ده سال بعد از آتش سوزی گوتنبرگ!

اسماعیل مولودی 

آری امسال دهمین سالگرد آتش سوزی گوتنبرگ است. کمتر کسی هست در دنیا که اخبار و وقایع را دنبال کند و از این حادثه وحشتناک خبر نداشته باشد. چون از روز وقوع حادثه تا ماهها و سالها بحث و خبر در مورد این واقعه بود. ماجرا از این قراربود که در یک محل جشن که جوانان برای جشن پائیزی اجاره کرده بودند، آتش سوزی رخ داد که متاسفانه جان ۶۳ نفر از جوانان دختر و پسر را طعمه حریق کرد و به صدها جوان دیکر صدمه جانی زد. تعدادی از آنها هنوز نشان آن واقعه دهشتناک را با خود دارند و تا آخر عمر حمل میکنند. آتش سوزی صدها خانواده را داغ دار کرد دهها خانواده را از هم پاشاند. 

تعطیلات پائیزی (روزهای آخر اکتبر و هفته اول نوامبر) در سوئد مجموعا مدارس یک هفته تعطیل است. تعدادی جوان تصمیم میگیرند که برای این تعطیلات جشنی داشته باشند. سالنی را در مرکز هیسینگن گوتنبرگ (باکاپلا) اجاره میکنند این سالن گنجایش ۲۰۰ نفر را داشت. شب جشن تعداد زیادی جوان (سوئدی و نیز کسانی که خودشان یا پدر و مادرشان در سوئد متولد نشده بودند، البته به نظر من هر کس هر جا زندگی میکند اهل آنجاست و آنجا سرزمین و خاکش است) بیش از ۴۰۰ نفر در سالن جمع میشوند. بنابراین ظرفیت سالن گنجایش این همه را نداشت. در اواسط جشن تعدادی دیگر میآیند که در جشن باشند اما مسئولین جشن میگویند جا نیست و اجازه ورود به آنها نمیدهند. این چند نفر به تلافی اینکه به جشن راه نیافته بودند تصمیم خطر ناکی میگیرند و تهدید میکنند، که جشن را بهم خواهند زد. مسئولین جشن غافل از اینکه این تعداد چکاری میکنند به جشن ادامه میدهند. آن تعداد که به سالن راه نیافته بودند. در قسمت پشت سالن که راه باریکی برای مواقع اظطراری است خودرا به پشت سالن جشن میرسانند، با جمع کردن صندلی های مندرس و کهنه سالن که در زیر پله ها بوده اول مانع ایجاد میکنند و بعد پشت در ی که به پله های اظطراری ختم میشود آتش روشن میکنند. دود و آتش به زیر سقف سالن میرود. در نتیجه یونلیتهای سقف آتش میگیرد و باعث تجمع دود و گاز میگردد. بعد از کمتر از یک ساعت دود و گاز حالت احتراق میگیرد و سقف سالن همراه با آتش و گاز مشتعل بر سر مهمانان جوان جشن میریزد. آن فاجعه به بار میآید که تمام جهانیان شاهدش بودند. ۶۳ جوان دختر و پسر در آتش سوختند و جان عزیزشان از دست رفت، صدها نفر مجروح و زخمی شدندو که تعدادی هنوز آثارش را بر بدنشان نمایان است.

دولت و دم و دستگاه مملکتی که هیچ تجربه ای از این نوع واقعه ها در کشور نداشتند، تلاش نمودند همه امکانات خودرا بکار بگیرند. اما فاجعه عظیم و گسترده تر از آن بود که فکر میکردند. شب ماجرا دوستی نصف شب زنگ زد و پرسید آیا دختر من بیرون است گفتم نه خونه است، مگه چطور گفت نه میکن آتش سوزی شده در هیسینگین.. ساعتی بعد دوستی دیگر زنگ زد و گفت بیا بیرون بطرف باکاپلان قیامتی است. فورا لباس پوشیدم و ساعت ۲ نصف شب خودرا به آنجا رساندم. عجب فاجعه ای بزرگ. برف سرما و جنازهای سوخته جوانان عزیز، فضایی از غم، وحشت و هولناکی را بر جامعه گسترانده بود. عده ای دنبال فرزندانشان آمده بودند و خانواده هایی بودند که تا روز بعد از ماجرا با خبر نبودند و یا با خبر نشدند با اینکه عزیزانشان هم دچار حادثه شده بود.

