درماندگی های جمهوری اسلامی و بورژوازی غرب ٫ پیشروی مبارزات کارگری و جامعه در شرق و غرب

ویژگی های جهانی

یکجهانی شدن بازار آزاد به اولین غوغای درهم شکستگی مالی و بحران ساختاریِ “وال استریت” منجر شد و با اعتراف تکاندهندۀ بزرگترین فیلسوف بانک جهانی که “حق با کاپیتال و مارکس بود” جهانی شدن و گستردگی و استقامت نیروی مولده را ثابت کرد. این نیروی مولدِ فزاینده، آهنگ مبارزه طبقاتی را شدت بخشید و روبنای مناسبات “کار ارزان کارگر خاموش” را عملا با تحمل و جان سختی در بیچارگی های مادّی و چند بُعدی تحمیل شده به چالش گرفته و جلو آمد بطوری که نه تنها رقابت در انباشت سرمایه را شدت داد بلکه فریبندگی و سرکوب پرهزینه تری را به بورژوازی تحمیل کرد که با اولین ضربۀ بیل زمختش گورکن خود گردید.

دوامپریالیست چین اتاق خواب نسل جوان را در کنار کارخانه ها دایر کرده و بازار واردات بُنجل جهان و ایران را غبضه کرده و آرام مشغول خودسازی است و آنوقت قطب غرب ناچار به میلیتاریزه کردن بورژوازی ملی، قومی، شیعه و سنی در منطقه بخصوص بسمت انقلاب آتی ایران شد و با ویران کردن کل شیرازه عراق و سوریه و افغانستان و اکنون یمن، قلق استثمار متعارف را از کف.

سهقطب غرب در رقابت با “کار ارزان کارگر خاموشِ” چین، تعرض بی سابقه به نیروی مولد خود را مجددا آغاز کرد بطوری که داده های قرن گذشته را که انقلاب تکاندهنده روسیه تحمیلش کرده بود پله به پله باز پس گرفت، و متقابلا خشم نوین مردم یونان و جلو آمدن کارگر غربی را با تظاهرات مدام و گسترده می بینیم، که همین اعتصابات سیصد هزار نفری فرانسه نمونه اخیرش بود.

چهارتحرک قهرمانانۀ مایکل آسانژ و اسنودن ها، پتۀ ابرقدرت سرمایه را بیرون ریخت، و مهندسین شرفمند و از جان گذشته را با شور انقلابی به وجد آورد تا برای پیروزی شرافت و بشریت علیه سرمایه از جان و مال و موقعیت خود بنحو شگرفی مایه گذارند و آنوقت قطب چین با برگِ اینترنت طوری بازی می کند که نسل جوان بیست ساله اش با آزادی های نسبی و با خوراک و تنقلات ارزان در اندرون دیوار قطور و بلند ملی شان مشغول بازی های کامپیوتریِ دوره کودکی شان می باشند.

پنج – میلیتاریزه کردن شیعه و سنی توسط بمب افکن سرمایه، در جوامع غربی کار دستش داد و نیروی مدافع آزادی بیان و صلحِ جهان را برانگیخت و قوت داد بطوری که تحرک علیه جهانگستری اسلامی شدت یافت و آنوقت در نبود رهبری مبارزات جهانی، پزِ آزادی خواهیِ سردمداران میلیتاریستیِ و اسرائیل در پاریس، به ضد خود تبدیل شد و فرو ریختن توهم اذهان جهانی سرعت یافت.

ویژگی های منطقه ای

ششحمله به عراق به بهانه برچیدن سلاح شیمیایی صدام، یک جامعه بشدت بخون غلتیده و تیکه پاره شده از خود بجا گذارد و معنای حقیقی دمکراسی آمریکایی و غربی را برای “اردوی جهانی کار” تدقیق و تفهیم کرد و بازهم قوۀ خِرَدبارِ بشر قوت یافت.

هفت پیشروی نیروی مولد و خیزش های میلیونی منطقۀ نفت خیز، در تشتت مناسبات امپریالیست ها موثر شد بطوری که قابلیت مانور روس به ویژه قابلیت چین را در بازی با مهرۀ جمهوری اسلامی که دست ساختِ خود غربی ها بود به قطب غرب تحمیل کرد.

