طبقۀ کارگر و سیاست

  به باور کمونیست های انقلابی، مبارزات اقتصادی ( یا صنفی ) کارگران در راستای بهبود در وضعیت کار و معیشت ایشان، بخش بسیار مهم و جدایی ناپذیر از جدال های طبقاتی علیه بورژوازی است. اعتصابات و اعتراضات یکی بعد از دیگری کارگران بر سر مطالبات صنفی و رفاهی، امری روزمره، ممتد، و تعطیل ناپذیر در تمام ممالک بورژوایی توسعه یافته و پیرامونی جهان است و تا خاتمۀ حیات منحوس این مناسبات و شیوۀ تولیدی مسلط بر جوامع بشری، و رهایی انسانها از بربریت نظام سرمایه داری، همواره جریان خواهند داشت.

 با پذیرش این واقعیت، یکی از وظایف خطیر رهبران و پیشروان سوسیالیست جنبش کارگری، سازمان دادن، متحد ساختن و سراسری کردن واکنش ها و تقابلات کارگران با تعرضات کارفرمایان و دولت، میباشد. تحمیل عقب نشینی به سرمایه داران و دولت آنها و ناگزیر کردنشان به قبول و گردن نهادن به خواست هایی از قبیل افزایش سطح دستمزدها در حد یک زندگی انسانی، پرداخت بیمه های درمانی، حق مسکن، کم کردن ساعات کار و دهها مطالبۀ دیگر، چنین وظیفه ای را بر دوش کارگران کمونیست نهاده است. مع الوصف این پراتیک فعالین کارگری چپ و رادیکال جنبش کارگری _ بمثابه بخش پیشرو طبقۀ کارگر _ بایستی برپایۀ تعاریف بدست داده شده از مبارزۀ سوسیالیستی در بطن جامعه، از راه اندازی، و هماهنگ و سراسری کردن اعتراضات کارگری حول مطالبات اقتصادی فراتر رود، و تنها بدین کنشگری خلاصه نشود. آموزه های مارکسیسم سوای تأکید روی مبارزات کارگران برای کسب مطالبات اقتصادی و رفاهی، جایگاه ویژه ای برای دخالتگری توده های کارگر در سیاست، قائل است.

 بنابراین ضروریست تا کوشش در جهت دخالت کارگران در مبارزه برای آزادیهای سیاسی، و پشتیبانی از برآمدهای حق طلبانۀ توده ای که لنین در جزوۀ وظایف سوسیال دموکرات های روسیه (۱۸۹۷) بر آن اصرار کرده است، محور اصلی فعالیت های آنان را به خود اختصاص دهد. این سخن ژرف و حکیمانۀ کارل مارکس هم که در کتاب بی اعتنایی به سیاست میگوید: « استاد (پرودون) بی اعتنائی به اقتصاد را موعظه می کرد تا آزادی و رقابت بورژایی را ” که تنها تضمین ماست” در امان نگهدارد، شاگردان بی اعتنایی به سیاست را موعظه می کنند تا تنها تضمین آزادی بورژوایی خود را حفظ کنند .» ، تأکید روی اهمیت امر دخالتگری کارگران در سیاست است. روشن است، بیان این نکات از زبان پیشوایان و معلمین بزرگ پرولتاریای جهان، مقابله با افکار و نظرات “اکونومیست هاست” که کارگران و مزدبگیران را از حضور در مبارزات سیاسی درون جامعه برحذر میدارند.  

