سایت پیام و چگونگی جوابگوئی به ضرورت پشتیبانی از مبارزات معلمان در ایران!

شورای مرکزی تشکل های صنفی فرهنگیان سراسر ایران  که تشکلی است صنفی و تقریبا هم مانند دیگر تشکل های به ظاهر مستقل  در جمهوری اسلامی سرمایه داری و در باطن وابسته به جناح های مختلف دولت و مثل خانه کارگر منتها نه با سابقه جنایتکارانه اش، بلکه  از نظر محتوائی وابسته به جناح  اکنون مسلط بر دولت  “امید و عدالت “، با خواست ها ی«افزایش حقوق در حد بالاتر از خط فقر، بازگشت به کار معلمان و فرهنگیانی که به خاطر دفاع از حقوق معلمان بازداشت شده اند، برقراری بیمه تکمیلی موثر، حفاظت از دانش آموزان در برابر آسیب های اجتماعی و ایجاد مکانیزم جلوگیری از ترویج خشونت در مدارس.» را، در روز ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۴ دعوت به یک مبارزه ی «همراه با سکوت» نموده است.

باید این را  در اول نوشت ک معلمان  در سال های اخیر و بویژه در سال جدید، توانسته اند، مبارزاتی را انجام داده و خواست هائی اعلام کنند که خواست اکثریت جامعه ایران یعنی کارگران و زحمتکشان می باشند، ولی شکل مبارزه ای که بطور رسمی تا کنون پیشس برده اند، متأسفانه، مثلا همین «همراه باسکوت)، شکلی است بر گرفته از و  تجربه شده بوسیله مبارزات گذشته و مخصوصا جنبش  ارتجاعی و ضد انقلابی سبز سیدی که بعد از کودتای انتخاباتی در سال ۱۳۸۸  با رهبری کسانی مانند سید میرحسین موسوی و شیخ اصلاحات کروبی طرح شد و نتیجه اش کشتار در خیابان، دستگیری توده ای، شکنجه ، تجاوز، سوختن جنازه دختران جوان بوسیله اسید، زندان معروف کریزک، با ماشین گذشتن از روی تظاهر کننده گان زخمی و زندانی شدن آنچنانی(حصر خانگی) باصطلاح  رهبران شد. و به جو یأس و ناامیدی در جامعه  دامن زد که خواست چنین رهبرانی هم بود. کسانی که می خوستند جامعه را به “دوران طلائی” امامشان خمینی برگردانند. البته، اکنون بااعدام های دسته جمعی ۱۱۵ نفره ، در دو هفته در صدد انجام  این کار حسن روحانی “تحمیلی راه کارگری ها” با وزرائی چون پورمحمدی یکی از ۳ نفر “کمیته مرگ” زندانیانی و ظریف (مصدق زمان) هست.

اما، اینکه چرا؟ چنین شورائی شکل می گیرد و نماینده معلمان می شود،  فراخوان «مبارزه همراه با سکوت»، درچنین موقعیتی که هر کس می داند  که این نوع از اشکال مبارزه ، اشکال مناسبی برای یک مبارزه حتی صنفی و در حد برآوردن همین خواست های سر و دُم بریده نیز نیستند، می دهد. باید: الف – در کلیت خود، در نقش دولت و استراتژی ها و شیوه های مختلفی دید که  دولت در جوامع طبقاتی و مخصوصا در جامعه سرمایه داری دارد. نقش دولت، بعنوان دستگاه طبقاتی طبقه حاکم- سرمایه دار اساسا در جامعه ی معاصر، سرکوب طبقه ی محکوم- طبقه ی کارگر و دیگر اقشار زحمتکش و تحت ستم سیستم سرمایه داری است. و اما، همان طور که می دانیم ، هیچ دولت سرمایه داری ای، حتی بنجل ترین شان، فقط یک وسیله، یک تاکتیک و حتی یک استراتژی ندارد، بلکه در موقعیت های مختلف، از ابزار و وسائل مختلف بهره می گیرد. خود جمهوری اسلامی بهترین شاهد بر این مدعاست. جمهوری اسلامی حامی سرمایه داران و سرکوب گر کارگران و زحمتکشان  که  استراتژی و تاکتیک اصلی آن سرکوب خشن و اعمال دیکتاتوری لجام گسیخته است، ولی دیده ایم که از شیوه های دیگر مانند رواج دادن خرافات دینی و مذهبی در میان طبقات و اقشار اجتماعی و قوانین و دستورات ارتجاعی  دینی را بعنوان مبنای قوانین قضائی و غیره  خود قرار دادن و بعنوان نمونه، در اوائل  روی کار آمدن اش که خود را در ضعف واقعی می دید، همراه این سرکوب ، متوصل به چه حیله گری ها که نشد؟  از آن جمله می توان به این اشاره کرد، خمینی اعلام کرد «من دست کارگر را می بوسم، پیغمبر هم دست کارگر را می بوسید» و نخست وزیرش بازرگان  باصطلاح خود برعلیه جناح حزب  جمهوری اسلامی، ولی اساسا بر علیه جنبش انقلابی کارگران و زحمتکشان که زبانه می کشید، اعلام می نمود «ما باران خواستیم و اما سیل آمد» و از همه مهمتر گرفتن پُزه مبارزه با امپریالیسم که زاینده شان بود وسر دادن شعار “شیطان بزرگ هیچ غلطی نمی تواند بکند” و….