هشتخارج شدنِ استثمار از روتین متعارفِ ابرقدرت سرمایه ، ته کشیدن نظام پهلوی ها و مبارک ها و مرسی ها، گسیلِ کیسه های میلیاردی آخوندها به چین و روسیه، افزایش انباشت رقیبان از فروش سلاح و باروت، هزینه شدن بودجه مالی به داعش و ماعش، اعتصابات میلیونی و سرنگونی دو حکومت پادشاهی و یک حکومت اسلامی، جنگندگی زنان “کوبانی” که جنایت پیشه ترین “داعش” را نیز کوبیدند، فزونی میلیونی بیکاران و شکم های گرسنه میلیون ها جنگ زده از عراق و سوریه و لیبی و یمن، هجوم آوارگان به جوامع همسایه و غرب، گرد و خاکِ بیدار کننده تمام جناح های اسلام محمدی، تجاوز سیاسی و اجباری بورژوازی سنی به بورژوازی شیعه، فزونی ریزش توهم مردم اسلامی، فروکش کار و کاسبی بورژوازی سنی و خانِ خدا، گوش به فرمان نبودن اینهمه جک و جانور بورژوای قومی و مذهبی، به ته دیگ رسیدن کفگیر آمریکا، افزایش بدهی به بازار سرمایه، ترافیک هندی در منطقۀ خشم و شعله و نفت، فعال شدن جنبش زنان ترکیه و افغانستان در به دوش گرفتن تابوت فرخنده های این دو جامعه همه و همه از بیچارگی و درماندگی بورژوازی غرب و تمامی بورژوازی منطقه سخن می گویند. وای از اینهمه بی خِرَدیِ دیوانه وار و هراسناکِ صاحب بمب به ویژه عقاب های آمریکا، که فقط یک شانس برایش باقی است. یعنی قدرت سرکوب انقلابِ حزبیت یافت و سوسیالیستی پخته تر از حزب لنینیِ ایران، تا تجدید حیاتِ ابرقدرتی در قبال رقبایش” برای یک دوره طولانی ممکن گردد.

ویژگی های مربوط به جامعه منحصر بفرد ایران

نهبطور اخص اولین روز سال ۹۴ با پیام نوروزی چند پیشگام کارگری و با تاکید مکرر بر ضرورت ساختن حزب مستقل کارگری و سراسری شدن مبارزات آغاز گردید. این نقدا یک جهش سیاسی – نظری و سرآغاز مقدماتی و انقلابی برای ارتقای مبارزات بی امان چند سال اخیر کارگران از مسائل صنفی به مبارزات سیاسی ضد رژمی و ضد سرمایه داری می باشد.

دهبطور اعم نیز عالی ترین عصارۀ مبارزات کارگران نسل جدید است که نسل قبلی شان انقلاب تکاندهنده ۵۷ را به بورژوازی پهلوی و غرب و آمریکا تحمیل کرده بود اما به دلیل نداشتن حزب رهبری و نداشتن برنامه سوسیالیستی و نداشتن سازمانیابی سراسری، توسط جناح تازه سازمان یافتۀ “بورژوازی جمهوری اسلامی” بشدت سرکوب شده بود اکنون، مجددا مبارزات کارگران، هرچند با نقد مقدماتی و رسیدن به سرآغاز حزب سازی و سازمانیابی سراسری اش، سربرافراشته و سینه جلو داده پیش می آیند.

یازدهبا توجه به بحران تاریخی سرمایه تاکید بر ساختن حزب رهبری بمعنی بازحیاتِ شبح حزب لنینی و انقلاب کارگری است و بنحو غریبی آب به لانه مورچگان افشانده. بورژوازی غرب، که ۴۰۰ سال استادِ روند تکامل کل تاریخ طبقاتی بوده، می داند که این “بازحیاتِ حزب لنینی” با ترمیم ضعف های بنیانکن و شکنندۀ صد سال گذشته، قطعا عملی است. فاکت این قطب غربی چه می باشد؟

دوازده قطب غرب، عمیق تر از بورژوازی جمهوری اسلامی می داند که این فعالین کارگری جنگنده، در هیچ درجۀ محسوسی به این احزاب و سازمان های کمونیستی، سوسیالیستی و کارگری در اپوزیسیون چپِ خود، میل و باوری نشان نداده اند و نخواهند داد.

