تحریک یا حقیقت جوئی؟

تحریک  یا حقیقت جوئی؟

دوست گرامی “سید ابراهیم علیزاده”، در بخش دوم مصاحبه با تلویزیون “آسمان ریگا”(راه آسمان) روایتی از جدائی “کمونیسم کارگری و “منصور حکمت” از کومه له و حزب کمونیست ایران داده است که من را ناچار کرده است چند نکته ای را توضیح بدهم.

 اختلاف و دلیل جدائی را با این جمله توضیح داده است:

” کمونیسم کارگری گرایشی در درون حزب کمونیست ایران بود، اما بعدا و به تدریج از جانب منصور حکمت و طرفدارانش آن خط چنان توضیح داده شد که قدرت را نه طبقه کارگر، بلکه از طریق شماری اندک از کارگران که به حزب میپیوندند، تصرف میکنند تا بعدا آن قدرت را به طبقه کارگر واگزار کند، این “انحراف” از مارکسیسم بود”

(متن کتبی مصاحبه موجود نیست و این جملات ترجمه محتوای کلمات شفاهی ابراهیم علیزاده است)

 بحث “حزب و قدرت سیاسی”( که در کنگره دوم حزب کمونیست کارگری، آوریل سال ۱۹۹۸) از جانب منصور حکمت طرح شد، ریشه ها و یا به عبارت درست تر “بهانه” یک “جدائی” بود، اما نه دلایل و منشا جدائی از  کومه له و حزب کمونیست ایران در در ۶ سال قبل یعنی در سال ۱۹۹۲.

 ”انحراف” منصور حکمت از مارکسیسم را بخاطر بحث “حزب و قدرت سیاسی”، در سال ۱۹۹۲ نه ابراهیم علیزاده و نه عبداله مهتدی مطرح نکردند. آنوقتها و قبل از جدائی قطعی از کومه له و حزب کمونیست ایران، به اذعان خود ابراهیم علیزاده، “کمونیسم کارگری” هنوز “خطی” در درون حزب کمونیست ایران و خط مسلط بر “کنگره دوم” آن حزب بود. “اختلاف” و “تفاوتها” بین دو خط در جریان بود: خط کمونیسم کارگری و “خط سانتر”. “تفاوت های ما”، نوشته ای بود که منصور حکمت در آبان ماه سال ۱۳۶۸( اکتبر ۱۹۸۹ یعنی سه سال قبل از جدائی رسمی) در آن از جمله در مورد جوهر آن “احتلاف” چنین نوشت:

 ”مرکز این حزب، و در واقع از نظر کمّى بزرگترین بخش این حزب را همان سنّت مارکسیم انقلابى ضد پوپولیست تشکیل میدهد که حزب خود را ساخته شده میبیند و امر اساسیش را اداره حزب و به عبارتى تشکیلات‌دارى تشکیل میدهد. این جریانى است که نمیتواند پایان موازنه فکرى و سیاسى قبلى را ببیند و به رسمیت بشناسد. این را نمیبیند که چهارچوب فکرى و سیاسى ضد پوپولیستى با زوال پوپولیسم، خود بلامصرف و ناکافى میشود. از نظر اجتماعى به نظر من خط مرکز برخلاف راست فاقد یک پایه مادى است. این نوع مارکسیسم انقلابى، یعنى جنبش اجتماعى روشنفکران کمونیست دوره‌اش تمام شده و هر نوع کمونیسم رادیکال و از نظر فکرى ارتدوکس تنها بر بنیاد جنبش سوسیالیستى کارگر امکان وجود دارد. این حرف را ما در کنگره زدیم بى آنکه کسى از این مرکز عظیم انتقاد ما و هشدار ما را به خودش بگیرد. به هر حال مرکز امروز همان چپ سابق حزب است که در شرایط جهان امروز حرف بیشترى ندارد، پاسخى به معضلات کمونیسم امروز ندارد و گاه حتى متأسفانه سؤالى هم ندارد، چرا که حزبى هست که باید حفظ بشود، رشد بکند، عضو بگیرد و روزنامه منتشر کند و غیره. همانطور که گفتم در حزب کمونیست در کلیه سطوح، در کمیته مرکزى و به پایین، باستثناى شاخه‌هاى فعالیت کارگرى حزب در داخل ایران، ما این مرکز را بعنوان گرایش اصلى میبینیم.”

