کودکان در مسلخ مسیح و محمد: به نجات کودکان برخیزیم!

مصطفى رشیدى

سوئد یک کشور دمکراتیک است. آزادى هاى فردى و حقوق مدرن اجتماعى به معناى امروزى و رایج آن، بطور گسترده اى در این جامعه فراهم است. آزادى اعتقادات مذهبى بجاى خود، از آن مهمتر، آزادى بى مذهبى در این جامعه در دسترس شهروندان قرار دارد. سوئد یک کشور با حکومت سکولار شناخته میشود. بنا به تعریف و مطابق قانون باید مذهب از امورات جامعه و مشخصا از مدارس بدور نگه داشته شود. گفته میشود که  در این زمینه ها در مقایسه با دول کلاسیک دمکراتیک غربى، سوئد از نمونه هاى پیشرفته و مدرنتر است. این یک دلخوشى بیجاست.

اگر شما به مثابه یک پدر و یا مادر در پى یک پرنسیپ ساده بشرى در پى این هستید که کودکانتان از تعرض مذهب بدور نگه داشته شوند، و اگر در پى این خواست دل به مدارس کشور "سکولار" و مدرن سوئد دل خوش کرده اید، سخت در اشتباه هستید. شما سر بر بالین عوضى گذاشته اید. اگر شما بعنوان یک شهروند آگاه و سخت گیر و دوستدار حقوق کودک به دوایر آموزشى جامعه دل خوش کرده اید. اعتماد شما بیجاست. اگر دار و ندار و زندگیتان را بر دوش گرفته اید که فرسنگها بدور از حکومت اسلامى کودکانتان را از طوق لعنت مذهب در امان نگه بدارید، وقت آنستکه بخود بیایید. مدارس در سوئد از مراکز فعال تقویت تعلقات مذهبى در کودکان (از بدترین انواع شعبات مذهبى و از جمله اسلام) عمل کرده اند، این سیاست رسمى حاکم بر مدارس است و با دور جدید مدارس آزاد ـFriskolorـ این روند ابعاد بسیار نگران کننده اى بخود گرفته است. باید به فریاد کودکان جامعه رسید.

سماجت مسیح، سماجت دولت

سایه سنگین مسیحیت و دین بر دل جامعه سوئد نیاز به اثبات ندارد. مذهب و ارگان کلیسا از مبانى اساسى جامعه بحساب میاید. جدا از صندلى ویژه براى کلیسا در تشریفات رسمى دولتى و در رسانه ها، هر چقدر هم که عقل و دانش و آگاهى عمومى  عرصه را بر مذهب کوتاه کرده است، مسیح مقدس را با بزک تازه ترى از پنجره بزور وارد حریم خانه مردم میکنند. کشیش زن و اسقف همجنسگرا و کلاسهاى آموزش موسیقى رپ در پاى محراب، نمونه هاى کوچک از سماجت کلیساست. بعنوان شهروندان "آزاد" شما حق دارید رویتان را برگردانید. به ریش مسیح و دکانداران امروزش، هر جا و هر وقت و هر مناسبتى که دلتان بخواهد بخندید. اما تا آنجا که به کودکان مربوط باشد، مدارس و کلیسا، دست در دست بطور سیستماتیک در تلاشند تا هویت مذهبى را در کودکان جامعه میخکوب کنند. همکاریهاى ترویجى میان مدارس و کلیسا نیازى به تایید والدین ندارد. در سطوح بالاتر، در دبیرستانها، جایى که قرار است آموزش "غیر جانبدار در مورد مذهب" در اختیار دانش آموزان قرار بگیرد، انتقاد از نارسایى ها سر به آسمان میزند.

سماجت کلیسا، سماجت دولت و یا هر دو، بهر حال بعنوان یک محک گویا مدارس و آموزش و پرورش کودکان سکولاریسم واقعى در حکومت حاکم بر سوئد را زیر سوال میبرد. اما کاش مساله به همینجا خاتمه مییافت. پدیده اى بنام مدارس آزاد، دنیاى دیگر، بمراتب بدتر را بر روى شما باز میکند.

مدارس آزاد  و رسمى مذهبى براى کودکان!