ب- تقسیم جناح های رژیم به تمامیت خواه و دیکتاتور و اصلاح طلب و قانونگرا و پذیرش آن از جانب کل اپوزیسیون راست و باصطلاح چپ ایران، حالا اینکه یکی در مخالفت با این جناح و یکی در موافقت با آن یکی و مخالفت با دیگری و یا مخالفت و موافقت با هر دو، این بماند.

پ- طرح خود جنبش مطالباتی و تیلیغ و ترویج آن بعنوان یک استراتژی که با مبارزات علنی و قانونی و سازمان ها و تشکل های غیر مخفی و قانونگرا و پذیرش آشکار و غیرآشکار مبارزه مدنی غیر خشونت آمیز، برای برآوردن این مطالبات که در خود پذیرش حاکمیت جنایت کارانه جمهوری اسلامی سرمایه داری، را داشت و دارد، بعنوان دولتی مثل هر دولت بورژوائی که می توان خواست و مطالباتی را طرح کرد و به آنها جام عمل پوشاند و نیازی نیست که برای رسیدن بدین خواست ها و مطالبات، بدنبال مبارزات غیر قانونی و تشکلات مخفی و غیر علنی و “هزینه بردار” بود و نباید رژیم را تحریک کرد و در تطابق با این مثال «سری که درد نمی کند، چرا باید دستمال بست». اما،  در واقع سر درد می کرد که هیچ، بلکه دردی مزمن و کشنده داشت.

ت- کلا تسلط ، تفکر سوسیال دموکراسی  و توده ایستی بمعنی دقیق کلمه باید، نام سیاست خیانتکارانه،  به طبقه ی کارگر و خدمتگذاری برای  سرمایه داری، سرمایه داران و دولت اش بر آن نهاد، بویژه بعد از انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ که بوسیله همین جمهوری اسلامی در نطفه خفه شد و در خون انقلابیون غرق گردید، بر جنبش چپ ایران دید.

اینکه چرا چپ ایران دچار چنین بلای اجتماعی شد، را، به باورمن ، باید اصولا و پبیش از هر چیز دیگر مثلا دانش کم، نداشتن تجربه ی مبارزاتی، از زندان آزادشده و از خارج وارد شده و غیره،  در پایگاه طبقاتی این چپ بعنوان چپی اساساٌ و نه کلاٌ  برخواسته از پایگاه طبقاتی خرده بورژوائی دید که البته، نماینده گان این چپ در ظاهر از زمین تا آسمان مثلا با یک دهقان خرده مالک و دکاندار و یا دکه دار بی دست و پا و پخمه فرق دارند، اکثرا دانشگاه دیده و درس خوانده در دانشگاههای غربی و یا ایران ، اما،به سبک دانشگاههای اروپا و آمریکا و  آگاه به علوم مختلفه مدرن بورژوائی که در میانشان دکترا ی فیزیک، ریاضی ، اقتصاد، جامعه شناسی،… و فرزندان طبقه ی سرمایه دار ایران، فئودال و خان زاده مدرن و سکولار و غیره کم نیستند.

