از پراتیک (مبارزه مسلحانه) بیزارم!!

روایتِ عجیب و غریبی را می‏توان این‏روزها در دنیای مجازی رویت نمود. صراحت لهجه و بیان به کنار گذاشته شده استُ، موضع‏گیری‏ها، شفاف نیست. هم‏چنین دو گانه‏گی عجیب و غریبی بر آدمیان حاکم شده استُ، نقدها و ردها، برخاسته از جمع‏بندیِ کارها نیستُ، بیش و بیش‏تر، با تمایلات حقیرِ شخصی و درونی، انطباق دارد. راه و روش، و گذشته‏ی ثمربخش و کارساز، از یادها رفته است و در بهترین حالت (و توسط بعضاً افراد) دارد، به حساب افکارِ و اعمال متعلق به تاریخ، نوشته می‏شود. نقد، و استدلالِ پایه‏ای وجود نه‏دارد و بیش‏تر، در هم‏سوئی با فضای سیاسی حاکم بر دنیای کنونی و آغشته به تفکرات “رفرمیستی” و “اصلاح‏طلبی”ست. معین است‏که چنین افرادُ و افکاری، بر خود نه‏دانسته – و یا نمی‏دانند – تا با ارائه‏ی دلیل و برهانِ، افکار گذشته‏گان را به نقد کشند و مهم‏تر از همه‏ی این‏ها، “تزهای نوین” و راه‏کارهای عملی منطبق با دنیای امروزی‏شانرا ارائه دهند. در “فرهنگ” آنان، می‏توان رد نمودُ، در عوض از ارائه‏ی دلیل سر باز زد؛ می‏توان خود را متعلق به آنان دانست و در عوض، از پایه‏ای‏ترین باورهای عملی‏شان – و آن‏هم در حوزه‏ی نظری – به‏دور ماند؛ می‏توان به تجلیل از عمل‏کردِ تأثیرگذار گذشته‏گان پرداخت و در عوض، کم‏ترین هم‏سوئی سیاسی – تئوریک با آنان نه‏داشت.

شوربختانه سرمایه به‏دلیل عکس‏العملِ نامناسبِ و بی‏تحرکی مدافعین منفعت مردمی، اثر بس عظیمی بر افکار جریانات و آدمیان بر جای گذاشته است و به دنباله، محتوای واژه‏ها و چگونه‏گیِ راه و روشِ براندازی نظام‏های سرمایه‏داری وابسته و مسلحِ هم، دارد به‏گونه‏ای دیگر تعریف می‏گردد. دارند مردم را به ناکجاآباد، به مسیر بی‏هویتی و هم‏چنین به سمت تحملِ هرینه‏ی بیش از این، سوق می‏دهند. براستی کدام کمونیست و مدعی منافع‏ی میلیون‏ها انسانِ ندار، مبلغ و مروج چنین افکاری‏ست؟ چگونه می‏توان و می‏شود انقلاب را، توسط و به‏همراهِ جناح‏های رنگارنگ سرمایه و در هم‏سوئی با جنبش‏های “اصلاح‏طلبی” حکومتی، و یا با رنگ‏ها و پرچم‏های متعلق به سرمایه، به سر انجام رساند؟ مگر تاکنون هیچ انقلابی در اثر فعالیت‏های “مدنی” و یا با “گفتمان سیاسی” و در هم‏سوئی با جناح‏های رقیب حکومتی به سر انجام رسیده است؟ نمونه‏های تاریخی را می‏توان در کجاها جست و بدان‏ها، دل بست؟ آیا پراتیک و عکس‏العمل‏های سرمایه‏داران و آن‏هم در اقصی نقاط دنیا، مبین این امر نیست که نمی‏توان بدون پا در میانی عملی کمونیستی، حقوقِ پایه‏ای کارگران و زحمت‏کشان را تضمین نمود؟ مگر در عمل به اثبات نه‏رسیده است‏، که دولت‏ها و حکومت‏های کنونی، اصلاح ناپذیراند و مستحقِ، نابودی‏اند؟ مگر پراتیک کمونیست‏های دهه‏های دُور و هم‏چنین مبارزه‏ی مسلحانه‏ی مردم کوبانی – در چند ماهه‏ی گذشته – به اثبات نه‏رسانده است که زمانی می‏توان از کار سازنده و ثمربخش، سخنی به‏میان آورد که با نیروی سازمان‏یافته و مسلح، در برابر رژیم‏های هار و درنده به‏میدان آمد؟

