دندان قروچه

دندان قروچه

رژیم جمهوری اسلامی از منظر مردم کردستان ایران، یک رژیم “بیگانه” است. طلوع خونین رژیم اسلامی به فاصله کوتاهی پس از ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷- ۱۱ فوریه ۱۹۷۹- اگر در روزهای اول با نمایش اجساد تیرباران شده سران و ژنرالها و شکنجه گران ساواک رژیم “طاغوت”، توسط دادگاه انقلاب به ریاست جلاد بد نام، خلخالی، قرار بود رعب و وحشت در صف “ضدانقلاب مغلوب” ایجاد کند، در کردستان با نمایشی جنون آمیز علیه “دفاع از آزادی و انقلاب” توام بود. قلب “انقلاب ۵۷” تازه پس از روزهای ۲۲ بهمن در “کردستان” به طپش افتاده بود. آنوقتها نظر انبوه عظیمی از جوانان و اقشار تحصیکرده شهری و عناصر انقلابی برخاسته از صفوف کارگران و زحمتکشان از همان لحظات تعیین کننده تقابل با رژیم شاه، به سوی نویسندگان اعلامیه هائی چرخیده بود که با عنوان “هم میهنان مبارز” انتشار و پخش میشد. مردم چهره های آن سازمان “مخفی” را با شخصیتهای “علنی” آن در صف مقدم اعتراضات و رهبری راهپیمائی ها و اعتصابها و تحصن ها باز شناخته بودند. خط فاصل روشن و قابل مشاهده در صحنه اجتماعی بین اسلامیون( که در وجه سیاسی با مدافعان مکتب قرآن احمد مفتی زاده تداعی میشدند) و “کمونیستها” از همان دوره اوج گیری جنبش سراسری برای بزیر کشیدن رژیم سلطنت، در “کردستان” قابل رویت بود. آن سازمان با هر تعبیر خام و حتی آمیخته به ذهنیات و خرافات سوسیالیسم دهقانی و فئودالی که رهبری آن از “کمونیسم” به نمایش گذاشته بود، صف و اردوی “کمونیستها” بودند. گرچه حزب سیاسی مطرح ناسیونالیسم کُرد، حزب دمکرات کردستان، به گفته رهبرانش در متن آن دوره بحران انقلابی، “در گوش گاو” خوابیده بودند و تازه داشتند چند نفری از اعضای رهبریشان را از عراق و اروپا مخفیانه به ایران می آوردند، اما آن مرز روشن بین کمونیستها و ناسیونالیسم کُرد، هنوز در سطح اجتماعی قابل تمییز نبود. رژیم اسلامی تازه به قدرت رسیده قصد داشت که بهر شکل ممکن و از طریق هر جنایت قابل تصور و قابل اجرا در آن شرایط، نشان بدهد که در “کردستان”، کمونیسم و بویژه کمونیسم مسلح  و “مُتمّرد”  را تحمل نخواهد کرد. واقعیت این است که علیرغم هر پیشینه ای که آن کومه له برای خود ساخته بود، منشا و مبدا تشکیل آن به عنوان یک سازمان “سیاسی”، نه در محافل روشنفکران دانشجوئی سال ۱۳۴۸-۱۹۶۹ بود و نه در محافل پیشتر “انجمن دانشجویان کُرد” و نه حرکت مسلحانه کمیته “انقلابی” حزب دمکرات ملا آواره و اسماعیل شریفزاده در سالهای ۱۳۴۶-۴۷ (۱۹۶۸- ۱۹۶۷). تحولات تکاندهنده سالهای بحران انقلابی ۱۳۵۶-۵۷ بستر مادی “تشکیل” کومه له کمونیست بودند.

