقات جوامع بشری را از چشم آن میبیند…

اما آیا با نقدی که به کاپیتالیزم کرده حتی به منتقدین خود این نظام وام دار نیست. آیا نقدی که با تئوری پردازان نظام سرمایه کرده از سر شناخت این نظام است؟ آیا نقدی که به مارکس کرده نوعی خود بزرگنمائی بیشتر بنظر نمیاد که حتی نقد اقتصاد سیاسی نظام سرمایه ایشان را بر نمیتباد آنهم در حالی که کمتر به این دیدگاه حتی توانسته نوکی بزند؟ در دستگاه نظری اوجالان کاپیتالیزم به چه اساسی بنا نهاده شده؟ اوج الان دنیای سرمایه را بیشتر از روبنای فکری مورد ارزیابی و چالش قرار میدهد. کما اینکه متدلوژی بحث ایشان هم حول تحلیل اوضاع و شرایط همین محور میچرخد. دستگاه نظری اوجاآلان بیشتر سفسطه گرایانه است نه فلسفی. از بعد سیاسی هم بیشتر پیرو سیاستهای ماکیاولیستی بروز شده است. از این منظر بهتر میتوان نشان داد این دستگاه نظری در پی چه مقاصدی است….

و حزب دمکراتیک خلق در ترکیه محصول در‌واقع همین بینش سیاسی است. و با اشاراتی به خاستگاه این ایدئولوژی بیشتر می‌شود حول متدولوژی بکار گرفته شده روشن نمود که چگونه این دیدگاههای تئوریک اوجالان خود را در چنین مانیفستی نمایان میکند و این مانیفست در تلاش برای پاسخ گویی به کدام منافع مشترک بخشهای بورژوازی در جامعه ترکیه است که اوجالان در نوشته های خود به روشنی بر آنها انگشت گذاشته است.

نقشه کدام راه

 

بورژوازی کرد در هنگام دستگیری و زندانی کردن اوجالان به شدت ناامید شده بود. آن روزها کسی نمیدانست که در پس پرده چه میگذرد، و بر سر معلم بورژوازی کرد چه خواهد آمد. دولت ترکیه و هر کسی که اخبار مربوط به دستگیری و زندانی کردن اوجالان را دنبال میکرد میدانستد که با سربه نیست کردن وی شعله های آتش خشم در بخش شرقی ترکیه و حتی در قلب شهرهای دیگر نه تنها خاموش نمیشود بلکه برافروخته تر خواهد شد. دولت ترکیه اگر اوجالان را سربه نیست میکرد وی را به قهرمان بورژوازی کرد تبدیل میکرد. از طرفی دیگر اگر تنها به زندانی کردن وی هم اکتفا میکرد نمیتوانست با جنبشی اعتراضی که در ترکیه براه افتاده بود کنار بیاید. در نتیجه با توجه به نوشته های اوجالان که از زمان زندانی شدنش تاکنون به صدها و هزاران صفحه کتاب و جزوه رسیده است و همچنین با توجه به تغیرات سیاسی در ترکیه میشود فهمید که دولت ترکیه وظیفه بیرون آوردن سنگ از چاه را به مسببش سپرده و ایشان هم با توجه به تحولاتی که دیده میشود، (جدا از اینکه بعدها این روند چه مسیری را طی خواهد کرد) اما شواهد حاکی از ان است که مسبب انداختن سنگ در چاه توانسته فرمولش را پیدا کند. اینکه کلیدی که در دستان اوجالان است آیا از جانب دولتی که در ترکیه سرکار خواهد آمد پذیرفته میشود نیز به مسائل زیادی بستگی دارد.

 اوجالان در زندان کتابها و جزوات زیادی نوشته که تا جایی که به مسئله “چاره یابی مسئله کرد” از دید وی برمیگردد، کتاب “مانیفست تمدن دمکراتیک” و کتاب “نقشه راه” به بهترین نحو کنه دیدگاههای “جدید” اوجالان را در خود جای داده است. اوجالان در کتاب مانیفست تمدن دمکراتیک  جلد اول و در مقدمه اش به شیوه دستگیریش با توطئه امریکا و اسرائیل و ترکیه اشاره میکند، و برخوردهایی که با وی میشود و همچنین نحوه دستگیریش را به نوعی فرهنگ برگرفته از کاپیتالیسم و ملی گرایی ترک میداند. حال میخواهم همانگونه که در فوق اشاره نمودم دستگاه فکری اوجالان که طرفدارانش از آن به عنوان ” آپوییسم” یا “آپوجی” یاد میکنند چه‌جور دستگاه نظری است و با چه متدولوژی دنیا سرمایه را بزعم خود به چالش میگیرد. اوجالان کاپیتالیسم را خارج از خود نظام سرمایه داری به حساب می آورد و اگر مخالف کاپیتالیسم است مخالف نظام سرمایه داری نیست و کاپیتالیسم را روندی تحمیلی و از بیرون، بر نظام سرمایه داری که با عقلانیت در تضاد است میشناسد و کاپیتالیسم را در چارچوب “اخلاق، وجدان، انصاف و انحطاط فرهنگی، نه یک سیستم اقتصادی که بر متن آن روبنای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی سوار میشود، بررسی میکند.

