توافق هسته ای، مانورهای خامنه ای، و افق جنبش کارگری

دیروز خامنه ای پس از نزدیک به یک هفته سکوت دربارۀ توافقات هفتۀ گذشتۀ رژیم ایران و گروه ۵+۱ در لوزان، اعلام موضع کرد. او درست به همین دلیل سخنان خود را با این مقدمه شروع کرد که «برخی سؤال می کنند چرا رهبری دربارۀ مذاکرات اخیر هسته ای موضع گیری نکرده است؟» و سپس پاسخ می دهد «جایی برای موضع گیری وجود ندارد؛ زیرا مسئولان کشور و مسئولان هسته ای می گویند هنوز کاری انجام نگرفته و هیچ موضوع الزام آوری میان دو طرف به وجود نیامده است». خامنه ای بنا به روال گذشته با عبارات چندپهلویی که بتواند منافع هر یک از گروه بندی های مختلف درون نظام و طرف مذاکره را تأمین کند، اشاره کرد که از یک سو از توافقی که «عزت ملت ایران را تأمین کند»، «صد درصد» حمایت می کند، و سپس اضافه کرد که «آن چه تاکنون اتفاق افتاده نه اصل توافق، نه مذاکرۀ منتهی به توافق و نه محتوای توافق را تضمین نمی کند» و این که طرف مقابل آن ها، «بدعهد و متقلب» است.

مذاکرات لوزان (سوئیس) به سرپرستی محمدجواد ظریف، در واقع بیان صریح ورشکستگی جاه طلبی هسته ای رژیم و بیش از یک دهه مذاکرات فرسایشی به بهای نابودی زندگی طبقۀ کارگر و اقشار وسیع دیگر جامعه بود، و اشارۀ کنایی شریعمتداری به «اسب زین شده را دادیم و افسار پاره گرفتیم» اعتراف به همین امر. مقامات جمهوری اسلامی از توضیح این موضوع عاجزند که اگر کل آن چه از مذاکرات هسته ای می خواسته اند همان است که در لوزان صورت گرفته، پس چرا دقیقاً این چنین تاکنون وقت کشی کرده اند. رژیم ایران امتیازات گسترده ای را به ایالات متحده و شرکای آن در اتحادیۀ اروپا بر سر مسألۀ هسته ای اعطا کرده. همان طور که از متن توافق برمی آید، تأسیسات اتمی ایران می تواند مورد بازرسی های سرزدۀ آژانس بین المللی انرژی اتمی قرار بگیرد و رژیم ایران نیز به بازرسان مجوز نامحدود ورود به هر سایت یا تسهیلاتی را که «مشکوک» بدانند، داده است.

ظرفیت غنی سازی و ذخایر اورانیوم غنی شده طی ۱۵ سال آتی به شدت کاسته خواهد شد، تسهیلات غنی سازی هسته ای فردو به مرکز پژوهشی تبدیل خواهد شد و رآکتور تحقیقات آب سنگین اراک به نحوی بازسازی و طراحی می شود که از تولید پلوتونیوم قادر به کاربرد برای ساخت سلاح های هسته ای، جلوگیری شود.

با این حال چارچوب زمانی و شرایطی که مطابق با آن تحریم های اقتصادی ایالات متحده و اتحادیۀ اروپا یا شورای امنیت سازمان ملل علیه رژیم ایران به حالت تعلیق درخواهد آمد، روشن نیست. در واقع نکتۀ جالب هم دقیقاً همین بود. ضمن آن که تمام بایدها و نبایدهای رژیم ایران طی ۱۰ یا ۱۵ سال آتی به دقت و با جزئیات بیان شده است، اما در عین حال دست ایالات متحده و متحدین آن در ارتباط با زمان توقف تحریم ها باز گذاشته شده. چنان چه رژیم ایران میلیمتری از این توافقات عدول کند، تحریم ها مجدداً بازخواهند گشت. به هر رو توافق نهایی، یا به قول روحانی «گام سوم»، به ۳۰ ژوئن (۱۰ تیرماه) موکول شده است.

با این حال طی هفتۀ گذشته، بخش های قابل توجهی از بورژوازی روحانیت ایران به تمجید از شخص ظریف و حمایت از توافق به عنوان نقطۀ عطف مهمی برای پایان دادن به تحریم های کنونی امریکا و اتحادیۀ اروپا مشغول بوده است. روحانی هفتۀ گذشته در برنامۀ زنده ای که از شبکۀ خبر (جمعه ۱۴ فروردین ماه) پخش شد، اشاره کرد که مذاکرات هسته ای «پلۀ اول برای تعامل سازنده با جهان» است.

