نگاهی به یک نوشته

نوشته ای به قلم دوست عزیزی به نام بهمن خدادادی در باره برگزاری اول ماه امسال، توسط خانه کارگری های پنجه بوکس، زنجیر بدست و ششلول بند نوشته شده و در سایت مجله هفته درج گردیده که لینگ آنرا در زیر مطلب می بینید.

به باور من، این نوشته روی نکته اساسی ای انگشت گذاشته است که برای توهم زدائی طبقه ی کارگر و بویژه کارگران فعال درون جنبش این طبقه در ایران نسبت به باصطلاح چپ موجود تعیین کننده است. و آن اینکه چپی که بعد از انقلابِ در نطفه خفه شده و به شکست خونین کشانده ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ در جامعه خود را مطرح کرد، چپی است سترون و نازا چپی که اساسا خود را درگیر مسائل مهم اجتماعی نمی کند و جدا مانده و یا جدا شده از طبقه ی کارگری است که هستی چپ بر اساس در آمیزی با آن تعریف شده و اصولا هستی می یابد. چپ بویژه از زمانی که کمونیسم یعنی جنبش طبقه ی جدید«کارگر برای لغو شرایط موجود اجتماعی –کارل مارکس و فردریک انگلس- نقد ایدئولوژی آلمانی- ۱۸۴۵) که خود زائیده صنعت بزرگ دوران جدید سرمایه داری است،طرح شد و تدوین یافت، بجز چپ تنیده با جنبش طبقه ی کارگر، دیگر چپ نیست، بلکه جزی از طبقه ی حاکمه و خرده ریزهای خرده بورژوائی است.

و اما، به باور من، نویسنده ی عزیز، در دو نکته دچار راست روی و چپ روی(در محتوا راست روی) می گردد. نکته راست روی آشکار، در این است که رفیق نویسنده به ماهیئت حزب توده ی ایران و اعمال آن بعنوان یک جریان رفورمیستی واساسا غیر و بعدا ضد انقلابی شدن اش کاری ندارد و فقط به این مسئله که این حزب در میان جامعه بود، کتاب می نوشت و پخش می کرد، کانون و تشکل های دموکراتیک و غیره بوجود می آورد، می پردازد. به این نمی پردازد که این کارها در خدمت کدام طبقه اجتماعی بودند و می توانستند باشند. نکته چپ روی- راست روی نیز در این خود را نشان می دهد که دو سه هزار نفر خانه کارگری که با ۲۰ تا ۳۰ اتوبوس از شهرهای دور و نزدیک (درست مانند زمان شاه که به دهات می آمدند و برای رأی دادن مردم زحمتکش را جمع می کردند و به شهر می بردند تا رأی دهند و البته، در خارج از کشور هم سازمان مجاهدین خلق هر سال در ۳۰ خرداد این کار را تکرار می کند. ) آورده شدۀ را، مبنای طبقه ی کارگر ایران قرار می دهد و با عصبانیت و خشمی بحق به چپ مرده به دنیا آمده و سترون و نازا می توپد. من توپیدن اش را درست می دانم ، ولی علت توپیدن را نه. باید این چپ مرده را اساسا از گردونه مبارزات طبقه ی کارگر جدا دانست، این چپ همان طور که خود نویسنده هم طرح می کند، ربطی به طبقه ی کارگر و مبارزات و خواست هایش ندارد، در رابطه با چنین چپی خیلی مسائل دیگرهست که در اینجا جای بررسی همه آنها نیست و نه اینکه برای این به چپ توپید که چرا ؟ در اول ماه مه، یک عده مزدور که اکثرا پاسدار و بسیجی هستند، بر علیه بخشی از طبقه ی ایران (کارگران ایرانی افغان تبار)، شعار داده اند. و بدین وسیله به آنها، یعنی، خانه کارگری ها، پوهن و افتخار نمایندگی طبقه ی کارگر در ایران دیکتاتور زده را داد.

