باید جنبش کمونیسم کارگری را دوباره زنده کرد! درحاشیه مباحثات اخیر در مورد اوضاع درونی احزاب چپ ایرانی

اسماعیل مولودی
اخیراموضعگیری حزب سوسیال دمکرات سوئد به دبیری خانم مونا سالین مورد مناقشه زیادی بین سیاسیون ومردم سوئد شده است.

 برخورد غلط و راستی که موناسالین رهبر حزب سوسیال دمکرات به حزب چپ سوئد کرد، با عکس و العمل شدید مردم روبرو شد. در دور اخیر مبارزات درون احزاب سوئدی بلوک به اصطلاح چپ (که به احزاب چپ، محیط زیست و سوسیال دمکراتها اطلاق میشود) مونا سیالین به خاطر خوش رقصی اش در پیشگاه راست تلاش میکند حزب چپ را دور بزند و در دور آینده انتخابات سال ۲۰۱۰ اورا همردیف و متحد خود  به حساب نیاورد. خانم مونا سالین تنها با حزب محیط زیست (که از مونا سالین راست تر هستند) اتحاد کند. این حرکت مونا سالین مورد انتقاد شدید مسئولین و اعضا حزب قرار گرفت و مردم سوئد با رای خود به این حرکت معترض شدند. مونا سالین را مجبور کردند که همکاری با حزب چپ را جدی بگیرد. نتیجه این مسئله این شده که در دور اخیر نظر سنجی ها حزب سوسیال دمکرات ۴ تا ۵ در صد از هوادران خودرا از دست داد. روز شنبه مونا سالین اعلام کرد که این پائین آمدن تعداد هوادران حزب تقصیر اوست و تلاش میکند در چند ماه آینده آنرا جبران کند. این نشان میدهد وقتی حزبی در سرنوشت جامعه مهم باشد فورا مردم قضاوتش میکنند، عکس العمل نشان میدهند. رهبران احزاب حتی راست ترینشان با شهامت به کمبود در رهبری خود اذعان میکنند. 

اما!

در چند ماه اخیر ما شاهد بودیم که دهها نفر از اعضا و مسئولین و جمعهای همفکر در درون تشکلهای و یا اعضا و کادرهای با سابقه جنبش کمونیستی ایرانی در مورد برخوردهای نادرست درون حزبی و بیرون حزبی احزاب چپ ایرانی مینویسند. رفقای زیادی تلاش میکنند که گندیدگی و غیر دمکرات بودن رفتار رهبران احزاب چپ ایرانی را بر ملا کنند. رفیقی به خاطرات گذشته دروران پیشمرگایتی خود اشاره میکند. دیگری به مسئله فراکسیون درون تشکیلاتی میپردازد و برخورد ضد کمونیستی و شارلاتانیسم مسئولین حزبش را بر ملا میکند. سومی از لنین فاکت میآورد تا نشان دهد که سنت بلشویکها چگونه بوده. آندیگری از برخورد پلیسی و استالینیستی که بهش شده مینویسد همه و همه اینها نشان میدهد که سازمانها و احزاب چپ ایرانی به چه قهقرایی رفته اند. نشان میدهد که در هر گروهی تعدادی شارلاتان سیاسی قدرت تشکیلاتی را بدست گرفته اند و از هیچگونه برخورد ضدبشری ابا ندارند. حتی ابا ندارند که بدنام هم شوند. 

البته به شهادت تاریخ این مسائل جدید نیست. در جنبش کمونیستی بعد از مرگ لنین و سرکار آمدن استالین این شیوه و روش حزب داری یک متد ضد کارگری شد و میخ خودرا با قتل و عام بهترین بلشویکها(در دهه ۱۹۳۰) در جنبش کوبید و خودرا به چپ در دنیا تحمیل کرد(من قبلا در این مورد در سری مقالاتی مفصل در مورد نوشته ام). این سنت ربطی به جنبش کارگری و کمونیسم ندارد و نخواهد داشت. اما جنبش کمونیستی در ایران و خاورمیانه و حتی اروپا از آن رنج میبرد. متاسفانه همیشه کمونیستها باید یک بخش مهم از کار مبارزه خودرا با فساد درونی خود داشته باشند. زیرا فساد درونی احزاب به کل یکی از مسائل جدی در یک مبارزه اجتماعی و سیاسی است. بلوک راست در جامعه و در مبارزه اش همیشه با قلدری و پول خودرا قالب کرده و میکند. مذهب، دستگاه تعقیب و شکنجه ، رشوه خواری و باند بازی همیشه از شگردها و سنت راست بوده هست و خواهد ماند. سیاست راست برای رهایی انسان مبارزه نمیکند بلکه میخواهد در بین رقبا، خود اول شود و ماکیاولیستی برای ناک اوت کردن رقیب شخصی خود به هر توطئه ای دست میزنند. بدلیل اینکه جامعه هم سرمایه داری و راست در حاکمیت است بنابراین فساد بعنوان یک سنت خودرا در احزاب چپ هم جا میکند و باز تولید میشود.

