اشک ها و لبخندها در انتخاب اوباما , نگاهى به انتخابات ریاست جمهورى آمریکا

فرشاد حسینى

بی شک انتخابات ریاست جمهورى آمریکا از معدود انتخاباتی بود که شاید براى اولین بارتوجه افکارعمومى  در سراسر جهان را به خود جلب کرده بود. انتخابات آمریکا در یکی از حساس ترین شرایط تاریخى آمریکا انجام گرفت. اهمیتت این انتخابات در پیروزى دمکراتها بر جمهوریخواهان نبود. دست به دست شدن قدرت بین این دو حزب، داستان همیشگى حاکمیت سیاسى در آمریکاست.

 اهمیت این انتخابات در سیاه پوست بودن نزدیکترین کاندید به پست ریاست جمهورى هم نبود. طلسمى که براى اولین بار در تاریخ سیاسى آمریکا شکسته میشود. اهمیت این انتخابات به مراتب فراتر از شکستن تابوى رنگ و نژاد براى ریاست جمهورى آمریکا بود. خود همین شکسته شدن تابوى رنگ محصول عوامل پایه اى تر و ریشه اى ترى در اقتصاد و سیاست آمریکا و جهان است. این دوره انتخابات ریاست جمهورى آمریکا مستقیما تحت تاثیر این عوامل بود. بدیهى است باید برجسته شود. باید با تمام هنر و تکنیک رسانه اى ژورنالیسم امروز به استقبالش شتافت. برویش نورافکن هاى جهانى انداخت دو آن را به مثابه قهرمان این دوره لخت و عریان در مقابل دیدگان جهانى قرار داد. 

این نیاز سرمایه جهانى در شرایط جدید براى حفظ موقعیت خود است که اوباماى سیاه پوست را از میان دیوارهای بلند و پولادین حصار سیاستمداران سفید آمریکایی عبور میدهد و به جلو صحنه میاندازد. اوباما محصول افول نظم نوین جهانى است. محصول به گل نشستن ریگانیسم و نئوکنسرواتیسم است. محصول شکسته شدن بیرق  بازار آزاد و خاموش شدن هیاهوى شیپورزنان پیروزى دمکراسى و پایان تاریخ و مرگ کمونیسم است. اوباما در آستانه دوره جدیدى به میدان آمده تا نقش مهمى را در سیر تاریخ مبارزه طبقاتى بشر ایفا کند. دوره شکست  و بى اعتبارى  سیاسى هژمونى آمریکا. دوره بحران عمیق و گسترده اقتصادى. دوره اعتراضات وسیع. دوره اى که باز شبح مارکس برفراز سر سرمایه جهانى به چرخش درآمده است. اوباما پاسخ کاپیتالیستى به این دوره است.

انتخابات آمریکا در دل شکست سیاسى دولت آمریکا، بن بست سیاستهاى میلیتاریستی و هژمونى طلبانه آمریکا از یکسو و غوطه خوردن در یک بحران اقتصادى عمیق و گسترده و تیره و تار شدن افق اقتصادى بازار آزاد انجام گرفت.در طى این دوره تمام ابهت اقتصادى سیاسى میلیتاریستى بزرگترین قدرت سرمایه جهانى رنگ باخت.   ١١ سپتامبر چهارچوب ایدئولوژیکى تبلیغاتى عظیمى را به آمریکا براى دخالتگری نظامى داد. اما شکست آمریکا در عراق این چهارچوبها را بى اعتبار کرد. اسطوره ژاندارمى و سگ  مدافع سرمایه در جهان ماندن به هم ریخت. افسانه شکست ناپذیرى آمریکا درهم شکسته شد و فضاى اعلام وفاداری دولتهاى غربى به آمریکا و باج دهى قدرتها به آمریکا مکدر شد. بیخود نیست که کارشناسان سى ان ان اعلام میدارند که ریاست جمهورى اوباما می‌تواند وجهه آمریکا را در سطح بین‌المللی بهبود بخشد. انتخابات آمریکا به ناجى نیاز دارد. کسى که معمار احیاى جایگاه سیاسى اقتصادى نظامى  پیشین آمریکا در جهان امروز باشد. اوباما قرار نیست ناجى میلیونها نفری شود که توسط بانکها بی خانمان شدند. قرار نیست آوار فرو ریخته بحران مالى بر سر مردم را ترمیم کند. قرار نیست براى میلیونها بیکار و بى خانمان کار ایجاد کند. قرار نیست جوابى براى ۴٠ میلیون گرسنه باشد. قرار است وال استریت و بانکدارهاى مفت خور را نجات دهد. اعتبار ژاندارمى آمریکا را نجات دهد. اوباما قرار است حافظ نظم موجود در دوره جدید و شرایط جدید باشد.

اما انتخابات ریاست جمهورى آمریکا نماد چیز مهمتردیگرى هم بود. تغییر، شعار محورى تبلیغات اوباما بود. آنها خوب تشخیص داده بودند مردم نیازمند چه هستند. اما مردم درک دیگرى وراى آنچه اوباما بیان میکند، از تغییر دارند. در نزد میلیون ها نفر مردم آمریکا تغییر و تحول یعنى زیرو رو کردن کل سیمای زندگى کنونى. یعنى از بین بردن فقر و بیکاری. یعنى حق بهداشت عمومى. یعنی حق رفاه عمومى و اجتماعی. یعنى صلح و آزادی. یعنى مطالباتی که در کل سیستم سرمایه حاکم جا نمیگیرد. اما این عطش مردم براى تغییر قبل از هر چیز بیانگر اعتراض مردم به وضع موجود است. اعتراض به وضعیتى که رسالت مهم اوباما در احیاى آن است. اشکها و شادیهاى مردم نشان از این نیاز میدهد. و درعین حال نشان از عجزشان در انتخاب واقعى ترین آلترناتیوشان. مردم براى کسى که اعلام کرده است کارگران مهاجر را دستگیر و جریمه و اخراج میکند اشک نمیریزند. کسى که دوباره میخواهد اقتدار سیاسى اقتصادى آمریکا در جهان را حکم کند اشک نمیریزند. مردم میدانند که سیستم سرمایه داری ظرفیت محدودى برای تحقق مطالباتشان دارد. همانگونه که انسان خدا را در اوج عجز و ناتوانی و جهالت عمومى خود آفرید و تمام خصائل نیکى که در خود سراغ داشت را در وجودش ریخت و به او پناه برد و به ستایش اش پرداخت. اکنون اوباما نیز تجسم آمال و آرزوهاى له شده و فرو خورده  مردمى است که در فقدان امکان تحقق تمامى آمال شان به او رو آورده اند.  بطور یقین همین مردم فردا در اعتراض به بیکاریها، گرانی و انواع بی حقوقى ها به خیابانها میریزند. این سیکل زندگى سیاسى در جامعه سرمایه داری است. همواره سوپاپ اطمینان سرمایه دارى در شرایط بحران هاى گسترده سیاسى و اجتماعى، در بطن اعتراض و نفرت عمیق مردم و در خلاء یک نیروى آلترناتیو واقعى که خواسته هاى مردم را نمایندگى کند، خاتمى ها و اوباماهست.

امروز مردم آمریکا و جهان نشان دادند که بیش از هر چیز به مارکس به کمونیسم و به حزبی مانند کمونیسم کارگرى نیاز دارند. بدون این دنیا مدام به دست بوش ها و اوباماها، خاتمی و احمدى نژادها میچرخد.