روشنگریِ افشاگرانه و ترور شخصیت

روشنگریِ افشاگرانه مبتنی بر ارائه مدارک، اسناد و شواهد مستدل است تا سره از ناسره جدا کند، در حالی‌که در ترور شخصیت مدرک، سند و شواهد مستدل محلی از اِعراب ندارد. شارلاتانیسم سیاسی با آوازه‌گری مرز میان این دو به‌هم می‌ریزد و روشنگری افشاگرانه و نقد را ترور شخصیت معرفی می‌کند تا با خلط مبحث و سفسطه مانع پالایش و لایروبی سیاست، فرهنگ و جامعه از دروغ‌پردازی و مردم‌فریبی شود

پیشگفتار

در چندین مقاله و سخنرانی درباب ترور شخصیت، همراه با طرح عمومی موضوع به نمونه های مشخصِ ترور شخصیت در جنبش سیاسی در میهنمان اشاره کرده ام. زنده یادان ابراهیم شفیعی ( منوچهر هلیل رودی) (۱) و خلیل ملکی(۲) دو نمونه از قربانیان ترور شخصیت در تاریخ معاصر کشورمان بوده اند.

درسخنرانی ام در”ساکرامنتو” که درباره ” ترورشخصیت: زمینه ها و نمونه ها ” با عزیزانم گفت و شنید داشتم” (۳)، و نیزدر گفت و گوی تلویزیونی با بهرام مشیری، در برنامه ی سرزمین جاوید(۴) این سؤال مطرح شد که مرز میان ترورشخصیت با روشنگری افشاگرانه و نقد کجاست، و تفاوت آشکار سازی واقعیتت های استتار شده با ترورشخصیت چیست ؟، چرا که هرکس وکسان می توانند هر نوع افشاگری، روشنگری و نقدِ افکار و کردارشان را، که مغایر و ناهمساز بامنافع معنوی و مالی شان باشد با برچسب ترور شخصیت و اتهام زنی و شایعه پراکنی رد و نفی کنند، و فرافکنانه از زیربار قبول مسؤلیت و پاسخگوئی شانه خالی کنند. در چنین مواقع چگونه سره از ناسره تمیز داده خواهد شد؟. پاسخ من روشن و صریح بوده است: سند، مدرک، شاهد، استدلال و روش و منش برخورد با سوژه است که پدیده های افشاگری و روشنگری و نقد را ازترورشخصیت و مباهته اسلامی جدا می کند. بهرام مشیری در گفت و گوی مان این نکته را به درستی مطرح کرد( نقل به مضمون)، که: ” بخشی از جامعه و مردم تلاش می کنند علیه دستگاه استبداد افشاگری کنند، واز ستمگری ها و کلاهبرداری ها سران بگویند تا آن ها را بی آبرو و افشاء کنند، این دیگر ترور شخصیت دستگاه استبداد و کلاهبرداران نباید تلقی شود ” ، که به گمان من نکته ی بهرام مشیری به جا و پراهمیت بوده است، من ضمن تائید سخن مشیری تاکید کردم که: ” چنانچه مردم بر مبنای مدارک، اسناد، شواهد مستدل، و با اتکا به واقعیت و تجربه زندگی خودشان دست به روشنگریِ ستمگری ها و فساد دستگاه استبداد و عمال آنان بزنند این عمل ترور شخصیت و اتهام زنی معنا نمی شود، بل که روشنگری افشاگرانه در راستای ِ دفع و رفع پلیدپنداری و بدکرداری معنا دارد”. بنابراین هر نوع افشاگری، روشنگری و نقد را برچسب ترور شخصیت زدن خلط مبحث و تلاش برای استتار کژاندیشی ها و کجروی ها، و تداوم آن ها خواهد بود.

پدیده ی ترورشخصیت، پدیده ای پیچیده و غامضی نبوده و نیست، فرایندی چند وجهی ست که به عنوان یک فنومن روانشناختی اجتماعی و جامعه شناسانه، تلاشی آگاهانه در جهت خدشه دار کردن شخصیت، شهرت و منزلت فرد یا سوژه است، نوعی تصویر سازی ست که با واقعیت خوانائی ندارد. اصلی ترین ابزار و وسائل ترور شخصیت اتهام زنی های دروغین و بی پایه و اساس، ارائه اطلاعات ساختگی و جعلی، سند ومدرک سازی، شهادت و سوگند دروغین، قلبِ حقایق و واقعیات است. در شایعه پراکنی و اتهام زنی علیه ابراهیم شفیعی وخلیل ملکی سند، مدرک و شواهد محلی از اِعراب نداشتند، اتهامات نیز در شرایطی طرح شدند که خطر به زندان افتادن و حتی مرگ برای شفیعی ( هلیل رودی ) و ملکی همراه می داشت. بنابراین در صورت فقدان ارائه سند، مدرک و شواهد قابل اتکا آنچه رخ خواهد داد افشاگری، روشنگری و نقد نخواهد بود، ترور شخصیت یا “مباهته” است.