 سیر بعدی رویدادها و جبر اوضاع به راس سازمان کومەله این ضرورت را “دیکته” کرد که باید تکلیف “دیدگاه” خود نسبت به جامعه، دورنمای جنبش و سازمانی که با اولین یورش وسیع سراسری با فرمان خمینی در ۲۸ مرداد سال ۱۳۵۸ “در بوته آزمایش” گذاشته شده بود، هر چه سریعتر روشن کنند. کومه له بطور واقعی محصول انقلاب ۵۷ و “ادامه” آن در کردستان ایران بود. اما آن سازمان که حاضر به یراق بودنش در دوره آن خیزشها و مقاومتها و ابراز وجود مسلح، آن را به موقعیت “رهبری” نشانده بود، میبایست از آن پس از “دنباله روی” حوادث و اتفاقات و “عکس العمل” های “خودبخودی” که از انقلابیگری آن سازمان سرچشمه میگرفت، دست بردارد. میبایست به مردم کردستان، به چپ و سوسیالیسم ایران، که در آن مقطع همه امیدش را به آن پدیده دوست داشتنی و  آن تشکیلات محبوب و “توده ای” کومه له “کمونیست” بسته بود، رسما و کتبا و علنا بگوید “کجا ایستاده است”. آیا جناح ناسازگار ناسیونالیسم کُرد است، آیا بخشی از یک چپ “کُردستانی” است؟ آیا متحدین سیاسی و استراتژیک خود را در جناح “چپ” ناسیونالیسم کرد در “چهار پارچه” جستجو میکند؟ آیا آرمان سیاسی اش همان آرمان ناسیونالیسم کُرد برای “تشکیل دولت کردی” است؟ آیا در سراسر کره خاکی فقط شهروند کرد زبان را مظلوم و سرکوب شده و برخوردار از “اصالت” تاریخی و مبارزاتی میشناسد؛ و یا برعکس علقه ای به کمونارهای پاریس، انقلاب بلشویکی، و جنبش های به مراتب قوی تر، عدالتخواهانه تر، غیر تنگ نظر تر و بسیار شدیدتر بخون کشیده شده تر، دارد؟

 کومه له، علیرغم از دست دادن صفی از رهبران سیاسی خود به آن “بحران” هویتی پاسخ داد. سیر تاریخ تکامل و پیشروی های کومه له، با “کنگره دوم”( فروردین سال ۱۳۶۰) اوج گرفت و در کنگره سوم(اردیبهشت ۱۳۶۱- آوریل ۱۹۸۲) به تصویب “برنامه حزب کمونیست” رسید.

 همین دوره، اکنون از سوی برخی از بازماندگان آن سالها، با تعابیر دیگری بازخوانی شده است.

قبلا در نوشته هائی دیگر به قرائت های “امروزی” برخی از این اشخاص پرداختم.

 عمر ایلخانی زاده نیز روایت خود را از آن دوره با “تلویزیون روداو” و در برنامه “مور پنجه”( مهر تایید یا اثر انگشت) داده است.

او میگوید تشکیل “حزب کمونیست ایران” از جانب کومه له “اشتباه” بود. گفته است که کومه له “بی جهت” خود را “منحل” کرد تا با محفل جند نفره “سهند” متحد شود. چه، به تعبیر او، کومه له نمی بایست “اعتبار” خود را پشت یک محفل “روشنفکر” که “نیروئی” نبودند میگذاشت. بهر حال جوهر اصلی موضع کنونی عمر ایلخانی زاده و “تعریف” او از هویت سیاسی کومه له در پاسخ به یک سوال مجری برنامه، روشن تر بیان شده است. مجری برنامه از عمر ایلخانی زاده میپرسد: اگر شما “ملی” هستید و کومه له از نظر شما از همان روزهای انقلاب ۵۷  و از بدو تاسیس در یک دهه قبل از انقلاب ملی بوده است، چرا او و بقیه اعضای رهبری وقت کومه له به “حزب دمکرات” نپیوستند؟ عمر ایلخانی زاده پاسخ میدهد: چون کومه له پاسخ روشن تری در مبارزه بر سر آرمان ملی “کرد”ها بود.

 دو فاکت فوق را قدری توضیح میدهم:

 “محفل سهند”

 

 به نظر من اگر کسی به آرمان ملی و ناسیونالیسم ملت “خودش” معتقد باشد و متعهد، باید آنقدر شهامت سیاسی داشته باشد که “دشمنان” و یا به تعبیر ناسیونالیستهای کُرد، “مخالفان کردها”( نە یاران) را همانگونه که هستند و بوده اند و حرف و مواضع واقعی شان را به چالش بگیرد. عمر ایلخانی زاده با حزب دمکرات و جلال طالبانی و نوشیروان مصطفی و حەمه حاجی محمود این تفاوت را دارد که او آگاهانه واقعیت و فاکتی را که خود همه وجوهش را بروشنی میداند، برای تحقیر “کمونیسم” و  صدور شناسنامه کُردی برای کومه له از “گهواره تا گور”، دستکاری میکند. عمر ایلخانی زاده مشخص، میداند که تشکیلاتی که به معنی واقعی کلمه، به “رمز بقاء” کومه له تبدیل شدند و حتی ادبیات آن قبل از اینکه  اعضایش به “کردستان” بیایند، منشا رهائی کومه له از یک بحران فلج کننده هویتی بود، همان وقت نیز “سهند” نام نداشت. قطعنامه کنگره دوم کومه له، که عمر ایلخانی زاده در آن دوره تلاش داشت که خود را مدافع خط “مارکسیسم انقلابی” در تقابل با خط پوپولیستی بداند، از رفقای “سازمان اتحاد مبارزان کمونیست” اسم برده است. این عین جمله ای از آن قطعنامه است که عُمر ایلخانی زاده به آن رای داد:

” در پایان لازم میدانیم کوششهای ارزنده ای را که رفقای اتحاد مبارزان کمونیست در راه مبارزه با پوپولیسم و اکونومیسم و تثبیت تئوریک بینش پرولتری در جنبش کمونیستی به عمل آورده و ما را نیز به طرد بینشهای انحرافی مساعدت کرده. خاطر نشان کنیم.”