اینکه امروز و در اول ماه مه ۱۳۹۴ می بینیم که شعار ننگین و فاشیستی «کارفرما حیا کن، کارگر افغانی را رها کن»، از دهان مزدوران خانه کارگری سر داده می شود: اولا این شعار مال طبقه کارگر نیست، اینها نماینده طبقه ی کارگر ایران نبوده و نیستند، بلکه یک عده جاسوس، کارگر فعال لو ده و شکنجه گر، حراستی، همکار برادران پاسدار شان وچلوکباب خور هستند وثانیاٌ امروز نیست که این شعار بر سر دست یک عده مزدور آگاه و ناآگاه بلند می شود، بلکه این شعار مال اول ماه مه های دهه دوم و دهه اول ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ در آن جامعه است ودرهمان زمان هم در اول ماه مه ها، همین مزدوران خانه کارگری می دادند. از یادمان نرود که همیشه در میان کارگران یک عده ناآگاه، مزدوراعتصاب شکن و نان به نرخ روز خورهم بوده، هستند و خواهند بود تا برقراری جامعه ی کمونیستی. ما در جامعه ی طبقاتی زندگی می کنیم و فرهنگ حاکم فرهنگ طبقه ی حاکمه است و طبقه ی کارگر هم با دیوار چین از دیگر طبقات اجتماعی در جامعه مزبور و خرافات و خزعبلات شان جدا نشده است، متأسفانه.

بلی، همان موقعی که معاون وزیر کشور در امور اتباع خارجی اعلام می کرد که در ایران «۳ میلیون بیکار داریم و ۳ میلیون اتباع خارجی که اکثر ا افغان هستند موجود هست، اینها را بیرون می کنیم و مسئله بیکاری حل می شود.»، البته جنبش اصلاحات سیاسی طبقه ی بورژوازی ایران که با سید خندان و پایه گذاری دوران رفسنجانی در آن جامعه به جلوی صحنه رانده شده بود، قبل از آن و یا همزمان و یا در یک کُر هم آوازی موسوی لاری، صفدر حسینی ها با مزدورانی مثل محجوب، صادقی وغیره* و با شعار« ایران مال همه ایرانیان»، حمله ورشدن پاسداران به کارگران ایرانی افغان تبار، به اسیری گرفتن، مورد ضرب و شتم قراردادن، کشتن شان، در اردوگاههای دم مرزی جمع کردن و تحویل به برادران جهادی دادن، برای کشنه شدن در جنگ، در آن طرف مرز و بویژه نامه نوشتن نمایندگان مجلس اصلاحات به خاتمی و خواستار برخورد جدی شدن، زمینه را برای این عمل ضدکارگر در جامعه آماده کرده بود.

باید این تذکر هم را بدهم که این شعار در آن زمان قند تو دل نه تنها سلطنت طلبان و کلیه نمایندگاه بورژوازی باصطلاح لیبرال ایران در اپوزیسیون و در خارج از کشور مثل آقای دکتر لاهیچی، حسین باقرزاده، بچه شاه، فرخ نگهدار و غیره آب کرده بود، بلکه خیلی از همین چپ ها از جمله، سوسیالیست کارگری هائی مثل آقایان ایرج آذرین و رضا مقدم هم این شعار نازیستی را بر علیه جناح تمامیت خواه- خامنه ای می دانستند و قابل پشتیبانی.

با ذکر این دو نکته و اینکه طبقه کارگر در ایران تا زمانی که به باور من، موفق نگردد حزب سیاسی خویش- یعنی حزبی که از درون مبارزات طبقاتی موجود و اساسا بوسیله کارگران فعال، رادیکال، انقلابی، سوسیالیست – کمونیست با در پیش گرفتن یک مبارزه مخفی و غیر علنی و تطبیق آن با مبارزات جاری و مطالباتی کارگران و توده های زحمتکش که چنین مبارزه ای خود را در وجود نهاد ها و ارگانها و بویژه کمیته های سرخ و انقلابی کارخانه، موسسات تولیدی و خدماتی یعنی محل کار و محل زیست این کارگران نشان می دهد را، ایجاد نماید و آنرا در طول یک مبارزه ی طبقاتی مخفی و هزینه دار و با برگزیدن اشکال متفاوت مبارزه طبقاتی با توجه به شرایط موجود و توازن قوا ی موجود و همواره در حال تغییرطبقاتی (تحلیل مشخص از شرایط مشخص- لنین) توده ای نماید، نمی تواند بر پراکنده گی و رقابت موجود که چون زهر است برای کارگران چیره شده و تأثیری به نفع خود و دیگر توده های زحمتکش تحت ستم و استثمار بر شرایط اجتماعی و سیاسی جامعه بگذارد و همواره یک عده مزدور به نام خانه کارگری و یک عده گروه دور از طبقه کارگر و هستی اجتماعی اش، مثل راه کارگری ها که ( حسن روحانی را تحمیلی مردم ایران به خامنه ای می دانند- آقای محمد رضا شالگونی) وبقیه که بعنوان نمونه، مشغول درست کردن تریبونال محاکمه سران جنایت کار و قاتل جمهوری اسلامی با مزدوران و نمایندگان امپریالیست ها می باشند و… هم، پیدا می شوند که خانه کارگری ها آشکارا در خیابان های مرکزی تهران پوز بدهند و از این نوع، شعارهای ضد کارگر و ضد انسانی را مطرح نمایند و و این ها یعنی یک دوجین و بلکه زیادتر گروه اساسا خرده بورژوا وامانده که تأثیرشان همان است که یک مرده می تواند داشته باشد، باصطلاح نماینده سیاسی طبقه ی کارگر در اپوزیسیون غیر قانونی و اکنون در خارج از کشورباشند که با لابیگری قدرت های امپریالیستی، مزدورانشان در منطقه مثل دولت اقلیم کردستان عراق و رژیمی روزگار می گذرانند و کانال های تلویزیونی داشته و یا از کانال های تلویزیونی مثل اندیشه و دیدگاه متعلق به مزدورانی مثل کوروش عرفانی* – دکتر ملاجانی مشغول پخش خرعبلات باشند.