منظور اوجالان از مخالفت با کاپیتالیسم که از آن به عنوان “هژمونگرایی کاپیتالیستی” نام میبرد همان امپریالیسم است. البته بلافاصله باید گفت که در دستگاه نظری اوجالان امپریالیسم، نه به مثابه بالاترین مرحله از نظام سرمایه داری بلکه به عنوان مرحله ای که وی “مرحله بی اخلاقی” نامگذاری کرده، نگریسته میشود. از آن جهت است که در این کتاب و برخی نوشته های دیگر اوجالان وقتی از “هژمونگرایی کاپیتالیستی” سخن به میان آورده جوامع آمریکا و چین و ژاپن را مصداق این هژمونگرایی میداند. گویا “اخلاق” در این مرحله از نظم “کاپیتالیستی” به انحطاط میرسد و قبل از تبدیل شد به کاپیتالیسم اتفاق خاصی نمی افتد. اوجالان تعمدا و دلبخواهی این کشورها را مصداق “بی اخلاق” که دارای هژمونگرایی کاپیتالیستی هستند، میداند. چرا که اوجالان یک “اصالت” فرهنگی، سیاسی، و اقتصادی برای خاورمیانه قائل است. اوجالان در این کتاب “تمدن دمکراتیک” میگوید: “یعنی اگر سرمایه داری محدود و متوقف نشود، یا با مبدل نمودن جامعه به “جامعه مورچگان”، آن را به آستانه ی تخریب خواهد رساند( به عنوان مثال نمونه چین و ژاپن) و یا به وضعیت “جامعه شیران”  در خواهد آورد (به عنوان نمونه  جامعه ی ایالات متحده)”. اوجالان از نظام سرمایه داری انگار تنها مدل اقتصادی این کشورهای مذکور را باز میشناسد. به عنوان مثال هیچ اشاره ای به سرمایه داری در خود ترکیه نمیکند گرچه کاربرد کلمه سرمایه داری از جانب وی تنها برای پیش بردن بحث است ودر واقع هیچ گونه چارچوب نظری در قبال شناخت و نقد نظام سرمایه داری در ذهن وی جایی ندارد. در کل این کتاب و برخی کتابهای دیگر از ایشان به دلیل اینکه نظام سرمایه داری را به عنوان یک نظام اقتصادی که مبتنی بر کار مزدی و حاکم کردن مناسبات کار و سرمایه است، معرفی نمیکند و خود نیز میگوید کاپیتالیسم اقتصاد نیست، در نتیجه تحلیلی طبقاتی و اقتصادی از این نظام در نوشته هایش به چشم نمیخورد. در این راستا در واقع  این گفته اوجالان که میگوید “کاپیتالیسم اقتصاد نیست” ما را یاد خزعبلات خمینی می اندازد که میگفت اقتصاد مال خر است. اوجالان در کل این کتابها و نوشته هایش هرجا به نقد “کاپیتالیسم” میرسد با اخلاق واینکه کاپیتالیسم در ضدیت با اخلاق است به سراغش میرود.

 اوجالان مدعی است که با نگاهی انتقادی به اقتصاد سرمایه داری مینگرد،  اما در واقع نقد وی  به مدلهای اقتصاد سرمایه داری غرب و شرق است نه خود اقتصاد سرمایه داری و نهایتا کل نظم سرمایه داری، از جمله نظام سرمایه داری ترکیه و سایر کشورها. این نگاه انتقادی مقصودش از نقد به نظام کاپیتالیستی، تظاهر به نقد امپریالیسم و در واقع نقد به این مرحله از نظام سرمایه داری است. اما در این کتاب و برخی نوشته های دیگرش، اوجالان با به تصویر کشیدن فرماسیونهای اقتصادی سیاسی ماقبل سرمایه داری از فرم اقتصاد ماقبل سرمایه داری و سیستم ارباب رعیتی و زراعتی دفاع میکند.

اوجالان در این کتاب به رابطه اقتصاد و دولت میرسد و دولت را نه محصول آشتی ناپذیری تضادهای طبقاتی بلکه با زیرفرش کردن جایگاه طبقاتی دولت و ضرورت برچیدن دولت بورژوازی و یا لزوم برچیدن طبقات اجتماعی به تاریخ به قول خود ۵ هزار ساله دولت برمیگردد. همینجا نیز باید گفت که اوجالان هدفش از پیش کشیدن مسئله “دولت- ملت” در واقع ایدئولوژی ملت گرایی ترک است نه مسئله دولت بورژوازی اما با ردیف کردن کلمات  بورژوازی، سرمایه داری و غیره چنان ملغمه ای درست میکند که در ذهن خواننده آنچنان متبادر شود که اوجالان میخواهد “بهتر از مارکس” مسئله دولت را نیز به نقد بکشد. اوجالان بعد از کلی آسمان و ریسمان کردن و آویزان شدن به اسلام، مسیحیت و لنین و مارکس در بخشی از کتابش “مانیفست تمدن” میگوید: ” امکان اینکه تمدن دولتی و تمدن دموکراتیک، بدون نابودی یکدیگر و از طریق مسامحه باهم به سر برند، وجود دارد. اولین شرط لازم برای این امر، آن است که تمدنها هویت یکدیگر را به رسمیت بشناسند و در برابر آن احترام نشان دهند. قبولاندن هویت خویش به دیگران از طریق اعمال زور و یا با تکیه بر امتیازات واولویتهای گوناگون، سازش نیست; روش نابودسازی است.”  اوجالان در ادامه میگوید:” این “روش” راه و شیوه قدرت-جنگی است که در تاریخ بسیار با آن مواجه گشته ایم و امروزه نیز تا حد حفاظهای جامعه ترویج داده شده است. اروپا و تا حدودی ایالات متحده آمریکا، به مثابه ی نیروهای هژمون نظام کاپیتالیستی، از روش قدرت-جنگی که چهارصد سال به اجرا درامده، درسهای لازم را فرا گرفته، بدون تخریب کامل دولت-ملت(زیرا دلیل اصلی جنگ های داخلی و خارجی این نوع سازماندهی قدرت است) سعی میکنند آن را به صورت واحدهای فدرال از نو بسازند. آن هم از طریق دخالت دادن شناسه هایی{ابزاری} همچون حقوق بشر، جامعه مدنی، و دموکراتیزاسیون. آشکار است که میخواهند دولت-ملت را از شکل قاطع گذشته خویش منعطف تر سازند و به وضعیت یک ابزار دولتی درآوردند که گره گشاتر باشد.در روسیه و چین نیز رویدادهایی مشابه وجود دارند.فشار سخت تری را بر کشورهایی نظیر کره شمالی، عراق، سوریه، ترکیه و ایران که بر قاطعیت خود ابرام می ورزند، وارد می نمایند. عراق جهت عبرت اموزی انتخاب شد “.