( از بیانیه پایانی کنگره دوم کومەله، فروردین سال ۱۳۶۰، خط تاکید از من است.)

 عمر ایلخانی زاده تاریخ تشکیل و انحلال “محفل سهند” را هم میشناسد. خود او در مقطع پس از انحلال آن محفل و تشکیل اتحاد مبارزان کمونیست، در تشکیلات تهران کومه له فعالیت داشت و دست بر قضا از مسئولین رابطه تشکیلاتی کومه له با اتحاد مبارزان کمونیست.

 الان اوضاع عوض شده است، چه، آنوقتها که ناسیونالیسم “عار” بود و چه بسا موجب لغو عضویت، اکنون “شبه دولت” دارد که پول خرج میکند تا کردهای “پارچه”های دیگر از هر تعلق به اندیشه ای غیر از فکر “نیشتمانی” اعلام برائت کنند. و این پیش شرط دایر کردن دفتر و دستک در قلمرو “حکومت اقلیم” است. پول خرج میکنند و “پدر خوانده” خود خوانده برای کومەله را با بادی گارد مستقر و اسکان میدهند که تاریخ و پیشینه کومەله را در حاشیه سران عشایر و شیوخ و ملاهای کرد، بازخوانی و مهندسی و “بازسازی” کنند.  مجری برنامه تلویزیون راوداو که خود اگر نگوئیم دخیل. که دستکم شاهد و ناظر عینی اخیر ترین جنگ های خونین بین پارتی و ملائی از یک سو با اتحادیه میهنی و “جلالی”، از سوی دیگر بوده است و در جریان جزئیات تاریخ پیشین پاکسازیها و قتل عامها بر سر “هژمونی” بر “جنبش کرد”ها در کردستان عراق بوده است، عمر ایلخانی زاده را خفّت میدهد و در دهان او  میگذارد که بحاطر ایفای نقش در پس زدن توطئه های حزب دمکرات علیه کومه له کمونیست، در “پیشگاه ملت کرد” طلب استغفار کند و بر صحنه تلویزیون اشک ماتم بریزد. حزب بارزانی در آخرین نمونه آن تصفیه های خونین، پیشینه “۳۱ آب”، یعنی وارد کردن ارتش و بعث در ۳۱ اوت سال ۱۹۹۶ علیه جلال طالبانی و اتحادیه میهنی را در پرونده خود دارد. “مام جلال” و جبار فرمان در مقابل برای بیرون راندن پارتی ها از سلیمانیه، در پناه نیروهای سپاه پاسداران رژیم اسلامی صحنه های هولناک اعدام خیابانی خلق کردند. ۴ سال بعد، در تابستان سال ۲۰۰۰، جناب نوشیروان مصطفی، معاون وقت جلال طالبانی، به عنوان سپاس از نقش رژیم اسلامی و سپاه پاسداران و قرارگاه رمضان در آن تصفیه خونین و قتل عام خیابانی افراد حزب رقیب بارزانی، سر ۶ کادر و عضو حزب کمونیست کارگری عراق را به مقامات رژیم اسلامی تقدیم کرد و به سفارش آنها، مقر های آن حزب را در سلیمانیه برچید. اینها همه بخاطر مصلحت کرد و دو دولت هنوز پس از ۲۵ سال “نوپا”ی کردها در اربیل و سلیمانیه. آری اوضاع عوض شده است، دوره ای که در همان کنگره دوم، همان اتحاد مبارزان کمونیست، بعد از پایان کنگره و پس از دریافت مصوبات آن، قطعنامه ای از آن کنگره را نقد کردند که  کومەله در مورد مساله ملی، موضع “ترتسکیستی” گرفته بود، پس از فروپاشی دیوار برلین، پس از به قدرت رسیدن ناسیونالیسم کرد در اربیل و سلیمانیه زیر سایه سیاه و خونین دو جنگ ویرانگر که تمام شیرازه مدنی جامعه عراق را زیر و رو کرد، به تاریخ ماقبل این “جنگهای آزادی کردها”، پیوسته است.