سیزدهپیشروی مبارزات کارگری با اتحاد شش تشکل کارگری و با گسترش اعتصابان معلمین و پرستاران و زحمتکشان جامعه و با فراخوان نمایندگان کارگران و معلمین از زندان برای روز کارگر و روز معلم رزمنده تر، آنهم در متن جلو آمدن طبقه کارگر غربی و در متن منطقه آتش زیر خاکستر خاورمیانه شکست بسیار بزرگی را به کل نظام سرمایه داری تحمیل کرد به ویژه در نبود یک آلترناتیو سرکوبِ انقلاب تکاندهنده سوسیالیستی آتی ایران که سرکوب های ارتجاعی ترین و سازمانیافته ترین بورژوازی تاریخ یعنی جمهوری اسلامی بی اثر شده و به ضد خود تبدیل شده است، همه و همه اصلی ترین نیروی فشار به کل بوربورژوازی با پیشگامی عقاب ها و کل غرب در تن دادن به قطعنامه هسته ای ۵+۱ بود که با وجود پیروزمندی و افاضات پرطمطراق هرکدام، اما در حقیقت امر یک شکستی برای همه قطب های سرمایه به ویژه شکست مفتضحانه ای به بورژوازی جمهوری اسلامی بود.

 چهاردهاکنون دیگر، بحران وال استریتِ خدا نیز با تجاوز پلیس بورژوازی اسلامی به فرزندان حجّاج خودش در کعبه، با تردید گسیلِ میلیونی به خانه خدا، با احتمال خشکیدن جویبار مالی عربستان، با ویرانه سازی جوامع بشری به دست بورژوازی سنی و شیعه، خشم و قوۀ خِرَدبار بشر رو به فزونی است. راستی کجا رفت آن افاضات رئیس جمهور فرانسه که در جریان ترور اسلامی ها در مهد رنسانس و انقلابات جلو آمد و گفت: “این ترور ها حقیقتِ اسلام محمدی نیست” و کجا رفت آن پیام اوباما که عید قربان را به خامنه ای و مردم ایران تبریک می گفت.

پانزدهاکنون مجموعه عوامل بورژوایی، در برابر این پیشروی مبارزات کارگری، یکدست عمل کرده و با سرکوب های دور جدید شان که به دنبال سنگساز و اعدام و اسید پاشی و شلاق به گُردۀ معلم و کارگر و زن مانع می تراشیدند و نیروی کار را به لجام گسیخته ترین درجه پایین می آوردند و ارزان می کردند که بازهم کارگر را بی مزد نگه می داشتند، اکنون بعد از تحمیل آن شکست سنگین هسته ای، اگرچه اعدام ها شدت گرفته اند و اگرچه حتی با تزریق سمّ کشنده و زجر کش کردن مهربان ترین و با وفاترین حیوانِ طبیعت یعنی سگ، آنهم در خیابان و حضور مردم بازهم بخیال خود رعب و وحشت می سازند اما همواره می بینیم که مبارزات کارگران و جامعه بیش از پیش شور می گیرد و این ها درمانده تر از همیشه در قبال پیشروی مبارزه در خود می پیچیند.

در موسیقی دستگاهی است به نام چاووشی که هر گاه مجموعه عوامل بازدارنده در برابر یک عزمِ سفر کرده ای مانع بتراشند، آنوقت با شنیدن این موسیقی، سینه سپر کرده و سر برافراشته و پیش می تازد. اکنون، این رسیدن به ضرورت ساختن حزب کارگری و به مبارزات سراسری، در یکچنین جنگ و مبارزه طبقاتی همچون دستگاه چاووشی می باشد که پیشگامان سوسیالیست و انقلابی را به سفر پر ماجرای تدارک انقلاب سوسیالیستی و شعله ور کردن منطقه و جهان برای آغاز گذار از بربریت به بشریت پیش می راند.