اما چپ و نیروها و سازمانهای کمونیستی که بنام برای دخالت مردم در سرنوشت خود و بخصوص برای از بین بردن نابرابری ها تلاش میکنند باید با این دور جدید فساد تشکیلاتی کاملا مبارزه جدی بکنند. در تاریخ چپ بعد از استالین این سنت سرکوب علیه مبارزین و کمونیستهای جدی در درون تشکلها بطور جدی شکل گرفت و در جنبش چپ دنیا خودرا بازور و ترور شخصیت لانسه کرد. حزب توده در ایران پیشکسوت شد و سنت استالینی را ادامه و گسترش داد. بعد از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران برای این نوع حرکت خلائی بوجود آمد اما در دور جدید بخصوص درسه چهار سال اخیر حزب کمونیست کارگری ایران بانی این سنت کثیف شده و متاسفانه آنرا گسترش داده و میدهد. من بارها در این مورد نوشته ام و تلاش کرده و میکنم که رهبری فاسد حزب کمونیست کارگری ایران را بعنوان یک نمونه تیپیک این نوع سنتها هر چه بیشتر فاش کنم. چون زمانی که من توطئه کودتایشان را در ۶ اکتبر ۲۰۰۶ برملا کردم از هیچ بی پرنیسبی در حق من و همفکرانم ابا نکردند. تلاش کردند در جلسه دفتر سیاسی بتاریخ ۲۲ نوامبر ۲۰۰۶ مرا به تسلیم وادارند، اما پوزه شان را بخاک مالیدم و چند صباحی بعد از استعفای من از کمیته مرکزی (که داغ سنگینی بر دل رهبران فاسد گذاشت) حزب کمونیست کارگری دوباره شق شد. رهبران فاسد این حزب میخواستند مرا مثل ساواک محاکمه کنند( عضویتت محرز است هویتت را مشخص کن) اما بهشان کفتم گلوی تک تک تان را پاره میکنم. ساواک نتوانست مرا به حرف بیاورد شما … کی باشید (نوارها و اسناد این مباحثات وجود دارد و من هم آنهارا دارم)

آری رهبری فاسد حزب کمونیست کارگری ایران، در دور اخیر و بخصوص در دو سه سال اخیر مبتکر استالینیسم، راه انداختن جو شارلاتانیسم در درون تشکیلات و از همه بد تر مد کردن کثیف ترین تهمت ها به رفقای دیروزی خود (سایت جدل آنلاین) و پشت پا زدن به همه پرنسیبهای تا کنونی
جامعه بشری(اساس سوسیالیسم انسان است) بوده و هست. درست اگر به سیر حوادث دوسال اخیر نگاه کنید به خاطر مد شدن مجدد سنت استالینیستی در احزاب و گروهها و سازمانهای چپ دور جدید انشعابها، تکه پاره شدن ها و ایجاد گروههای کوچک دوباره رشد کرده. هیچ سازمانی نمیتواند ادعا کند که دو نفر به تعدادش اضافه شده همه خبر از انشعابات و استعفاهاست. اما کار به اینجا ختم نشده.  هر روز در سایت های انترنتی میخوانید چه اوضاعی است. یکی فراکسیون را برسمیت نمیشناسد، دیگری مقاله و نوشته عضو حزبش را سانسور میکند. سومی ترور شخصیت را متد به سکوت کشاندن رقبای سیاسی اش کرده. یا دسته بیعت با امام راه میاندازند تا بسان کاسه لیسان با تهمت و ترور شخصیت اعضا معترض را به سکوت وادارند. 

حال اینجا به مقدمه نوشته خود بر میگردم. 
 

