پیروزى دیپلماتیک یا کاپیتولاسیون اسلامى!

انتشار چارچوب مقدماتى تفاهم هسته اى بین ایران و گروه  ۱ + ۵  واکنش هاى متفاوتى را بدنبال داشته است. همان طور که حدس زده مى شد اپوزیسیون بورژوایى خارج کشور عریان تر و ضدونقیض گو تر از همیشه وارد میدان شد. همان متخصصین و مفسرینى که تا کنون رژیم ایران را براى “سرسختى” در مقابل “خواست هاى جامعه بین المللى” سرزنش مى کردند، اکنون که نرمش نشان داده است، نوشیدن جام زهر را به سخره گرفته اند. همان هایى که مى گفتند رژیم براى حفظ خود  و جلوگیرى از حمله نظامى عامدانه بحران هسته اى را براه انداخته است اکنون که به بحران خاتمه داده مى گویند “حقوق ایران” را فروخت. به میزانى که این توافقات در کاهش بودجه هاى نهاد هاى امپریالیستى براى این “اپوزیسیون” تاثیرداشته باشد، در انتظار اغتشاش نظرى بیشترى هم باید بود.  مفسرین پراگماتیک تر بورژوا زى، چه بین المللى و چه ایرانى، عمدتا این توافق را نشانه گشایش فصل جدیدى از مناسبات بین المللى تلقى مى کنند که با تنش زدایى در خاورمیانه و تسهیل ورود سرمایه به این بازار بزرگ، بخصوص ایران، منجر به دوره اى از شکوفایى اقتصادى خواهد شد که خود به نوبه لیبرالیزاسیون حکومت در ایران را به دنبال خواهد داشت. 

و این شاید تنها بحث جدى قابل تعمقى باشد که تا کنون ارائه شده است. بویژه از آن جا که چنین منطقى در طیف چپ نیز نفوذ کرده است. شاید نگاهى به همین استدلال زاویه مناسبى براى روشن کردن ماهیت این توافقات نیز باشد. در واقع در طول مذاکرات ۱۸ ماهه اى که منجر به انتشار بیانیه شد، یکى از ابزارهایى که براى جلب مخالفین این مذاکرات به کار گرفته  شده دقیقا همین استدلال بوده است. در ایران و آمریکا از درز دائمى خبر قراردادهاى اقتصادى بزرگى که قرار است پس از توافقات هسته اى منعقد شوند همانند قطره چکانى براى تزریق علاقه به مذاکرات استفاده شده است. بنابراین قوت این “استدلال” بیشتر در جنبه تبلیغى آن است تا واقعى بودن منطق. اما، آیا حقیقتى نیز در آن هست، هر چند غیر منطقى؟ خود استدلال پیچیده نیست: لغو تحریم ها و هجوم سرمایه خارجى به ایران، همراه و در ترکیب با  امکانات ویژه سرمایه دارى ایران (در مقایسه با سایر کشورهاى منطقه) – بازار داخلى بالنسبه بزرگ و امکان دست رسى به بازارهاى بزرگترى در کل منطقه، منابع گسترده مواد خام، نیروى کار ارزان و بالنسبه تحصیل کرده و ماهر، زیر بناى بالنسبه مناسب تر براى رشد صنعتى، و وجود کادرهاى گسترده ادارى و فنى – بدون تردید رشد چشم گیرى از توسعه اقتصادى و انباشت سرمایه را به دنبال خواهد داشت. اما این روابط منطقى در واقعیت مشخص  همواره  با “منطق” هاى دیگرى نیز مواجه اند. تا جایى که گاهى بى منطقى تنها برآیند ممکن مى شود!