معنای دقیق این حزب رهبری

یکاین تاکید بر “ضرورت ساختن حزب مستقل کارگری”، نقدا یک دستاورد نظری سیاسی است که صرفا با همت چند فعال جسور و پیشرُویِ کارگری از دل مبارزات سندیکایی از دو سال پیش حاصل شد و به جامعه کارگری اعلام شده است.

دوآیا این دستاورد نشاندهنده تمایل توده میلیونی به ساختن حزب رهبری می باشد که پیشگامان فعالشان اینچنین فرموله کردند؟ با یک نگاه واقعبینانه نه تنها باید اعتماد بنفس انقلابی جنبش کارگری را ارج نهیم و قوت دهیم، اما هرگز نباید با خوش بینی و مثبت بینی احساسی و با شور انقلابیگری خرده بورژوایی، در شکل گیری توهم و اعتماد بنفس قلابی کارگران سهیم گردیم اما هرچه هست عصارۀ مبارزات چند سالۀ کارگران می باشد که از نساجی های سنندج و سقز شروع شد و به نساجی کاشان شعله ور گردید و اکنون با رسیدن این شعله ها به صنایع فلزی و خودرو سازی ها و پترو شیمی به آستانۀ “کارکر نفت ما رهبر سرسخت ما” رسیده است که باید به یاری “خداوند” همّت و عقل، جمع و عمل، این حزب را با نقد حزب لنین بسازیم و خلق کنیم، جان بخشیم.

سهآیا در صورت تحقق عملی این “حزب مستقل کارگری” طبقه کارگر ایران متحد و یکپارچه خواهد شد؟ هرگز چنین ادعایی نباید داشت چرا که “حزب طبقه کارگر” تا آنجایی که به پشتوانه انقلاب روسیه در تاریخ ثبت شده است، چنین بوده که نخست یک حزب پیشتاز انقلابی (وانگارد پارتی) توسط لنین و انگشت شمار پیشگامان بسیار منضبط و آگاه کارگری شروع به کار کرد که نماینده اقلیتی از فعالین بود. سپس در دوره اعتلای انقلابی که مبارزات کارگری به نحو سراسری و سازمانیافته جلو می آیند، در یکچنین دوره تاریخیِ تعیین شده است که این حزب اقلیتِ فعالین، در سطع وسیعی مورد دفاع و پشتیبانیِ توده های میلیونی کارگران قرار می گیرد و با برنامه سوسیالیستی و انقلابیِ از قبل تنظیم شده و تایید شده در متن مبارزات کارگری، اکثریت کارگران را با تمامی تشکل های ریز و درشت اش به دور خود یکپارچه و متحد می سازد و از آنجا به بعد است که طبقه کارگر در برابر طبقه بورژوا و تمامی نظام سرمایه داری برای یک انقلاب هدفمند سوسیالیستی “هویت علمی و طبقاتی” می یابد.

چهارآیا با اینحساب، این “حزب مستقل کارگری” در صورت سروسامان یافتن اش، به معنی همان “حزب پیشتاز انقلابی” خواهد بود که لنین و بلشویک ها پایه گذاران تاریخی اش بودند؟ در همین معنا نیز باید با تردید و درنگ انقلابی و نقادانه نگاه کنیم. اولا بدون یک برنامه دقیق انقلابی و سوسیالیستی و بدون یک نهاد و ظرف درونی برای مبارزه با اجحافات و مبارزه با رشد بوروکراسی درونخیزش قطعا سالم نخواهد ماند. دوما بدون یک نقد بی رحمانۀ انقلابی با شیوۀ خود مارکس به تمامی ایدئولوژی ها و گرایشات بورژوایی که همگی در عرصۀ تشکل یابی با سنت سلسله مراتب بوروکراتیک استالینیستی و سوسیال دمکراسی غربی پخته شده اند، و به ویژه با شروع مبارزات حزبی و انقلابی کارگران، آنوقت این بوروکراتیزم در درون چنین حزبی نفوذ خواهد داشت و هرگز نمی توان سلامتی و بقای پیروزمند این حزب پیشتاز انقلابی را تضمین کرد. جزئیات بحث حول این حزب کانال دیگری نیاز دارد.