چند کلمه در باب مباهته

اتهام زنی با هدف تخریب یک شخص یا یک گروه اجتماعی، و نهایتا” ایزوله یا حذف آنان، بدون ارائه سند، مدرک و شواهد مستدل سنتی دیرینه است که در سطوح مختلف حکومتی و جامعه وجود داشته و دارد. درمیهنمان پس ازحمله اعراب به ایران سنت ناپسند اتهام زنی بی پایه و اساس چهره ی اسلامی وشرعی به خود گرفت و برای برخی از شیعیان به یک پدیده ی قابل توجیه اسلامی و فقه شیعی بَدَل شد.

در تاریخ اسلام نخ تسبیحی تاریخی که ابوالحکم را ابوجهل نامید، و دگراندیشان و مخالفان راکافرو مشرک و زندیق و منافق و مفسدفی الارض خواند را به “جاسوس و لواط کار و قاچاقچی خواندن روشنفکران ودگراندیشان” در حکومت اسلامی وصل کرده است، باب اسلامی و فقهی” مباهته” است. مباهته “تهمت در خدمت دیانت”(۵) است، یعنی می توان به مخالفان اسلام تهمت زد بدون آنکه برای اتهام وارده سند و دلیل و شواهد قانع کننده و محکمه پسند داشت، واین یعنی ترور شخصیت شرعی و اسلامی. “مباهته” از همان خانواده ی باب های چند پهلویِ “خدعه و تقیه و توریه” است.

طی ۳۷ سال گذشته حکومت اسلامی نشان داده است که حکومت مباهته گری ست ، با پیشکسوتانی که نوع ” روزنامه نگارانه” اش حسین شریعتمداری، مدیر مسئول روزنامه کیهان است:

“….سروش نقل کرده است که دوره دوم ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، در حاشیه جلسه مدیران مسئول مطبوعات با رئیس جمهور، جناب مهاجرانی مجالی برای گفتگو با شریعتمداری می یابد. روزنامه کیهان در آن ایام نوشته بود عبدالکریم سروش در سفر به آلمان جاسوسی کرده و اسرار مملکتی را با بیگانگان در میان گذاشته است. مهاجرانی به شریعتمداری می گوید شما هر اختلافی که با سروش و ایده ها و اطرافیانش داری داشته باش و آنها را بنویس و در روزنامه‌ات منتشر کن؛ اما شما می‌دانی، من هم می می دانم که وصله جاسوسی به سروش نمی‌چسبد و این تهمتی ناروا و غیر موجه است. سروش چه منصب دولتی و اطلاعات محرمانه ای دارد که با خارجی ها در میان بگذارد؟ شریعتمداری در پاسخ می گوید: می دانم سروش جاسوسی نکرده، اما می شود به ایشان بهتان زد و افترا بست؛ چراکه در فقه بابی داریم تحت عنوان مباهته. مطابق با این بابِ فقهی، اگر مردم به دور کسی جمع شوند که محبوبیت و نفوذ زیادی دارد و در عین حال خلاف اسلام سخن می گوید و نمی توان مردم را از اطراف او پراکنده کرد، می توان به او بهتان و تهمت زد و شخصیت او را تخریب کرد و از این طریق با او در پیچید و از نفوذ و تأثیرش کاست… ” … مهدی نصیری، مدیر مسئول هفته نامه “صبح” نیز در اواسط دهه هفتاد شمسی در یکی از سرمقاله های خود به قصه مباهته پرداخته و آنرا تبیین همدلانه کرده بود.(۶)

“ترور شخصیت” و شارلاتانیسم سیاسی

آنروی سکه ی ترورشخصیت، روشنگری افشاگرانه، نقد و انتقاد است. روشنگری افشاگرانه موجه ترین شکل و روش آگاه سازی افکار عمومی از وجود جریان سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی، و یا فرد و افرادِ دروغ پرداز و فریبکار است. آگاه سازی در باره مجموعه افکار و کرداری که طیف گسترده‌ای از فعالیت های تهدید کننده ی منافع عمومی ( ویا خصوصی) در حوزه های مختلف حیات اجتماعی را در بر می‌گیرند. در میهنمان حکام اسلامی با برچسب زدن “ترور شخصیت” به هر نوع روشنگری و نقد، ستمگری و بی عدالتی و فساد خویش توجیه کرده اند، با روش هائی گاه پیچیده و پوشیده، و گاه آشکار و روشن. در این میانه زیرکانه ترین برخوردهای تناقض آفرین و عوام فریبانه در رابطه با رد روشنگری افشاگرانه ، نقد و انتقاد، و نفی آزادی بیان و قلم را آیت الله خامنه ای بارها بروز داده است، وی که به نقش پراهمیت روشنگری افشاگرانه آگاه ست، خطاب به مسئولان کشور گفته است: “…درباره اشخاص، نقاط مثبت را، نقاط خوب را افشاء کنیم، منتشر کنیم. از کسی، از مسئولی کار خوبی سراغ دارید، این را بیان کنید و بگوئید. نقطه مقابل، اگر نقطه‌ی منفی‌ای سراغ دارید، این را نگوئید، افشاء نکیند. افشاء نکردن معنایش این نیست که نهی از منکر نکنید؛ چرا، به خود آن کسی که به کارش اشکالی وارد است و باید ایراد گرفته شود، گفته بشود، اما افشاء کردن این چیزها مصلحت نیست”(۷) ، اما همین موجود به فرماندهان سپاه پاسداران اش نصیحت می کند که : “…من با حرکت روشنگرانه از سوی هر کسی، از سوی هر نهادی هیچ مخالفتی ندارم؛ بلکه علاقه مندم و معتقدم به مساله تبیین. یعنی اصلاً جزء راهبردهای اساسی ما از اول، مساله تبیین بوده است. تبیین لازم است، ولی معنایش این نیست که به اختلاف درونی هی دامن بزنیم. حرکت باید متین، مستند و مستدل باشد. اگر کسانی اختلاف نظرهایی دارند با استدلال بیان کنند. عرض کردم من معتقد به تبیین هستم در دوران کار، انقلاب اسلامی از اساس با تبیین، روشنگری و بیان منطقی و مستدل و دور از هو و جنجال همراه بود. اگر هو و جنجال وارد شد، حرف منطقی را هم خراب خواهد کرد.”(۸)

