نگاهی گذار به انتخابات اسپانیا!

انتخابات اسپانیا نشان داد که تغییر نه تنها محتمل بلکه ضروری است!
نتایج انتخابات اسپانیا نشان می‌دهد که اکنون حزب چپ پودموس (Podemos) با رهبری جوانی ۳۶ ساله به اسم پابلو ایگلسیاس (Pablo Iglesias Turrión) سومین حزب بزرگ اسپانیا، بعد از حزب ملت (Partido Popular) و حزب سوسیالیسم کارگر اسپانیا (Partido Socialista Obrero Españo) است.
در انتخابات اسپانیا نیروهای زیادی شرکت کردند که مهمترین آنان همین سه نیروی فوق‌الذکر است. حزب ملت یک حزب نئولیبرال محافظه کار و مجری سیاست‌های ریاضت اقتصادی در اسپانیا است. رهبری این حزب در دست ثروتمندان و بروکرات‌های اسپانیایی و صاحبان کارخانه است. این حزب از هر لحاظ با حزب دمکرات مسیحی آلمان CDU یعنی حزب خانم مرکل قابل مقایسه است.

حزب سوسیالیست کارگر اسپانیا یک حزب سویالیست دمکرات راست است که به مرور زمان سیاست‌های نئولیبرالی را پذیرفته است. همتای این حزب در آلمان حزب SPD یعنی حزب سوسیال دمکرات المان است. حزبی که امروزه دیگر تفاوتی با احزاب نئولیبرال نداشته و حتی در بسیاری از مواقع راست‌تر عمل می کند.
اما پودموس یک حزب سوسیال دمکرات چپ مانند سیریزا در یونان است و از هر لحاظ خود را به سیریزا نزدیک می داند. یکی از رقبای پودموس اتحادیه ی چپ ها (Izquierda Unida) است. از لحاظ نظری، این جریان به مراتب مواضع روشن‌تری از پودموس داشته و یک فراکسیون کمونیستی که رادیکال ترین بخش این حزب است، درون اتحادیه ی چپ‌ها فعالیت می‌کند.
فراخوان به تظاهرات از طرف پودموس از جانب حزب کمونیست اسپانیا رد شده و شورش و طغیان اجتماعی از جانب رهبر این جریان Cayo Lara به عنوان راهکار مناسب برای عبور از وضعیت بحرانی پیش پای جامعه قرار گرفت.
جریان دیگر که کمی تاثیر گذار است اتحادیه ی توسعه ی دمکراسی (Unión Progreso y Democracia) است. این جریان مخالف سیاست Regionalism ، طرفدار ناسیونالیسم محلی و یک جریان دست راستی و لیبرال است. بقیه نیروها در حاشیه قدرت هستند.
دلایل عروج مجدد ” چپ ” در اروپا

