کامنتهای کارگری

پس چرا دولت آفریقای جنوبی و کل سیستم قهار سرمایه داری محکوم نشده است؟

رویتر روز ۲۶ ژوئن خبری منتشر کرد که “کمیسیون تحقیق” روی کشتار معدنچیان ماریکانا در آفریقای جنوبی، پلیس را (علی العموم) مقصر شناخت.

روز ۱۶ اوت ۲۰۱۲، پلیس آفریقای جنوبی به گفته روزنامه گاردین با آمادگی کامل و اخطار به خانواده های معدنچیان که امروز روزی خونین خواهد بود و به جمع کارگران نپیوندید، در عرض تنها ۳ دقیقه با آتش گشودن بر روی کارگران معدن ماریکانا که برای “دستمزد مکفی برای امرار معاش” اعتراض کرده بودند، ۳۴ تن از این کارگران را به قتل رساندند. یک گروه گانگستر ضدکارگر از پلیس گرفته تا مدیریت معدن تا اتحادیه سر به دولت و سر به کنگره ملی آفریقا دست به دست هم دادند که کارگرانی را که فقط دستمزد مکفی از یکی از سودآورترین معدن طلب می کردند را در عرض چند دقیقه به خاک و خون بکشند و بعد از سه سال دسته دیگری می گویند پلیس باید با صبر بیشتری عمل می کرد، و بدتر از آن مدیر معدن و دو وزیر که مستقیما درگیر موضوع اعتراض کارگران بوده اند بی تقصیر شناخته شده اند!

مقصر شناختن دم و دستگاه پلیس گام مثبتی است؛ اما سئوال این است که چرا کل دم و دستگاه قهار سیستم کارگرکش دولت آفریقای جنوبی مقصر شناخته نشده؟ چرا دولت آدمکش آفریقای جنوبی، که اکنون سیاه و سفید دست به هم داده اند که کارگران را سلاخی کنند، هنوز سرپاست و رأی به سرنگونی آن داده نشده؟ کارگران عقب نشینی موضعی و تاکتیکی را از این سیستم نمی پذیرند. حکم ما سرنگونی آن است.

ایلنا رسانه سانسورچی کارفرمایان است

ایلنا، خبرگزاری کار رژیم ایران، روز ۳۰ خرداد تیم پنج نفره بخش کارگری را اخراج کرد. اتحادیه آزاد کارگران ایران می نویسد: “بخش کارگری ایلنا علیرغم اعمال محدودیتها و فشار از بالا در این مدت توجه ویژه‌ای به موضوع عدم امنیت شغلی و اخراج دسته جمعی کارگران و انعکاس بخشی از مبارزات و اعتراضات کارگران نشان داده و اخبار و گزارش‌هایی را بدون تحلیل خاص و صرفا در چارچوب وظایف خبرنگاری منتشر کرده است که ظاهرا این مقدار انعکاس خبری را هم سیاستگذاران ایلنا نمی پسندند.” اسماعیل محمدولی که دبیر این جمع بوده، نوشته است: “مدیرعامل ایلنا که خود زمانی از اعضای هیئت مدیره یکی از کارخانه های تولید سیمان زیرمجموعه تامین اجتماعی بوده.” و همراه خانه کارگر و وزارت کار دائم روی این گروه اخراج شده فشار وارد می کرده‌اند که اخبار اعتراضات کارگری را منتشر نکنند، سندیکای واحد و فعالین کارگری را حاشیه ای کنند و درست مثل یک کارفرما درباره اعتراضات کارگری و از جمله اعتراض کارگران فارسیت گفته: “این اعتراض به حق نیست و کارگران زیاده خواهی می کنند.” و باز مثل یک کارفرما و از نوع بسیار خبیثش به جنب و جوش پرسنلش حول متشکل شدن با تهدید و نهایتا اخراج جواب کارگران را داده است.