تلاش شارلاتانیسم سیاسی این بوده و هست که با خلط مبحث و پیچیده گوئی مرز میان روشنگری افشاگرانه و نقد و انتقاد با ترور شخصیت را مخدوش کند، و زشت کردارانه واژه گان ترورشخصیت، اتهام زنی، شایعه پراکنی و سمپاشی را برای خلط مبحث و تداوم عوامفریبی ولخرجانه خرج کند تا بتواند به راه خویش ادامه دهد . نمونه در میان حکومتی ها وغیرحکومتی ها در داخل وخارج کشورفراوان اند.

در میان حکومتیان جدا از ولی فقیه خیل بزرگی از آخوندهای معمم و غیر معمم مخدوش کنندگان حّد و مرز “روشنگری افشاگرانه و نقد” با ” تروز شخصت و مباهته ” بوده وهستند. هادی غفاری، محسن رفیق دوست و محمود احمدی نژاد سه نمونه اند که واقعیت زندگی مذهبی، سیاسی و اقتصادی شان اثبات گر شارلاتانیسم سیاسی و کلاهبرداری حرفه ای ست.

برخی ازمشخصه های فکری و کرداری این افراد در پرتو انبوهه ای از اسناد ومدارک و شواهد- حتی با استناد به کتاب هائی که به قلم خودشان، و سخن ها ی بر آمده از دهان شان – شارلاتانیسم سیاسی و کلاهبردارانه تعریف می کنند:

۱- جعل و دروغ پردازی در رابطه با سابقه و کارنامه مبارزه سیاسی و اجتماعی

۲- خدعه و توریه و تقیه و مردم فریبی در حوزه ی سیاست و مذهب و فرهنگ

۳- کلاهبراری و فساد مالی

۴- تلاش برای مرعوب و منزوی کردن روشنگران افشاگر با برچسب های رنگارنگ.

هادی غفاری در رابطه با سابقه و کارنامه مبارزه سیاسی و اجتماعی خود و پدرش قلب واقعیت کرده است . وی با کارنامه ای آلوده به شرارت و جنایت، در امر کلاهبرداری و مال مردم خوری نیز ید طولائی داشته است. با این حال روشنگران و افشاگران پلیدی های اش را ” مشتی اتهام زن و سمپاش” معرفی کرده است.(۹)

محسن رفیق دوست به هنگام ماجرای ” رفیق گیت” تلاش کرد کلاهبرداری و فساد مالی برادرش را ” اتهام زنی بی پایه وترور شخصیت” وی و خانواده اش قلمداد کند. روشی که اکثر کلاهبرداران مافیای اقتصادی به هنگام لو رفتن کلاهبرداری هایشان به کار می گیرند، و با دفتر دستک های ساختگی، روشنگری افشاگرانه را تخطئه می کنند. نه فقط در حوزه های کلاهبردای اقتصادی در باره شارلاتانیسم جاری در عرصه فعالیت های سیاسی و اجتماعی نیز محسن رفیق دوست همین روش بکاربرده ا ست و روشنگران و منتقدان را ترور کننده شخصیت و یا اتهام زن خوانده است. (۱۰)

محمود احمدی نژاد نیز در کنار جهان وهم آلود و” منور” ش، هرآن زشت پنداری، چرک گفتاری و بد کرداری در حوزه ی جهان فریبی و عوامفریبی وبر باد دادن اموال ملت مرتکب شده است را ” مباهته” خوانده است ، و امر ضرور روشنگری افشاگرانه ونقدِ استوار بر انبوهی سند، مدرک و شواهد مستدل و غیر قابل انکار را اتهام زنی و ترورشخصیت و سمپاشی خوانده است.(۱۱)

