روزی زمین سبز خواهد شد

روزی زمین سبز خواهد شد

از: زهره مهرجو

 

 

چشمه ای جوشان

برون آمده از زمینی خشک

در بیابانی

خو کرده به رکود.

 

می خروشد،

خون زندگی در رگانش جاریست

و او را از تاریکی

و سکوت ..

و تازیانۀ بی امان سرما

هراسی نیست –

خورشید در زیر پوستش زندگی می کند!

 

هر روز در شفق

پرندگانی از فراز آسمان بلند

نزول می کنند،

به تماشایش می نشینند

از زلالی اش می نوشند و

از اعتماد و پیوستگی اش

الهام می گیرند ..

و آنگاه،

رهسپارِ سفری دیگر می گردند.

 

شب مدام از جداره هایش

پس می رود،

توان مقاومت در برابرش را ندارد

در او ذوب می شود؛

و چشمه

بسان مرواریدی که در اقیانوس

صیقل می خورد،

در آن بیابان عظیم

موج می زند؛

و پرغرور و مصممانه

به پیش می تازد،

پهن تر می شود.

 

پرندگان در حین پرواز

از فرازها

به او چشم می دوزند،

آنها خوب می دانند

که روزی همه جا سبز خواهد شد؛

روزی که در آن

اثری از رکود نیست!