شاید سوال شود مثال حزب سوسیال دمکرات سوئد چه ربطی به این مسئله دارد؟ نکته همین جاست. زمانی مردم یک جامعه حس کنند که رای شان سرنوشت جامعه شان را تعین میکند، بطور جدی به احزاب سیاسی فکر میکنند، حرفها و رفتارش را قضاوت میکنند. حتی اگر رهبری اشتباه کند بدلیل فشار اجتماعی جدی حاضر میشود به جامعه بگوید اشتباه کرده و تلاش مینماید اشتباهش را جبران کند. این یعنی دخالت مردم در سرنوشت احزاب. اما بدلیل اینکه احزاب و گروههای ایرانی هیچ نقشی جدی در سرنوشت جامعه و مردم ایران ندارند. در نتیجه تغییر و تحولات درون حزبی یا بیرون حزبی آنها هم ربطی به مردم ندارد. مثلا آیا شما دیده اید تاکنون گروهی از مردم به این همه تقسیم شدنهای احزاب چپ ایرانی عکس العمل نشان دهند؟ آیا از خود پرسیده اید چرا این همه سازمانهای سیاسی و احزاب دهن پر کن وجود دارند ولی همیشه از تعدادشان کم میشود؟ شاید کسی بگوید در ایران بعلت وجود جمهوری جنایتکار اسلامی مردم نمیتوانند ابراز نظر کنند. این جواب درست نیست. مثلا در دور اخیر حتی سازمانهای محلی که زمانی محبوب مردم جامعه خودشان بودند. همین حالا چند تکه شده اند، آیا تاکنون کسی دیده مردم مثلا منطقه ای به این مسئله اعتراض کنند؟ جواب قطعا نه است. حال بگوییم مردم ایران نمیتوانند دخالت کنند و جامعه ایران مثل سوئد نیست. آره جامعه ایران مثل سوئد نیست و آزادیهای سیاسی مثل سوئد ندارند. اما قریب به ۵ میلیون ایرانی در خارج زندگی میکنند. همگی اگر نه، بلکه اکثریت قریب به اتفاقشان در اروپا، آمریکا و کانادا هستند که آزادی بیان در این جوامع وجود دارد. از این ۵ میلیون اگر ۴ میلیونشان هم مشغول تجارت و کاسبکاری هستند حداقل یک میلیونشان سیاسی بوده اند و کیس پناهندگیشان سیاسی است. اینها چرا به این وضعیت آشفته احزاب (محبوبشان؟!) اعتراض نمیکنند. چرا اجازه میدهند رهبرانی فاسد مثل رهبری حزب کمونیست کارگری ایران و امثالهم ثروتهای انسانی جنبش چپ را این جوری پخش و پلا کنند؟ چرا مسئله اتحاد در درون حزبها بازیچه دست تعدادی معدود در رهبری این سازمانهاست؟( که هر صداو اعتراض سیاسی را به شیوه استالین و ساواک در درون خود خفه میکنند). طوری که رفقای دیروزی  دشمن خونی یکدیگر میشوند. چرا در ترور شخصیت همدیگر با هم مسابقه میگذارند؟ چرا مردم ایرانی در خارج به این رهبران اعتراض نمیکنند؟ 