قبل از هر چیز باید گفت که نئولیبرالیسم به مثابه هارترین شکل و الگوی اقتصادی ضد کارگری در بین تمامی الگوهای تاکنون موجود بوده و هست. تشدید اختلاف طبقاتی در دوران نئولیبرالیسم ۱۰ و در بعضی مواقع ۳۰ برابر از دوره‌های پیشین شده است. از دوره ی عروج نئولیبرالیسم زندگی طبقه ی کارگر در بسیاری از نقاط جهان تاکنون چندین برابر وخیم تر شده است. بیکاری و بحران اقتصادی، تورم و گرانی، اگرچه در ذات نظام سرمایه داری وجود داشته و جدایی ناپذیر است، در دوره ی نئولیبرالیسم به مراتب تشدید شده است.
از سوی دیگر، جنبش اشغال وال استریت یک جنبش جهانی به یک مافیای جهانی به اسم وال استریت است. جنبش اشغال وال استریت جوابی دندان شکن به سیاست های نئولیبرالیسم است. بحران اقتصادی در اروپا و بحران یورو، شکنندگی اروپای متحد را در سال‌های گذشته بیش از هر زمانی نشان داده است. دیگر نمی توان از اروپای واحد سخن گفت و همزمان در روزنامه‌ها مبلغ نژادپرستی و ضدیت با مردم بود. دیگر نمی توان از اروپای واحد صحبت کرد ولی در عین حال کنترل مرزها را تشدید کرد. نمی توان از اروپای واحد صحبت کرد و بحران اسپانیا، یونان و ایتالیا و … را نتیجه ی تنبلی مردم به حساب آورد. دیگر نمی توان از اروپای واحد صحبت کرد، ولی در عین حال رفت و آمد و زندگی مردم کشورهای فقیرتر عضو اتحادیه را در کشورهای قوی تر از لحاظ اقتصادی محروم کرد.
نئولیبرالیسم اگرچه برای استثمار کارگران کل جهان عمل کرده و می کند، اما در سطح ایدئولوژیک شدیدا فاشیستی است. این ایدئولوژی به تنفر از یونان تنبل و اسپانیایی انگل از جانب رسانه‌های مسلط در کشورهای متروپل در اروپا دامن زده است. نئولیبرالیسم افسار گسیخته به معیشت طبقه ی کارگر در سراسر جهان حمله می‌برد و برای استثمار نیروی کار ارزان مرز و محدودیتی نمی‌شناسد، ولی در همان حال تبعات بحران را بر گرده کسانی می‌گذارد که خود قربانی سیاست‌های نئولیبرالی هستند.
نئولیبرالیسم سیاست جنگ برای بهره‌گیری از منابع طبیعی دیگر کشورها را سال هاست که در برنامه ی خود قرار داده است.
نئولیبرالیسم تلاش دارد اقتصاد تمام کشورها را در سطح جهان یکدست کند و هر کشوری که اندکی متفاوت عمل کند را دشمن سرمایه داری به حساب می‌آورد.
مدافعین سیاست های نئولیبرالی از گسترش فاشیسم حمایت می‌کنند و خود یک پای جنبش‌های فاشیستی در اروپا هستند! در حال حاضر با نگاهی کوتاه به پرتیراژترین نشریات آلمانی می‌توان به صحت نتایج فوق پی برد.
آری. نظام سرمایه داری در مراحل بحرانی خودش ماهیت فاشیستی‌اش را بیش از هر زمانی نشان می‌دهد و در یک بخش از اروپا، نیروی پیدا شده است که اگرچه افق سوسیالیستی را به عنوان چشم انداز خود انتخاب نکرده است، ولی در تلاش برای عقب راندن سیاست‌های نئولیبرالیستی دیکته شده به دولت‌های دیگر از جانب نئولیبرالیسم جهانی، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول است.
در یونان به خاطر بحران اقتصادی و عدم پاسخگویی راست در رفع بحران، سیریزا سر بر می آورد و در اسپانیا پودموس. نباید شک داشت که چپ خرده بورژوایی انقلابی نیست و تمام چشم اندازهایش در تغییر یک سری قوانین و بهبود‌های جزئی خلاصه می‌شود، اما نمی‌توان به انتظار سوسیالیسم میدان را برای فاشیسم خالی کرد و چپ های رفرمیست را بایکوت کرد. من از انقلاب دفاع می‌کنم و برای من انقلاب هدف استراتژیک است، ولی برای رسیدن به انقلاب از رفرم صرف نظر نمی کنم.
تلاش نیروهای چپ و کمونیست رادیکال در حاشیه قدرت باید این باشد، اگرچه انقلاب ممکن است زودرس نباشد، ولی باید برای رسیدن به انقلاب رفرم را تحمیل کرد. به همین دلیل و در چنین شرایطی چپ رفرمیست و پارلمانتاریست آلترناتیو راست افراطی و میانه است

بله نباید شک کرد که چپ خرده بورژوایی انقلابی نیست و تمام چشم اندازهایش در تغییر یک سری قوانین و بهبود های جزئی و کلی خلاصه می شود، اما نمی توان به انتظار سوسیالیسم میدان را برای فاشیسم خالی کرد و چپ های رفرمیست را بایکوت کرد!

در دوره های بحران سرمایه داری اگر چپ نتواند میدان دار باشد و یا حداقل به همراه دیگر نیروها در قدرت سهیم نباشد، خطر عروج فاشیسم بیشتر می شود!

بررسی اینده ی چپ در اروپا از نگاهی دیگر!

در دوران اعتلای انقلابی در سال های ۱۹۱۷ مارکسیست هایی چون ماکسیم گورکی از زمره ی دست راستی ها به حساب می امدند، امروز و در دوران قهقرای نظام سرمایه داری نئولیبرال، سوسیال دمکرات ها و چپ های به مراتب راست تر از ماکسیم گورکی “چپ انقلابی ” و ” کمونیست ” محسوب می شوند.

فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی با تمام اشکالاتی که سیستم سرمایه داری دولتی داشت، عروج یک راست افراطی به اسم نئولیبرالیسم را موجب شد.
در دوره ی نئولیبرالیسم راست ها راست تر شده، سوسیال دمکرات ها راست شده و چپ ها و کمونیست های سابق سوسیال دمکرات شده اند.
در چنین شرایطی یک حزب خرده بورژوایی مانند سیریزا و پودموس الترناتیو سرمایه داری و نئولیبرالیزم می شوند!

ایا چپ در یونان، اسپانیا، ایتالیا، ایرلند المان، اتریش و دیگر کشورها می تواند به عنوان یک نیروی قوی و انکار ناپذیر در قدرت سیاسی ظاهر شود؟!

ایا سیریزا و پودموس مردم امیدوار را ناامید به خانه خواهند فرستاد؟!

ایا شکست چپ منجر به عروج فاشیسم در اروپا خواهد شد؟!

