از تردید تا قاطعیت

از تردید تا قاطعیت

تلویزیون “آسمان راه” در ادامه مصاحبه هایش با عنوان: “چپ و راست” با عبداله مهتدی گفتگو کرده است.

در این گفتگوها، به پیشینه ها و زمینه “تفاوتها” و علل “جدائی” ها، و در راس آنها جدائی “کومه له” و حزب کمونیست ایران از کمونیسم کارگری و “خط منصور حکمت” اشاراتی شده است. من در نوشته قبلی ام در مورد تبیین علل جدائی ها از جانب دوست گرامی، ابراهیم علیزاده، به “بهانه” پاسخ های ایشان، برخی از حقایق تاریخی را مرور کردم.

عبداله مهتدی هم، به زعم خود، از موضع کنونی آویزان شدن به سوسیال دمکراسی، از قطب مقابل یک “تبیین چپ” و هنوز  باورمند به نوعی کمونیسم، در موضع ماوراء “راست” و با “ضدکمونیسم” به آن جدائی ها و علل و پایه های آنها پرداخته است.

اگر ابراهیم علیزاده کمونیسم کارگری را یک “خط” در درون کومه له و حزب کمونیست ایران مینامد، عبداله مهتدی، کلا کمونیسم را، به عنوان پدیده ای “بیرونی” و بیگانه با کومه له تعریف کرده است. او در آن منتها الیه راست، برعکس چنین گفته است:

“کمونیسم کارگری تئوری شکست بود”. و آن “شکست” را نیز توضیح میدهد: یاس از سرنگونی رژیم اسلامی در مقیاس سراسری، و بن بست و انقباض “مبارزه پیشمرگانه” در سطح کردستان ایران.

عبداله مهتدی ادامه میدهد:

(من شخصا از نقد آن تئوری شکست، آن “ناخوشی فکری”، به نقد حزب کمونیست ایران رسیدم.)

البته بارها تاکید میکند، که او با همین اعتماد و اطمینان فعلی اش در آن “سالها” چنان “رویکردی” نداشته است.

“تردید و تزلزل” و البته “تذبذب”، از ویژگیها و وجه مشخصه شخصیتی و کاراکتر سیاسی عبداله مهتدی در طول دورانی است که او به کمونیسم چون “رمز بقاء” خود، “آویزان” شده بود. چه، “فاکت” های او برای پوشاندن آن تزلزل، که به نظر میرسد، تا آغاز ریزش دیوار برلین و نزدیک شدن “مام جلال” به حاکمیت در سلیمانیه، “نهادینه” شده بود، با حقیقت مطابقت نمیکند. او گفته است که “خود منصور حکمت” به او “پیشنهاد” داده بود که به عضویت “کانون کمونیسم کارگری” در آید، اما او، به تعبیر کنونی اش چون همان زمان، در “کنج ذهن” خود، و البته هیچ جا بیان و نوشته نشده کمونیسم کارگری را “تئوری شکست” تشخیص داده بود، دعوت منصور حکمت را رد کرده بود! این فاکت، خیلی ساده، “جعل” است. این عبداله مهتدی بود که بارها تقاضا کرد که به عضوییت آن کانون درآید.

بگذارید، به آن سالها، و به همین مساله طرح شدن “عضویت” عبداله مهتدی در”کانون کمونیسم کارگری” برگردم.

کانون مذکور را منصور حکمت تشکیل داد. این را هیچکس انکار نمیکند. اما در آن سالها، و مشخصا در سال تشکیل آن کانون، ۱۳۶۸- ۱۹۸۹، هنوز زمان مرزبندی عبداله مهتدی با “تئوری شکست” فرا نرسیده بود، هنوز وقت آن نیامده بود که او نه بر اثر “شکست” چپ در مقیاس سراسری و یا انقباض فعالیت نظامی در کردستان، که بر اثر بمباران شهر بغداد، به فکر تهیه قطعنامه ای برای “دفتر سیاسی” حزب کمونیست ایران بیافتد. “تعجیل” برای بهره گرفتن از یک “فرصت” برای “یافتن بیشترین دوستان و متحدان” در صفوف اتحادیه میهنی جلال طالبانی که در سایه ویران کردن شیرازه مدنی جامعه عراق توسط بمب افکنها و موشکهای کروز، در هیات “دولتمردان بعدی کردستان” در چشم انداز او بود. آری آن روزهای “طلائی” هنوز فرا نرسیده بودند و عبداله مهتدی را هنوز وسوسه نکرده بود. او برعکس در سال تشکیل کانون کمونیسم کارگری، “هنوز” چنین تصور میکرد که یکی از راههای برون رفت از انقباض فعالیتها چه در مقیاس سراسری و چه در کردستان و بویژه در فعالیت نظامی، “تقویت” گرایش کمونیسم کارگری در حزب کمونیست ایران و کومه له بود. هنوز “به نظر میرسید” با آن بحثهای عمیق و تکاندهنده مبانی کمونیسم کارگری تنها راه “تقویت” روحیه مردد خود او نیز برای رویاروئی با آن نا امیدی و انقباض ها و “شکست” ها در “آنجا” و “آویزان” شدن به کمونیسم کارگری بود.