این نوشته را بخوانید و در نکات آن اندیشه نمائید.

جنبش طبقه کارگر و هستی پایان یافته یک توهم

http://www.hafteh.de/?p=92572#

بعد التحریر – البته، در رابطه با این نوشته ی دوست عزیزمان مسائلی دیگری هم مطرح هست که مهمترین آنها نقش خود دولت جمهوری اسلامی – دولت حسن روحانی در دامن زدن به جو راسیستی با تحمیل بیکاری و دستمزد ۴ برابر زیر خط فقر برکارگران ایران و غیره می باشد که دوست مان اصلا به آن توجهی ندارد. سرمایه داری در هر کجا که بیکاری و فقر و بیجاره گی را بر طبقه ی کارگر بیش از پیش تحمیل می کند، اولین مجرم که خوداش و دولت اش می باشد، از تیررأس خارج می کند و بی پناهترین قشر طبقه ی کارگر یعنی کارگران مهاجر را در تیر رأس قرار می دهد. این را امروزه در همه کشورها می بینیم که بعناوین مختلف گروههای فاشیستی و نازیستی را موجودیت می دهند. مثلا در کشورهای اروپائی به جز احزاب مشخص فاشیستی و نازیستی ، جنبشی به نام جنبش پگیدا را با بهانه مبارزه با مذهب و دین ارتجاعی اسلام علم کرده اند. در ایران فقط همین نیست، بلکه در چند هفته قبل دیدیم که چگونه پان ایرانیست های سکولار و مذهبی یک صف شده و با در دست گرفتن عکس سردارانشان بر علیه اعراب با دهانی کف کرده شعار می دادند که «عرب گمشو برو».

حمید قربانی- ۴ ماه مه ۲۰۱۵

زیر نویس ها:

________________________

*۱- در همان زمان آقای منصور اسانلو نیز که مدیر و مسئول سندیکا کارگران شرکت واحد بود از جمله چنین می گفت :

«ما نیروهای انتطامی باید نظم و انضباط را از شما کارگران شرکت واحد یاد بگیریم.» این نقل قولی است که آقای اسانلو از جشن اول ماه مه، در حضور معاون نیرهای انتظامی تهران بزرگ ، در نمازخانه ی وزارت کار نقل می کند و در باره سندیکا بطور کلی: « سندیکاها مستقل هستند، سندیکاها بهیچ حکومتی، بهیچ دولتی، بهیچ حزبی، بهیچ تشکلاتی وابسته نیستند. سندکاها هیچ اندیشه ای، هیچ ایدئولوژی ای، هیچ آرمانی ندارند….». یعنی سندیکا سترون است.

من در مطلبی به نام آقای منصور اسانلو و نقد ؟به به پدیده اسانلو تا جائی که دانش ام اجازه داده است، پرداخته ام. لینک آن مطلب

http://www.azadi-b.com/G/2013/04/post_173.html

*- ۲-سیاوش اوستا- کوروش عرفی(علی اکبر ملاجانی دکتر جهانگیر افشاری و…) و حزب رضا پهلوی- تلویوزیون اندیشه

پیرو دین اهوارائی- زردشتی و همکار عزیز آقای عرفانی یعنی مدیر ایشان بوده است.

https://www.youtube.com/watch?v=DCzCIckA1Cc&list=UUAO330-KSjReiIALGLYu56Q&index=2