فاکت “اشتباه” بودن تشکیل حزب کمونیست ایران و “منحل” شدن کومەله در آن حزب نیز “اشتباه” است، اما از نوع عمدی آن.

 عمر ایلخانی زاده هم مثل عبداله مهتدی سیر تاریخ تشکیل حزب کمونیست ایران و تصویب برنامه حزب کمونیست را میداند. دقیقا در جریان “طرح”های مختلف در راستای تشکیل حزب کمونیست ایران هست. میداند که طرحی بود که تاکید بر “اتحاد سازمان های مدافع برنامه” داشت، میداند که طرح دیگری بر ادغام کومه له و اتحاد مبارزان کمونیست ناظر بود و میداند که جلسات متعدد و بحثهای قطبی زیادی پیرامون طرحهاب مختلف انجام شد. سرانجام یک بحث و یک طرح “هژمونی” یافت. حزب کمونیست را “کادر” های کمونیست “میسازند”. این بحث آنوقت قاطع و روشن و مستدل “نادر”( منصور حکمت) بود که همه را مجاب کرد. حزب کمونیست ایران تشکیل شد و بلافاصله پس از تشکیل حزب، سازمان اتحاد مبارزان کمونیست، خود را “منحل” اعلام کرد و بخاطر مجبوبیت کومەله و “تسهیل” مبارزه با تبلیغات ضد کمونیستی حزب دمکرات و ناسیونالیسم کرد، آن سازمان مجاز شد که نام “کومەله” را پس از سازمان کردستان حزب کمونیست ایران، حفظ کند. تئوری “اتحاد کومەله” و “سهند” و “انحلال کومەله” در حزب کمونیست ایران از اساس بی پایه و جعل است. کومەله وقت به منظور ضمانت هویت ضدناسیونالیستی اش، نه تنها “منحل” نشد، بلکه حتی آن “حقوق ویژه” را برای پس زدن نفرت ضدکمونیستی ناسیونالیسم کرد، برای خود زیادی میدانست. این، برعکس رفقای اتحاد مبارزان کمونیست بودند که بر حفظ آن حقوق ویژه اصرار داشتند و رهبری کومه له در “کنگره موسس حزب کمونیست ایران” یکی پس از دیگری نوبت میگرفتند که بگویند آن حقوق ویژه “نشان عقب ماندگی” و نشان تسلیم به”فشار گرایش ناسیونالیسم کُرد در درون کومەله” برای امتیاز گیری است. عمر ایلخانی زاده حتما یادش هست که همان زمان چند نفری از “نظامی کاران” صفوف پیشمرگ کومەله گفته بودند که آنها پیشمرگ حزب دمکرات را از “فارس”های فاقد پیشینه پیشمرگایەتی، “انقلابی”تر میدانند. و میداند که آن افراد از کومەله “اخراج” شدند؟ یا بخاطر “ظلمی” که به آنها شد، بغض در گلویش جمع میشود؟!

 مرغ ناسیونالیسم و قوم پرستی کُرد، تخم پنج زرده میگذارد!

 عُمر ایلخانی زاده، البته نه تنها آن مقطع از تاریخ کومەله، بلکه فصلهائی از تاریخ ایران و کردستان را به گفته خودش با نگرش “کُردی” بازخوانی میکند. وقتی بحث از جنگ حزب دمکرات و کومەله است، اشک در چشمانش حلقه میزند، در پیشگاه ملت کرد “معذرت” میخواهد و تلفات جانی دو طرف را در لیست “شهدای کردستان” مصادره میکند. احمد مفتی زاده، مرتجع ضد کمونیستی که تکیه گاه رژیم اسلامی برای پس زدن چپ و آزادیخواهی و سوسیالیسم و برابری بود، و لات و لومپنهای طرفدار او، اولین مقر سپاه پاسداران را تشکیل دادند و محرک بنیانگذاری “پیشمرگان مسلمان کُرد”، با لقب “کاک احمد” نام می برد. ناسیونالیسم و هویت ملی و قومی، پرده ساتری بین دو اردوی متخاصم میکشد و مبارز و فرمانده و رزمنده کمونیست در مقایسه با “پیشمرگ” ضد زن، ضد کمونیست، عقب افتاده، فرمانده سربُریدن کمونیستهای کومه له و سازمان پیکار قرار میگیرند که هر دو در بارگاه ملکوتی شیوخ و خوانین و عشایر و زعمای ناسیونالیسم کرد در کفن شهید قوم و خلق “فدیه” یک ملت “مظلوم” و “پارچه پارچه” اند.