در پرسه در سیستم آموزشى سوئد و در یک گذر ظاهرا کم اهمیت سر از مدارس باصطلاح "آزاد ـ Friskolor " در میاورید که رسما مذهبى اند.  مذهب در عنوان، دروس، روابط حاکم، روزمره و در جزییات روزمره این نوع از مدارس حاکم است. این مدارس "آزاد" ـ غیر دولتى ـ هستند که با اختیار والدین و با هزینه دولت دسته دسته از کودکان جامعه را به قربانگاه مذهب ببرند. سموم مذهبى حاکم بر این مدارس تکان دهنده است. وجود این مدارس سکولاریسم و تمدن بجاى خود، ریشخند به ساده ترین ملزومات حقوق کودک در جامعه است. باور کردن آن دشوار است که رسواترین و ارتجاعى ترین سکتها و شعبات مذهبى شناخته شده از چنین میدان فراخى در یک کشور "نمونه دفاع از حقوق کودک و دمکراسى و سکولاریسم" برخوردارند. مدارس مذهبى بعنوان یک رسوایى بر وجدان انسانى این جامعه سنگینى میکند. صدمات و آسیبهاى ناشى از وجود این مدارس نیازى به استدلال چندانى ندارد. ولى همزمان تغییرات جدید در سیستم مدارس راه بر افزایش انفجار آمیز این مدارس باز کرده است. آب از لوچه جریانات مذهبى و از جمله جریانات ارتجاعى اسلامى راه افتاده است. افزایش متقاضیان مدارس اسلامى خود یک زنگ خطر روشن و آشکار است.

مورد اسلام: هر چه ناب تر و هر چه ارتجاعى تر ـ بهتر!

وجه مشترک مدارس مذهبى، در همه انواع آن، در بنیادگرایى مذهبى آنهاست. کافى است گفته شود که مدارس اسلامى بدلیل پافشارى اش بر "شریعت ناب اسلامى" اجازه کسب دریافت میدارند. فضیلت این مدارس در ترویج شریعت اسلامى، در ناظر کردن شریعه اسلامى در میان دانش آموزان است و بس! این مدارس رسما مظهر فرودستى زنان در مقابل مردان از همان سنین آغازین کودکى هستند. حجاب، دعا و نیایش اجبارى اسلامى، بازى و همه مناسبات، دروس آموزشى اجبارى قران، جدایى و محرومیت دختران از کلاسهاى شنا و موسیقى، همه چیز این فرودستى را ترویج میکند. چند بازرسى تاکنونى رسوایى هاى پر سر و صدا از جمله در مورد تنبیه بدنى شاگردان، تبلیغ قوانین شریعه، ارتشا و دزدى را بدنبال داشته است. کماکان این مدارس به کار خود ادامه میدهند و تعداد بیشترى در راه است.

گذشته از مدارس مذهبى ـ اسلامى اما سایه سنگین اسلام در مدارس دولتى غیر قابل اغماض است. تا آنجا که به مدارس دولتى مربوط باشد، دلخوشى والدین به اینکه کودکانشان بدون اجازه آنها گرفتار دست مذهب نخواهند شد، بسیار نابجاست. شاید دل خود را خوش کنید که شما خود سموم مذهبى را در ذهن کودکانتان خنتثى میکنید، شاید دل خود را خوش میکنید که دست حکومت اسلامى و مسجد و آخوند از مدارس اینجا کوتاه است،  شاید دل خود را خوش میکنید که هر چقدر هم مذهب در مدارس و کتابها پرسه بزند باز خوب است که اسلام در آن نقشى ایفا نمیکند … این دلخوشى ها نابجاست. سالهاست که مدارس تبدیل به کانونهایى شده است که از کودکان ما یک مسلمان بسازند. سیستم مدار
س، نحوه تدریس، معیارها، معلم، آشپز و مربى از کودکستان تا دبیرستانها بسیج شده اند که هویت مذهبى و تعلق اسلامى کودکان را تقویت و تضمین نمایند. پاى صحبت کودکانتان بنشینید. آنچه که در مدارس میگذرد را با دفت و حساسیت از نظر بگذرانید … تا دیر نشده مخاطره سر راه کودکان خود و کودکان جامعه را دریابید.

دایه هاى دلسوز از مادر!