نخست به خود توافقات نگاه کنیم. آیا اساسا توافقى صورت گرفته است یا خیر؟ برخى تایید یا عدم تایید خامنه اى را هنوز هم مساله مورد بحث مى دانند.  اما رهبر نقدا تایید خود را اعلام کرده بود. اگر نام گذارى امسال از جانب خامنه اى به سال “همدلى دولت و ملت” کافى نبود، انتشار عکس خندان ایشان با روحانى  قبل از اعلام تفاهم نامه این تایید را تکمیل کرد. فراموش نشود، روحانى “انتخاب” شد که اوامر حضرت را به اجرا در آورد. همراهى باند ها و نهاد هاى تحت فرماندهى خامنه اى با تیم مذاکرات در ۱۸ ماه گذشته خود گویاى این تایید است. از همان آغاز مذاکرات مقامات ایرانى بار ها و بارها تکرار کرده اند که حرف نهایى با “رهبر” خواهد بود. خود رهبر هم از همان اول بارها با ایما و اشاره فهمانده اندکه یک طرف مذاکرات شخص ایشان هستند. در واقع خامنه اى هرگز به این اندازه در مسائل هسته اى ایران مداخله مستقیم و علنى نکرده بود. پس بیانیه اى که منتشر شد تایید رهبر(و در نتیجه سپاه) را نیز پشت سر داشته است. اتکاى مفسرین به تحلیل هاى سطحى و رایج در باره دعواى “جناح” هاى درون رژیم همان طور که ۱۸ ماه پیش بى فایده بود امروز نیز چیزى را روشن نخواهد کرد. مسلما بخش عمده هیات حاکمه ایران خواهان مذاکره و رسیدن به توافقات است و حاضر است تا جایى که لازم باشد به عقب نشینى رضایت دهد. خامنه اى در کمین ننشسته است که زیر پاى مذاکرات را خالى کند. اظهار مکرر “بى اعتمادى” هاى ایشان به آمریکا فقط براى آن است که اگر آمریکا حتى در حرف هم امتیازى نداد بتواند بگوید من از اول هم اعتمادى نداشتم. پس عدم اعتماد ایشان در واقع به آمریکا نیست بلکه به این که چیزى گیر ایشان بیاید! چرا که از آغاز مذاکرات نیز به هیچ وجه مسلم نبود که آمریکا بخواهد یا بتواند امتیازى بدهد. این در واقع ایران بود که هم زمان با ژست هاى قهرمان پنبه اى اش احمدى نژاد، کاسه به دست پشت در سلطان قابوس براى میانجى گرى با آمریکا دق الباب مى کرد. بنابراین مسلم بدانید، هر آن چه تیم مذاکرات امضا کند کل رژیم نیز تصویب خواهد کرد.

در مقام مقایسه، آن چه بیشتر از اختلافات درون هیات حاکمه ایران ارزش این توافق را زیر سئوال مى برد مخالفت هاى درون خود طبقه حاکمه آمریکا است. مثلا، روشن است که در حال حاضر اکثریت سناى آمریکا با همین تفاهم نامه نیز مخالف است. پس اگر توافقى نیز عاقبت امضا شود کوچکترین تضمینى نیست که ما به ازاى اجرایى آن چیزى باشد که منطق طلب مى کند. در دعواى دو جناح “ماورا راست” و “راست افراطى” که امروزه در واقع کل قوه مقننه آمریکا را تشکیل مى دهند، هنوز اکثریت با کسانى است که مساله اصلى شان استفاده نظامى یا صلح آمیز نیست بلکه مى گویند اساسا ایران نباید به تکنولوژى اتمى دست رسى داشته باشد. همین افراد قرار است اواخر همین ماه در سناى آمریکا راى دهند که حتى پس از امضاى قرارداد نهایى هنوز سنا باید دست کم ۶۰ روز آن را بررسى کند و بدون راى مثبت سنا هیچ توافقى رسمیت نخواهد داشت و هیچ تحریمى لغو نخواهد شد. این که آیا جناح سوپر ارتجاعى سنا پیروز خواهد شد یا خیر هنوز روشن نیست. اما این که آن ها اجازه نخواهند داد آب راحتى از گلوى رهبر پایین رود کاملا روشن است.  مضافا به این که این طیف در خود منطقه نیز از ابزار اجرایى این مزاحمت به نحو احسن برخوردار است: اسرائیل، عربستان سعودى، پاکستان، جمهورى آذربایجان، ترکیه و داعش.