( تفاوتهای ما، آبان ۱۳۶۸- اکتبر ۱۹۸۹، خط تاکیدها از من است)

 بنابراین تقابل خط کمونیسم کارگری منصور حکمت با “خط مرکز” که از نظر کمّی “بزرگترین” بخش حزب کمونیست ایران، شامل کومه له سازمان کردستان آن حزب، سه سال قبل از جدائی رسمی کمونیسم کارگری جوهر تفاوتهای بنیادی را تشکیل میداد. ناسیونالیسم کرد در سال ۱۹۸۹ بی افق است و بویژه در کردستان ایران و عراق، مایوس است و صفوفش در حال ریزش. جنگ خلیج در یک سال بعد، به سرکردگی “ژنرال” شوارتسکف در ایام زمامداری جرج بوش، دورنمای سرنگونی رژیم بعث پس از بمباران بی ملاحظه شهر بغداد را به صحنه وارد میکند. ناسیونالیسم کُرد درون  کومه له، در قامت به قدرت رسیدن حزب بارزانی و طالبانی، ایام “یافتن دوستان جدید” بویژه در صفوف اتحادیه میهنی را نزدیکتر و “واقع بینانه” تر میداند. صحنه تقابل بین خط کمونیسم کارگری و خط سانتر، یکباره تغییر میکند و “راست” فشار می آورد که حزب کمونیست ایران و کومه له از آن “بحثهای روشنفکری” دست بکشند و در مقابل برای همسوئی با جریان “طالبانی، که از دیر باز و از دوران از سر گرفتن “شورش کُرد” در کوههای قندیل، حدود یک سال قبل از سقوط رژیم شاه، با کومه له روابطی بهم زده بود، در برابر رژیم بعث، “موضعگیری” کنند. این پریدن پا برهنه راست ناسیونالیست به صحنه “اختلاف”ها، پروسه اختلافات و صف آرائی ها با سانتر  را قیچی کرد و آنرا به مسیر و متن دیگری منحرف کرد. جدائی رسمی خط کمونیسم کارگری این بار به ناچار بر سر همراهی یا عدم همراهی با احزاب ناسیونالیست کرد عراق، و بطور مشخص با اتحادیه میهنی جلال طالبانی که قرار بود کومه له و حزب کمونیست ایران و طبق قطعنامه عبداله مهتدی “دوستان جدیدی” در صف آنها پیدا کند، جریان یافت. ادعای ابراهیم علیزاده که گویا دلیل جدائی بر سر این بوده که “قدرت سیاسی” توسط حزب یا توسط طبقه، “پروپاگاند” است و “تحریک” احساسات ناسیونالیستی علیه کمونیسم کارگری و تصویر منصور حکمت. و البته این پرووکاسیون، زمینه ای “امروزی” هم دارد: بخش زیادی از ماتریال انسانی پراکنده و غیر متشکل طیف “قدیم کومه له ای” ها، که چه بسا  برخی از آنان در دوره قطب بندیها “چپ” بودند، اکنون میگویند جدا شدن منصور حکمت از کومه له در آن مقطع “اشتباه” بود. ناسیونالیسم کرد با ماجرای “کوبانی”، قوت قلب گرفته است.

