خشکسالی / کمال محمدی

خشکسالی
دریغا!
دریغا همه دیدند این خشکسالی را
همه دیدند تپه جسدهای بیشمار
دردو سرزمین بی نام نشان
دردوسرزمین اشغالی را
آن سرزمین پهناور چقدر
بزرگ است،
آنقدرکوچک است
که ازسوراخ یک روزنه
همه دیدند آنرا
همه دیدند جانوران درنده
به جان ماهی های ریزودرشت
افتاده بودند و
آنان را شکارمی کردند
همه دیدند خوک آسا
باچنگ ودندان بیشه هارا
درومی کردند و
هزاران نهال ریزودرشت را
ازریشه کندند وجای آنرا
به خاکسترمبدل کردند
همه دیدند ماهی ها
کاروان کاروان خسته وکوفته
ازهراس مرگ دنبال جانپناه و
حوزچه هائی می گشتند
تا خودرا ازخطرمرگ
نجات دهند
دریغا
تعداد بیشماری درمردابها گیر
کردند وخفه شدند
تعداد ماهی ریز
ازتابش گرما وتشنگی سوختند و
جان سپردند
آن جانوران درنده باچندین رنگ و
پوست پشم آلود
ماهی هارا شکارمی کردند
ماهی های قرمزرا می گرفتند
گوشت آنانرا می جویدند
ازگوشت آنان لذت می بردند
همه دیدند تعداد بیشماری را گرفتند
دورآنان راحصارکشیدند
ماهی های قرمزرا میان خود
تقسیم می کردند
همه دیدند ماهی های سیاه را
گردن می زدند
تعدادی را زنده بگورکردند
ــ
ویروس وبوگند آن جانوران درنده
هرپنج قاره جهان را
به مخاطره انداخت
تعدادی را به آن مریضی
که خود مبتلا هستند
مبتلا کردند
مردم جهان برای آن
جانداران بیدفاع که ازدست
جانوران وحشی درنده
به تنگ آمده بودند
گریه می کردند
شتابزده به فریاد
آنان رسیدند
دریا کم کم خشک شد
سروصدا خاموش
کوه وتپه های نمایان شده
درداخل دریا ازکاروان
فرارماهی ها پوشیده بود
گنجشکها که روی
درختان جنگل
روی درختان نخل
داخل سوراخ لبه بامها
آشیانه ساخته بودند
جنگل ونخلستانها راآتش
زدند
خانه ها ویران
آشیانه ها خرابه شدند
کاروان کاروان
ازترس مرگ به گرمسیر
پروازکردندو خودرا
درآشیانه های دسته جمعی
پناه دادند
ــ
دود خشم سراسرگیتی را
فراگرفت
ابرسیاه خشم آسمان را
پوشاند
غرش رعدوبرق دریا وزمین را
به لرزه درآورد
طوفان خشم مردم
دردفاع از
آن ماهی های رنجور
براه افتاد
جانوران درنده را ازآن
سرزمین که زیرسایه سیاه دود
باروت غرق شده بود
شکارکردند
جسد کثیف وبوگند آنان
که دربیابانها، زیر
آوارخرابه ها افتاده بودند
وخوراک کرکسها
شدند
ــ
دریا باردیگر با
باران اشک مادران داغدار
با باران اشک پدران افتاده
با باران اشک کودکان پدرازدست
رفته
که درآینه کنج خانه
تابوت فرزند وپدران وبرادرانشان را
درمیادین نبرد می دیدند
باردیگر
پرشد
صدای غرش موج دریای
مریض ونیمه جان
به گوش جهان
رسید
دریا کم کم ساکت وآرام
شد
سیل کاروان ماهی ها به دریا
سرازیرشدند
گنجشکها به طرف آشیانه ویران
شده خود برگشتند آشیانه خرابه
خودرا پیداکردند
شکست جانوران درنده را
که درداخل طوفان خشم مردم
خفه شده بودند
جشن گرفتند.
کمال محمدی ١۵/۴/٢۰١۵