و اما، چیزی که این ها را آشکارا و بعینه  نماینده اقشار خرده بورژوا می کند، موضعگیری های سیاسی  و عملکرد واقعی این هاست. این را کارل به بهترین محتوا و فرم و شکل در کتاب های پر ارزش خود در رابطه با مبارزه، نبرد و جنگ طبقاتی در فرانسه که بخوبی شیوه و متد ماتریالیسم دیالکتیک وماتریالیسم  تاریخی  را در یکایک صفحاتشان می بینیم، بیان کرده است. از آنجمله در اثر دوم خود از این آثار سه گانه یعنی هجدم برومر – لوئی ناپلئون ، چنین می نویسد: « نباید تصور کرد که تمام نمایندگان دموکراسی، دکاندار و یا مفتون دکانداران هستند، اینان از نظر معلومات و موقعیت فردی خویش می توانند زمین تا آسمان با آنها تفاوت داشته باشند، عاملی که آنها را به نمایندگان خرده بورژوا مبدل میسازد این است که مغز آنها نمی تواند از حدی که خرده بورژوا در زندگی خود قادر به گذشتن از آن نیست؛ فرا تر رود و بدین جهت در زمینۀ تئوریک بهمان مسائل و همان راه هائی می رسند که خرده بورژواها بحکم منافع مادی و موقعیت اجتماعی خود در زمینۀ پراتیک به آن می رسند. » (کارل مارکس ۱۸ برومر ص ۵۰).

البته، مسائل و عللی دیگری هم برای وجود چنین تشکلاتی مانند شورای سراسری فرهنگیان ایران وجود دارند که می توان به تسلط تفکرات و افکار طبقه ی بورژوا در سراسر جهان بر طبقه ی کارگر و تبدیل سازمانهای انقلاب اجتماعی به سازمان ها و احزاب رشوه خوار، با رهبران دُم کلفت مفتخوار ، انگل و سازشکار و ضد انقلابی ،اشاره کرد که از آنها بعلت طولانی شدن، مطلب باید گذشت.

حال با بیان، این نوشتار در باره چنین تشکلاتی و اشکال مبارزه ی پیشنهادی شان، به سُراغ منتقد سایت پیام برویم و ببینیم که نقاد ما چه می گوید؟ آیا چیزی جز بیان یکسری کلیات و مسائلی که همه می دانند، گفته است؟ و آیا شیوه دیگری از مبارزه طبقاتی بجزآن که اکنون در جامعه طرح است و همین معلمان هر روز به کار می گیرند و موفق نمی شوند  که مبارزه جاری را گامی به جلو سوق دهند و معلمان را برای رسیدن به خواست و مطالبات مسلم شان تشویق و راهنمائی نماید، پیشنهاد می کند؟

اگر از اعلام یکسری از مسائل عمومی ، مثلا اینکه جمهوری اسلامی سرکوبکراست، جمهوری فرهنگ ارتجاعی را بر مدارس و دانشگاههای ایران اعمال می کند، رژیم اسلامی معلمان را می گیرد، زندانی می کند، تحت شکنجه قرار می دهد، خواست ها و مطالبات معلمان همان خواست ها و مطالبات کل طبقه ی کارگر است. بگذریم، که همه امروزه حتی جناح هائی از خود جمهوری اسلامی به دلائل مختلف هم طرح می کنند،  در آخر نتیجه گیری اش جالب است. ببینید :

«مطالبات این حرکت در محتوای واقعی خود مطالبه کارگران و کلیه اقشار تهیدست و محروم این جامعه نیز هست. اعتراضات معلمان فرهنگیان ایران، به دلیل شرایط عینی زندگی و معیشت شان و فشارهای چند جانبه ای که از جانب رژیم بر آنان وارد می شود، همواره بخشی از جنبش مطالباتی مردم در مقابل جمهوری اسلامی بوده است. از این رو هم باید از سراسری بودن و یکپارچه بودن این حرکت درس آموخت و هم معلمان و فرهنگیان را در راه رسیدن به خواسته های حق طلبانه شان مورد پشتیبانی قرار داد»

