بررسی حال و روز جنگلهای زاگرس در دوران ریاست و مدیریت «دولت تدبیر» ما را به گزارشها و نتایجی می رساند که فشرده آن را در دو خبرزیر به طور نمونه می بینید :
– آژانس کردپا ۳۰٫۰۸٫۱۳۹۲ : سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری به عنوان مقصر تخریب ۶ میلیون هکتار از جنگلهای منطقهی زاگرُس معرفی شد.
– ایران نیوز-۸ اردیبهشت ۱۳۹۴: تخریب جنگل های زاگرس لرستان… در سالهای اخیر بیماری جنگلهای بلوط زاگرس که موجب تراشیدهشدن قسمت وسیعی از این جنگلها شده و همچنین تغییر اقلیم و وجود پدیده گردوغبار و خشکسالی روزافزون محیطزیست لرستان را در وضع قرمز قرار داده است.
ولی ازحق نباید گذشت ، اخبار تخریب و ویرانگری مزبور صرفن به« دستاوردهای دولت روحانی» محدود نمی شده . پهنه های زاگرس در سراسر دوران جمهوری اسلامی میدان تاخت و تاز فقر و بی قانونی و جنگل تراشی و سوداگری / همزمان سوء مدیریت ، عدم رسیدگی جدّی و فقدان سرمایه گذاری توسط دولت و دیگر سازمانها و مراجع ذیدخل بوده است. یک مرور زمانی اوضاع کافیست. برمی گردیم به ۲۰ سال پیش و پیشتر و می بینیم آن زمانها نیز دینامیسم تخریب بر رویه و روال اکنون بوده ، انگار قتل و غارت جنگلهای زاگرس معنای جمهوری اسلامی بوده است:
«چنان به جنگلهای زاگرس دستاندازی شده که بخشی از آن را حتی به کویری برهوت و لمیزرع مبدل کردهاند و این دامنهٌ تخریب هردم، بهعلت شرایط موجود اقتصادی و دیگر مسائل محلی، توسعه مییابد.»
(یک کارشناس جنگلداری، روزنامهٌ اطلاعات، ۱۸اسفند۷۱)
«صحراها و کویرهای کوچکی که اینک در تمام خطهٌ فارس تا سواحل دریاهای جنوبی دیده میشوند، قبلاً جنگل بودهاند.»
(مجلهٌ جامعهٌ سالم، دیماه۷۲)
+++
سلسله جبال زاگرس، بهدرازای ۱۶۰۰کیلومتر، از پهنهٌ خاک استان آذربایجان غربی آغاز میشود و از استانهای کردستان، باختران، ایلام، لرستان، چهارمحال بختیاری، کهکیلویه و بویراحمدی تا سواحل جنوبی میرود. در زمانهای کهن، سراسر این مناطق وسیع غرب ایران مملو از جنگلهای انبوه بوده است: «در شرح جنگهای سلسلهٌ هخامنشی گزارشهای نسبتاً دقیقی از وضع زمین، مخصوصاً جنگلهای غرب (زاگرس) ایران داریم. برطبق یکی از این گزارشها، که به چند شکل تکرار شده است، فاصلهٌ شوش در خوزستان امروز تا تختجمشید جنگل بوده است» (مجلهٌ جامعهٌ سالم، شمارهٌ۱۳، ۱۳۷۲).
اما اکنون دیری است که جنگلهای زاگرس دچار مرگ و میر شدهاند. در سالنامهٌ آماری کشور و گزارشهای سازمانهای «مسئول» جنگلها و مراتع و جهاد بهاصطلاح سازندگی، دیگر حتی نامی از این جنگلها درمیان نیست. تنها، گاه، بررسی شخصی یک کارشناس علاقمند، یا یک دانشجوی محقق یا نامهٌ فردی دلسوز به یک روزنامه، از فاجعهیی که جریان دارد، خبر میدهد:
«جنگلهای زاگرس درحال نابود شدن هستند» (روزنامهٌ همشهری، ۲بهمن۷۲).
البته غرض ما از یادآوری شکوفایی و سرسبزی غرب ایران در دورههای باستانی، انتظار احیاء و نگهداری جنگلهای زاگرس به آن ابعاد و اندازهها نبوده است. از حکومت تخریب و گرانی و فساد کنونی این توقعات نمیرود. مقصود آن بود که با اشاره به پیشینه نشان دهیم که محیط و اقلیم این خطهها مناسب احیاء و خرمی عرصههای وسیع جنگلی است. منتها باید دانست که تا همان سال استقرار خمینی، پهنههای گستردهیی از غرب کشور پوشیده از جنگل بوده که اکنون دیگر اثری از آنها باقی نیست:
«منطقهٌ دشمنزیاری، بخشی از جنوب شرقی بویراحمدی، که در سال۱۳۵۷ بهکلی جنگلی بود، اکنون شاید دوسوم درختهای خود را ازدست داده است، بهطوری که نگارنده در سفر تابستان اخیر خود، بسیاری از مناطقی را که قبلاً دیده بودم، دیگر نمیشناختم… در غرب کهکیلویه و بویراحمد، تا شوش و از شرق آن تا درهٌ رود کر در فارس، و بالاخره از تختجمشید تا حدود سد درودزن، همهٌ جنگلها ازمیان رفته و در جاهای دیگر این منطقه بسیار تُنُک است»
(دکتر علی حصوری، جامعهٌ سالم، دیماه۷۲).