 عمر ایلخانی زاده از همقطاران خود جلو میزند، هنوز مرغ “کُرچ” ناسیونالیسم کُرد، حتی آنجا که جوامع را برایش با بمب و کشتار زیر و رو کرده اند، مثل عراق، نتوانسته است جوجه “دولت”ی از تخم درآورد، که این چنین میدان را برای انفجار نفرت ضدکمونیستی رها ساخته است. عُمر ایلخانی زاده که مثل دیگر رهروان قافله پشت بسته به “تجربه کُرد” در “کردستان عراق”، نوید پاکسازی هر اثری از کمونیسم را در تاریخ کومه له تکرار  میکند، یک “پارچه” دیگر را به آن حریم و کردستانهای “تقسیم شده”، که انگار به خاطر کُردها  “مُقّدر” است در قُرُق ارتجاع قوم پرستانه به اسارت گرفته شوند، اضافه میکند: “خراسان” هم کردستان است! و اضافه میکند که “شرط” نیست که کُرد، فقط یک “دولت” داشته باشد، هر پارچه ای میتواند “دولت کردی و مستقل” خود را داشته باشد. از کیسه خلیفه می بخشند! انگار مرغ ناسیونالیسم کُرد، تخم پنج زرده میگذارد!

 در ابتدای این مقاله نوشتم که رژیم اسلامی در کردستان ایران “بیگانه” است. در هر شرایطی که رژیم اسلامی به سرازیری برسد، مردم کردستان بر سرش خواهند ریخت و بساط اش را برخواهند چید.

 اما فعال شدن ویروس تعصب قومی که تاریخ یک سازمان چپ و پیشرو و سوسیالیست و شخصیتهای زنده و مُرده و جان باخته آن را به روایت آرمانهای ملی و کُردی تعریف و باز تعریف میکنند، میتواند همین مردم خشمگین را بسوی دیگری هدایت کند. از “پیشینه و خاطره”های شیرین آن انسانهای نازنین و سیمای رزمندگان افسانه ای شان در “گذشته”های دور که این مهندسان قومی توانسته اند فی الحال پرده ای از ابهام و اسرار  و پر تفسیر بر آنها بکشند، کاری ساخته نیست. تجربه فعال شدن هویت ناسیونالیستی و تعصب قومیگیری در جریان فروپاشی بلوک شوروی سابق، هنوز با تمام عواقب هولناکش در برابر چشمان ماست. در چنین اوضاع و احوالی که کمونیسم و جنبش کمونیستی هم ضربه خورده است و “نیرو” نیست، و راویان گوناگون متحزب و غیر متحزب “طیف کومەله”، صریح و یا شرمگین، هم به مناسک برائت از کمونیسم گام گذاشته اند؛ خطر صف بستن مردم پشت هویت قومی و ملی و اتنیکی و محلی گرائی، بسیار جدی تر است. وزن و جثه سیاسی مدافعان صریح هویت قومی در اوضاع فعلی چندان قابل توجه نیست، اما “نگرش” اینها و قدرت و ظرفیت “اجتماعی” آنها برای کمونیست زدائی از کومەله و تاریخ آن را مطلقا نباید دست کم گرفت. این خطر را نباید بهیچوجه دست کم گرفت، چه، همین تلاشهای تاکنونی ناسیونالیزه کردن تاریخ کومەله، حتی از جانب “هیچکس” های آن تاریخ و “پدر خوانده”های کنونی، با کمترین اعتراض انسانهای زنده آن تاریخ و “کاره”های مقاطع مهمی از آن نبردها، از جمله تقابل با؛ و در هم شکستن تعرضات نظامی حزب دمکرات کردستان، مواجه نشده است. این سکوت توام با همراهی قلبی بسیاری از “طیف کومەله” در نظاره گری ظاهرا خاموش مناسک کمونیسم زدائی از تاریخ کومەله و شخصیتهای حاضر و غایب آن، در هر شرایط مناسب، از حالت کنونی غیبت گوئیها و نق زدنهای “محفلی” و “پاسیو”، به “فعالان” پیاده نظام و یا نیروی ذخیره پشت جبهه نبرد “علنی” بر سر هویت سازی قومی و ملی تبدیل میشوند. دندان قروچه به کمونیستها و خشم از “خیانت کاران” به هویت قومی ملت “خود”، در هر فردای محتمل از “حرف” به عمل در می آید. زخم “زبان” و نیش و کنایه ها و متلک پرانی های کنونی، به “حرکت” دست و پا تغییر خواهد کرد.

۱۸ آوریل ۲۰۱۵

iraj.farzad@gmail.com