در سه سال اخیر در موجى بیسابقه دهها کمون تصمیم به تعطیل رسمى مدارس در اعیاد اسلامى گرفته اند. روزهاى قبل و بعد از اینگونه مناسبتها ساعتها از کلاس درس به موعظه مورد چند و چون رمضان و فطر و حج و پرداخته میشود. کودکان خانواده هاى مربوطه بعنوان شواهد زنده از اینگونه مناسبتها انگشت نما میگردند. در آشپزخانه مدارس غذاى ویژه حلال و یا "غذاى اسلامى" نیز به لیست غذاها افزوده شده است که بطور فعال کودکان  بزعم مسئولان مربوطه مشمول الحال، تشویق به صرف این غذاها  میشوند. در سالن غذا خورى این کودکان جداگانه و بدور از شاگردان متعارف جاى داده میشوند. چندش آور است که چگونه با بودجه دولتى معلمان را براى "دانش اسلامى" جدید آموزش داده اند، چگونه این تشریفات را بعنوان حقوق کودک جا داده اند و چگونه این مدال افتخار را بر سر والدین این کودکان منت میگذارند. 

آموزگاران و کارکنان مدارس براى این "خدمات" نیازى به هیچ گونه مجوز از هیچ پدر و مادرى ندارند. رنگ سیاه موهاى کودکان، محل تولد والدین و حدسیات تنها معیار و مجوزى است که کودکان  در دالانهاى مسلمان زادگان و مسلمان شوندگان دسته بندى گردند. نجات کودکان از این سیکل معیوب، پس زدن دست "خدمتکاران" خودگمارده اسلامى ابدا ساده نیست. این وضعیت بناچار و دست کم مستلزم یک جنگ فرسایشى و روزمره با مدرسه و معلمان و در افتادن با انواع سوالات و برداشتها در ذهن کودکان خانواده است. 

آش شور دمکراسى!

اعتراض و برافروختگى علیه دست درازى مذهب در محیط مدارس تازگى ندارد. در عوض باز هم مراجع گوناگون با اسلحه "دمکراسى"، "احترام به اقلیتهاى مذهبى"، "حق والدین در تربیت و آموزش کودکان" صف میبندند. منشور حقوق شهروندان در اروپاى مشترک نیز صریحا بر حقوق والدین در انتخاب آزادانه مدارس تاکید گذاشته است و این امر درافتادن با مقامات ادارى را بیش از پیش سخت تر ساخته است. کشمکش جارى فرصتى است که  به حقوق پایه و ارزش  فردى و اجتماعى  انسان دست برد. نشان داد که اصالت انسان بر فراز اصول دمکراسى قرار میگیرد و بعلاوه انواع ریاکارى موجود در جامعه موجود را نیز افشا نمود. پاسخ ما به کشمکشهاى جارى ساده و روشن و شناخته شده است و بر مبانى زیر متکى است.

کودکان مذهب ندارند

هیچ کودکى با مذهب معین پا به دنیا نمیگذارد. جنسیت کودکان و نژاد آنها جزو داده هاى وجودى آنها هست اما مذهب جزو پدیده هایى است که به او تحمیل میشود. مذهب از جمله موارد دیگر ایدئولوژى و فلسفه و جهان بینى امر شخصى کودک باید باشد که بعدها میتواند براى خود انتخاب کند، همین و بس. دسته بندى کل جمعیت یک کشور و از جمله همه کودکان به یک مذهب معین از مزخرفترین و بى پایه ترین احکام تاریخ بشرى است. انتساب یک کودک به هر مذهب اوج زورگویى و فریبکارى است. تبدیل کودکان به پیروان مذاهب گوناگون بزرگترین شیادى در تاریخ جوامع بحساب میاید. اگر هنوز در اوج تمدن  و در چهارچوب دمکراسى این پدیده جان سختى میکند، خود چیزى جز یک شاهد آشکار بر فاصله این جوامع از بدیهیات شعور انسانى نیست. کودک، از اختیار انتخاب پدر و مادر خود و بطریق اولى از اختیار انتخاب مذهب برخوردار نیست. مذهب را با سوء استفاده از موقعیت ضعیف و وابستگى او به والدین، با تکیه بر شستشوى مغزى، با ابزار مخوف ترس از جهنم و غبض والدین و پروردگار به او تحمیل میگردد. 