***

خلاصه کنم : ترور شخصیت پدیده ای مخرب و مذموم است و پیامدهای آسیب رسانانه و زیانبار اجتماعی، روانی و اخلاقی داشته و دارد. این اما یک روی سکه است، روی دیگر سکه اهمیت و نقش روشنگری افشاگرانه و نقد دررا ستای پالایش و زدایش عرصه سیاست و جامعه و فرهنگ از پلشتی ها و پلیدی های آسیب رسان به مردم و جامعه است . شناخت و شناساندن تفاوت این دو پدیده، تلاش و تقلای شارلاتان های سیاسی و کلاهبرداران حرفه ای برای مصادره به مطلوب از این پدیده ها راخنثی خواهد کرد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زیرنویس:

  • در تعریف شارلاتان آورده اند کسی ست که ” با زبان خوش مردم را فریب می دهد . حقه باز، چاخان ، چاچول باز است . به آنچه که فاقد آن است تظاهر می کند. وقیح و پررو در طرح نظرات خود و یا مخالفت با دیگران است، ودروغگوئی، عوامفریبی و مردم فریبی کسب و کار اوست.”

۱- مسعود نقره کار، درس هائی از ترور وترور شخصیت “درون تشکیلاتی” در جنبش چپ ایران- در باره ابراهیم شفیعی- ، سایت اخبار روز و روشنگری، ٨ دی ۱٣٨۵ – ۲۹ دسامبر ۲۰۰۶

۲۰۰۷

۲- مسعود نقره کار، ترور شخصیت نافرجام- در باره خلیل ملکی

۳-سخنرانی در ساکرامنتو، ۸ ماه مارس ۲۰۱۵

۴- برنامه سرزمین جاوید، تلویزیون پارس، گفت و گو با بهرام مشیری، جمعه ششم ماه مارس ۲۰۱۵

۵-” ….مباهته عنوانی فقهی ست که از عبارت “باهتوهم” گرفته شده است. در معنای آن تردید است.این اختلاف در معنا، موجب اختلاف در جواز و عدم جواز تهمت به اهل بدعت شده است. برخی فقها آن را به معنای اقناع و آوردن دلایل محکم در برابر مخالفین معنا کرده‌اند و جواز بهتان به اهل بدعت را مردود شمرده اند. در مقابل جواز تهمت زدن و دروغ بستن به اهل بدعت داده اند. برخی فقها ومحدّثین بهتان برای مصلحت دین را، احتمال مرجوح میشمارند….”

۶-فیس بوک ” خزعلی”

۷-سخنرانی خامنه ای : روز یکشنبه ۱۶/۵/۹۰

۸-سخنرانی خامنه ای : در تاریخ ۱۳/۴/۹۰

۹- در باره هادی غفاری

مسعود نقره کار، روحانیت و پدیده ی چماقداری

-خاطرات هادی غفاری،دفتر ادبیات انقلب اسلامی، سال ۱۳۷۴

۱۰-در باره محسن رفیقدوست

-مرکز اسناد انقلاب اسلامی: خاطرات محسن رفیق دوست از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲.

-رفیق دوست و آن کیسه پر از طلا، دنیای اقتصاد، ۲۴ آذر ۱۳۸۷.

-ناگفته‌های سپاه پاسداران در گفتگوی شهروند امروز با محسن رفیقدوست، شهروند امروز، ۶ بهمن ۱۳۸۶.

محکومیت متهمان اصلی “خانه هدایت” کرج تأیید شد. . روزنامه ایران، ۱۹ آذر ۱۳۸۱.

۱۱-در باره محمود احمدی نژاد- شالاتانیسم روان پریشانه ( ۴ بخش)

درباره شیخ شیپور و شمس قنات‌آبادی

مسعود نقره‌کار

آخوند گونه‌ها دارد. آخوند لوطی و جاهل و لات یکی از این گونه‌هاست. شیخ شیپور آخوند لوطی‌ای بود بدیهه‌گو و بداهه‌ساز که برای انبساط خاطر شاه صدای شیپور صادر می‌کرد، و شمس قنات‌آبادی به هنگام که آخوند بود چاقوکشی در زورخانه را به نام خود ثبت کرد.

آخوند گونه ها دارد. آخوند لوطی و جاهل و لات یکی از این “گونه”هاست. این گونه ازآخوندها علاوه براینکه در بیوت خود از لوطی ها، و جاهل ها و لات ها استفاده کرده اند، برخی شان خود در زمره ی لوطی ها، و “جاهل ها و لات ها” بودند و هستند. برخی از این نوع آخوندها در دربار و کنار سلاطین نقش “دلقک “( طلخک، طلحک ودلخک) بازی می کردند. برخی محافظ آخوندهای کله گنده بودند، آخوند هائی بودند که بزن بهادرو جاهل مسلک و لات منش بودند و دردرگیری های مختلف حضور فعال داشتند، و پاره ای از این نوع آخوندها نیزدر گروه های فشار و کشتار وترور ایفای نقش کرده اند.