 اوجالان در این کتاب از مسئله دولت-ملت گسست میکند، و آنهم نه به آن دلیل که تشکیل دولتهای بورژوازیی مد نظر وی، بر مبنی هویت اصل ماجرا است، بلکه به این خاطر که در ساختار کهنه دولت –ملت در مکانهایی که به قول اوجالان جمهوری است یعنی “خلق” در آن زندگی میکنند، دولت- ملت کشمکشهای هویتی را تا سطح دولت ارتقاء میدهد و ارتقاء این کشمکشها تا این سطح مانع سازماندهی قدرت یا تقسیم قدرت شده و دولت-ملت کنونی بقیه هویتهای دیگر را از آن خود ندانسته و چون دولت-ملت کنونی تجلی منافع”خلق” نیست کشمکشهای ملی از اینجا شروع میشود. لذا اوجالان نمیتواند در خصوص دمیدن بر آتش نفرت پراکنی قومی و ملی صحبتی به میان بیاورد و منافع اقتصادی بخشهای مخلتف بورژوازی را تشریح کند چون خود وی و حزبش درآن سهیم بوده اند. ****

برای اوجالان و حزبش “پ ک ک” که به دنبال تشکیل حکومت کردی بر مبنی هویت کردی بودند، این مسئله ظاهرا دیگر منتفی است و در این راستا میشود نتیجه گرفت “حکومت کردستان بزرگ” که شامل بقیه بخشهای دیگر کردستان در عراق،سوریه وایران بود نیز منتفی میباشد. آنهم نه به این خاطر نباید حکومت را بر مبنی هویتهای ساختگی بنا کرد، چون طبق دیدگاه اوجالان دولت-ملت در حکومت کردی نیز نمیتواند تجلی اراده تمام کردهای دارای اقلیتهای دیگر باشد، در این راستا، پس اساسا حکومت کردی هم سرابی بیش نبوده و هر کدام از کردستانهای دیگر بایستی راه چاره را با سهیم شدن در قدرت مرکزی دنبال کنند. تلاش برای سهیم شدن در قدرت سیاسی رژیمهای منطقه که مردم کرد زبان در آن زندگی میکنند، بخش جدانشدنی استراتژی کل ناسیونالیسم کرد بوده و هست. این دیدگاه اوجالان نیز در هر کدام از کشورهای منطقه که مردم کردزبان در آنها زندگی میکنند معنی خاص خودش را دارد. پ ک ک که برای این کشورها نیز حزب ساخته است نیز همین استراتژی “جدید” را در پیش گرفته اند. پژاک بیشتر از قبل در خدمت رژیم اسلامی بوده و حزب وابسته به پ ک ک در سوریه نیز در صف بندیهای سیاسی در منطقه در کنار “ارتش آزاد” سوریه و رژیم اسد قرار گرفت. اوجالان سعی میکند در این کتاب با سفر به اعماق تاریخ و انهم با این وارونگی و ساختن ملغمه ای که خود وی ادعای ایدئولوژی جدیدی هم دارد، به بورژوازی ترکیه بگوید که پدید آمدن “پ ک ک” هم اشتباه بوده و دلیلش جلوگیری از آنها به عنوان نمایندگان بورژوازی کرد در ذوب شدن در سازماندهی قدرت است. در این راستا است که به بورژوازی ترکیه نمونه عراق را به عنوان درس عبرت گوش زد میکند. اوجالان با استدلالهایش در این کتاب و نوشته ها به کل بورژوازی ترکیه میگوید تشکیل حکومت کردی بر مبنی هویت کردی یک تاکتیک و همزمان فشار، برای همین منظور، همانا تغییر رویکرد ترکیه برای سازماندهی قدرت بوده.

 این در واقع متدولوژی و دستگاه فکری  وارونه و ذهنیت پردازی ناسیونالیسم معترض است که قادر به تحلیل و بررسی کشمکش ملی و همچنین ستم ملی در جوامع سرمایه داری نیست. اوجالان هم، همچون هر ناسیونالیست دیگری برآن است مسئله ملی را در ترکیه با پنداری وارونه آنطور که بشود سهمی از این سازماندهی قدرت در کل ترکیه داشته باشد توضیح میدهد. به این خاطر است که نفعی در دست بردن به ریشه مسائل ندارد  و نمیتواند بگوید ملت، ملی گرایی، ستم و کشمکش ملی برخواسته از نیازهای اقتصادی نظامهای طبقاتی و خصوصا سرمایه داری و طبقات حاکم بوده و هستند.

 به لحاظ تئوریک دستگاه فکری حاکم بر دیدگاههای اوجالان یک دستگاه فکری متافیزیکی است. این دستگاه فکری عاجز از توضیح مرحله به مرحله و پروسه ای پدیده ها به صورت واقعی است و از پدیده ها آنچه را که حس میکند و میبیند به عنوان خبر اعلام و از آن نتیجه میگیرد. برای مثال اگر سیب از درخت به پایین بیوفتد اعلام میکند که سیب از درخت افتاد.این چارچوب فکری توضیح اینکه چه نیازی به افتادن بود و چه چیز مانع از نیوفتادن بود نمیدهد و اساسا عاجز از درک و توضیح آن است. اگر در ترکیه با حمایتهای همه جانبه سازمان “سیا”ی آمریکا سعی در، در قدرت ماندن و آشوب گری گرایشی در دولت ترکیه (که اوجالان از آن به عنوان دولت در دولت نام میبرد)  تحت عنوان “گلادیو” شکل میگیرد این دستگاه فکری از این مسئله نتیجه میگیرد که ترکیه تحت استعمار کاپیتالیسم است و کاپیتالیسم اقتصاد نیست بلکه قدرت است. اوجالان نمیتواند توضیح دهد که صف بندی نیروهای ترکیه بر چه اساسی استوار است و این کشمکشهای قدرت در هر کدام از بخشهای بورژوازی بر سر چیست و این، کدام نیاز سرمایه داری جهانی و منطقه ای در ترکیه است که هر کدام از این نیروها را در سمتی به حرکت در می آورد. آیا اردوغان در نتیجه تحقیق و تفحص در اسلام به این نتیجه رسیده که اسلام خوش خیم هم میشود داشت، یا نفس اضافه کردن این پیشوند و پسوندها به یکی از ارتجاعی ترین افکار با حمایت سرمایه داری در منطقه و برای پاسخ به  نیاز بخشهای وسیعی از بورژوازی در ترکیه و منطقه است؟. اوجالان اینها را بازگو نمیکند چون خود و جریانش نیز به دنبال پیدا کردن مکانی در صفبندی قدرتهای ارتجاعی منطقه ای و بین المللی است.