چپ باید از چه مراحلی عبور کند، تا موفقیت خود را تثبیت کند؟!!

این سوالات و ده ها سوال دیگر از این قبیل سوالاتی هستند، که نه تنها برای اروپایی ها بلکه برای تمام چپ های دنیا باید مهم باشند!

پیروزی چپ ها در انتخابات پارلمانی همان طور که خود پابلو ایگلسیاس در سخنرانی اش در اتن اعلام کرد، به معنی فتح قدرت نیست!!

پیروزی در انتخابات برای این چپ باید یک گام به پیش برای توده یی تر شدنش باشد.

پیروزی در انتخابات باید به معنای تحمیل سیاست های انسانی تر و عقب راندن سیاست های ضد انسانی نئولیبرالیستی باشد.

پیروزی این چپ باید به معنی رفع بیکاری در کشورهای خود و حداقل از بین بردن فاصله ی شدید طبقاتی باشد.

پیروزی این چپ باید به معنی پایان دوران کروپسیون برای سرمایه داران فاسد و مفت خور باشد.

و
پیروزی این چپ باید به معنای عقب راندن فاشیسم در سراسر اروپا و تحمیل سیاست های جهان وطنی به دولت های دست راستی باشد.

در صورتی که چپ پارلمانتاریست در یونان، اسپانیا و دیگر کشورها نتواند به مطالبات پیش گفته پاسخ دهد و نتواند تغییرات ملموس در زندگی طبقه ی کارگر ایجاد کند، طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش، بیکاران، بازنشگستگانی که از سیاست های نئولیبرالیستی به ستوه امده و این احزاب را انتخاب کرده اند، نا امید به خانه هایشان بازگشته و از انتخاب مجدد چپ خودداری می کنند.

نگاهی به وضعیت اسپانیا در سال های اخیر!

از چند سال گذشته تاکنون بیش از یک پنجم جمعیت اسپانیا زیر خط فقر زندگی می کنند.
از پنج میلیون و چهارصد هزار نفر بیکار، یک میلیون و هفت صد هزار نفر از دریافت هر گونه حقوق دولتی یا بیمه ی بیکاری محروم هستند!

تمامی اعضای یک و نیم میلیون خانواده بیکار هستند.

شش میلیون و سیصد هزار نفر از بازنشستگان در اسپانیا از وضعیت سخت مالی رنج می برند و مسکن مناسب ندارند.

بدهی های سرسام اور اسپانیا دست کمی از یونان ندارد!

میزان بدهی های اسپانیا در طول دو سه دهه ی گذشته بی سابقه بوده است.

در این شرایط قربانیان اصلی سیاست های نئولیبرالیستی و مرکلیستی نه سرمایه داران متشکل در حزب ملت PP بلکه توده های مردمی هستند که امروز به امید پیروزی چپ و بهبود وضعیت کاری و معیشت شان پودموس را انتخاب کرده اند.

چپ ایران و بیگانگی با چپ بین الملل

در شرایطی که تغییرات جدید در اسپانیا اتفاق می افتد و در شرایطی که چپ بعد از دو دهه و نیم بمباران تبلیغاتی و افسار گسیخته از جانب بورژوازی نئولیبرال به عرصه ی سیاست اروپا باز می گردد، بخش اعظم چپ های ایرانی مشغول زد و خورد های درونی بر سر یک ویرگول اضافه یا کم گذاشته شدن در فلان بیانیه یی که حداقل سی چهل تا غلط نگارشی و املایی دارد، هستند!

اگرچه تقریبا در تمام کشورهای جهان احزابی چه در اپوزیسیون و چه در قدرت وجود دارند، که مشابه احزاب دیگر در اپوزیسیون یا قدرت در دیگر کشورها هستند و چپ ایران هم از این امر مستثنی نیست، ولی عدم ارتباط عینی چپ ایران با جوامع اروپایی و غیره، عدم شناخت بر زبان های اروپایی از جانب نیروهای این جریانات، از بزرگترین دلایل بیگانگی چپ ایرانی با نیروهای چپ اروپایی است.

چپ ایرانی اگر در عرصه های مختلف می توانست به زبان های مختلف در اروپا تبلیغ و اطلاع رسانی کند و با نیروهای چپ گوناگون که تقربیا برای هر حزب چپ ایرانی کپی اروپایش هم وجود دارد، ارتباط برقرار کند، بدون شک برخی از نیروهای چپ و کمونیست ایرانی می توانستند در رادیکالیزه شدن فضای سیاسی اروپا سهیم باشند، ولی تا زمانی که این نیروها از مسائل فرعی دست نکشیده و مسیر مبارزه ی سیاسی جدی را در سطح جهانی و منطقه یی در پیش نگیرند، شرایطشان بدتر ولی بهتر نخواهد شد.

حسن معارفی پور
۳۱٫۰۵٫۲۰۱۵