وسعت جنگلهاو تنوع گونههای درختی
یکی از کارشناسان قدیمی جنگلهای ایران، دربارهٌ وسعت جنگلهای غرب ایران در دههٌ پیشاز حکومت آخوندی مینویسد:
«در کوههای زاگرس، از سردشت و کردستان تا فارس و کازرون، جنگلهای نیمهخشک بهحال وحشی دیده میشود… هرچند مساحت این جنگلها قریب ۱۲میلیون هکتار تخمین شده است، ولی اگر اراضی بایر و غیرجنگلی از آنها مجزا شود، تصور نمیرود از ۵ تا ۶میلیون هکتار بیشتر باشد»
(دکتر حبیبالله ثابتی، کتاب جنگلهای ایران، ۱۳۵۲).
از گزارشها و نوشتههای این کارشناس و دیگر آشنایان به جنگلهای زاگرس در آنسالها و اکنون برمیآید که ترکیب و سیمای جامعههای درختی این جنگلها، نسبتبه ارتفاع از سطح دریا و عرضهای جغرافیایی مختلف، گوناگون است. جای جامعهٌ بنه و بادام و جامعهٌ درختهای بلوط و اُرس، بهترتیب، برحسب ارتفاع از سطح دریا تغییر میکند: جنگلهای بنه و بادام از ۱۳۰۰ تا ۲۰۰۰متری دیده میشوند و جامعههای بلوط در ۱۵۰۰ تا ۲۲۰۰متری میرویند و جامعهٌ اُرس ارتفاعات فوقانی را اشغال میکند، و اگر هنوز باقی باشند، در این مناطق تا ۳۴۰۰ متری از سطح دریا هم رشد میکنند.
در این عرصهها، علاوه بر جامعههای مذکور، که بیشترین شمار درختان را تشکیل میدهند (سابق بر این فقط جامعهٌ بلوط زاگرس وسعتی حدود ۳میلیون هکتار داشت)، گونههای بسیار متنوعی از اقسام بید، صنوبر، زبانگنجشگ، خرزهره، انجیر، امرود، کیکم، دیوالبالو، پلاخور، اوجا، محلب، چنار، برالیک، تایله، سنجد، انار، سماق، سیاهتلو، تروانه، خشک، پنجانگشت، دره، زالزالک، ولیک، کاروانکش، پرند، زینج، ارغوان، دیوخار، زغال اخته و درخت آزاد وجود دارند، ولی بسیاری از آنها روبهانقراض هستند. در دامنهٌ کوهستانهای کردستان درختان گردو و بادامشیرین بهطور خودرو میرویند و در اغلب نقاط درخت توت و درخت کاج هم پیدا میشوند.
بسیاری از گونهها، دراثر شدت یافتن دستبرد دایمی توسط اهالی، عدم احیا و رسیدگی، ورود شمار کثیری احشام خارج از تحمل ظرفیت جنگلها و فرسایش خاک، روبهانقراض رفتهاند و اگر این وضع ادامه پیدا کند بهکلی نابود میشوند. جامعههای بلوط، بادام و بنه بیشترین آسیبها را دیدهاند.
زوال تدریجی جامعههای اصلی
مرگ و میر جنگلهای زاگرس درطول سالهای اخیر، با فشار جمعیت روبهافزایش نوارهای حاشیه، تشدید فقر، و رویآوردن بیشازپیش سوداگران منطقه به قطع گونهها، پاک تراشیدن عرصهها و تبدیل آنها به مرتع، روندی پیدا کرده که وخیمترین پیشگویی سابق کارشناسان را به یک واقعیت قابل مشاهده تبدیل کرده است. با آن که بقای همهٌ گونههای درختی بهخطر افتاده، ولی آشکار است که جامعههای اصلی جنگلهای غرب ـ انواع بلوط و بَنه و بادام ـ با زوال تدریجی که در این سالها شتاب گرفتهاند، شدیدترین صدمات را دیدهاند.