همه مات و مبهوت به ماجرا نگاه میکردند. عده ای بدنبال چاره ای میگشتند. عده ای فقط با هم بودند تا آلام همدیگر را تسکین دهند. روز نامه ها و تمام کانالهای تلویزیونی از چهار گوشه دنیا درباکاپلا جمع شده بودند. آتش سوزی باکاپلا خوراک تبلیغاتی میدیا و حتی احزاب سیاسی از چپ و راست شد. انواع و اقسام تحلیلها و پیشداوری ها به صفحه تلویزیونها و سر تیتر اخبار رادیوها شد. تمام بیمارستاهنا و مراکز درمانی در سوئد به زخمی ها و صدمه دیدها اختصاص داده شد. صدها خانواده از  ۱۹ ملیت در این آتش سوزی ضربه خوردند. هر کدام به نوعی، یکی جگر گوشه اش را تا ابد از دست داد و دیگری جمال عزیز فرزندش را میدید که از زخم و جراحات ضجه و درد میکشد. تعدادی از دختران و پسران باقی مانده از آن ماجرا هنوز هم آثار آن واقعه دهشتناک را بر صورت زیبای و تن رعنای جوانشان دارند. فاجعه وسیع و دهشتناک بود.

در همین اوضاع تعدادی از آدمهای انساندوست به فکر افتادیم کاری بکنیم. دو روز بعد از ماجرا در مرکزی جمع شدیم و کمیته ای بوجود آوردیم بنام کمیته امداد. یا کمیته کمک به قربانیان حادثه و خانوده هایشان. این کمیته کارش سازمان دادن کمک های مردم بود و ایرانیان در این مورد بیشترین نقش را داشتند. از ابتدایی ترین کمک گرفته تا (مثلا بردن بچه های کوچک این خانواده ها به کودکستان ، خرید کردن برای شان، مواظبت کردن از مریض ها و سالمندان. فرستادن انسانهای متخصص مثل پزشک یار، پرستار، دکتر، روانشناس و مددکار اجتماعی به نزد خانواده ها) همکاری با مقامات محلی برای پیشبرد کمک به خانواده های داغ دیده ، همکاری با میدیا و رادیوهای سوئدی و فارسی زبان. همه و همه سازمان داده شده بود. هر کس گوشه ای از کاررا گرفته بود. من در قسمت امداد و کمک به خانواده ها کار میکردم و لیست ۲۵۰ نفر انسان آماده بکار و متخصص را داشتم که برای هر کاری از آنها کمک میگرفتم. انسانها در مواقع اضطراری واقعا سنگ تمام میگذارند. یک عده از کمیته در گیر کارهای اداری دیگر بودند. مثل همکاری کردن با سازمان امداد، بیمارستانها و عده ای هم در ارتباط با کمون گوتنبرگ بودند برای برگزاری و مراسم خاکسپاری عزیزان. در تاریخ دهم نوامبر ۱۹۹۸ مراسم خاکسپاری با شکوه و عظیمی برگزار شد در قبرستان کویبری در منطقه گامل ستان. هزاران نفر از سراسر سوئد در این مراسم شرکت کردند. تعدادی هم در گورستان بیل دال عزیزانشان را به خاکسپردند. اما خاکسپاری کویبری که ده جوان ایرانی و سوئدی در آن بودند حقیقتا باشکوه و عظیم بود. این ماجرا باعث اتحاد و همبستگی زیادی شد. نشان داد تنها اتحاد و همدردی و همبستگی میتواند جواب به ایجاد یک دنیای بهتر باشد. لازم است بگویم که رادیوهای فارسی زبان که تعدادشان در آنزمان کم بود سنگ تمام گذاشتند و واقعا باید از مسئولین شان تشکر کرد. 

برای اطلاع عموم ایرا