 اوجالان، جمهوری و دولت-ملت

اوجالان در کتابی دیگر تحت عنوان “نقشه راه” با نگاهی به چارچوبهای نظری و اصطلاحی قبلی، “راه حل” بحران ترکیه را بررسی و نقشه خود، برای برون رفت ترکیه از آنچه که از نظر ایشان بحران گفته میشود را در “دمکراتیزاسیون” پیدا کرده و به دولت ترکیه ارائه میدهد. در بخش مقدمه این کتاب، اوجالان به عناصر دمکراتیک در مسیحیت و همچنین سالهای آغازین اسلام اشاره میکند که گویا مرکزیت گرایی امپراطوری بیزانس این عناصر دمکراتیک را تصفیه کرده است.  اوجالان در ادامه میگوید پس از سده ی ۱۵ رژیمهای سلطنتی به مونارشیهای مطلق متحول شده اند که این رژیمها نیز توجهی به نهادهای دمکراتیک نکرده و آنها را بی تاثیر کرده اند. همچنین در این بررسی به انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹ میرسد و میگوید به برغم اینکه انقلابی مردمی و علیه مونارشی بود اما به دیکتاتوری بورژوازی و فراتر رفتن از مونارشی مطلق تحت عنوان دولت-ملت رسید.

 اوجالان در این روند بررسی روبنایی از امپراطوریها، مسیحت و اسلام، به امپراطوری عثمانی میرسد و میگوید امپراطوری عثمانی نیز تحت سنت دولت-ملت در خاورمیانه تاسیس شده و برای جلوگیری از فروپاشی در برابر رشد جریانهای دولت-ملت گرا در صدد بازآفرینی خویش بر بنیانی بروکراتیک و متحول شدن به یک دولت-ملت مرکزی فشرده برآمده و به سرکوب عصیانهای داخلی پرداخته است. اوجالان اشکال حکومتهای پی در پی را که خود آنها را به ایدئولوژیهای ملیت گرا، جنسیت گرا، علم گرا و دین گرا تقسیم کرده، مانع نبود آزادی بیان در جامعه میداند چون از دید وی تمام این ایدئولوژیها تحت تاثیر بلاواسطه ایدئولوژی ملیت گرایی بوده اند و برای جماعتهای دینی و خلقها و طبقات سرکوب شده آزادی بیان در حد نیاز عملی نشده. در این راستا مسائلی که اوجالان به آنها اشاره میکند را به ایدئولوژی دولت-ملت گرایی که بقیه خلقها در آن به حساب نمی آیند، منتسب میکند و دست روی بخشی دیگر از تئوری شناخت خود از جامعه ترکیه میگذارد و آنهم جمهوری است و میگوید دولت-ملت در تضاد با جمهوری است. وی میگوید، هردولت-ملتی جمهوری نیست ودر این راستا جمهوری هم اگر اعلام کند که دولت-ملت است پذیرفته نیست چون از نگاه اوجالان جمهوری با دمکراسی در پیوند است و دمکراسی را مدیریتی میداند که تمام خلقها را نمایندگی میکند. اوجالان میگوید دولت-ملت یعنی دولت = ملت که این خود به معنی در نظر نگرفتن حقوق و آزادی اقلیتهای دیگر در چارچوب مذکور است. اوجالان بدون توجه به محتوای هر کدام از این قالب و فرمهای حکومتی در تلاش برای یافتن مکانی که بشود بورژوازی کرد را در آن جای دهد، بهترین فرم حکومت برای ترکیه را که همانا جمهوری باشد را پیشنهاد میکند. جمهوری که نماد همه خلقها است به عنوان فرم حکومتی بهترین مکان برای جا دادن بدون دردسر نمایندگان بورژوازی کرد در پارلمانش، پیشنهاد اوجالان برای حل بحران یا همان مسئله ملی کرد است.

 در کل این کتاب محلی برای تحلیل اقتصادی دولتهایی که طی مدتها در ترکیه بر سر کار آمده اند و همچنین کارکرد عملی سیاست و اقتصاد این دولتها بر روی طبقات محروم جامعه، آمار بیکاری، وضعیت اقتصادی طبقات اجتماعی، فقر، گرانی، دلیل فقر و گرانی و محرومیت اقتصادی، بیکاری و علت نبود آزادی در ترکیه بحثی موجود نیست. نه به این خاطر که گویا چون در زندان است، به هیچ وجه، بلکه تنها و تنها به آن دلیل که اوجالان و حزبش هیچ ربطی به ین عرصه ها ندارند و درکتاب قبلی که بیش از ۶۰۰ صفحه بود و کتاب کنونی که نزدیک به ۱۴۰ صفحه است تنها به دنبال انجام ماموریت خویش، همانا در آوردن به موقع سنگ از چاه است.