شماری از مقامات ارشد حکومتی، از جمله رؤسای مجلس و قوۀ قضاییه، رئیس ستاد فرماندهی کل قواو غیره، در دفاع از توافقات اعلام موضع کرده اند.

مثلاً روز سه شنبه محمد علی جعفری، فرماندۀ کل سپاه، گفت «ملت ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از تلاش‌های صادقانه و مجاهدت‌های سیاسی این عزیزان و ایستادگی روی خطوط قرمز تعیین شده، قدردانی می‌کنند.». مدتی پیش سرلشکر فیروزآبادی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح طی پیامی به فرماندهی کل قوا نیز به «موفقیت» تیم مذاکره ‌کنندۀ هسته‌ای، تبریک گفت.

نظرات کسانی مانند سردار جعفری و سرلشگر فیروزآبادی از این رو قابل توجه و مهم هستند که سپاه پاسداران، در واقع دژ مخالفین تندروی اعطای امتیاز به ایالات متحده و متحدین آن، و پایۀ اصلی حامی خامنه ای بوده است، و این واکنش مثبت به توافقات، در واقع بازتاب رویکرد اصلی خامنه ای است که در صحبت های او به شکلی گنگ مطرح گردید. طی سال های گذشته، چین مهم ترین شریک تجاری و سرمایه گذار خارجی رژیم ایران و روسیه مهم ترین تأمین کنندۀ تسلیحات آن بوده است، و بخش هایی از بورژوازی حول سپاه در تقابل با سایر بخش های متمایل به «غرب»، خواهان حفظ این بلوک بسته به منافع و امتیازات خود بوده اند، چرا که سپاه در دورۀ تحریم به واسطۀ بازار سیاه و پیدا کردن کانال ها و مجاری دور زدن تحریم، خود منافع مالی هنگفتی به چنگ آورده است، و واکنش های مخالف به توافقات از سوی عناصر حول سپاه پاسداران از همین جا ناشی می شود. اما فرماندهان رده بالای سپاه و نیروهای مسلح، همان خطی را دنبال می کنند که پیش از این به تأیید خامنه ای رسیده است.

این نظرات محتاطانۀ خامنه ای، پس از یک هفته سکوت مطرح شد؛ به این دلیل که هرچند باند خامنه ای حرف آخر را در سیاست خارجی و دفاعی می زند، اما مجبور است که با مانورهای تاکتیکی و محاسبات دقیق تر، بین جناح های مختلف درون رژیم توازان برقرار کند. در واقع هرگونه چرخش، نیازمند زمان برای آماده سازی روانی در درون پایه های تندرو است. خامنه ای نه فقط چراغ سبز را برای پیشبرد مذاکرات داده است، بلکه امتیازات رژیم به طرف مذاکره کننده را نیز محکوم نکرده است و با فرمول های معجزه آسای «نه موافقم، نه مخالف» راه را برای خود بازگذاشته است. در عوض تأکید خامنه ای این است که توافق نهایی، مستلزم پایان کلیۀ تحریم ها است.

جدول زمانی برای پایان تحریم ها تعیین نشده. ایالات متحده تأکید کرده است که تخفیف در تحریم ها تنها زمانی اتفاق خواهد افتاد که رژیم ایران مطابق با خواست امریکا از برنامۀ هسته ای خود عقب نشینی کند. حکومت اوباما نیز اعلام کرده است که تحریم ها، نه لغو، بلکه تعلیق خواهد شد، منتها در صورت نقض توافق از سوی رژیم به سرعت به جای خود بازخواهد گشت.

بورژوازی ایران در کلیت خود می داند که رفع تحریم ها، اولویت اول اقتصاد آن است (صادرات نفت از سال ۲۰۱۲ با رسیدن به ۱ میلیون بشکه در روز نصف شده است، این موضوع به همراه کاهش جهانی قیمت نفت، تأثیری منفی بر درآمدهای حکومت داشته است. ارتباط رژیم ایران با نظام بانکداری و مالی بین المللی قطع گردیده و دسترسی او به تقریباً ۱۰۰ میلیارد دلار درآمد نفتی مسدود شده است. سرمایه گذاری خارجی عملاً متوقف شده و رشد اقتصادی طی چند سال گذشته به شدت سقوط کرده است)؛ این اولویت، اعترافی است که در سخنان خامنه ای، هرچند از موضع بالا برای حفظ پرستیژ خود، دیده می شود: «اگر قرار باشد لغو تحریم ها به یک فرآیند جدید مرتبط شود، اساس مذاکرات بی‌معنا خواهد بود، زیرا هدف از مذاکرات برداشته شدن تحریم هاست».