دردوره قاجاریه برخی ازشیخ ها و آخوندها برای انجام کارهای مختلف دردربار مورداستفاده قرار می گرفتند. “شیخ شیپور” یکی از آنها بود، شیخی که نقش دلقک ایفا می کرد و “چیزهای خنده دار و مضحک صادر می ساخت” وبا اجرای برنامه و تاتر فی البداهه و بدیهه گوئی های اش خاطر شاه و درباریان منبسط می ساخت. رفتار این آخوند اما به گونه ای بود که او را در زمره ی لوطیان نیز آورده اند.

شیخ شیپور

شیخ حسین، مشهور به شیخ شیپور و ملقب به امین العلماء، دردربار ناصرالدین شاه روزگار می گذراند. او را دلقلک دوره ناصری و مظفری نیز خوانده اند. وی که مورد توجه و علاقه میرزا علی اصغر خان اتابک بود، تا هنگامی که حیات داشت، نقش دلقک بازی کرد. او را ” لوطی” می پنداشتند و نوشته اند بخشی از درآمداش را صرف کمک به نیازمندان و فقرا می کرد. “شیخ شیپور”…آخوندی بود بلندقامت، و وجه تسمیهٔ شیخ شیپور و شهرت وی بدین نام، به این دلیل بود که با دهان خود و بدون هیچ وسیله و اسبابی، مانند شیپورزن‌ها، شیپور می‌زد…”(۱). شیخ شیپوردرمجالس عروسی اعیان حاضر می شد و با بیانات با مزه ی خود حضار را می خنداند. وی حنجره ای بسیار قوی داشت، با ” صدائی گاوی ” که به قول خودش می توانست در” بیات گاو” بخواند.” وقتی در بیات گاو می خواند از صدای پیانو هم سبق می برد…خیلی ها خواستند از او تقلید کنند ولی شیخ شیپور نشدند…”

در باره شیرین کاری ها و مزه پرانی های شیخ شیپور نقل ها و روایت ها کم نیستند:

“…. روزی شیخ شیپوردرحضور ناصرالدین شاه بازی درمی آورد و مسخرگی می‌کرد، ناصرالدین شاه دستور داد بعنوان خلعت، پالان الاغی آورده و روی او بگذارند. پالان را روی او گذاشتند. وی مدتی خر شد و صدای خر از خود درمی آورد و بعد با کمال خونسردی شروع به پاک کردن پالان می کرد و در ضمن تمیز کردن پالان با خود می‌گفت: ” تنپوش مبارک است، تنپوش مبارک است…”.

” … ناصرالدین شاه به مجلسی وارد شد که شیخ شیپور در آن مجلس حضور داشت. به محض ورود شاه و به مجردی که نگاه شیخ شیپور به شاه افتاد، فریاد زد: “حضرت ِگاو تشریف آوردند، تعظیم کنید، به این حضرت گاو، تعظیم کنید.”، ناصرالدین شاه، با شنیدن این گفتۀ شیخ شیپور، امر کرد که فی الفور او را ریسمان بیندازند، یعنی شیخ شیپور را با طناب خفه کنند، فراش های میرغضب، برای اجرای فرمان شاه بر سر او ریختند و خواستند که کار او را بسازند، که در این بین، میرزا علی اصغرخان امین السلطان (اتابک) که در مجلس حضور داشت، وساطت او را نزد شاه کرد و مورد عفو واقع شد و از مرگ رهایی یافت…”

“…دهم ذیحجه ۱۳۰۹ هجری قمری: امشب شیخ شیپور که آخوند دلخکی است، و در این سفر، ملتزم رکاب عزیزالسلطان –ملیجک- است، خودش را مهمان کرده، شامی خورد و پولی گرفت و رفت…”

” ….پس از ورود حاج شیخ فضل الله کجوری، معروف به نوری، و شمس العلماء عبدالرب آبادی قزوینی، و حاج شیخ علی اکبر بروجردی (محرر حاج شیخ فضل الله)، و حاج میرزا هادی (پسر حاج شیخ فضل الله) به طهران، که همگی با هم در سال ۱۳۱۹ هجری قمری به مکه رفته بودند، در یکی از روزهای سال ۱۳۲۰ هجری قمری، حاج عبدالغفارخان نجم الدوله آنان را دعوت می‌کند. از شیخ شیپور هم، که در سفر مکه با آنان همسفر بوده، برای شرکت در این مجلس دعوت می‌شود و یا اینکه خودش بدون دعوت می‌رود. پس از حضور همهٔ آقایان در مجلس، صحبت از سفر مکه و وقایع اتفاقیه که در این سفر رخ داده‌است، به میان می‌آید. از جمله از این ماجرا که دزدان به قافلهٔ حضرات زده و آنان را لخت کرده و پیاده در بیابان‌ها، رها می‌کنند. آقایان مدتی حیران و سرگردان می‌مانند تا اینکه بعد، حکومت از این امر مطلع شده و برای هریک خری حاضر می‌کنند تا بر آن سوار شده و به راه خود ادامه دهند. شیخ شیپور، این حکایت را از ابتدا تا انتها نقل می‌کند تا بدانجا می‌رسد که خرها را برای سواری حاضر می‌کنند، و سپس چنین به صحبت خود ادامه می‌دهد: «… خلاصه برای هریک از ماها، خری آوردند، آقا یک خر (در اینجا شیخ شیپور با دست به شیخ فضل الله اشاره می‌کند)، آقا هم یک خر (اشاره به روحانی بعدی)، آقا هم یک خر، آقا هم یک خر…” و در هرکدام از این آقاها، با دست به یکی از آقایان حاضر، یعنی شمس العلماء، آقاعلی اکبر بروجردی و غیره و غیره اشاره می‌کند، تا سرانجام اشاره او به جایی می‌رسد که حاج میرزاهادی نوری، یعنی پسر شیخ فضل الله نشسته بوده، پس به وی اشاره کرده و می‌گوید: «آقا هم یک کرّه خر… “