مسلماً، پافشاری مارکسیست های انقلابی بر این اصل از اصول مبارزۀ طبقاتی، نه بدان معناست که دیواری مابین مبارزات اقتصادی کارگران با مبارزات سیاسی وجود دارد. اگر چه در عالم واقع پیکارهای کارگری بمنظور محقق شدن مطالبات و رعایت حقوق انسانی اشان فی نفسه _ بدلیل درافتادن با منافع طبقاتی سرمایه داران و کارفرمایان _ مبارزه ای سیاسی است، و یا اگرچه در همه جا یا در هر مملکتی، آن هنگام که کارگران در برابر تعدی و تعرض کارفرماها و سرمایه داران به حقوقشان اعتصاب و اعتراض میکنند، این ایستادگی و طلب حق کردن، جدالی سیاسی محسوب میشود؛ با این اوصاف کشمکش کارگران زمانی رنگ و بوی سیاسی بخود می گیرد و از ظاهر مبارزات صرفاً اقتصادی خارج میگردد که مطالبات رادیکال سایر جنبش های اعتراضی جامعه در آن انعکاس یابند. به دیگر کلام، وقتی کارگران در یک واحد تولیدی یا خدماتی اعتراض و اعتصابی راه می اندازند، چنانچه همپای مطرح کردن خواسته های خود، روی خواست مشترک جنبش های اجتماعی ( آزادیهای سیاسی، اندیشه، بیان و …) نیز انگشت بگذارند، اذهان توده های ناراضی را تحت تأثیر قرار خواهند داد.

البته در یک دهۀ اخیر ( ۱۳۸۳ تا کنون ) در قطعنامه هایی که بمناسبت اول ماه مه، روز جهانی کارگر تدوین و تنظیم شده اند، مضاف بر مطالبات کارگری مانند افزایش دستمزدها و پرداخت دستمزدهای معوقه، خاتمه دادن به بیکارسازی ها و اخراج روزانۀ کارگران، آزادی بی قید و شرط رهبران کارگری دستگیر شده، لغو قراردادهای موقت ، ایمنی محیط کار، و قص علیهذا، به خواست هایی نظیر رفع تبعیض جنسیتی و ملی و مذهبی، آزادی زندانیان سیاسی، ممنوعیت کار کودکان، تأمین بیمه های اجتماعی برای تمامی ساکنین کشور، و برسمیت شناخته شدن آزادیهای سیاسی و مدنی اشاره شده اند، اما فروایستادن و اکتفاء کردن به صدور قطعنامه های اینچنینی در روز جهانی کارگر یا مناسبت های دیگر مثل روز جهانی زن، لغو کار کودک و غیره، کافی نیست و این خواسته های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی که دربردارندۀ منافع طبقۀ کارگر و توده های مردم ستمدیده اند، میباید در هر تجمع و اعتصاب کارگری مطرح گردند.

افزودن خواسته های دموکراتیک به لیست مطالبات اقتصادی و رفاهی کارگران، و پیگیری آنها در اعتراضات روزانه در مراکز مختلف تولیدی و خدماتی، بانی همبستگی جنبش های اعتراضی با جنبش کارگری میگردد. محققاً، بهمان اندازه که ارتقاء سطح آگاهی طبقاتی کارگران، و ضرورت متشکل شدن در نهادهای مستقل و طبقاتی (صنفی و حزبی) در ابعاد توده ای و سراسری حیاتیست، بسیج کارگران برای مداخله در شوریدن ها و اعتراضات اقشار ستمکش کشور نیز چنین جایگاهی دارد. در پرتو در پیش گرفته شدن این مشی، زنان، جوانان و توده های زجر کشیدۀ ایران هم با اعتماد بنفس بیشتری مسیر رسیدن به آزادی و حقوق انسانی اشان را خواهند پیمود.

از اینرو شایسته است شبکه ها و محافل فعالین کارگری رادیکال و کمونیست به پیروی از آموزه های مارکسیسم، کارگران را به دخالت بموقع در اعتراضات زنان، جوانان و ملل تحت ستم برضد استبداد و اختناق حاکم ترغیب کنند تا با تقویت این خیزش ها و تغییر توازن قوا، امر بزیر کشیدن نظام اقتصادی- سیاسی حاکم، تسریع شود.