عبداله مهتدی قبلا و در یک دوره دیگر، در آستانه کنگره دوم کومه له و تصویب برنامه حزب کمونیست در کنگره سوم، در مواجهه با “شکست” چپ و بحران دامنگیر بر جریانات “پوپولیست” و با این درک که حالا که حزب دمکرات  کردستان با “شورای ملی مقاومت” یک جبهه شده اند، تشکیل حزب کمونیست ایران “تنها راه بقاء” خود او و تنها راه “بقاء کومه له” بود، مدافع “پراگماتیست” بحثهای مارکسیسم انقلابی و اتحاد مبارزان کمونیست بود. این عین دستخط و بریده نامه ای از او در آن سالها یعنی از فاصله کنگره دوم کومه له در فروردین سال ۱۳۶۰ – مارس ۱۹۸۱- تا ماهها پس از مقطع تصویب برنامه حزب کمونیست در کنگره سوم کومه له- اردیبهشت ۱۳۶۱- آوریل ۱۹۸۲ است:

( همانطور که می بینید تاریخ نامه ۲۴ مهر ۱۳۶۱ – ۱۶ اکتبر ۱۹۸۲ است، یعنی تاریخ پس از سی خرداد سال ۱۳۶۰ و پس از “شکست” دادن و قلع و قمع و کشتار چپ و “اپوزیسیون برانداز” در مقیاس سراسری توسط جمهوری اسلامی. با اینحال عبداله مهتدی نه تنها برنامه حزب کمونیست را “تئوری شکست” نخوانده است، بلکه برعکس تنها ضامن “بقاء” کومه له را هم پیوستن و تایید و تصویب آن برنامه میداند)

 

متن تایپ شده تکه اول نامه:

اگر ما نخواهیم و یا نتوانیم تشکیل حزب داده و حزبی عمل کنیم، نه تنها قادر به تحکیم و توسعه نفوذ خود در جنبش کارگری نخواهیم شد، بلکه پیوندهای کنونی را نیز از دست خواهیم داد و حتی ادامه کاری تشکیلاتمان هم در خطر نابودی قرار خواهد گرفت. می توان گفت که باین اعتبار، ایجاد حزب کمونیست دیگر نه فقط یک ضرورت تاکتیکی( در رابطه با ارائه آلترناتیو انقلابی در جامعه)، بلکه همچنین یک ضرورت تشکیلاتی، یک ضرورت بقاء است.

 متن تایپ شده تکه دوم همان نامه:

من در این نوشته چند بار به مصاحبه رفیق نادر اشاره کرده ام. علتش آنست که بخوبی نقش رفقای اتحاد مبارزان کمونیست و شخص رفیق نادر را درک میکنم. این رفقا همواره الهامبخش ما و پیشرو مباررزان در راه کمونیسم و در راه حزب کمونیست بوده اند و من حیفم میآید از اینکه عقاب بلند پرواز در حد کلاغ ها پرواز کند، حتی اگر یک بار هم باشد.