تماشایى است که نه در جمهورى اسلامى و عربستان سعودى بلکه در دل مهد تمدن بشری، چگونه به والدین حق داده میشود که کودکان خود را بطور اتوماتیک به خدمت مذهب معین درآورند، مدارس و محیط آموزش و پروش را بخدمت این والدین میگمارند! سیصد سال پیش و در اولین گامها به سوى جامعه متمدن این مزخرفات پس رانده شده اند. ظاهرا چاره اى نیست بجز اینکه در دفاع  از آزادى انتخاب و پرورش عقل و تشخیص کودک و همینطور براى مصونیت روحى همین کودکان سراغ ادبیات و استدلالات سه قرن پیشتر برویم. 

کودکان جزو دارایى والدین خویش نیستند

هیچ پدر و مادرى فعال مایشاء در زندگى کودکان خود نیست. والدین میتوانند مراجع صالح براى پرورش کودکان خود باشند ولى این مساله همواره باید از جانب جامعه مراقبت و تضمین گردد. خانواده و والدین میتوانند براى فرزندان خود مرجع بزرگترین مخاطرات هم باشند. مذهب و چگونگى تعلقات و مناسبات مذهبى از جمله مخاطرات شناخته شده متوجه کودکان  در خود خانواده ها است. جامعه بشرى در اولین گامهاى خود بسمت تمدن مجبور به قطع دست قوانین مذهبى در حریم خانواده ها گردید تا از حقوق زن در مقابل بردگى پیش بینى شده کتب مقدس دفاع کند.  ظاهرا هنوز راه طولانى در پیش رو است که کودکان را نیز از تعرض خانواده مصون داشت. هیچ کودکى به اعتبار والدین خود نژاد پرست بدنیا نمیاید، هیچ پدر و مادرى حق ندارد از مدرسه کودک خود آموزش ویژه نژادپرستى را مطالبه نماید و بطریق اولى هیچ کودکى را نباید به قربانگاه شعبات دینى ایدئولوژی
هاى مشابه سپرد. برسمیت شناخته شدن "حق" والدین در طلب تحمیلات دینى حتى در مدارس یک ننگ بزرگ جامعه امروزى است.

مذهب در مدارس تعرض به کودکان است

تعلق به مذهب براى پیروان آن و از جمله براى کودکان از معناى عملى وسیعى برخوردار است. مذهب مجموعه اى داستان و روایتها تاریخى نیست. مذاهب از همان شیرخوارگى زندگى کودک را زیر و رو میکند. برداشت کودک از خود، از والدین، در روحیه و اعتماد بنفس، در بیم ها و امیدها، در بازى و انتخاب همبازى، در دوستى و رفتارها و هزار و یک عرصه زندگى او مهر تعیین کننده اى میزند. بخش عظیمى  از تعالیم مذهبى نقطه مقابل اصول ابتدایى در سلامت روانى، جسمى و اجتماعى کودک برسمیت شناخته میشوند.  در محدودترین سطح خود مهر تعلقات مذهبى در کودکان، آنهم در دنیاى پر اعتبار مدارس،  گام بزرگى آنها را به سمت قربانیان تمام و کمال مذهب مربوطه هل میدهد. اینبار مدرسه بجاى تقویت کنجکاوى،عطش یادگیرى در آنها را میکشد. قدرت و اعتماد بنفس زیر مورد سوال قرار دادن را نابود میسازد. انزوا و تعلق قومى ـ مذهبى را بجاى دوستى مینشاند. شریک شدن مدارس در تعرض به دنیاى کودک آنهم در جلد دلسوزى مذهب پدرى واقعا نزول شان سیستم مدارس باید بحساب بیاید.

در مقایسه با آنچه گفته شد، مدارس رسما مذهبى را باید تحت عنوان جرم علنى علیه کودکان نام برد. در این مدارس تشبثات مذهبى دست در دست تعلیمات دینى تعرض به کودکان را به اوج خود میرساند. در نوع مدارس اسلامى، پوچ ترین و کثیف ترین خرافات در مورد انسان به ذهن این کودکان بیگناه حقنه میگردد. جداسازى و آپارتاید جنسى تنها یکى از مواردى است که براى تخته کردن این مدارس میبایست کفایت کند.

کوتاه کردن دست مذهب از مدارس یک قدم فورى در دفاع از حقوق کودکان در مقابل تعرض آشکارى است که به این بخش از شهروندان صورت میگیرد. 