 سوال از اوجالان این است آیا مسئله عدم مطلوبیت ساختار دولت-ملت که ترکیه آنر برای اداره جامعه برگزیده و در این راستا “حقوق و آزادیهای خلقها” را به رسمیت نمی شناسند مسئله ای “ذاتی” است یا چون “حقوق خلقها” در آن پایمال میشود مطلوبیتی نزد ایشان ندارد؟ اگر جواب آری باشد پس پارلمان هم که یکی دیگر از ارگانهای لازم و سازگار با فرم دولت-ملت و هم با جمهوری است نیز نباید مطلوبیتی نزد ایشان داشته باشد. اگر جواب نه باشد، پس اگر طبقه کارگر در ترکیه از زیر یوغ ایدئولوژی بورژوازی توانست کمر راست کند و در چارچوب جمهوری با اکثریت آراء رأی به برچیدن کل نظام سرمایه داری در ترکیه داد عکس العمل حکومت مبتنی بر جمهوری در قبال طبقه کارگر چه خواهد بود؟ آیا در حکومتی که مبتنی بر جمهوری است و به قول اوجالان “حقوق و آزادیهای خلقها” به رسمیت شناخته شد، دیگر بحران اقتصادی، ریاضت کشی اقتصادی، فقر، گرانی، دستمزد پایین، فلاکت اقتصادی و صدها مصیبت دیگر نخواهیم داشت؟ اگر خلقها حقوق و آزادیشان به رسمیت شناخته شد نماینده این خلقها در پارلمان بورژوازی دقیقا از چی دفاع میکنند؟ اوجالان که برای هموارکردن راهی به درون پارلمان ترکیه مسیحیت و اسلام و آنارشیزم و هر به اصطلاح فیلسوف بورژوازی را نبش قبر میکند در تمام این نوشته هایش حتی در پانویس صفحه ها هم نمیتواند به  آمار کارگران این “خلقهایی” که خود مدعی دفاع از آنها است اشاره کند. تمام تلاش اوجالان برای دفن کردن این طبقه از صفحه روزگار در صحنه سیاست در ترکیه است و این آن کاری است که تمام دولتهایی که تا کنون در ترکیه بر سر کار آمده اند، انجام داده اند.

جایگاه طبقاتی دولت-ملت و جمهوری

برخلاف دیدگاههای اوجالان اهمیت تحلیل دولت تنها در نشان دادن فرمهای اداره جامعه نیست بلکه از اهم موضوعات مربوط به تحلیل ابژکتیو دولت در واقع محتوای طبقاتی آن است. مسئله ای که از زاویه منافع اکثریت استثمارشونده هر جامعه طبقاتی اهمیت می یابد محتوای طبقاتی دولتها هستند. فرم حکومتها میتواند تا ابد مدام تغییر کند بدون اینکه محتوای آن عوض شود. اگر دولت ترکیه بر مبنای دولت-ملت و تحت عنوان جمهوری ترکیه است و طبق دیدگاه اوجالان کارکرد جمهوری، یعنی نمایندگی کردن تمام مردمی که در ترکیه زندگی میکنند را نمیکند، در این صورت میبایست “ترکهای” ترکیه عموما از حکومتی که بر مبنی هویت “ترک”گرایی ساخته شده  راضی باشند و تنها معترضان در ترکیه شامل “بقیه اقلیتهای” دیگر باشند. اما اگر طوفانی در یک کشور شروع به وزیدن کند و مردم معترض یا همان خلقهای مد نظر اوجالان ، صرف نظر از اینکه منتسب به چه اقلیتی هستند را در کنار هم و متحد علیه همین حکومت مورد اعتراض اوجالان که مبتنی بر هویت ترک گرایی است که به جمهوری مطلوب اوجالان تغییر کرده، را به خیابان آورد باید چاره کار را کجا یافت. جامعه برخلاف دیدگاه اوجالان یک ارگانیسم زنده است که منافع سیاسی، آنها را در کنار یا علیه همدیگر قرار میدهد. هرچه قدر این جامعه را به اقلیتهای قومی یا مذهبی تقسیم کنیم بازهم طبق منافع سیاسی و اقتصادی باهم متحد یا علیه همدیگر صف آرایی میکنند. مشکل ناسیونالیسم قومپرست کرد و سایرین در این است که جامعه را یک ارگانیسم زنده تلقی نمیکنند بلکه جامعه را موزائیکهایی میبینند که من باب میل و منافع خودشان میتوانند آنها را در کنار همدیگر بچینند، گرچه برای مقاطعی موفق به این کار شده اند اما این ارگانیسم زنده راه خود را باز پیدا میکند.  یک تحلیل مبتنی بر علم جامعه شناسی و اقتصاد نمیتواند در تحلیل حکومتها، تنها به فرم آنها بسنده کند و نبود آزادی را تنها در فرم حکومتها جستجو کند، ولو این فرم حکومتی دولت-ملت تحمیلی و در نتیجه سیاستهای امپریالیسم، یا بهترین نوع جمهوری که برخواسته از “رأی مردم” باشد. مسئله ای که اوجالان در این کتاب و نوشته هایش با رفتن به اعماق تاریخ تلاش میکند که از چشم خواننده گانش دور بماند مسئله ماهیت طبقاتی دولتها با برجسته کردن فرم اداره جوامع است.

اگر در کشورهای اروپایی درجه ای حقوق شهروندی، حقوق زن و کودک و … وجود دارد، اینها حقوقی تحمیلی از پایین جامعه و در نتیجه مبارزات اجتماعی آزادیخواهان و خصوصا مبارزات جنبش کارگری اروپا است و برخاسته از فرم حکومتهای موجود در اروپا نیست. کمااینکه در این سالهای اخیر بخشی عمده از این دستاوردها که حاصل مبارزات آزادیخواهانه توده های طبقه کارگر از پایین بوده از سوی دولتها سعی در بازستاندن آن دارند.