به بیانی و دهه‏هاست که جنبش‏های اعتراضی ایران دارند در زیر ماشین سرکوب نظام، له و لورده می‏شوند و هزینه می‏دهندُ، در تقابل، عنصر و نیروی به اصطلاح مدافع‏ی وی، در پی تخطئه و خالی نمودن محتوای روش‏های مبارزاتی ثمربخش و پایانی‏ست؛ روش‏های مبارزاتی که همه‏ی نظام‏ها و از جمله سردمداران رژیم جمهوری اسلامی، از انجام و از سرگیری آن از جانب نیروهای کمونیستی و مدافع‏ی مردمی ترس واهمه دارند. مگر بیهوده و بی‏دلیل است که این‏روزها سرمایه‏داران بین‏المللی دارند، با راه‏اندازی دسته‏جات مسلح و جنگ‏های ارتجاعی، مانع‏ی نضج و رشدیابی اعتراضات رادیکال و جنبش‏های مسلحانه‏ی توده‏ای می‏شوند؟ بنابراین، تنها پاسخ به افسار گیسخته‏گی سرمایه، تنها پاسخ به ددمنشی‏ها و سرکوب‏گری‏های وحشیانه و دائمی رژیم‏های خشنی هم‏چون رژیم جمهوری اسلامی، در انتخاب پراتیکِ مسلحانه و در رد سیاست مصلحانه است. سیاست مصلحانه‏ای که باعث گردیده است تا جامعه و جنبش کمونیستی را به عقب بر گرداند.

باور بر آن است که اتخاذ هر گونه سیاست و تاکتیک مبارزاتی و بسیج کننده‏ی توده‏ای، بر گرفته از سیاست‏ها و روش‏های انتخابی طبقات حاکم و زورگوست؛ باور بر آن است که بدون درک صحیح از قانون‏مندی‏های حاکم بر جامعه نمی‏توان راه‏های سودمند و پایانی را شناخت و جامعه را به مسیر بالنده‏گی و سازنده سوق داد؛ باور بر آن است که بدون نگاهِ و جمع‏بند حقیقی از پیآمدهای اعتراضی – توده‏ای، نمی‏توان، وظایف کمونیستی را ترسیم نمود. در شرایطی‏که نظام‏های سرمایه‏داری و مسلح، مانع‏ی کوچک‏ترین اعتراضات و اعتصابات کارگری‏اند؛ در شرایطی‏که حاکمان، در هر کوی و برزنی، دارند با توسل جستن به سلاح حکم‏روانی می‏کنند؛ در شرایطی‏که چوبه‏های دار هم‏چنان بر فضای جامعه‏ی‏مان سنگینی می‏کند، چگونه می‏توان به رد و نفی پراتیکی نشست که ثمره‏ی آن از جانب گرایشات متفاوت، نه تنها قابل انکار نیست بلکه ستایش برانگیز می‏باشد. منطقاً و در این میان وظیفه‏ی کمونیست‏ها، روشن‏گری و ارائه‏ی راه‏جوئی‏های عملی رو در روی جنبش‏های اعتراضی درون جامعه است. سیاست و تاکتیکی که بیش از سه دهه‏ای‏ست که نیروهای کمونیستی – انقلابی از آن‏ها قاصله گرفته‏اند.

شوربختانه نزدیک به چهار دهه‏ای‏ست که از عمر حاکمیت ننگین و خشن جمهوری اسلامی می‏گذرد؛ نزدیک به چهار دهه‏ای‏ست که سران نظام، به یُمن سلاح توانسته‏اند، مردم، کارگران و زحمت‏کشان را مورد ضرب و شتم قرار دهند؛ هم‏چنین نزدیک به چهار دهه‏ای‏ست که میادین طبقاتی خالی از نیروهای کمونیستی سازمان‏یافته استُ، در این اثناء، هیچ نیرو و یا سازمان کمونیستی‏ای پاسخ‏گو نیست. در حقیقت به همان اندازه‏ای که سران حکومت و با توسل جستن به ابزارهای متفاوت، در صدد حفظ و بقای منحوس‏اش می‏باشند، به‏همان اندازه هم، نیروهای مخالف طبقاتی وی، درپی حفظ و “بقا”ی خویش‏اند؛ حفظ و بقائی که از یک‏سو باعث گردیده است تا بر عمر سران نظام بی‏افزاید، و از سوی‏دیگر، انرژی جنبش کمونیستی را به‏هرز برد. این سیمای سیاسی جامعه‏ی ایرانِ تحت حاکمیت رژیم جمهوری‏ست، جامعه‏ی بسته‏ای که، تشنه‏ی تغییر، تشنه‏ی انجام پراتیک از جانب مدافعین خود و تشنه‏ی در هم ریختن توازن قواست. بنابراین مخالفت با ایده‏ی دگرگون‏ساز و مخالفت با سیاست تعرضی – یعنی پراتیک بسیج کننده و مسلحانه – نادرست به حساب آمده و هم‏چنین به خطا خواهیم رفت، تا افکار مردمی و جنبش‏های اعتراضی را به مسیر روش‏های نا سر انجام و به سمت مبارزات مدنی هزینه‏پرداز سوق دهیم!