مهدی بامداد در کتاب شرح حال رجال ایران، می نویسد:

” ….من او را دیده بودم. آدم خیّری بود و از مساعدت به اشخاص، و مخصوصاً فقرا و مساکین دریغ نداشت. در ایام مبارک رمضان، مجلس قرائت قرآن دایر می‌کرد. وی در حیاط اندرونی خود، موزهٔ مفصل و دیدنی داشت، که چیزهای گوناگون در آن موجود بود و با هریک از اسباب‌های موزه خویش، نوای مخصوصی در می‌آورد و حُضّار را می‌خنداند و می‌رقصاند…”

” شیخ شیپور اواخر عمر به مکه می‌رود و بعد از این سفر به لقب امین العلماء ملقب می‌شود.” تاریخ تولد شیخ شیپور نا روشن است اما نقل است : ” وی به سال ۱۳۳۴ ه.ق در حالی که قدری بیش از ۵۰ سال داشت ، در تهران درگذشت.”

سید شمس‌الدین قنات‌آبادی معروف به آقا شمس را از ” شخصیت های سیاسی مطرح در دهه بیست و سی “دانسته اند. وی ازآخوندهای جاهل و لاتی بود که عبا و عمامه کنار گذاشت و به جرگه ی سیاستمداران مُکلا پیوست. شمس قنات آبادی “….که به طورغیررسمی با ملکه مادرازدواج کرده بود با شروع انتخابات دوره نوزدهم مجلس شورای ملی ، وعده کرد که در صورت انتخاب به نمایندگی لباس روحانیت را کنار خواهد نهاد…. و به وعده خود عمل کرد..” ، ” ….وی با پذیرش شرط دربار -حسین علا و اسدالله علم- که خارج شدن اش از کسوت روحانیت بود، به نمایندگی خوار و ایوانکی ورامین انتخاب شد. رژیم پهلوی این عمل وی را ستود و به مناسبت تغییر لباس، حسین علا نخست وزیر وقت برای وی کت و شلوار هدیه فرستاد…” .

شمس قنات آبادی فرزند سید محمدحسین پیشنماز قنات‌آبادی در سال ۱۲۹۳ خورشیدی در محله قنات‌آباد تهران زاده شد. پس از پایان تحصیلات ابتدایی در مکتب‌خانه قنات‌آباد، وارد دارالفنون شد. در سن بیست سالگی راهی حوزه علمیه قم گردید. وی به ” دلیل فساد اخلاقی و شرارت با دو پرونده به اتهام چاقوکشی در زورخانه و منافی عفت در شهربانی و دادسرای قم بنابه درخواست روحانیون قم ازاین شهرستان اخراج و راهی نجف شد ” و تا سال ۱۳۲۵ در عراق اقامت داشت. پس ازبازگشت به تهران، خود را به محافل سیاسی و آیت‌الله کاشانی نزدیک کرد و به سخنگو و” وزیر شعار” کاشانی بَدَل شد. پس از ترور عبدالحسین هژیر به دست فدائیان اسلام، درسال ۱۳۲۷ مجتبی نواب صفوی – که در باره اختلاف های او با شمس نیز بسیار گفته و نوشته شده است – با تشکیل” مجمع مسلمانان مجاهد”، به عنوان تشکیلات علنی فدائیان اسلام موافقت کرد و شمس قناتآبادی اولین رئیس آن مجمع شد. ” هدف از تشکیل این مجمع پیگیری منظم و آرام فعالیت های علنی فدائیان اسلام بود”. برخی این مجمع را ” بازوی اجرائی آیت الله کاشانی” نیزخوانده اند. این مجمع به طور عمده متشکل از کسبه های مختلف بود که تا تیر ماه ۱۳۳۱ در کنار نهضت ملی و جبهه ملی بود ولی با جدایی مصدق از آیتالله کاشانی به مبارزه با مصدق پرداخت. گفته شده شمس قناتآبادی در بروز جدایی آن دو رهبر سیاسی و مذهبی نقش داشت

حاج مهدی عراقی در خاطرات اش در ” ناگفته ها” درباره شمس قنات آبادی گفته است:

“….راجع به مجمع مسلمانان مجاهد و شمس قنات آبادی، این را باید بیائیم برگردیم به عقب. در سال ۲۵ وقتی مرحوم نواب می رفت قم و می آمد، با یک مشت طلبه های جوان که آنجا آشنا می شده، ازجمله این آقای شمس قنات آبادی است، که یک طلبه ای بوده آنجا درس می خوانده . خلاصه اش آنجا آشنا می شود غافل از اینکه این چه جور آدمی است، ایا بیوگرافی خوبی دارد، شخصیت خوبی هست، شخصیت خوبی نیست، در یکی از متینگ که مسجد شاه اینها می دادنداین هم می آید جلوی در مسجد شاه برخورد می کند با مرحوم نواب، می گوید پسر عمو اجازه بدهید من هم یک چند کلمه ای صحبت کنم. او هم رو می کند به آسید حسین اینها، امامی اینها می گوید بلندش کنید پسرعمو را. بلند می کنندسر دست و خلاصه اش شمس شروع می کند به صحبت کردن ( به سید ها می گفتند پسر عمو). ..خرده خرده از آنجا می آیند خانه کاشانی و شمس را معرفی اش می کند به کاشانی . بعد از اینکه بچه های قم ، طلبه ها می آیند اعتراض می کنند به مرحوم نواب که این آدم سالمی نیست و آدم کثیفی است، تو آورده ایش توی دست و بالت . بعد ایشان می گوید که حالا ممکن است تغییر کرده، ممکن است توبه کرده باشد ، حالا اگر که اینجاست کار خلافی کرد که ما جلویش را می گیریم. اگر نه که (هیچ).خرده خرده انجا می ماند و چون فدائیان اسلام یک تشکیلات زیرزمینی و مخفی بودند، با پیشنهاد این شمس می گوید که اگر صلاح بدانید ما یک تشکیلات علنی به نام مجمع مسلملنان مجاهد تاسیس بکنیم که در کارهای علنی، همین بچه ها در این لباس ظاهر بشوند و این کار هم می شود دیگر. مجمع مسلمانان مجاهد در سال ۲۷ تقریبا تاسیس می شود با موافقت نواب . تا آخرین روزی هم که به حساب مرحوم نواب با کاشانی اختلاف پیدا کرد، شمس طرف کاشانی بود….”. ” شمس قنات آبادی را عده ای جاسوس انگلیس می دانستند”.

عباس مظاهری در کتاب خاطرات زندان اش نقل می کند:

“… یکی از همراهان و هواداران کاشانی شخصی بود به نام ” شمس قنات آبادی”، شخصیت او بنا به نظر بسیاری فاسد و درعرصه مبارزه سیاسی غیر قابل قبول بود. حضور این شخص با فسادِ اخلاقی اش در کنار کاشانی یکی از دلائل اختلافات مهدی عراقی و نواب بر سرهمکاری و وحدت عمل با کاشانی بود. عراقی تعریف می کرد: در یکی از گفت و گوهایم از او – کاشانی – خواستم ” شمسی خانم” این مایه بدنامی را از خودت دورکن، اما او این خواست و پیشنهاد مرا نپذیرفت و گفت: ” آخر من نمی توانم”. حاجی عراقی این جمله کاشانی را با حالت اِوا خواهرانه ای از او نقل کرد. پرسیدم منظور کاشانی از این ” نمی توانم” چه بود؟. عراقی در پاسخ من گفت:”خیلی خری” “.

شمس قنات آبادی به هنگام نخست وزیری مصدق و پس از ورود به مجلس شورای ملی از مصدق و دولت او حمایت کرد، ” ….با آغاز اختلافات، جناح راست جبهه ملی یعنی مظفر بقایی، حسین مکی، حائریزاده، و جناح طرفدار دربار جمال امامی، سیدمهدی میراشرافی، شمس قناتآبادی و بهادری، و با استفاده از کرسی نمایندگی مجلس در برابر دکتر مصدق موضع گرفتند. در انتخابات هیئت رئیسه مجلس شورای ملی، کاشانی را به ریاست مجلس انتخاب کردند تا از نفوذ وی برای مقابله با دکتر مصدق استفاده کنند….”

پس از سقوط دولت دکتر مصدق” قناتآبادی به اتفاق بقائی و حائریزاده با فضلالله زاهدی ملاقات کرد و تا مدتی در جلسات مشاوره با نخستوزیر کودتا شرکت داشت. شمس پس از سقوط دکتر مصدق، با حمایت زاهدی به نمایندگی از مردم شهرشاهرود وارد مجلس شد. اما روابط اش با زاهدی نیز بهم خورد. وی پس از انقضای دوره نوزدهم دیگر به مجلس راه نیافت”. قنات آبادی که مدت ها با دایر کردن دفترخانه اسناد رسمی در تهران امرار معاش می‌کرد از سال ۱۳۳۵ وارد کار تجارت شد و به تدریج با مهدی میراشرافی سرمایهدار معروف دوستی برقرار کرد، و به توصیه میراشرافی از طرف سپهبد عزیزی استاندار خراسان به قائممقامی نایبالتولیه منصوب شد.”