به گفته هر دو طرف  در واقع هنوز توافقى صورت نگرفته است و دقیقا به همین دلیل که به توافق نرسیده اند “چارچوب” آن را زودتر از موعد صادر کرده اند! دو گره اصلى و همیشگى مذاکرات، یعنى مساله لغو تحریم هاى مالى و نفتى علیه ایران و مساله بازرسى بین المللى از “تحقیقات” هسته اى در تاسیسات نظامى ایران بلاتکلیف مانده است. ایران با اصل بازرسى تاسیسات نظامى توافق کرده است، اما روشن نیست پروتوکل مورد توافق از چه قرار است چرا که هنوز آژانس از عدم همکارى ایران گزارش مى دهد. از بحث هاى پرس تى وى این طور به نظر مى رسد که ایران مساله ترور دانشمندان اتمى خود را با این مساله گره زده است. ظاهرا اسامى  کسانى که ترور شدند از طریق بازرسى هاى قبلى فاش شده بود. بنابراین، دو مساله عمده باقى مانده همان دو مساله عمده اولیه است، یعنى دلیل اصلى شروع مذاکرات! نه تیم مذاکراتى آمریکا مى تواند خواست ایران براى لغو فورى تحریم ها را بپذیرد (چرا که در حوزه اختیارش نیست)  و نه تیم ایرانى مى توانست طلب نکند (چرا که “خط قرمز” اعلام شده رهبر است). دستگاه اوباما اما ناچار بود قبل از راى گیرى آوریل سنا محتواى توافقات را اعلام کند تا بتواند در نتایج راى اثرى داشته باشد. بنابراین هر چند هنوز جا براى شکست تفاهمات هست همه شواهد نشان مى دهند که مذاکرات در واقع به پایان رسیده و عملا چیزى غیر از همان که منتشر شده در توافق نهایى نخواهد بود. قصد طرفین از ناتمام اعلام کردن مذاکرات آماده سازى جو سیاسى در هر دو کشور است. یعنى علنى کردن بحث در باره لغو تدریجى تحریم ها در ایران و بحث در باره سیستم کنترل و نظارت بین المللى بر ایران در آمریکا. پس فعلا فرض را باید بر این قرار دهیم که توافقى هست و همین است که بیان شده و طرفین نیز در قبولاندن آن به مخالفین خود موفق خواهند شد. نتایج چه خواهد بود؟

نخست این که بسیارى از مفسرین بیش از اندازه به این مذاکرات و نتایج آن بصورتى فرمال و صورى نگاه مى کنند. توگویى بنا به تعریف، توافق در مذاکرات مساوى است با تنش زدائى و فصل جدید در روابط. ورود به این مذاکرات و انتشار توافق نامه حاصله اما فقط اعلام رسمى آتش بسى است موقتى بین ایران و آمریکا که دست کم از یک سال قبل از اشغال نظامى افغانستان تا به امروز بطورغیر رسمى وجود داشته است. پایه هاى این توافق هنگامى ریخته شد که امپریالیزم آمریکا توانست همکارى همه جانبه هم “فقیه عالیقدر” تهران و هم “مرد آهنین” مسکو را براى اشغال نظامى افغانستان نه تنها رسما طلب کند، بلکه بزور بگیرد. در لابلاى وخیم ترین حملات دیپلماتیک آمریکا به ایران در ۱۵ سال اخیر، همواره از قول “مقامات آمریکایى در افغانستان” به اهمیت کمک هاى ایران نیز اشاره شده است. در دو مورد اخیر حتى سخنگویان خود کاخ سفید هم از این همکارى تشکر کرده اند: “کمک” ایران در “بازگشت منظم نظامیان” آمریکایى و “نقش سازنده” ایران در بحران انتخاباتى اخیر. چند سال بعد عین همین فراشد در عراق تکرار شد. این بار از یک سال پیش از اشغال نظامى عراق جلسات مرتب و مشترک هماهنگى بین مقامات سپاه و نظامیان آمریکایى (و کرد) برگزار مى شد. به اعتقاد بسیارى از متخصصین و مفسرین در واقع بدون همکارى ایران، آمریکا نمى توانست حتى یک ماه در خاک عراق بماند. ظهور ناگهانى داعش در صحنه سیاسى منطقه مجددا ابعاد این همکارى ها را برجسته ساخته است. و تاکید شود همکارى هایى نه فقط از نوع نظامى و لجیستیک بلکه عمدتا سیاسى. در تمام این دوره، تعزیه خوانى هاى طرفین همواره بیشتر مصرفى نمایشى و داخلى (و منطقه اى) داشته است تا به قصد بسیج اذهان عمومى براى جنگ نهایى.