سپس او اضافه می کند که: «همۀ مشکل بعد از این است که باید درباره جزئیات، بحث و گفتگو شود، زیرا طرف مقابل، لجوج، بدعهد، بد معامله و اهل از پشت خنجر زدن است».

این قبیل صحبت های خامنه ای بی تردید برای آرام کردن عناصر تندروی نظام است که منتقد جوانب مختلف توافق فعلی بوده اند. مثلاً روز سه شنبه گروهی به اسم «دانشجو» و طلبه، در مقابل مجلس در اعتراض به توافق تجمع کرده بودند. منتها انتقادات این جناح ها اساساً به مفاد و شروط توافق است، و نه خود توافق. هیچ یک از چهره های کلیدی رژیم، خواست پایان و توقف مذاکرات را مطرح نکرده است. حتی این تجمع منتقدین نیز از سوی خبرگزاری های حکومتی «غیرقانونی» خوانده شد و محمدرضا یوسفی، مدیرکل امور سیاسی و انتخابات استانداری، اعلام کرد: «برگزاری این تجمع به دلیل نداشتن مجوز، غیرقانونی است و افراد نباید تن به فعالیت هایی بدهند که قانونی نیست». حتی پیش از این نیز عبدالرضا رحمانی فضلی، وزیر داخلۀ رژیم، در اشاره به برخی اقدامات نیروهای «خودسر» اعلام کرده بود که با حرکات خودسرانه و «تجمعات غیرقانونی» در آتیه برخورد خواهد شد. همین علامتی است که نشان می دهد چرخش به سوی امپریالیسم از بالا در دستور کار قرار گرفته است، و مسألۀ کلیدی مجاب کردن برخی پایه های تندروی رژیم است.

واکنش مثبت حکومت اوباما و جناح هایی از دستگاه سیاسی و نظامی-امنیتی امریکا به دنبال توافق لوزان نیز منطق و محاسبات خود را دارد؛ در واقع آن ها این را درک کرده اند که اولاً، امپریالیسم امریکا می تواند با بورژوازی روحانیت در ایران معامله و همکاری کند. رژیم ایران بارها علائمی برای این ارتباط را نشان داده است. حسن روحانی که امروز طلایه دار حرکت به سوی روابط حسنه و سازش با ایالات متحده است، پیرو خط سیاسی هاشمی رفسنجانی است؛ و رفسنجانی نیز سال ها جناحی از بورژوازی ایران را نمایندگی و رهبری کرده است که خواهان جهت گیری به سمت ایالات متحده و اروپا و مخالف عناصری حول سپاه پاسداران است که روابط نزدیک اقتصادی و تجاری با چین و همکاری نظامی-امنیتی با روسیه داشته اند. ثانیاً، ازسرگیری روابط دیپلماتیک و تجاری با ایران، و ایجاد امکان سرمایه گذاری ایالات متحده و اتحادیۀ اروپا در اقتصاد ایران، هم نفوذ امپریالیسم امریکا را در منطقه افزایش خواهد داد و هم رژیم ایران را کاملاً رام خواهد کرد، به طوری که هژمونی آن را در منطقه تهدید نکند (مشابه این رویکرد را نیز اخیراً نسبت به کوبا داشته است). هرچند که امکان «تغییر رژیم» از دستورکار خارج نمی شود، منتها امپریالیسم امریکا در شرایط فعلی آلترناتیو مشخص و آماده ای به جای رژیم ایران ندارد و اتفاقاً فعلاً بهتر از آن هم نمی تواند پیدا کند، بنابراین این گزینه را برای شرایط خاص- یعنی وقوع جنبش و خیزش عظیم از پایین علیه رژیم در آتیه، که قطعاً طبقۀ کارگر در مرکز آن قرار خواهد گرفت، و عدم توانایی رژیم به مهار آن- نگاه می دارد. ثالثاً، رژیم ایران را می توان مطیع و وادار به همکاری با ایالات متحده برای ایجاد «ثبات» در منطقۀ خاورمیانه تحت هژمونی امریکا کرد. درحال حاضر ایالات متحده و رژیم ایران به طور تاکتیکی مشغول کارزار نظامی مشترک برای سر پا نگاه داشتن حکومت عراق در برابر تهاجمات نیروهای داعش بوده اند. و در نهایت، سازش با رژیم ایران می تواند موقعیت جهانی ایالات متحده را در برابر روسیه و چین تقویت کند. حکومت اوباما از اواسط ۲۰۰۹ با سیاست موسوم به «محور آسیا» تلاش کرد با به کارگیری یک استراتژی دیپلماتیک، اقتصادی و نظامی خصمانه، چین و کشورهای حوزۀ اقیانوس هند و آرام را تابع خود کند. توافق هسته ای و ازسرگیری روابط میان رژیم ایران و امریکا، این امکان را به دومی خواهد داد که برای نفوذ اقتصادی و ژئوپلتیک در ایران با هدف خنثی کردن و عقب راندن نفوذ چین و روسیه و نهایتاً وارد کردن ایران به جبهۀ استراتژیک خود علیه این دو، دست به رقابت بزند. امریکا تا به این جا دیده است که برای فشار به رژیم ایران در زمینۀ هسته ای نیز کم ترین اتکا را می تواند روی چین و روسیه داشته باشد.