 فرم حکومتها چه دولت-ملت باشد چه جمهوری، صاحبان خود گمارده ای دارند، پاسدارانی برای حفاظت از مرزهای سیاسی و منافع اقتصادیش دارند، که دمسازان چاکرمنش با آن، تحت نام خلقها هم باید و دیوانه وار از منافع سیاسی و اقتصادی این فرمهای حکومتی با نهایت سرکوبگری ، دفاع به عمل بیاورند. حکومتها با هر فرم و شکلی تجلی ابژکتیو آشتی ناپذیری تضادهای طبقاتی هستند. اگر ما در جوامع کنونی سرمایه داری که مبتنی بر تحمیل مناسبات تولیدی و کارمزدی هستیم و برای پاسداری از این قدیس سرمایه، حکومتی ولو با هر فرمی (دولت-ملت یا جمهوری مد نظر اوجالان) شکل میگیرد، نفس وجود این فرمهای حکومتی نشان از وجود تضادهایی لاینحل در اعماق جامعه طبقاتی است که فرمهای حکومتی علاوه بر صحه گذاشتن بر این تضادهای آشتی ناپذیر “نظمی” را شکل میدهند که همدیگر را در قید  رعایت این نظم، همانا تقسیم ثروت و قدرت نگه دارند. وظیفه دولتها در جوامع طبقاتی سرمایه داری این است که نگذارند نیروها و طبقات دارای منافع متضاد، در یک کشمکش بر سرمنافع سیاسی-اقتصادی، همدیگر و جامعه را ببلعند. نیرویی که از بالای سر جامعه وظیفه کاهش این تلاطمات را بعهده میگیرد و تلاش میکند طرفهای درگیر را در چارچوب یک “نظم” محدود کند، دولت بورژوایی است. این دولت بورژوایی فرم آن جمهوری باشد که مطلوب اوجالان است یا دولت-ملت یا هر فرم دیگری وظیفه اش پاسداری از منافع یک طبقه معین علیه طبقات دیگر، پابرجایی سرکوبگری و ستمگری طبقه ای علیه  دیگر طبقات محروم و بعبارتی نظمی که شالوده آن بر  تبعیض و نابرابری طبقاتی استوار شده.

زمینه های عروج حزب دمکراتیک خلق در ترکیه

تا جاییکه به عرصه اقتصادی ترکیه برمیگردد، آنچه که رشد اقتصاد ترکیه در زمان اردوغان نام گرفته بود و هرگاه به اقتصاد کشورهای منطقه خاورمیانه اشاره میشد انگشتها به سمت ترکیه نشانه میرفت کم کم در این اواخر از نفس افتاد و روند نزولی “رشد” سرمایه خود را در بیکاری ، گرانی، کاهش قدرت خرید مردم ترکیه نشان داد.

با اتفاقاتی که طی چند سال اخیر در شمال افریقا تا سوریه و عراق بوقوع پیوست دولت اردوغان دچار خوشباوریهای شد  که شاید نتیجه این خیزشها اعترضات و نفرتهای فروخورده علیه دولت وی شکل گرفته بود را کنار بزند و حتی جریانات ملی مذهبی را با  وی متحدتر کند. حزب حاکم بر ترکیه به سرکردگی اردوغان در هر یک از اتفاقات در شمال افریقا هژمونی سیاسی “اسلام لیبرال” را میدید و در صدد آن بود که الگوی “اسلام اردوغانی” را به آنها پیشنهاد کند. اما با تغییر اوضاع سیاسی در این کشورها رویاهای اسلام اردوغانی دود شد و به هوا رفت. جنبش پارک گزی در سال ۲۰۱۳ که از جانب حزب حاکم به شدت سرکوب شد و بیش از ۲۰ نفر در این جریان کشته شدند ضربه ای دیگر بر پیکر حزب “عدالت و توسعه” اردوغان بود.

از طرفی دیگر مردم به پا خواسته علیه دیکتاتوری “مبارک” یک سال اسلام اخوان المسلمین را تحمل نکردند و مردم مصر بر روی جسد جریان اخوان المسلمین، حزب برادر اردوغان رژه رفتند و به زیرش کشیدند. با وقوع جنگ داخلی در سوریه و ایجاد خلاء سیاسی-نظامی رژیم اسد بر مناطقی از شمال این کشور و سپردن شمال سوریه به نیروهای “کرد” صف بندیهای جدیدی شکل گرفت و حزب حاکم در ترکیه برای تضعیف قدرت گیری نیروهای کرد وارد این بلوک بندی شد. در صف بندی جدید منطقه و خصوصا کشور سوریه، حزب اردوغان دوشادوش جریانات تروریستی همچون داعش و جبه النصر علیه کردهای سوریه قرار گرفت. مسئله جنگ مردم مسلح در شهر کوبانی علیه تروریستهای داعش و کمک همه جانبه حزب حاکم به این جریان تروریستی و بستن مرزها به روی مردم بی دفاع که بخاطر حفظ جان خویش و دور ماندن از فضای جنگ و کشتار به سوی مرزهای مشترک سوریه با ترکیه فرا ر کرده بودند کوبیدن میخی دیگر بر تابوت اسلام لیبرال اردوغانی بود.

علاوه بر عملکردهای اقتصادی دولت حاکم در ترکیه همکاری حزب اردوغان با تروریستهای داعش نشان داد که اسلام لیبرال شده دارای ظرفیتهای فوق ارتجاعی است در پی مصالحی و مطامع خویش و ادعاهایشان تا چه اندازه دروغیگن و پوچ و مضحک است.

 در چنین شرایطی حزب دمکراتیک خلق با پوشش دادن اشتباهات حزب حاکم در صدد برآمد مردم معترض از وضع موجود را در ظرفی که احساس کنند حقوق آنها در این ظرف تحقق می یابد جمع کند. تلاش اردوغان برای اسلامیزه کردن ترکیه، از سر کمک به تروریستهای داعش، تحمیل بحران اقتصادی بر دوش مردم ترکیه، تحمیل استبداد سیاسی بر فعالین سیاسی و کل جامعه، نه تنها راه را برای وی دشوار نمود بلکه زمینه را برای جریانی نظیر حزب دمکراتیک خلق را بیش از پیش باز نمود.