“پاداش” امپریالیزم آمریکا به رژیم ایران پس از ۱۵ سال همکارى چیزى بیش از اعلام علنى این همکارى از کاخ سفید نیست. تنها جنبه “تاریخى” این توافق در واقع فقط همین است. پس “فصل جدید” در روابط چندان هم جدید نیست. ناگفته نماند تازه این پاداش هم از نوع پاداش هاى رویایى هالیوودى است که هر آن مى تواند فقط با یک چشمک پس گرفته شود. گویاست که نقدا دو روایت متفاوت ایرانى و آمریکایى از این پاداش ارائه شده است. نکته کلیدى همان جمله اول است. در روایت اوباما تاکید بر این بود که “هیچ چیز مورد توافق قرار نمی گیرد تا اینکه همه چیز مورد توافق قرار گیرد” . این جمله اما از روایت ایران سانسور شده است.

سیاست خارجى آمریکا در خاورمیانه در دورانى انتقالى بسر مى برد. از طرفى آمریکا دیگر همانند سابق به نفت و گاز خاورمیانه وابسته نیست و از طرف دیگر مساله سیستم دفاع موشکى علیه روسیه در شرق اروپا و کنترل قدرت نظامى چین در اقیانوس آرام به مهمترین مسائل روز آمریکا تبدیل شده اند. در چنین شرایطى اتکا آمریکا در خاورمیانه بیشتر و بیشتر به قدرت هاى نظامى منطقه اى معطوف خواهد شد. با سه محور اصلى همیشگى: نیروى ضربت، اسرائیل، پایگاه رسمى ناتو، ترکیه و ارتش پراکسى، عربستان (ارتش رزرو آمریکا در منطقه با خرج عربستان سعودى). آن چه در این تصویر کلى تغییر کرده است رسمیت بخشیدن به نقشى فرعى (دست کم رتبه چهارم) براى ایران است. نقدا ارزش این نقش در افقانستان و عراق اثبات شده است. پس نه تنها فصل جدیدى در کار نیست بلکه رتبه ایران در صف رژیم هاى دست نشانده نیز بالاتر نخواهد رفت. بدین ترتیب ایران هنوز در رقابت هاى منطقه اى با این سه “محور خباثت” آمریکا مواجه است. تایید حمله نظامى عربستان به یمن درست قبل از انتشار توافقات با ایران در واقع اعلام مجدد این رتبه بندى آمریکایى بود.  پلیس خلیج هنوز خود آمریکا است (ببخشید ارتش عربستان)!

اما در مورد محتواى توافق نامه چه مى توان گفت؟ البته امثال دولت مردان عربستان و اسرائیل یا سناتور مک کین هاى داعش پرور بدون شک خواهند گفت این توافقات به نفع ایران است. اما  بند بند قرارداد، سیاه روى سفید، براى همه دنیا کاملا روشن است و کوچکترین جائى نیز براى چک و چانه بعدى باقى نگذاشته است: بطور خلاصه، عقب نشینى کامل رژیم ایران از همه ادعاهاى قبلى. در واقع توافق نامه نشان مى دهد که در این ۱۸ ماهه مذاکرات پیرامون مسائلى غیر از آن چه منتشر شده بوده است. چرا که کم و بیش همه نکاتى که در دوره اول ریاست جمهورى اوباما بطور غیر رسمى به عنوان خط قرمز آمریکا اعلام شده بود، پذیرفته شده اند (فقط به جاى ۳۵۰۰ سانتریفیوژکه گفته مى شد آمریکا رضایت خواهد داد، تعداد به کمى بیش از ۵ هزار افزایش یافته است). یعنى، “رهبر” به جاى ۱۹۰ هزار سانتریفیوژ فعلا براى ده سال به ۵ هزار رضایت داده است! فردو عملا بسته خواهد شد (ماکت آن باقى است: براى کارهاى “تحقیقاتى”!) و اراک نیز عملا باید از نو ساخته شود. “جامعه بین المللى”، یعنى آمریکا، آن چنان دستگاه کنترل و نظارتى بر ایران تحمیل خواهد کرد که هر آن بتواند بر اساس بى پایه ترین گزارش یکى از همین “آژانس هاى بین المللىِ” رسوا تر از خود آمریکا کل همین پاداش مسخره را نیز پس بگیرد.  و فراموش نشود که “خط قرمز” رژیم، یعنى لغو فورى تحریم هاى مالى و نفتى رسما در توافق نامه به کنارى گذاشته شده است. اولا، فعلا تا سه ماه چیزى لغو نخواهد شد وپس از آن نیز نه تنها  تدریجى بلکه مشروط خواهد بود – مشروط به “رفتار” بعدى رژیم. بنابراین شاید تنها حسن این قرارداد همین است که خامنه اى منبعد باید مواظب رفتار خود باشد! از اول هم روشن بود لغو تحریم هاى آمریکایى طبعا آن طور پیش خواهد رفت که آمریکا تصمیم بگیرد. اوباما پس از انتشار توافقات نیز چندین بارعین همین مضمون را تکرار کرده و به سناى آمریکا صحت آن را اطمینان داده است. پس ابعاد عقب نشینى رژیم نشان مى دهد که این خط قرمز نیز مثل همه ادعاهاى قبلى رژیم خاکسترى کم رنگ از آب در خواهد آمد. فقط باید گریه کنان رهبر را راضى کرد که از این قرمزتر نخواهد شد.