محتملاً برای بعضی ها این پرسش مطرح شود که، آیا این دخالتگری مُیسر می شود؟ نمونه های زیادی در طول تاریخ یکصد سال گذشته در ایران داریم که امکان آنرا بوضوح نشان میدهند. قیام ۱۳۵۷ خورشیدی از برجسته ترین این نمونه هاست. تردیدی نیست همانگونه درک لزوم اتحاد و همبستگی کارگران در تمامی مراکز صنعتی و خدماتی در پیشروی پیکارهایشان علیه تعرضات طبقۀ سرمایه دار و دولت اشان، برای کارگران دشوار نیست، همچنین پذیرفتن رُل حیاتی درهم آمیخته شدن مبارزات کارگری با اعتراضات توده های تحت ستم جامعه ( زنان، جوانان، و اقلیت های ملی و مذهبی ) علیه استبداد حاکم، بسیار ساده است.

واقعیت اینست که، طبقۀ کارگر ایران خود قربانی اصلی سرکوب آزادی های سیاسی و مدنی، و تبعیضات موجود در جامعه است و در کنار تحمل استثمار، بیکاری، و فقر و فاقه، از تبعیض جنسیتی، ستم بر اقلیت های ملی و مذهبی، و معضلات بی شماری که زندگی و آیندۀ جوانان را به مخاطره انداخته اند، رنج میبرد. کارگران ایران ( اعم از فارس، کرد، آذری، ترکمن، بلوچ، لر، بهایی و… ) با پوست و گوشت و استخوان خود این دردها را حس می کنند، در نتیجه، برای برطرف شدن مصائبی که سیستم سرمایه داری و مذهبی حاکم در این کشور آفریده، بسهولت میشود پیکارهای کارگران را به حرکت های آزادیخواهانه و برابری طلبانه ی توده ها گره زد.

جای تأکید دارد که، همراهی طبقۀ کارگر با سایر جنبش های اجتماعی و مبارزات توده ای علیه جمهوری اسلامی الزاماً میباید دارای مرزبندی روشن با جهت گیری و سیاست های احزاب و سازمانهای بورژوا- لیبرال و ناسیونالیستِ ناراضی از شرایط حاکم باشد. لذا بایسته است پیکارگران کمونیست ضمن متحد ساختن مبارزات جاری علیه کلیت رژیم بورژوا- اسلامی، به افشای ماهیت طبقاتی این جریانات بورژوایی بپردازند تا نتوانند مهر خود را بر تحولات آتی در جامعه بکوبند و به آلترناتیو و بدیل حکومت فعلی مبدل شوند.

نکته ای که در ادامۀ بحث دخالتگری طبقۀ کارگر در سیاست میباید یادآور شد، اینست که کارگران تنها از طریق حزب سیاسی خود قادر میگردند هدایت و رهبری مبارزات زنان، جوانان و توده های ستمکش را به عهده گیرند و آنگاه با قدرت و اقتدار تمام در کارزار سیاسی جامعه ایفای نقش کنند.

پیشروی پیکار طبقاتی علیه سرمایه داران و دولت اشان (همان دولتی که ارگان اعمال دیکتاتوری بورژواها بوده، و وظیفه اش مهیا ساختن شرایطی مساعد برای سرمایه داران جهت کسب ارزش اضافه، سود و انباشت هرچه بیشتر سرمایه در ازای تحمیل فقر و فلاکت و سیه روزی مضاعف به کارگران و مزدبگیران است) و فتح یک به یک سنگرهای بورژوازی، مستلزم تحزب یابی کمونیستی کارگران میباشد. تحزب یافتن کمونیستی کارگران یکی از شروط تحقق انقلاب اجتماعی طبقۀ کارگر، و بدین سان برقراری حکومت کارگران و سوسیالیسم تا بنیاد گذاشتن جامعه ای عاری از هر گونه ظلم و ستم، یعنی جامعۀ کمونیستی است.