 این منصور حکمت نبود که “خود او شخصا” از عبداله مهتدی خواست که به عضویت کانون در بیاید. من، دست بر قضا، در جریان جزئیات آن “تقاضای عضویت” از جانب عبداله مهتدی و مشکل “روحی” که با نپذیرفتن او در کانون یادشده برای او پیش آمده بود، قرار داشتم. عبداله مهتدی استدلال میکرد که نقش و جایگاه منصور حکمت در کانون یاد شده، از نظر او مفروض است و جای هیچ سوال و تردید او نیست، اما  در رابطه با سه عضو دیگر آن کانون، چرا او از نظر منصور حکمت، هم سطح و چه بسا “برتر” و سابقه دارتر و “صاحب نام تر” از آنان نبود؟  منصور حکمت یک “پیش شرط” را در مقابل او گذاشته بود و یک توضیح در مورد عضویت آن سه نفر دیگر. آن سه نفر، در هیچ جنبش سیاسی و حرکت فکری و تئوریک، “کاره ” و “صاحب نام” نبودند. اما او برعکس در جنبش ناسیونالیسم کُرد، صاحب نام بود با یک دو گانگی: آیا از آن “نام” در جهت تحکیم نفوذ کمونیسم  و به منظور قرار دادن آن در صحنه معادلات سیاسی “کردستان” استفاده میکند یا نه، به عنوان تتمه “چپ و سوسیالیست” جنبش و گرایش ناسیونالیسم کُرد؟  شاید منصور حکمت در این مورد هم با تیزبینی خود، و با شناخت پیشینه های مواضع و “تردید” های عبداله مهتدی، متوجه یک کشمکش درونی در ذهنیت او شده بود. مگر نه اینکه پس از تصویب برنامه حزب کمونیست در کنگره سوم کومه له و درست یک شب قبل از کنگره موسس حزب کمونیست ایران، به او “تردید” دست داده بود؟  لازمه عضویت در کانون کمونیسم کارگری برای  آدم مشخصی با آن درگیریهای ذهنی و پیشینه “احتیاط” در انتخاب کمونیسم، یک تعیین تکلیف قطعی با آن تردید و وسواس ها بود. “او” می بایست سرانجام و “بالاخره” بروشنی ناسیونالیسم کُرد و احزاب و شخصیت های آنان را از خود “مایوس” و چشم طمع آنها را کور کند: با نوشتن یک مقاله در سطح “بسوی سوسیالیسم”، نشریه تئوریک حزب کمونیست ایران.  نقد بنیانهای فکری و سیاسی و جنبشی “ناسیونالیسم کُرد”، و نه صرفا و تنها نقد سیاستهای یک یا دو حزب ناسیونالیست کُرد، مثل حزب دمکرات کُردستان. منصور حکمت استدلال بسیار روشن و بسیار منطقی هم داشت: عضویت کسی مثل عبداله مهتدی در کانون کمونیسم کارگری، میبایست در یک نقد جدی پایه و بنیانهای ناسیونالیسم کرد، مُسجّل شود، هم از نظر تصویری که او به “مردم کُردستان” و هم به کلیه احزاب و شخصیت های جنبش ناسیونالیسم کُرد، ارائه میداد. منصور حکمت با دقت و ظرافت متوجه شده بود که انوریته و جاذبه کمونیسم کارگری نمی بایست به عنوان سایه بان ناسیونالیسم کُرد و در حاشیه “چپ و کارگری” آن، چه در درون حزب کمونیست ایران و کومه له و چه از منظر “توده های مردم کردستان”  و یا در “توقعات” و “انتظارات” شیوخ و زعمای کردایه تی تداعی شود.

 آن “پیشنهاد” منصور حکمت، به نظر “منطقی” می آمد، چون استدلال محکمی را در مقابل عبداله مهتدی مطرح کرده بود تا تصور نکند آن توقعات از کسی مثل عبداله مهتدی، جنبه “شخصی” دارند و یا ناشی از “بد خُلقی” و “ناسازگاری” و “بهانه گیری” های “نادر” است. عبداله مهتدی “قول” نوشتن چنان مقاله ای را به منصور حکمت و به سردبیر “بسوی سوسیالیسم” داد. اما خبری از متن کتبی و یا پیش نویس چنان مقاله وعده داده شده ای نرسید. کلنجارهای درونی او ابعاد تازه ای بخود گرفته بود.  یک شب که من به محل اقامت منصور حکمت در یکی از شهرهای اروپا سفر کردم، دیدم که که مسئول انتشار بسوی سوسیالیسم در انتظار نوشته عبداله مهتدی است تا با دریافت آن، مرحله نهائی انتشار آن شماره را بررسی کند. نوشتن یک مقاله تئوریک در نقد بنیانهای ناسیونالیسم کُرد از جانب عبداله مهتدی، فرزند حاج رحمان آغا مهتدی، وزیر دوره قاضی محمد، برادر کوچکتر صلاح الدین مهتدی، منشی مخصوص مُلا مصطفی بارزانی و یار دیرین “جلال طالبانی”، از وزن و جایگاه قابل توجهی در اجتماعی کردن کمونیسم در “کردستان” برخوردار بود.  اما  عبداله مهتدی در کشمکش بین فشار دو جنبش متفاوت طبقاتی، اینکه آیا او ادامه دهنده “چپ” سنتهای دیرین تر ناسیونالیسم کُرد است یا شخصیتی در جنبش کمونیستی، در “منگنه” بود. اولین برآیند آن جدال درونی، یک تصمیم “پنهان” برای واگذاری سنگر بود. او چنان مقاله ای را “نخواهد نوشت”.  مسئول بسوی سوسیالیسم به عبداله مهتدی که او هم در همان شهر زندگی میکرد، زنگ زد و جویای چند و چون مقاله او شد. او وقتی به جمع من و منصور حکمت برگشت، نتیجه “مکالمه” با عبداله مهتدی و “توجیهات” او را چنین توضیح داد:

(نوشتن آن مقاله منتفی است، چون  “عبداله” گفت که “مساله” جوانب “پیچیده”سیاسی و تئوریک زیادی دارد). مرزبندی عبداله مهتدی در آنوقت، نه از “تئوری شکست” ناشی شده بود و نه از “ناخوشی های ناشی از آن”. در عالم واقعی صاف و ساده “معضل” عبداله مهتدی این بود، که او قادر نشد و قادر نبود که علیه بنیانهای “ناسیونالیسم کُرد” به “نام”خود و به قلم خود مطلبی روی کاغذ آورد. او داشت در آن خلوت کشاکش درونی، به جایگاه آن “نام” در چهارچوب بینش ناسیونالیسم کرد، فکر میکرد.  او در دنیای کوچک درونی خود نسبت به کمونیسم “متزلزل”تر شده بود. خیر!  چاقو دسته خود را نخواهد بُرید. توقع “شکست دادن” ناسیونالیسم کُرد در عرصه جدال فکری و تئوریک و سیاسی، از او با آن بحران درونی و نا آمادگی روحی، دیگر بیهوده  بود. تحولات یکی دو سال پس از ماجرای معلق ماندن عضویت عبداله مهتدی در”کانون کمونیسم  کارگری” و بویژه قطعنامه پیشنهادی او به دفتر سیاسی حزب کمونیست ایران، “برای تعجیل در یافتن دوستان جدید در صفوف جماعت “مام جلال”(عمو جلال) که به تصویب هم نرسید، بروشنی نشان داد که این “خود” عبداله مهتدی بود که پرچم “شکست کمونیسم” از ناسیونالیسم کرد را به اهتزاز درآورده بود. اما آن شکست در عرصه نبرد و تقابل و جدل فکری حاصل نشده بود. “عملیات توفان صحرا” از جانب ارتش آمریکا و متحدان به رهبری ژنرال “شوراتسکف” و در پس بمباران بغداد، این بار به “رمز بقاء” عبداله مهتدی و پرچم پیروزی ناسیونالیسم بر کمونیسم و تخته پرش و قوت قلب او برای کلید زدن “بازسازی سازمان زحمتکشان کردستان” تبدیل شده بود.

مصاحبه کننده تلویزیون “آسمان راه”، انگار که با پیشینه تذبذب و تردیدها و “فریب خوردنهای” عبداله مهتدی آشنائی دارد، از او این سوال را طرح میکند: آیا همین “بازبینی” ها در مورد “عقیده” ادعائی او در دفاع از “سوسیال دمکراسی” را هم باید در آینده نه چندان دور انتظار کشید؟ عبداله مهتدی که خود را و شخصیت خود را به عنوان استاد و متخصص در “شکست” و تردید و دو دلی طی بیش از این ۲۵ سال در معرض قضاوت دوست و دشمن گذاشته است، چنین پاسخ میدهد:

“ممکن است!”