نکته دیگرى که متاسفانه کمتر کسى به آن دقت کرده است اسناد الحاقى و محرمانه اى است که طرفین در کنار توافق نامه امضا کرده اند. این اسناد که گفته مى شود به “جزییات فنى”  مرتبط اند از مردم ایران پنهان شده اند. چرا این “جزییات” باید محرمانه باشند نیز روشن نیست. شاید ایران به چنان رژیم نظارتى سختى رضایت داده است که از علنى شدن شان شرم دارد. تا جائى که من اطلاع دارم هیچ یک از جراید داخل کشور حتى به وجود این توافقات محرمانه اشاره نکرده اند. این اسناد در اختیار سناى آمریکا و دولت اسرائیل (و احتمالا ترکیه و عربستان) قرار داده شده اند، اما مردم ایران از آن بى خبرند. تفاوت ناچیز بین توافق نامه منتشرشده و پیشنهاد هاى ۵ سال پیش آمریکا نشان مى دهد وقت عمده مذاکرات بوضوح صرف همین توافقات محرمانه شده است. حضرات پس از ۱۸ ماه مذاکره همان توافق نامه اى را منتشر کرده اند که بدون توافق بر سر آن مذاکراتى آغاز نمى شد! دولت “تدبیر” چه تدبیر اسلامى نابى براى کاپیتولاسیون رژیم دیده است، کاپیتولاسیون محرمانه، کاپیتولاسیون همراه با تقیه!

اما چرا رژیم ایران این تسلیم واضح را “پیروزى دیپلماتیک” مى داند؟ در این پاداش تو خالى چه چیزى نهفته است که دیگران نمى بینند؟  مهمترین دست آوردى که خود رژیم ادعا مى کند این است که “حق” ایران براى غنى سازى برسمیت شناخته شده است. همان طور که گفته شد هنوز قطعى نیست که سناى آمریکا چنین حقى را برسمیت بشناسد. فعلا اکثریت باکسانى است که حتى حق دست رسى به تکنولوژى آن را برسمیت نمى شناسند. تنها رخداد جدیدى که علائم آن در طول مذاکرات روشن تر و روشن تر شد این بود که حفظ وحدت دروغین “گروه” ۱ + ۵ دیگر با پافشارى آمریکا بر چنین موضعى افراطى و غیر قانونى سر سازگارى ندارد. این هم نتیجه مذاکرات نبود بلکه از مسببین آغاز آن بود. نفس آغاز مذاکرات نقدا پذیرش این واقعیت را در بر داشت که نمى توان کل صنایع هسته اى ایران را تعطیل کرد. و در طول مذاکرات نیز روشن بود که در واقع مابقى دنیا به آمریکا گفته است ما دیگر نمى توانیم در سطح قوانین بین المللى از چنین موضعى دفاع کنیم. نقش آلمان و بویژه انگلیس در تشویق و ترغیب آمریکا به این مذاکرات کلیدى بوده است. اما همه مى دانیم آمریکا عاقبت تصمیمات سناى خود را بالاتر از همه قوانین بین المللى تلقى مى کند، بنابراین فردا مى تواند زیر قول همین ۵ هزار سانترفیوژى که فعلا قبول کرده است نیز بزند – مابقى  ۱ + ۵ و یا سازمان ملل هرچه مى خواهند بگویند!