به غیر از بورژوازی ایران در کلیت خود، بخش های فوقانی خرده بورژوازی نیز از توافق هسته ای به عنوان ابزاری برای رفع تحریم اقتصادی و بازگشایی فرصت های تجاری و چشم اندازهای کسب و کار دفاع می کند. بعد از توافق، اولین اخباری که سایت های خبری را پر کرد، اخبار رشد بورس و کاهش نرخ ارز و غیره بود (و نه مطلقاً شرح آن چه که طی سالیان گذشته طبقۀ کارگر، بیماران نیازمند به داروهای خاص و غیره متحمل شده بودند). مدت ها قبل از توافق، شرکت های خارجی برای بهبود شرایط و امکان سرمایه گذاری در ایران روزشماری می کردند (مانند مورد رنو و پژو در فرانسه). اکنون نیز بسیاری انتظار چنین فرصتی را می کشند که تب و تاب آن ها را می توان در گفتۀ اخیر روزبه پیروز، مدیر یک صندوق مالی به نام «ترکواز پارتنرز» به روزنامۀ نیویورک تایمز دید: «الآن به طور بالقوه احتمال سرازیری سرمایه گذاری خارجی به کشور وجود دارد … این دورۀ هیجان انگیزی است».

بورژوازی ایران نیز منتظر چنین دوران هیجان انگیزی است. منتها در آن واحد از بروز شورش های سیاسی در میان طبقۀ کارگر و فقرای شهری به دلیل بحران اجتماعی و اقتصادی عمیق وحشت دارد. تورم سرسام آور به همراه سطح بالای بیکاری به خصوص در میان جوانان بخش زیادی از جمعیت کشور را تحت تأثیر قرار داده است. اخیراً طبق داده های کارشناسان رژیم، ۴۰ درصد جمعیت کشور زیر خط فقر زندگی می کند.

طی یک سال گذشته جنبش کارگری که هر بار پس از سرکوب، ضربه را خنثی می کند و مجدداً با اعتماد به نفس جلو می آید، اعتراضات فراوانی را، ولو پراکنده، در سرتاسر کشور نشان داده است؛ اعتصابات و اعتراضات بافق، کوشک، چادرملو، واگن پارس، ایران خودرو، اعتصابات معلمان و غیره، تنها نمونه هایی از آن هستند که از نظر وسعت و فراوانی کم تر بتوان نظیر آن را در جنبش کارگری دیگر کشورهای جهان دید.

کشمکش ها و خط و نشان کشیدن های موقت (جنگ سرد) بین رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی و امپریالیسم هر چه باشد، آن ها هر دو یک دشمن مشترک دارند و آن جنبش طبقۀ کارگر است. و وجود دشمن مشترک، سرآغاز حملۀ مشترک به آن نیز خواهد بود (چه در ایران و چه در منطقه). باز شدن درهای اقتصاد ایران به سوی سرمایه گذاری خارجی، در درجۀ نخست نیازمند تأمین امنیت و سودآوری این سرمایه است. شدت خفقان در ایران و خشم انباشت شده به دنبال بیش از سه دهه سرکوب بی وقفه، چنان درجه ای از اعتراض را در خود انباشته که برای خروج و طغیان آن تنها یک مجرای کوچک نیز کفایت می کند. به همین دلیل است که هربار با بروز هر رویدادی، از تقلب انتخاباتی تا اسیدپاشی ها، شعله های اعتراض از زیر خاکستر بیرون می آید. اعتراضات کارگری نیز هربار نشان داده است که به سرعت و در کم ترین زمان ممکن می تواند از سطح «صنفی» به سطح «سیاسی» ارتقا پیدا کند و بنیان های سرمایه داری را به چالش بگیرد. درست به همین دلیل است که به هر اعتراض «صنفی»، واکنش شدید سیاسی و قضایی نشان داده می شود که حکم قرون وسطایی «شلاق» برای برخی کارگران معترض یکی از نمونه های آن است.