 ویژگی های کنونی این حزب رهبری

یکاین حزب مستقل کارگری باید با بررسی مراحل تکوین حزب بلشویک و نقد دقیق به ضعف های اساسی آن آغاز شود که در مبارزات روسیه اولین قدمشان بود و کم تجربه بودند و از یک جامعۀ بشدت عقب مانده ای با شیوه تولید غالب و تحمیل شدۀ آسیایی شروع کرده بودند و اولین آزمونِ علمی مارکس بود که به پیش می بردند و حتی در نهایت نیز پیروزی قدرتمندی را تحقق بخشیدند، اما از آنجایی که از همان ابتدا نتوانستند ویروس بوروکراتیزم را از طریق یک نهاد و ظرف خاص، به ضد خود بدل کنند و ساختار “سانترالیزم دمکراتیک” انقلابی را در درون آن حزب لحظه به لحظه تضمین و نهادینه کنند و بقای دیالکتیک حزب و شوراها را بنحو علمی جان بخشند لذا در برابر مجموعه عوامل بازدارندۀ قرن گذشته کم آوردند بطوری که بحران ساختاری سرمایه هنوز تحقق نیافته بود و کمینترن کارگری ضعف های عمیقی داشت و جنگ داخلی و قحطی و تهاجم گسترده نظامی تحمیل شان شده بود و به ویژه سوسیال دمکراسی غربی را با شکست دادن انقلاب آلمان بعنوان سپر بلای بورژوازی غرب بدل کرده بودند.

 دودر یکچنین حزب مستقل کارگری شرایط لازم به رشد تشکیلاتی و کادر شدن برای همه اعضای حزب، به تناسب توان و استعداد اعضا باید ممکن گردد وگرنه “سلسله مراتب بوروکراتیک به سبک هرمیِ سازمانی” بتدریج رشد می یابد و آنوقت با توجه به رادیکالیزه شدن خرده بورژوازی و سمت گیری روشنفکران انقلابی خرده بورژوازی به این حزب، به ویژه با توجه به اینهمه احزاب و سازمان های چپ که در حرف کمونیست، سوسیالیست، مارکسیست انقلابی و کارگری هستند اما عملا در این سال های طولانی به احزاب و سازمان های خود چسبیده اند و هیچ نقد و انتقاد بی رحمانه ای به مجموعه انحرافات شان بخصوص به بوروکراتیزم درونی شان نداشته اند میدان رشد و مانور این بوروکراتیزم در درون حزب مستقل کارگری ممکن می گردد و با غلبه به ساختار علمی “سانترالیزم دمکراتیک” درونی حزب، می تواند بعنوان بزرگترین عامل شکست دهنده انقلاب سوسیالیستی قرن اخیر عمل کند.

مجموعه ضعف و قوای جنبش کارگری در تحقق این حزب رهبری در شرایط امروزی کدامند؟

یکاولین ضعف اساسی به درهم کوبیدگی و بیچارگی نیمی از بدنه کارگری یعنی به شلاق خوردن و سنگسار و اسید پاشی و بی حقوقی مطلق زن مربوط است که به دلیل تحمیلِ شیوه تولید آسیایی به ویژه با لجام گسیختگی همه جانبۀ بورژوازی جمهوری اسلامی که نزدیک به چهل سال چهار نعل تاخته اند و ارزانترین نرخ را برایش بریده اند، یک مردسالاری تاریخی و سنگینی در سوخت و ساز جامعه حاکم کرده اند. اگر زنان کارگر و انقلابی روسیه برای شرکت در کنگره حزبی و شوراها از مردان کارگرشان اجازه می گرفته اند، اما این زمختی مردسالاری  بعد از یک قرن سرکوب آنِ انقلاب تکاندهنده، در جامعه ایران داستان غریبی شده است.