بنابراین آرى از این لحاظ که رژیم ایران فعلا در حرف توانسته است شکافى بین این دو دیدگاه ایجاد کند و مشروعیت صنایع هسته اى خود را بکرسى بشاند، مى توان اعلام توافقات را امتیازى براى ایران محسوب کرد. اما آیا مساله اصلى این بود؟ رژیم ایران هنوز کل حقیقت را نگفته است و شاید هرگز نخواهد گفت. قطعنامه شوراى امنیت علیه ایران که سر آغاز تحریم ها شد، “حق” ایران را زیر سئوال نبرده بود، بلکه “استفاده پنهان” از این حق را. بنابراین، تمام این “مذاکرات پیچیده” چندین ساله عاقبت همان چیزى را روشن کرده است که از همان ابتدا هم  دعوا بر سر آن نبود. و تکرار کنیم، تازه پس از این همه هاى و هوى، تیم مذاکراتى خود رژیم حق داشتن صنایع هسته اى را به حق داشتن ماکت صنایع هسته اى تبدیل کرده است!

بعلاوه، نکته اى که باز هم بسیارى از مفسرین این توافق نامه نادیده مى گیرند، این است که حتى با امضاى قراردادنهایى، پرونده “استفاده هاى پنهانى” بسته نخواهد شد. هنوز گزارش نهایى آژانس اتمى بین المللى در این مورد منتشر نشده است. بنابراین تا زمانى که این مساله حل نشود، شوراى امنیت سازمان ملل، منجمله نماینده آمریکا، نخواهد توانست قطعنامه مذکور یا تحریمات را لغو کند. بنابراین راه سازمان ملل نیز هنوز باید از سناى آمریکا عبور کند.

گزارشات بسیارى که تا کنون منتشر شده – حتى قبل از مذاکرات – اثبات مى کنند آمریکا سال ها قبل از آن که مساله تسلیحات اتمى رژیم وارد اخبار جهانى شود نه تنها از نقشه هاى رژیم با خبر بوده که خود براى گمراه کردن متخصصین ایرانى در دهه ۹۰ نقشه ناقصى را براى ساختن بمب به ایران فرستاده است (داستان معروف آن جاسوس دوجانبه روسى!). هرچند طرفین چنین ماجرایى را تایید نخواهند کرد، اما در این که آمریکا ازچنین احتمالى خبر داشته تردیدى نیست. گفته مى شود در بین کسانى که با مسائل هسته اى ایران آشنا هستند یکى از جوک هاى معروف این است که همین نقشه که براى گمراه کردن باید بخش هاى درستى نیز واجد مى بود به ایران کمک کرد که از جاهاى درست نقشه چیزهاى جدیدترى یاد بگیرد! بنابراین هنوز جواب این سئوال  که آیا ایران در دوره اى نقشه ساختن بمب را در سر داشته یا خیر رسما داده نشده و این مساله هر آن مى تواند دوباره باز شود. فعلا آمریکا براى اخذ امضاى ایران بر “توافق نهایى” آن را به تعویق انداخته است. پس در واقع این جا نیز نه تنها هیچ امتیازى گرفته نشده است، بلکه با سیستم کنترل و نظارت جدید بر صنایع هسته اى ایران خطر کشف شواهد نقشه هاى پنهانى قبلى، چه واقعى چه ساختگى، و در نتیجه خطر حمله نظامى افزایش یافته است.

اما در واقع همه مسائل بالا فرعى هستند. واقعیت این است که مهمترین دست آورد رژیم غاصب در تهران برسمیت شناخته شدن در کاخ سفید است. مهمترین دغدغه رژیم از همان روز اول تا کنون همین بوده است که توسط آمریکا برسمیت شناخته شود. در دنیاى دیپلماتیک سرمایه دارى جهانى این البته پاداش بزرگى محسوب مى شود. دلایل درگیرى مستقیم خامنه اى در مذاکرات و ردو بدل کردن نامه هاى فدایت شوم با اوباما نیز در همین جاست. اما دقیقا همین جاست که بزرگترین مصیبت براى همه مردم منطقه نهفته است. با انتشار این توافق نامه، امپریالیزم آمریکا نه تنها به رژیمى که خود در ایران غیر قانونى است مشروعیت بخشیده، بلکه اعلام کرده است منبعد در جنگ افروزى هاى بعدى در منطقه توقع همکارى رژیم ایران را نیز خواهد داشت.