ارگان اصلی رژیم برای کنترل جنبش کارگری مانند انجمن های اسلامی و خانۀ کارگر مدت ها است که کارایی خود را از دست داده اند؛ جنبش پیش روندۀ کارگری ایران چنان پتانسیلی دارد که حتی خانۀ کارگر هم می داند برای جلب آن باید شعارهای «ضد سرمایه داری» طرح کند. رژیم با درنظر داشتن این موضوع مجبور است که با توجه به این سناریو، ظرف جدیدی را شکل دهد که با تبعیت از عرف ها و قوانین بین المللی (مانند سازمان جهانی کار)، اطمینان کافی را به سرمایه گذاران خارجی بدهد.

بنابراین در دور آتی، تلاش به ایجاد تشکلات زرد کارگری احتمالاً در دستور کار قرار خواهد گرفت که علائمی از آن را می توان اکنون در دعوت وزیر کار برای گشایش دفتر سازمان جهانی کار در تهران و بحث هایی نظیر «تشکل سراسری» و تبلیغات حول آن در «بخش کارگری» رسانه هایی نظیر صدای امریکا و با حضور چهره هایی مانند منصور اسانلو مشاهده کرد.

چنان چه چنین سناریویی محقق شود، بعید نیست که جنبش کارگری تشنۀ تشکل یابی، در شرایط توازن قوا به نفع گرایش های رفرمیست و سازش کار، خود پایۀ چنین تشکلاتی را فراهم کند. به همین دلیل، در آینده دخالت در چنین نهادهایی برای افشای ماهیت آن ها و جلب پایه های آن، در دستور کار مارکسیست های انقلابی قرار خواهد گرفت، و هر گونه دخالتگری بدون وجود یک ستون فقرات، ناممکن خواهد بود که تمام شکست ها و درجا زدن های جنبش تاکنون محصول غیاب آن بوده است. جنبش کارگری با یا بدون حضور مارکسیست ها برای بقای خود تلاش کرده و زنده مانده است. منتها هرگز قرار نیست که بر اساس آگاهی خودانگیخته از مدار تاکنونی خارج شود. نه فقط سرکوب فیزیکی، که مهم تر از آن سرکوب ایدئولوژیک طی هر دوره این آگاهی و پیشروی نقداً حاصل شده را خنثی می کند، و از این پس همان اشتباهات یا تجربیات سابق مجدداً از سوی جنبش تکرار می شود. مارکسیست ها درست به این دلیل مارکسیست شده اند که در تقابل با گرایش های اکونومیستی، آنارشیستی و رفرمیستی، از این سیکل معیوب جلوگیری کنند. یک تجربۀ موفق انقلاب اکتبر، و یک رشته تجربیات ناموفق انقلاب های آلمان، ایتالیا، چین، اسپانیا، کوبا و انقلاب ایران در قرن بیستم و بیست و یکم، یک بار و برای همیشه پاسخ خروج از این سیکل معیوب را داده است، و آن ایجاد یک حزب انقلابی است. غیاب این مؤلفه، مسئول شکست های جنبش کارگری جهانی است، و این مورد را در جایی مانند ایران به سهولت می توان دید. جنبش کارگری ایران نیز دچار بحران است و آن بحران رهبری است. امروز مرز بین گرایش رفرمیستی و گرایش انقلابی بیش از هر زمان دیگری روشن است و کل طیفی که خودش را مارکسیست می داند، باید حول موضوع کلیدی تدارک برای یک حزب انقلابی تعیین تکلیف کند، هرگونه اقدامی که در بیرون از این حوزه از سوی نیروهای «مارکسیست» صورت بگیرد، خرده کاری است و اتلاف انرژی و وقتی که اگر تنها جزئی آن هم طی سال های گذشته صرف این حوزه می شد، قطعاً تا به الآن مابه ازای آن را شاهد بودیم. با توجه به تحولات پیش رو، چنان چه گام های اولیه برای تدارک یک حزب پیشتاز انقلابی برداشته شود، امکان دخالتگری و پیروزی ها آتی جنبش وجود خواهد داشت، و در غیر صورت کل مارکسیست ها چنان از تحولات جا خواهند ماند که برای جبران آن به چند برابر زمانی که تاکنون به هدر رفته است، نیاز خواهد بود.

۲۱ فروردین ۱۳۹۴