شاید یادآوری این نکته که ایلنا رسانه “خانه کارگر” چاقوکشان است، دستورات علی ربیعی پاسدار و وزیر کار رژیم اسلامی را اجرا می کند، برای سانسور اعتراض و مسائل کارگران به نام کارگر ایجاد شده است، موردی نداشته باشد. اما این رسانه دولتی رسوا باید به هر مناسبتی افشا و رسواتر شود.

آمریکا: پروگاند ضدکارگری تأثیرگذار نبوده!

در آمریکا تنها ۷ درصد از نیروی کار شاغل در بخش خصوصی و با احتساب بخش خدمات و دولتی، فقط ۱۱ درصد نیروی کار در اتحادیه‌های کارگری متشکل است. در سال ۱۹۵۴ رقم کارگران متشکل ۲۸ درصد بود. هر کس با فرهنگ ضدکارگری غالب در آمریکا و بخصوص در هیأت حاکمه آن آشنا نباشد نمی تواند این وضعیت را خوب درک کند. این وضعیت حاصل یک موقعیت ضدکارگری است که هر دولت و شخصیتی که “انتخاب” می شود، بند قوانین ضدکارگری را سفت تر می کند. حاصل کمپین ارعاب کارگران توسط شرکتهای مالتی میلیارد دلاری است که سالانه صدها میلیون دلار خرج کمپین‌های ارعاب کارگران می کنند که فکر متشکل شدن را از سرشان در بیاورند. حاصل اخراج کسانی است که تبلیغاتی برای متشکل شدن کرده‌اند. اما این ارعاب و این وضعیت نتوانسته بر آنچه را که مردم از ته دلشان واقعا می خواهند تأثیر بگذارد. بنابر آخرین گزارشات، ۵۹ درصد از آمریکائیهایی زیر ۳۰ سال نظر مثبت درباره متشکل شدن دارند. این نظر مثبت همراه با کمپین قدرتمند افزایش حداقل دستمزد که تا حدودی بر یکه تازی سرمایه لگام زده است، می تواند موقعیت نامطلوب و نامناسب جنبش کارگری آمریکا را تغییر دهد. فقط باید کسانی پا پیش بگذارند و آلترناتیو دیگری جلوی جامعه بگذارند.

مشکل جنبش کارگری آمریکا و انگلیس

جنبش کارگری در غرب مشکل و معضلات زیادی دارد. منظور آن مشکلاتی نیست که از کنترل این جنبش خارج است؛ مثل حملات سازمان یافته پلیس و دولتهای هر چه بیشتر شبه پلیسی. بلکه مشکلاتی که خود تا حدودی روی آنها می توانند کنترل داشته باشند. مثل حمایت از شخصیتهای سیاسی و اتخاذ مواضع سیاسی مشخص.

جنبش اتحادیه ای و متشکل کارگری و بخصوص گرایش چپ درون این جنبش، در آمریکا خود را زائده حزب دمکرات و در انگلیس هم خود را زائده حزب لیبر تعریف کرده و هیچوقت گامی در جهت استقلال از این احزاب بر نداشته است. اکنون که جامعه عمیقا به این فکر است چگونه می‌شود از این وضعیت فلاکتبار خلاص شد، کلیت چپ و راست اتحادیه‌های کارگری در دو کشور مزبور تبلیغات راه انداخته‌اند که ناجیانی که رسالت خلاصی از این وضعیت را دارند از درون دو حزب مزبور سر بلند کرده‌اند؛ برنی ساندرز در آمریکا و جرمی کوربین در بریتانیا. راه تجربه شده رسوا و هربار شکست خورده جویدن ناخن‌‌ها زیر عبای بخشی از طبقه حاکمه. منتها این یک سئوال بسیار فراتر از چپ در آمریکا و انگلیس است و راستش یقه همه ما را می گیرد که در یک چنین موقعیتی چکار باید کرد! سئوال بازی است که جواب می طلبد.