جامعهٌ بلوط مناطق خشک غرب کشور، غالباً بهصورت دانهزاد میرویند، ولی در بعضی از جنگلهای غرب، مانند دامنههای بختیاری، عرصههای وسیعی از جامعهٌ بلوط بهصورت شاخهزاد دیده میشوند.
درخت بلوط در جنگلهای زاگرس بهگونههای مختلفی وجود دارد که فراوانترین آنها به بلوط ایرانی شهرت دارد و این خود دارای چند رقم است. نامهای محلی آنها در لرستان مازو، در فارس و بختیاری و کرمانشاه بلوط، در کردستان برو یا بلو است. علاوه بر بلوط ایرانی، درختهای بلوط دیگری در زاگرس، بهخصوص در بلندیهای کردستان، میروید بهنامهای یوول و دارمازو، که هریک از آنها نیز چند رقم دارند. ترشحات گوناگون برگی این درختها در شیرینیسازی مصرف دارند (مثلاً گزانگبین) و از دیگر محصولات این گونهها ـ زوج، قلقاف، زرشگه، مازوروسکاـ در چرمسازی و دباغی استفاده میکنند.
جامعههای بنه و بادام بیشتر در بلندیهای خشکتر کوهستانهای زاگرس انتشار دارند و از غرب به جنوب و حتی جنوب شرقی تا کرمان امتداد مییابند. متأسفانه در بسیاری از نقاط که سابقبراین جامعههای وسیعی از بنه و بادام دیده میشدند، اکنون یا بسیار تُنُک باقی ماندهاند یا دیگر اثری از آنها دیده نمیشود. در آن مناطقی جامعههای بنه و بادام تاکنون دوام آوردهاند که بهصورت مختلط زیست داشتهاند. معمولاً درختان بنه (چاتلانقوش و خنجک)، آشکوب فوقانی و درختچهها و گونههای بادام (ارژن، تنگس، بادامکوهی، بادامچه و…)، آشکوب تحتانی جنگل را تشکیل میدهند. وجود اجتماع مخلوط بنه و بادام برای تجدید حیات درختان بنه بسیار مفید و بااهمیت است، زیرا بذر آنها، دراثر عوامل مختلف، ازجمله گزند دامها، قادر نیست در محیط باز و بیپناه بروید و نهالی درآورد. درصورتی که در مجاورت درختان بادام و زیر انشعابات خاردار و بههمرفتهٌ آن مجالی برای رشد و نمو مییابد و بهدور از خطر نهال میشود و پساز چندسال از سایهٌ بادام خارج شده آشکوب بالای آن را میگیرد.
حال اگر در مناطق جنگلی، با جامعههای مختلط بنه و بادام، درختهای بادام وحشی برای تهیهٌ سوخت یا هرمصرف دیگری قطع شوند، اختلالی در این روال طبیعی پیش میآید، پناه درخت بنه ازبین میرود، سطح خاک دراثر تابش مستقیم خورشید رطوبت خود را ازدست میدهد و جوانه زدن بذرها دشوار میشود و تازه، بهعلت نبودن بوتههای خاردار باداموحشی، جوانههای ساقهشده هم دراثر چراهای مفرط احشام ازدست میروند و خاک هم سمکوب شده قابلیت پذیرش و رشد بذر آن کاهش مییابد. بنه درختی است از تیره سماقیها، که شبیه پسته معمولی است، ارتفاعش به ۴ تا ۵متر میرسد و گونههای مختلفی دارد. گل این گیاه رنگ قرمزی میدهد که در رنگرزی مورد استعمال است و میوهاش برای تهیه ترشی و مربا بهکار میرود. به این گیاه میشود پسته معمولی را، بهمنظور تکثیر پسته پیوند زد. از پوست این درخت، بهوسیلهٌ شکافی، میشود صمغی گرفت بهنام سقز، که مصرف صنعتی دارد.
بادام هم بیشاز دوازده گونهٌ وحشی دارد که همهٌ آنها خاص مناطق خشک میباشند. غیراز بادام شیرین، که در جنگلهای مریوان بهصورت خودرو میروید، بقیهٌ گونههای بادام درختچهاند و کموبیش در اجتماع مختلط با بنه بهسر میبرند. قطع گستردهٌ درختان بادام در جنگلهای زاگرس، بهخصوص در حاشیههای پرجمعیت، بهزوال جامعهٌ بنه سرعت بخشیده است:
«در جنگلهای زاگرس، گونهٌ بسیار ارزشمند نواحی رویشی خارج از شمال، یعنی بنه، ازنظر تجدید حیات در موقعیت بسیار بدی قرار داشته و بهنظر میرسد اگر روند به همین سیاق ادامه یابد آخرین بقایای این گونهها بهخطر میافتد.»