نسبیت فرهنگى و اسلام سیاسى

مورد مدارس مذهبى اسلامى و روند گسترش انفجار آمیز آن از جوانب دیگر براى شهروندان گریخته از کشورهاى اسلام زده از اهمیت ویژه ای برخوردار است. توجه وسیع کمونها و دوایر دولتى به اسلام در مدارس اتفاقى نیست. بذل توجه این مقامات بطور ویژه بر روى محلات خارجى نشین و بطور ویژه اى روى اسلام درست روى ریل سیاستهاى نسبیت فرهنگى شناخته شده آنها قرار میگیرد. محلات فقیر تر، کم امکانات تر، ساکنان کم خرج تر و مسئولیت کمتر دولت در تمام زمینه ها با یک شعبده بازى به "فرهنگ" این مردم حواله داده میشود. در همین چهارچوب به جاى رسیدگى به وضع تحصیلى و نیازهاى یک آموزش با کیفیت، به جاى مربیان دوره دیده، به جاى رسیدگى به وضعیت کودکان در خانواده … به جاى همه اینها خصوصیات و تعلقات مذهبى ـ اسلامى کودک و بزرگسال این جمعیت جلوى صحنه میاید. معلمان به متخصصان  رمانتیسم نهفته در روزه دارى کودکان و عشق به هدایاى عید فطر تبدیل میگردند، آشپز مدرسه در وصف ویتامین تهفته در غذاهاى حلال داد سخن میگوید و پلیس از مسجد محله براى چاره جویى علیه نوجوانان متشکل در باندها بر مبناى علقه هاى اسلامى پناه میبرد. و همگى با هم بر سر جامعه و ساکنان این محلات منت میگذارند که "فرهنگ"  پر شکوه را پاس نگه داشته اند!

زمین حاصل خیز نسبیت فرهنگى براى اسلام سیاسى نیازى به استدلال ندارد. رفرم ساختار مدارس و آزادى در مدارس مذهبى این برکت را دو چندان ساخته است. بنا به رفرم اخیر میتوان امتیاز مدارس مذهبى اسلامى، مشخصا مبتنى بر شریعت اسلامى را در اختیار گرفت و کودکان را با پول اهدایى دولت به تیول آموزشى خود در آورد!  در این مدارس حجاب دختران، جدا سازى آنها، محرومیت از کلاس موسیقى و شنا و آموزشهاى جنسى، نماز اجبارى، آموزش خرافات دینى بعنوان بخشى از دروس مفروض است.  مسابقه براى ثبت امتیاز، خود مسئولان دولتى را دست و پاچه ساخته است. براى اسلام سیاسى نه فقط بوى رشد و گسترش اجتماعى و معنوى بلکه بوى استفاده هاى مادى کلان را به مشام رسانده است. در مورد اخیر آن، مدیر شبکه اى از این مدارس بجرم اختلاس میلیونها کرون و در رابطه با جریانات اسلامى در سومالیا مورد محاکمه قرار گرفت. 

دو فاکتور ذکر شده، نسبیت فرهنگى و اسلام سیاسى، مقابله با مدارس مذهبى را با دشوارى مواجه ساخته است. جریانات اسلامى بطور آگاهانه و با مهارت و سازمان یافتگى براى خنثى کردن فشار افکار عمومى عمل میکنند و از  طرف دیگر ابزارها و روشهاى پیچیده تر پیشبرد سیاستهاى نسبیت فرهنگى در نزد مقامات و سیاستمداران غیر قابل چشم پوشى است. 

نازایى ذاتى در وعده هاى کنترل و بازرسى

رفرم جدید سیستم مدارس، گسترش برق آساى مدارس آزاد غیر دولتى و مشخصا رشد مدارس آزاد مذهبى با واکنش گسترده اى در میان جریانات مدافع حقوق کودک مواجه شد. بوى گند سرنوشت ناهنجار کودکان اسیر مدارس مذهبى آزار دهنده تر از آن بود که دولت بتواند بدون اعتنا از کنار اعتراضات بگذرد. "تشدید کنترلها و بازرسى هاى سر زده" پاسخى بود که دولت و اداره مدارس در مقابل همه نگرانى ها روى میز گذاشت. اما این بازرسى ها همگى در همان ارزیابى ابتدایى زیر نظر منتقدین لت و پار شد. در مقابل هزاران مدرسه آزاد در راه، در بهترین حالت هر مدرسه چند سال یکبار میتوانست مورد بازرسى قرار بگیرد. در مورد مدارس مذهبى این بازرسى ها از همان ابتدا عقیم از طراحى شده اند. در مدارسى که قا