آیا واقعا در این نتجه گیری می توان چیزی یافت که مبارزات معلمان و کارگران ایران را یک گام و فقط یک گام، حالا نمی گویم که یک چشم انداز انقلاب اجتماعی که وظیفه اصلی و اساسی  یک حزب  کمونیست کارگران است، برای واژگونی شرایط اجتماعی، سیاسی ، فرهنگی و بویژه اقتصادی ، بطور اتفاقی طرح کرده باشد، به پیش ببرد؟ چطور آقایان و خانم های شریف و پر مدعای “حزب کمونیست ایران” که سایت پیام یکی از سایت های اصلی شان می باشد، می توانند و قادرند که از مبارزات سراسری معلمان دفاع کنند و راهگشائی نمایند؟ این ها که هیچگونه نقدی  جدی حتی بر شیوه و شکل این مبارزات  ” همراه باسکوت” نیز ندارند. می توان از اینها پرسید که به نظر شما،  تشکلی که قادر باشد، مبارزات معلمان را با مبارزات سایر بخش های طبقه ی کارگر پیوند زند و آنها را به خوست هایشان برساند، کدام است؟ چنین  تشکلی در شر ایط دیکتاتوری لجام گسیخته ای که از زمان شکل گیری نظام سرمایه داری و گسترش و تعمیق یافتن اش که جز خون کارگران و زحمتکشان را مکیدن، چیزی نداشته است، بر آن جامعه حاکم بوده و با سر کار آمدن جمهوری اسلامی تشدید به توان چندین برابر شده است، چگونه؟ و با درپیش گرفتن چه اشکالی از مبارزه  طبقاتی ایجاد می گردد؟ ارگانها و نهادهای این مبارزه کدام ها هستند؟  آیا نوشتن اینکه « از این رو هم باید از سراسری بودن و یکپارچه بودن این حرکت درس آموخت و هم معلمان و فرهنگیان را در راه رسیدن به خواسته های حق طلبانه شان مورد پشتیبانی قرار داد.»، درد مشترک- شاملو» را در مان می کند؟ این را که امروز از هر بقال، چغال،  شغال و نه معلم و کارگر فعال آن جامعه بپرسید به شما خواهند گفت که این خواست و مطالبات متعلق به تمامی اقشار کارگر و زحمتکش است.

 بدین دلیل است  که واقعا و حقیقتا باز هم باید نوشت، که این باصطلاح چپ در باره هر مسئله ای که صحبت نماید، فقط  سترونی و نا زائی خود را بیش از هر چیز دیگری، بیان می کند و ضرورت گذشتن طبقه ی کارگر در کل و مخصوصا رهبران عملی، فعال، آگاه طبقه را از این خرده بورژواهای وامانده که زندگی انگلی  دارند، به باور من گوشزد می کند.

طبقه کارگر ایران که معلمان نیز بخشی از این طبقه، اتفاقا بخش آگاهتر و بهترین رابط طبقه ی کارگر میلیونی با اقشار زحمتکش، حاشیه نشین و بی چیز آن جامعه هستند ، بویژه رهبران آگاه یعنی کارگران انقلابی، می توانند و قاادرند که با در پیش گرفتن مبارزه ای اساسا  مخفی و غیر علنی و فراموش نکردن مبارزات جاری و علنی توده ای برای ایجاد تشکلات توده ای طبقاتی، تشکلات انقلابی و بویژه حزب سیاسی اش، حرکت کند و اینها را به حال و هوای خود بگذارد و مبارزه ای دیگر گونه، برای رسیدن به دنیائی  کاملاٌ دگرگونه را سازمان دهد. یک بار برای همیشه خود را از گرداب ایجاد شده و تقویت شده و می شود از جانب چنین چپ جدا مانده، خود را جدا کرده از طبقه ی کارگر و چسبیده به کمک های دولت های امپریالیستی و مزدوران محلی، همچون سران دولت اقلیم کردستان عراق و امثالهم نجات دهد و پایه های یک جنگ طبقاتی- یک انقلاب قهرآمیز توده ای برای لغو شرایط اجتماعی موجود را پایه ریری نماید. 

لینک  نوشته- سایت پیام

http://payaam.org/archive/2015/05/sokhanroz/archive/page5.html

۶ ماه مه ۲۰۱۵