براستی و آیا صلاح‏ست تا بیش از این، به تبلیغ ایده‏ی “مبارزۀ مدنیِ”، غیر سودمند و امثالهم پرداخت و بر این نظر اصرار داشت که انجام پراتیک سودمند و مسلحانه و آن‏هم در تقابل با رژیم‏های هار، خشن و سرکوب‏گری هم‏چون جمهوری اسلامی، ناصحیح‏ست؟ مضافاً کدام جامعه و جنبش اعتراضی را می‏توان شاهد گرفت و نشان داد که، مردم توانسته‏اند با چانه‏زنی، و در هم‏سوئی با جناح‏های رقیب حکومتی و یا با “گفتمان سیاسی و مدنی” به حقوق پایه‏ای خود دست یابند و جامعه را از شر نابرابری‏ها و بی‏عدالتی‏های موجود نجات دهند؟

مطئمناً اسناد و شواهد، در خلافِ این‏گونه “نظریه”هاست و خوانده و دیده‏ایم، که هزینه‏ی این‏نوع کار‏ها، به‏مراتب سنگین‏تر و بالاترست. دیده‏ایم که زبان به تنهائی قدرت بسیج کننده نه‏داردُ، به‏طور نمونه، به ثمره‏ی جنبش‏های اعتراضی “مدنی” اقصا نقاط دنیا – و بویژه به منطقه‏ی خاورمیانه – و هم‏چنین به نتایج جنبش مسلحانه‏ی کُردستان و آن‏هم در چند ساله‏ی اوّل حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی و به تبع‏ی آن‏ها، به جنبش مسلحانه‏ی چند وقت قبل کوبانی – و علی‏رغم تمامی نارسائی‏های سیاسی، عملی‏شان -، نگاهی بی‏اندازیم و این سئوال را در مقابل خود قرار دهیم که آیا تضمین و ضمانت هر گونه مبارزه‏‏ی سالم و رادیکال، در گرو انتخاب پراتیک کمونیستی، در گرو انتخاب سیاست مستقل از جناح‏های رقیب حکومتی – دولتی و مهم‏تر از همه‏ی این‏ها، در پی‏گیری سیاست‏های عملی جنبش مسلحانه‏ی کُردستان و جنبش کوبانی نیست؟ و …

خلاصه‏ی کلام این‏که نمی‏توان، روزی در وصف جنبش مسلحانه و ثمربخش کوبانی گفت و نوشت، و روزی دیگر، این‏دست پراتیک را لعن و نفرین نمود. پُر واضح است‏که سیاست یک بام و دو هوا، سیاست نادرستی‏ست و کمکی به جامعه و به نسل جوان امروزی نمی‏کند. علاوه‏ی بر همه‏ی این‏ها، خط بطلان کشیدن بر تئوری نوین انقلاب و بیزاری از پراتیک ثمربخش – یعنی مبارزه‏ی مسلحانه -، و در عوض، هم‏سو شدن فکری – عملی، با جنبش‏های اصلاح‏طلبی و دیگر رنگ‏های سرمایه، پاسخ‏گوی معضلات و مشکلات عدیده‏ی میلیون‏ها کارگر و زحمت‏کش – نبوده و – نیست و بدون کم‏ترین تردیدی، تبلیغ این‏دست سیاست‏ها و شیوه‏های فعالیتی، برای جوامع‏ای هم‏چون جامعه‏ی ایران، سم به حساب آمده و انجام و زمانِ انقلاب توده‏ای را، به تأخیر خواهد انداخت.

تیر ۱۳۹۴

ژوئن ۲۰۱۵

بر گرفته از پیام سیاهکل شمارۀ ۲۸ – سازمان نوزده بهمن