یک بار دیگر این حقیقت قدیمى جامعه ما که از کودتاى ۲۸ مرداد تا به امروز هر سال هزاران بار مشاهده کرده ایم برجسته مى شود: تا زمانى که دست امپریالیزم آمریکا از منطقه کوتاه نشود از دست شاه و شیخ نیز خلاص نخواهیم شد. “رهبر عالیقدر” شاید از این که در سلسله مراتب رژیم هاى دست نشانده جایى نیز براى او در کاخ سفید و زیر عباى آل سعود فراهم شده است، سرافراز شود  اما چیزى جز جنگ و آشوب و بدبختى نصیب کارگران و زحمتکشان این منطقه نخواهد شد. “تنش زدایى” آمریکا با این و آن به معناى تنش زدایى بین این و آن نیست. منبعد نه تنها اسرائیل که عربستان و احتمالا ترکیه نیز ایران را به حمله نظامى تهدید خواهند کرد. در ریاض این گونه تهدیدات علنا آغازشده است. همین دو روز پیش در العربیه یکى از مقامات ارشد دولت عربستان با سخنانى آتشین تهدید مى کرد که “اگر ایران در یمن مداخله کند به تهران حمله خواهیم کرد”! سیاست پاک سازى قومى استعمار گران اسرائیلى علیه فلسطینى ها و پشتیبانى مالى و نظامى آمریکا از این جنایات نیز حتما شدت خواهد گرفت. و مداخلات داعش پروران ادامه خواهد داشت و احتمالا به لبنان نیز کشیده خواهد شد. بنابراین تفاهم غرب با ایران حتى اگر واقعى باشد، الزاما به  کاهش خطر جنگ در منطقه  نخواهد انجامید.

بدین ترتیب رویاى لیبرالى استقرار صلح و صفا در خاورمیانه و شکوفایى اقتصادى در ایران فعلا فقط همان رویا ست. در هر حال علیرغم تحریم ها اقتصاد ایران نه تنها سقوط نکرده که به گفته کارشناسان بانک جهانى هنوز وارد دوره رکود هم نشده است، بنابراین با لغو حتى تدریجى تحریم ها رشد آن افزایش خواهد یافت. اما چه گونه رشدى و با چه سرعتى؟ یکى از گزارش هاى بانک جهانى چندین سال پیش میزان نیازهاى مالى پروژه هاى تصویب شده  و در دست اجرا در ایران را حدود ۷۰۰ بیلیون دلار برآورد کرده بود. فرض کنیم حتى بلافاصله تمام این کمبود توسط سرمایه خارجى برطرف شود. ۹۰٪ این پروژه ها به  توسعه صنایع گاز و نفت و فلزات اساسى، پروژه هاى زیربنایى و ارتباطاتى کشورى، صنایع پتروشیمى و صنایع ماشین سازى مرتبط مى شود. یعنى نه صنایعى که در رشد میزان اشتغال تاثیر چشم گیرى داشته باشند و نه در حوزه هایى که سرمایه بتواند ًآزادانهً” در آن نفوذ کند. پس نه همه اما اکثریت قریب به اتفاق بزرگ ترین پروژه هایى که از تسهیلات مالى جدید بهره خواهند برد به همان افراد، باند ها و نهادهایى تعلق دارند که مسبب وضعیت فعلى هستند. به عبارت ساده تر به جاى گشایش سیاسى باید منتظر این طنز تلخ تاریخ بود که دوستان احمدى نژاد از این توافقات بیشتر لذت ببرند تا دوستان روحانى!

نه جمهورى بازار اجناس بنجل وارداتى و انبارهاى احتکار آقا زاده ها به پایان خواهد رسید و نه آن ولایت فقیهى که نصف تولید اجتماعى را به خیرات گرفته است. مى توان شرط بندى کرد میزان سرمایه اى که حضرات با استفاده از همین تسهیلات جدید به خارج منتقل خواهند کرد چندین برابر مقدارى باشد که وارد خواهد شد.  بنابراین براى میلیون ها افرادى که در ایران به زیر خط فقر رانده شده اند، آن چه در انتظار است افزایش فقر است اما همراه با توجیهات آخرین مدل نو لیبرالى آمریکایى یعنى استثمار لجام گسیخته و سرکوب دولتى همراه با اتحادیه هاى “آزادً” – آزاد از  کارگران و زحمت کشان و در جیب کارفرمایان !  باز شدن مجدد دفاتر “سازمان بین المللى کار” در ایران نوید این دوره جدید است!

فروردین ۱۳۹۴

 

 

سایت: http://revolutionary-socialism.com/

ایمیل: info@revolutionary-socialism.com