حزب دمکراتیک خلق در متن چنین شرایطی به دو لحاظ هم برای منطقه کردنشین و بعضا در بخشهای دیگر جاذبه سیاسی پیدا میکند. در منطقه کردنشین خصوصا برای ناسیونالستها به حکم اینکه این حزب شاخه سیاسی پ ک ک است  و طرفدارانش این موضع و جهتگیری را نوعی بهبودی و راه مسمالمت آمیز جهت مطالبه حق و حقوق پایمال شده خویش تلقی میکنند در قبال رِژیمی که ابتدائی ترین حق و حقوق آن‌ها را لگد مال نموده. دوم به دلیل اینکه استراتژی ناظر بر «مانیفست» فراتر از خواست دولت-ملت رفته و همانا “دمکراتیزه” کردن ترکیه با ساختار اداری نامتمرکز را در سرلوحه خود قرار داده جایگاه حزب دمکراتیک خلق را تا حدود زیادی به جلو صحنه آورد.  خصوصا موقعی که مانیفست از سوی توده‌ای از روشنفکران و بورکراتهای اقلیت‌های ملی و مذهبی بخشهای سراسری مورد حمایت و تبلیغ و ترویج قرار میگرد. برای مردم خارج از منطقه کردستان پلاتفرم سیاسی “ها د پ” آن پتانسیل و جاذبه را داشت تا نیروی اقلیتهای قومی و مذهبی برخاسته از دل این شرایط را حول خود گرد آورد و کاندیدا داشته باشند. بواروژزی اعم از ترک و کرد و ارمنی و… خصوصا قشر بورکراتیک آن آنقدر شامه تیزی دارد که بداند در کشمکش های طبقاتی آرایشش را عوض کند. توده های مردم جان به لب رسیده از حکومت ظالمانه را در نبود یک آلترناتیو پیشرو پشت منافع خود بسیج کند. حزب دمکراتیک خلق بر متن اوضاع منطقه و خصوصا تحولاتی که در چند سال اخیر سراسر ترکیه را در تب سیاسی فرو برده بود بر خلاف رویکرد و مواضع کنونی اشان در خیزش سراسری و رویداد میدان گزی مبارزات خود را از بخش سراسری تفکیک نموده بود اینبار با توسل به استرتژی که بر مانیفست ناظر بود در پی این بر آمدن تا حق و حقوق پایمال شده خود را با حق و حقوق شهروندی دیگر خلقها گره بزنند و از این مجرا موج اعتراضات سراسری علیه رژیم اردوغان را  بتوانند سازماندهی کنند.

در پس آراء حزب دمکراتیک خلق و چند نکته

در انتخابات پارلمانی، سرمایه دار به طبقه اش رأی خواهد داد، طبقه کارگر به کی رأی میدهد.

 

در انتخابات ترکیه  بخشهای معترض جامعه که از دولت اسلامی و مرتجع اردوغان ناراضی بودند به دلیل نیافتن راهی دیگر به حزب دمکراتیک خلقها رأی دادند. نفس رأی دادن به حزب دمکراتیک خلق در ترکیه به مثابه شکلی از اعتراض به کلیت رژیم ترکیه است که در صورت وجود آلترناتیوی کمونیستی این اعتراض میتوانست، نه از کانال پارلمان، بلکه با وجود یک رهبری و حزب کمونیستی کلیت نظم سرمایه داری درترکیه را به شیوه ای دیگر با چالشی جدی روبرو کند.

 به نظر میرسد در اینگونه رفتارهای سیاسی باید دو سطح را از هم جدا کرد. اول: حزبی که سوار موج اعتراضات عمومی و توده ای میشود و مطالبات تاکتیکی را دستاویز ورود به پارلمان میکند. دوم: ظرفیت اعتراضات رادیکال توده ای که حزبی برای ابراز اعتراض در بیرون از چارچوب خود نظام  نداشت.

 در اغلب موارد و خصوصا در مورد انتخابات ترکیه به وضوح دیده میشود که بدون تحلیل در پرتو تفکیک این دو سطح تماما  از حزبی که سوار بر موج اعتراضات میشود حمایت همه جانبه به عمل می آید. اتفاقی که افتاد چی بود؟ در واقع حزب دمکراتیک خلق در ترکیه با تشخیص “به موقع و درست” از منافع منطقه ای و سراسری بخشی از بورژوازی ناراضی از دولت اردوغان با طرح یک سری مطالبات تاکتیکی، هم از یک طرف سوار بر موج اعتراض و انزجار از دولت اردوغان شد و هم اینکه با توهم پراکنی میان طبقات استثمارشده راه وارد شدن به پارلمان را برای خود هموار کرد. حزب دمکراتیک خلق، هم توانست نظر بورژوازی کرد و همچنین مردم کارگر و زحمتکش متوهم به پ ک ک، که اکنون شاخه  سیاسیش را به جدال پارلمانی در صحنه سیاسی ترکیه فراخوانده به خود جلب کند و هم اینکه منافع بورژوازی کرد را به منافع بخش ناراضی بورژوازی در سطح سراسری ترکیه پیوند بزند.

 حرکت سیاسی حزب دمکراتیک خلق درواقع به مثابه عملی کردن دیدگاههای تئوریک اوجالان بود. از این رو است که مانیفست حزب دمکراتیک خلق نیز با این عناوین که ما زنان هستیم، ما جوانان هستیم، ما کارگران هستیم و… تنظیم شده است. مانیفست حزب دمکراتیک خلقها، جامعه را نه به صورت طبقات اجتماعی دارای منافع متضاد بلکه به صورت اقلیتهایی توصیف میکند که منافع آنها در صورت منتسب بودن به ”  ماهویتها هستیم …) با هم در تضاد نیست و با تنظیم مانیفست خود بر ایده “جمهوری” اوجالان که میبایست کارکرد واقعی جمهوری را داشته باشد صحه میگذارد. من سعی کردم در نقد بخشهایی از دیدگاههای مکتوب اوجالان در “کتاب مانیفست تمدن دمکراتیک” این مسئله را روشن کنم که اوجالان کشور ترکیه را که  دارای حکومتی بر مبنای جمهوری باشد را نمی پذیرد و نقد اوجالان بر “جمهوریت” ترکیه این است که چون این “جمهوری” به معنی نمایندگی کردن خواسته ها و مطالبات “اقلیتهای” داخل جمهوری نیست، پس از دید اوجالان کشور ترکیه مبتنی بر “دولت-ملت” است که بر مبنای دیکتاتوری ملت گرایی ترکی بنا شده است و مانیفست حزب “ه دپ” نیز با تحریک احساسات “اقلیت گرایی” در صدد سوار شدن بر موج توهمی است که سالهاست رژیم ترکیه و اوجالان و حزبش علیه هم تبلیغش میکردند و اکنون با این مانیفست در صدد آشتی منافع “اقلیتها”، بخوانید منافع بورژوازی در سطح سراسری است.