مردم ایرانی در داخل و خارج آگاهانه متوجه شده اند که این احزاب و سازمانها نه دنبال خواست کمونیستی، نه دنبال خواست برابری و آزادی بیقید و شرط بیان هستند، ونه ربطی به جنبش مبارزاتی در ایران دارند (البته خارج از انصاف نباشد، احزاب موجود فقط در پخش اخبار مبارزات مردم ایران در خارج کمک میکنند) مردم ایرانی چه در داخل و چه در خارج متوجه شده اند که این احزاب، در وهله اول خود ناقض آزادی بیقید و شرط بیان هستند، چگونه میتوانند آزادی فردی و حرمت شخصی مردم را حفاظت کنند. در جریان برخوردهای پلیسی رهبری حزب کمونیست کارگری ایران به شخص من. تعداد زیادی از رفقای قدیم و جدید حتی رفقایی که هم اکنون هم در درون حزب کمونیست کارگری هستند . میگفتند، حداقل بخاطر سابقه مبارزاتی خود و خانواده ات نباید اینجوری بهت برخورد میکردند. حال ناظری از بیرون و یا همسایه سابق خانواده من ( که دیده چگونه شاه مرا زندان کرد، خانواده ام را تحت تعقب قرار دادند. جمهوری اسلامی بخاطر من خانواده ام را سالها تبعید کرد، خانه پدرو مادر من را سالها مقر سپاه پاسداران کردند) برخورد کثیف رهبری فاسد حزب کمونیست کارگری ایران به من را میبیند، قطعا اعتمادش کم میشود و در بهترین حالت اگر در مقابل این حرکت نه ایستد، منفعل میشود و از جریانات چپ دوری میکند. یکی از دوستان دوران زندان در سال ۱۳۵۶ که حال در شورای ملی مقاومت است برایم نامه نوشت و اظهار تاسف کرد از برخورد رهبری حزب کمونیست کارگری به من. در جواب نوشتم من کمونیست هستم و تا سرمایه وجود دارد من تحت تقیب ریز و درشتشان خواهم بود.  برخورد رهبری  حزب کمونیست کارگری به من تنها این نبود که نتوانستند برخورد سیاسی وجوابی منطقی به مخالفت سیاسی من بدهند. بلکه میخواستند و میخواهند به بازماندگان در تشکیلات نشان دهند که هر کس با رهبری در افتاد ور افتاد. درست مثل شیوه جمهوری اسلامی اعدام در ملا عام، تنها بخاطر کشتن یک نفر نیست، بلکه اساسا برای زهر چشم گرفتن از جامعه است (من یک نمونه کوچک از صدها هستم. حتما رفقایی هستند که مستند تر میتوانند بنویسند و امیدوارم بنویسند)

آری ماجرا به همین روال است. رهبران فاسدی که امروز بر
مسند احزاب و سازمانهایی مثل حزب کمونیست کارگری ایران نشسته اند بانی جدایی مردم از احزاب چپ هستند. مردم ایران با سکوت خود و توجه نکردن به سرنوشت احزاب چپ ایرانی عملا میگویند شماها ربطی به جنبش کمونیستی ما ندارید. مردم ایران آگاهانه دارند مبارزه رادیکال خود علیه جمهوری جنایکار و آپارتاید جنسی در ایران را بشیوه خود پیش میبرنرد. اما حاظر نیستند به احزابی مثل حزب کمونیست کارگری ایران مراجعه کنند. مردم با سکوت سالهاست جواب خودرا داده اند. در نتیجه تکه پاره شدن هارا به فال نیک میگیرند و مشغول مبارزه خود هستند. 

اگر به تیتر بحثم برگردم، باید در جنبش کمونیستی رنسانسی علیه این سنت کثیف استالینیستی راه انداخته شود( سنت استالینیستی جان دار و داری پیشکسوت است، در طول تاریخ و در مقاطع جدی به جنبش کارگری خیانت کرده، اگر کاری جدی نشود دوباره در سر بزنگاه خیانت خواهند کرد) باید حرمت انسانها دوباره پلاتفرم چپ شود. شارلاتانیسم و باند بازی باید افشا شود. تا چپ حرمت دیرینه خودرا باز یابد. چپ باید یک مبارزه سالم فرهنگی، سیاسی جدی را پیش ببرد تا کمونیسم را از زیر آوار استالینیسم و شارلاتانیسم بدر آورد. اینکار انسانهایی است که قاطعانه علیه استالینیسم میایستند.  جنبش کمونیستی بدون تشکل کمونیستی راه به جایی نخواهد برد. احزابی مثل حزب کمونیست کارگری ایران که بانی دور جدید استالینیسم در جنبش کمونیستی هستند جزو تشکل جنبش کمونیستی نیستند بلکه دارند به جنبش کمونیسم کارگری خیانت میکنند.  باید علیرغم مشکلات فراوانی که هست حرمت و جایگاه کمونیسم را در بین کارگران و مردم ستمدیده تقویت کرد. باید با کار شاق کمونیستی دور از هر لاف زنی و اغراق و کلک سیاسی و نان به نرخ روز خوردن حرمت آزادی بیقد و شرط بیان را زنده کنیم. علیه فساد سیاسی درون تشکلهای چپ باید بدون هیچ ملاحظه ای نوشت، افشا کرد و جدل سیاسی در این زمینه را باید وسیع نمود. 
 

زنده باد جنبش کمونیسم کارگری

اسماعیل مولودی

دوم نوامبر ۲۰۰۸