سخنرانی‌های وی درمجلس، که میزان کمونیست ستیزی او نیز می نمود، زیرکانه و کینه توزانه بود و او را به سبک منبریِ آخوندیسم نزدیک می کرد. او که مدعی بود مصدق، بستگان خود را بدون شایستگی بر مسند امورگذاشته است. دریکی از مهم ترین سخنرانی های اش می گوید:

“….می‌ترسم آقایان نمایندگان محترم اگربحال طبقه گرسنه و بدبخت و محروم این مملکت فکری نشود این مملکت در آغوش کمونیستی فرو برود و کمونیسم ایران عزیز و مسلمانان مارا ببلعد. بشماعرض نکرده‌اند که کمونیستها باز ریخته‌اند و یک عده زیادی از کارگران ملی را زده‌اند؟ آقا ما از این چیزها می‌ترسیم …پدران ما گفته‌اند که دوست آن کسی است که حقایق را بدون پیرایه بگوید اگر من بیایم بگویم جناب آقای دکتر مصدق خاطرمبارک آسوده باشد در این مملکت ناامنی نیست فقر نیست فرهنگ خوبست مردم از بهداشت برخوردارند همه چیزها خوبست من دشمن دکتر مصدقم. وقتی من دوست و علاقه‌مند و عاشق دکتر مصدق هستم که بیایم بگویم که آقا فکر طبقات محروم را بکنید…آقا آنهایی که دستشان بخون شهدای سی تیر رنگی بود این طرح را امضاء کردند واز آقایان می‌پرسم سرتیپ محوی فرمانده تیپ کرمانشاه کجا است که تا حلقومش درخ ون شهدای سی تیر آلوده‌است؟ این را برداشتید فرمانده لشکری کردید این کسی که الان فرماندارحکومت نظامی پایتخت است، بروید از اهالی مازندران بپرسید افشارطوس چه صیغه‌ای است؟… بنابراین اگر بیان کردن این نکات و این انتقادات بد است ما دیگر نمی‌گوئیم که چرا باید آقای بیات مدیرعامل باشد ما نمی‌گوییم چرا “سرتیپ دفتری” مدیرعامل کل مرزبانی باشد ما دیگر نخواهیم گفت چرا سرتیپ محوی فرمانده لشگراصفهان شده. اگراینها تعبیر به مخالفت بشود مائیم و کنج خانه سکوت…” . قناتآبادی در سال ۱۳۲۵ مدیر روزنامه آتش شد، روزنامه ای که صاحب امتیازش میراشرافی بود. همچنین مدتی مدیرهفته نامه دموکراسی اسلامی، ارگان مجمع مسلمانان مجاهد بود که صاحبامتیازی آن با رضا عبدالمجیدی بود.

شمس قنات آبادی از ابتدای دهه ۱۳۴۰ تا زمان مرگش درسال ۱۳۶۷ به کارهای تجاری مشغول بود.

ــــــــــــــــــــــ

منابع:

*روایتی وجود دارد مبنی براینکه شیخ حسین به این دلیل نیز شیخ شیپور خوانده می شد، که برای خنداندن درباریان با دفع گاز ازمخرج نیزصدای شیپوردر می آورد.

۱- از ویکیپیدیای فارسی برای نوشتن این نوشته استفاده کردم، و برخی منابع که در زیر می آید نیز در ویکیپیدیای فارسی آمده اند.

۲- مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران، قرن های ۱۲ و ۱۳ و۱۴، ناشر: زوار، سال انتشار ۱۳۸۷

۳- عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجار. نشر زوار.

۴- یادداشت های روزانه محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، دربارهٔ شیخ شیپور

۵- سایت یادگاران: تاریخ بروایت تصویر.

http://www.yadegaran.com/viewphoto.php?photoFileName=13602.jpg&cat=244&source=zower.ph

۶- نا گفته ها، خاطرات مهدی عراقی، ( پاریس – پائیز ۹۷۸-۱۳۵۷)، به کوشش محمود مقدسی، مسعود دهشور، حمید رضا شیرازی ، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ اول ۱۳۷۰

عباس مظاهری، شکوفه های درخت انار، خاطرات زندان،، انتشارات گفت و گو های زندان، ص ۱۴۶

۷- http://papook.ir/tag/article-%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%85

خاطرات شمس قناتآبادی و سیری در نهضت ملی شدن صنعت نفت، سال تولد وی را ۱۳۰۱ بیان کردهاند.

۸- مذاکرات مجلس شورای ملی ۲۳ دی ۱۳۳۱ نشست ۵۸

۱۱- فرزانه بابائی، موسسه مطالعات تاریخ معاصرایران.

۱۲- سیّد نیما حسینی، اختلافات نواب صفوی و کاشانی/ چریک اسلام گرا دربرابر فقیه عمل گرا، سایت تاریخ ایران

۱۳- محمد جواد اردلان، اندیشه ها و عملکرد شمس قنات آبادی و مجمع مسلمانان مجاهد از تاسیس دوره نوزدهم مجلس شورای ملی