دراین راستا مانیفست حزب دمکراتیک خلق نیز در این جهت تنظیم شده که مسئله جمهوریت کشور ترکیه را به چالش بکشد و از این رو است که مسئله دمکراسی و ضدیت با “مرکزگرایی” دولت اردوغان را برجسته میکند. نوشته های اوجالان در زندان در تلاش برای پاسخ گویی به این مسئله است که بحران ترکیه در تمرکز قدرت و عدم دمکراسی است و از این رو با تقسیم قدرت در میان بخشهای بورژوازی با “نظمی” مبتنی بر دمکراسی کشور ترکیه از بحران موجود خارج خواهد شد. درهمین چارچوب مانیفست حزب دمکراتیک خلق نیز با ” ما کارگران هستیم، ما جوانان هستیم، ما از همه هویتها هستیم و …” پا به میدان رقابتهای انتخاباتی گذاشت و بر موج اعتراضات این بخش از جامعه که در این مانیفست به هویتها و اقلیتها تبدیل شده سوار شد. اوجالان طی چندین سال از طریق اهرم بورژوازی کرد برای تحت فشار قرار دادن رژیم ترکیه و به منظور شریک شدن در قدرت سیاسی شکست خورد و اکنون با تحریک بخشهای دیگر از “اقلیتها” و همچنین بخشهایی از بورژوازی مخالف دولت کنونی  دور دیگری را آغاز کرده، بلکه با “توان” بیشتری بتواند در معادلات سیاسی و تقسیم منافع میان بخشهای دیگر بورژوازی ابتدا به توافقی اعلام نشده در سراسر ترکیه برسد که مئموریت این کار را حزب دمکراتیک خلق “ه دپ” به عهده گرفته است. اوجالان این را به خوبی میدانست که در این توافق با بخشهای دیگر بورژوازی که همانند خودشان به شدت در سم ناسیونالیسم  غوطه ور هستند، با سیاه کردن صدها صفحه در زندان بایستی حسن نیت خود به آن بخش از بورژوازی را از اولین قدم نشان دهد. بنابراین اگر به مسئله “دولت –ملت” بودن حکومت ترکیه اشاره میکند، این نتیجه را برای خود و پ ک ک از آن استنتاج میکند که تشکیل “حکومت کردی” نه تنها در کردستان ترکیه بلکه در بخشهای دیگر نیز به دلیل اینکه “دولت-ملت” یک نوع دیکتاتوری است و حقوق اقلیتهای دیگر داخل “دولت ملت” رعایت نمیشود اشتباه است.

 اهمیت حضور حزب دمکراتیک خلق در رقابتهای پارلمانی، گرچه برای ناسیونالیسم کرد از این جهت بود که حزبی کردی وارد پارلمان ترکیه شده و همچنین بخشهای ناراضی در ترکیه از آنجهت به این حزب رأی داده اند چون مطالباتی متفاوت تر از بقیه را مطرح کرده اند یا اینکه مخالف اردوغان و دولتش است، اما هیچکدام از این گزینه ها کوچکترین اهمیتی در ارتباط با روند مبارزات در ترکیه ندارند. موضوع اصلی پیشروی مبارزات استثمارشده گان در ترکیه و همچنین فضای سیاسی و مبارزاتی جدیدی است که متحول شده است. گرچه طبقه استثمارشده در ترکیه، اکنون این اعتراض به کلیت رژیم ترکیه را بلااجبار از کانال حزب دمکراتیک خلق به پیش میبرند،  اما روند مبارزات باید و میتواند از این قالب بیرون بیاید و راه خودش را برود، در غیر این صورت به بازیچه احزابی اینچنینی مبدل خواهد شد. مطالباتی که حزب دمکراتیک خلق برای ورود به پارلمان دستاویزش کرد گرچه برای وی یک تاکتیک است اما حتی نمیتواند متحققش کند ، اما طبقات استثمار شده ترکیه، فضای سیاسی جدیدی که ایجاد شده را میتوانند به خدمت بگیرند و در این فضا مبارزات و مطالبات خودشان را پیش ببرند.

 فضای سیاسی جدید گرچه به عنوان نوک کوه یخی از کانال رأی دادن به حزب دمکراتیک خلق در صحنه سیاسی ترکیه ایجاد شده اما معنی سیاسی این فضای جدید این است که دیگر تنها قطبهای مدعی قدرت سیاسی مانند کردگرایی، ترک گرایی و اسلام به اصطلاح لیبرالیزه شده نیستند بلکه یک سر اصلی مدعی قدرت سیاسی در این جامعه اکثریت استثمارشده گان و طبقه کارگر هستند. اما در همین حال نیز باید گفت که این اکثریت استثمار شده باید از احزاب مدعی چپ و سوسیالیست که احزابی سنتی، پوپولیست، سندیکالیست و متوهم به بخشهایی از بورژوازی هستند عبور کنند و با رجوع به کمونیسم مارکس در فکر ایجاد حزب کمونیست کارگران خودشان باشند. طبقه کارگری که در نتیجه استثمار وحشیانه آنها دولت اردوغان رشد اقتصادی ۹  درصدی را به عنوان مدال افتخاری به سینه زده بود میتوانست و بایستی با اعتصابات توده ای و سراسری کمر رشد اقتصادی بورژوازی را می شکستند آنموقع میشد دید که مطالبات تاکتیکی حزب دمکراتیک خلق چقدر خریدار دارد.

سمکو نوری

۲۷/۷/۲۰۱۵