(روزنامهٌ اطلاعات، ۱۹اسفند۷۱)
برخی آمار و ارقام تخریب
سالهاست که «سازمان جنگلها و مراتع» بابت شبکههای اداری و ادارات مدیرکلی منابع طبیعی و دفاتر جنگلداریش در استانهای غرب کشور، بودجه هزینه میکند. ولی از حاصل این هزینهها و نتایج کاری که میبایست صرف مطالعه و بررسی، نگهداری و احیای عرصههای جنگلی زاگرس باشد، هیچ خبری نیست، که وضع بدتر از پیش شده و حداقل کنترل و نظارت هم از این مناطق و اموال عمومی ملت ایران رخت بربسته است:
«بهعنوان مثال در استان چهارمحال بختیاری، که حدود یکسوم عرصهٌ جنگلهای آن تحت دخالت زراعی غیرقانونی قرار دارد و سالانه هزاران هکتار از جنگلها، تنها بابت تأمین سوخت روستاییان و جنگلنشینان، نابود میشود… مشکل عمدهٌ دیگر زاگرس عدم هماهنگی بخشهای ذیربط و ذیمدخل است.» (روزنامهٌ اطلاعات، ۱۹اسفند۷۱)
پرسش این است که چرا در کشوری که روی دریای نفت و گاز قرار دارد، سوخت اهالی فقیر این مناطق، که فاصلهٌ چندانی از مراکز تولید و انشعاب لولههای نفت و گاز ندارند، از تخریب جنگلها باید تأمین شود؟ مگر این وظیفهٌ دولت و مسئولان محلی نیست که از اموال عمومی نگهداری کنند و در احیای آنها بکوشند؟ تازه برداشت از این جنگلها ـ چه برای سوخت و چه مصرف چوب صنایع ـ که به قاعده و زیر نظارت «مسئولین» صورت نمیگیرد و زاگرس چنان غارت شده که:
«درحال حاضر این جنگلها حتی در تأمین سوخت نیز در بسیاری از مناطق عاجزند… اکثر مناطق جنگلی زاگرس از موجودی سرپای ناچیزی برخوردار است و درحقیقت برداشت از این جنگلها برداشت از سرمایهٌ اصلی جنگل است که قاعدتاً میباید دستنخورده باقی بماند.» (اطلاعات، ۱۸اسفند۷۱)
بسیاری از این بهاصطلاح «مسئولین» جهاد و جنگلداری، تا اخبار و گزارشهای تخریب منابع طبیعی بهصفحات روزنامهها میرسند پابهمیدان میگذارند و کلی عدد و رقم میدهند درباب «احیای منابع طبیعی و جنگلکاری» ولی پروسهٌ تخریب و برداشت مداوم از اصل موجودی جنگلهای زاگرس چنان وسیع و واضح شده است که برآوردهای خود «دفتر جنگلداری» استانهای غرب کشور هم ناچار به اقرار این وضع اسفبار هستند. گرچه سالهاست از جنگلهای زاگرس و مرگومیر فزایندهٌ آن دیگر کسی از این حضرات نه حرفی میزند و نه گزارشی در مطبوعات میآید، ولی در یک گزارش آماری که در روزنامهٌ اطلاعات چاپ شد (۱۸اسفند۷۱)، اعترافات تکاندهندهیی به شکست و ناکامی کارهای این دفتر و ادارات وجود داشت:
«فقط در یک مورد، استان چهارمحال بختیاری، تعداد ۱۸۸۳۰ خانوار جهت تأمین سوخت از هیزمی که از جنگلها برداشت میکنند، استفاده بهعمل میآورند… کل نیاز آنها در سال میشود ۴۸۹۵۸۰ مترمکعب چوب که اگر با میزان رویش و احیای (۳۹۹۱۰۰ مترمکعب) در سال مقایسه شود، هرساله ۹۰۴۸۰ مترمکعب از موجودی اصلی جنگلهای این استان کسر میشود… اگر متوسط موجودی جنگلهای استان ۱۵مترمکعب در هکتار باشد که بسیار خوشبینانه است، سالانه ۶۰۳۲هکتار از جنگلهای استان بهکلی قطع میشود… علاوه براین، دامهای عشایر حدود ۴ تا ۵ماه از سال در عرصهٌ جنگلهای زاگرس تعلیف میکنند و دامهای ساکن در تمام سال در عرصهٌ جنگل پرسه میزنند…» و به این مصداقهای ورشکستگی کامل اداری میباید ارقام پنهانی را اضافه کرد، از واگذاری گستردهٌ و رایگان عرصههای جنگلی به نهادها و ایادی خودشان، جهت «احداث باغ» یا «احیای عرصه» و از این قبیل سوءاستفادهها و سوداگریها که با «مصوبهٌ مورخ ۲۱اسفند۷۲ مجلس» به آنها لباس «قانونی» پوشاندند و دست متجاوزان را باز گذاشتند.