دودومین ضعف اساسی این است که اگرچه اکنون دیگر سوسالیزم انقلابی، هم از خارج وارد جنبش کارگری می گردد و هم به ویژه از بطن مبارزه می خیزد بطوری که لنین بنحو شگرفی فرموله کرده که : “تئوری چکیده عمل است” اما عادت نکردن به “نقد و نقادی” نیز بسهم خودش داستان غریبی است بطوری که بنابه همان زمختی مردسالاری تاریخی اشاره شده، جنبش کارگری هنوز نتوانسته شیوه انقلابی”یک جوالدوز به خود و یک سوزن به دیگری” را در سوخت و ساز درونی خود بنحو علمی سنّت خود گرداند و با درایت انقلابی بتواند تمامی گرایشات بورژوایی بخصوص سکتاریزم یا تیکه پارگی درونی اش را مورد نقد و نقادی قرار دهد.

سهسومی ویژگی تمامی این مجموعه ضعف خواهد بود به این معنی که بوروکراتیزم (استالینیستی، مائوئیستی، تروتسکیستی، سندیکالیستی، آنارکوسندیکالیستی و سوسیال دمکراسی) بعد از مقطع سرکوب انقلاب روسیه در این یک قرن نه تنها در تمامی ماهیت چپ جهان (به ویژه ایران)، بلکه در سوخت و ساز درونیِ خود جنبش کارگری، همچنان نقد نشده و دست نخورده باقی مانده است.

مجموعه نکات قوت

یکاولین قوت را با نگاه درست به پشت – اعتراضِ ریز و درشت – در این دو چند سال اخیر – پیشرویِ گام بگام – جنگندگی های مدام – متکی بودن به خودت – تکیه ندادن به دگر – به جنبشِ روشنفکر – به این چپ نخبه گرا باید دید – که تا کنون ممکن شد.

دوبا یک پتانسیل بسیار قدرتمندی از جنبش زنانِ طبقه کارگر در انقلاب سوسیالیستی آتی ایران مواجهیم بطوری که با ساخته شدن یک حزب منضبط و بشدت ضد مردسالار، آنوقت با انقلاب تکاندهنده ای الگوی تاریخی به طبقه کارگر منطقه و جهان خواهیم بود.

سه فقدان مارکس و انگلس نکته قوت جنبش کارگری روسیه بود که حزب لنین و تحرک کارگری سازمانیافته از بطنش بیرون آمد و برای اولین تجربه بسیار کارساز شد. اکنون نبود لنین و تروتسکی ها نیز نکته قوت مبارزات امروز است که با نقد حزب بلشویک و با درک دقیق از رابطه دیالکتیک “حزب و طبقه” به شیوه خود مارکس نزدیک تر می گردیم. مختصات شیوه مارکس کدامند؟ یک – او به طبقه کارگر تاکید داشت و نه به توده غیر سازمانیافته کارگران. دو – معتقد بود که باید در درون مبارزات کارگران فعال بود و با پیشگامان انقلابی آن کار کرد و نه با تکیه به روشنفکران چریک و نخبه گرا. سه – می گفت که کارگران با رهبری سازمانیافتۀ خودشان مبارزه با نظام سرمایه را تا انتها به سرانجام می رسانند بطوری که هم بشریت را از نظام طبقاتی و هم خود را از کارگر بودن رها می سازند.

چهار – اکنون توازن قوا طوری معکوس شده است که تمامی سرکوب بورژوازی، همچون زهری به خون اسبِ مبارزه می رود و پادزهر و سرُم قوی تری را بیرون می دهد بدین معنی که لجام گسیخته شدن رعب و وحشت ها، جسارت انقلابی و جمعی می زاید.

زنده باد رسانندۀ جنبش کارگری به ضرورت سازمانیابی سراسری، یعنی جنگندگی بی امان کارگری

زنده باد رسانندۀ جنبش کارگری به ضرورت ساختن حزب مستقل کارگری یعنی درایت سیاسی انقلابی چند نفر از فعالین جسور

 ناصر احمدی    ۲۰ . ۰۴٫ ۲۰۱۵  – nahmadi100@yahoo.com