هیچکس با “تردید” و “ابهام” به جائی نرسیده است. ناسیونالیسم کُرد و احزاب “در قدرت” آن در کُردستان عراق فی الحال متوجه شده اند که  چنین موجودات دمدمی مزاج حتی در آرایش “سوسیال دمکراسی کُردانه” ، بیشتر “نقطه ضعف”اند و وبال گردن. سیر رویگردانی ها و کناره گیری ها و شکست تمامی تلاشها از جانب عبداله مهتدی برای “بازسازی” یک کومه له تماما ناسیونالیست و فالانژ ضد کمونیست، نشانه دیگری است که سرهم بندی کردن یک سکت و باند و دار ودسته تمام عیار قومی به نام کومه له و چپ و سوسیالیست، چندان هم ساده نیست. اما انگار میتوان به نام “کومه له” و حتی در شرایط کناره گیری بسیاری از کسانی که ته مانده ای از چپ گرائی و “مردم داری” کومه له “قدیم”- کومه له در فاصله کنگره اول تا کنگره دوم، در اعماق ذهنشان باقی مانده است، یک “سکت” متحجر تشکیل داد. اعلام موجودیت بهر قیمت حزب نفرت،  اما در هر حال تحت نامی که پسوند “کومه له” را یدک بکشد، در شرایط بحران “غیر انقلابی” ارزش مصرف خاص خود را دارد.  ریزش مداوم صفوف، انزوای کامل از همه جریاناتی که به نحوی ریشه ای در مقاطع  دور “سازمان زحمتکشان کردستان ایران” دارند، از مشخصات پایه گذاری باند و دار و دسته برای چنان اوضاع و احوال است. باندهائی که  دولتهای مرتجع منطقه و نهادهای امنیتی غرب و آمریکا بتوانند با اطمینان کامل از آنان در جهت پیشبرد سناریوهای خود، آنان را بکار گیرند تا مطمئن شوند که کمک های مالی و تسلیحاتی جز در جهت تقابل با ترقی خواهی و کمونیسم، و متشکل کردن و بسیج متعصبان ضد کمونیست به “دست ناباب” نخواهد افتاد.  تاکید مکرر بر “قاطعیت” ضد کمونیستی از جانب عبداله مهتدی، اعلام کاندیداتوری برای بازی کردن نقش در چنین دوران “بحران غیر انقلابی” است. و همه ما میدانیم که پرت ترین و منزوی ترین جریانات، وقتی شرایط نشو و نما برایشان آماده باشد، سیاه ترین صفحات تاریخ را خلق کرده اند. یک دلیل “خونسردی” ریزش صفوف و انزوا و ضعف جثه و وزن چنین پدیده هائی در اوضاع فعلی، “مهم”  شدن همین حاشیه ای ترین ها  در اوضاع “سناریو سیاه” است.

  مروری بر سیر نضج گیری یک “شخصیت” مذبذب در سیر رو به تزاید تردید  و ابهام نسبت به کمونیسم و فاصله گیری از آن، و انجماد  و قوام گیری نهائی آن در یک نفرت ضد کمونیستی بی پرده، ما را با یک خطر بالقوه  مواجه کرده است: شکل گیری یک باند و دارو دسته، که “مکتبی” و از روی “باورها” ضد کمونیست است و علیه کمونیستها و شخصیت های آن مداوما “کینه” را “بازسازی” میکند. اینکه عبداله مهتدی در همین گفتگوی مورد اشاره صراحتا و بدون لکنت زبان گفته است که او جریانات “افراطی” و “تندرو” رادیکال ” و “انقلابی” را “داعش های چپ” میداند، “ثبت نام” صاحب امتیازهای یک “خط” اولترا راست درلیست  مناقصه و مزایده   “دولتها” و دوایر امنیتی و جاسوسی آنها است. میدانند که ادامه حاکمیت اسلام سیاسی در ایران و به تبع آن در منطقه، با بحرانهای غیر قابل برون رفت در همه زمینه های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، غیر ممکن تر شده است. میدانند که حتی در شرایط “فروپاشی” راس بلوک اسلام سیاسی در ایران، این بار قهرمان و پیروز صحنه فقط غرب و “دمکراسی” و یا ناسیونالیسم پرو غرب نخواهد بود. چشم انداز  و احتمال دوره ای از یک “بحران انقلابی”  نیز دور از انتظار نیست. تا جائی که به مردم کردستان ایران بر میگردد، کمونیسم و ادبیات آن از زمینه فراگیر شدن و توده ای شدن برخوردار است. فرماندهان  نظامی کمونیست که به اسطوره مردم کردستان تبدیل شده اند، شخصیت ها و سخنوران و رهبران اجتماعی کمونیست که در راس اعتراضات وسیع قرار داشته اند، صفی عظیم از پارتیزانهای زن و مرد کمونیست و زندانیان سیاسی مقاوم کمونیست، حافظه زنده مردم در کردستان ایران است. اما نباید انکار کرد که ارث و میراث ناسیونالیسم کُرد، بر بستر تضعیف و واگرائی تحزب کمونیستی، دندان طمع نیروهای بورژوائی و ناسیونالیستی و مرتجع را تیز تر کرده است. عبداله مهتدی هر اندازه در دوره تا سالهای ۱۹۹۰ نسبت به کمونیسم “مردد” است، در دوره پس از آن سالها، در تثبیت خط کینه توزی و نفرت پراکنی از کمونیسم، “قاطع” تر و “متعصب” تر شده است. تصمیم به “کُردی” کردن پیشینه و سوابق و تاریخ کمونیستها، و زیر سازی بنای یک سازمان علنا ضد کمونیست و تحت نام “کومەله” هشدار دهنده است. این خطر را بهیچوجه نباید دست کم گرفت.

۲ آوریل ۲۰۱۵

iraj.farzad@gmail.com