 بهرحال تلاش برای عوض کردن اصل صورت مساله موارد اختلاف و جدائی سال ۱۹۹۲ علیرغم فاکتها و نوشته ها و کتاب و مصاحبه هائی که موجود اند، بر چنان زمینه هائی ممکن شده است. اما از انسانهای مدعی ترقی خواهی و سوسیالیسم و جانبدار انصاف، توقع نمیرود که حقایق و مستندات تاریخی را در تناسب “قوا” بین اقلیت و اکثریت ضرب کنند. انسان مدعی سوسیالیسم و اصول و پرنسیپهای علمی، مدافع حقیقت میماند، حتی اگر، اقلیت ناچیزی باشد، حتی اگر “تنها” باشد، حتی اگر مخالف “افکار عمومی” و مقررات “دمکراسی” در برخورد به نتایج معدل گیری از “نظر سنجی” معرفی شود.

 من اینجا هم جهت اطلاع ابراهیم علیزاده و هم برای ثبت در تاریخ به دو نکته و دو فاکت اشاره میکنم:

  ۱- حزب و قدرت سیاسی

 جوهر اختلاف بر سر آن بحث این نبود که گویا امثال رضا مقدم و ایرج آذرین و بهمن شفیق، به “اصل مارکسیستی” تصرف قدرت سیاسی از جانب طبقه کارگر وفادار بودند و منصور حکمت تز”من درآوردی” و “غیر مارکسیستی” حزب و قدرت سیاسی را “اختراع” کرده بود. بطور واقعی، تزهائی در مورد “جامعه مدنی” توسط جناح “اصلاح طلب” بنیانگذاران نهادهای امنیتی و سپاهی رژیم اسلامی در حال تخمیر بود. آن رویکرد، بسیار با “اکونومیسم” و “کارگر پناهی” و “منشویسم” بستر تاریخی تر و “مشروطه طلبی” کمونیسم “ملی” ایران سازگار بود. درست مثل مورد جدائی ناسیونالیسم کرد از کمونیسم، میبایست آن “تصمیم” به نحوی در زرورق “اصول مارکسیستی” پیچیده شود و مخالفان را، و در اینجا باز هم در درجه اول منصور حکمت را، به “دست کشیدن از مارکسیسم”، “دست کشیدن از انترناسیونالیسم” و “مارکسیست سابق” متهم کنند. همین را آذرین و شفیق نوشتند. اما، اینها هم نتوانستند، شوق و ذوق “یافتن دوستان جدید” در صفوف “جامعه مدنی” چی ها را پنهان کنند. رضا مقدم، با همه “بی آلایشی” کارگر پناهی اش همه مغلق گوئیها و عبارات قصار  را بر باد فنا داد. او چنین نوشت: (“همه جنبشهای اجتماعی  به هژمونی جنبش اصلاحات دوخرداد گردن گذاشته اند، دو جنبش باقیمانده، “جنبش خلق کرد” و “جنبش کارگری”، “وقت زیادی” ندارند.)

 ۲- مرحله انقلاب، یا برنامه و تشکیل حزب کمونیست

  این مورد را برای ابراهیم علیزاده مینویسم که خود شاهد ماجرا و طرف جانبدار یک سوی بحث در “کنگره سوم” کومه له بود. این را یاد آوری میکنم که متوجه بشود، خود او در آن کنگره با سیاست کلک زدن، و پیش بردن اهداف پنهان و نظر واقعی اما با فرمولهای  متفاوت و عامه پسند و “مُد روز”، مرزبندی داشت. برای یادآوری خاطرات آن سالهای “دور” مینویسم که او بلافاصله پس از همان کنگره سوم به عنوان مسئول راه اندازی “رادیو صدای انقلاب”، بارها در آغاز برنامه ها این جمله را به گوینده میداد که بخواند:

 “کمونیستها از پنهان کردن نظرات خود عار دارند”

  کنگره سوم کومه له در سیر یک پروسه  بحث های سازنده و جدلهای متعدد چه در صفوف کومه له و چه با اتحاد مبارزان کمونیست و برای تصویب برنامه “حزب کمونیست”، تشکیل شد. در آن کنگره دل در دل چند “مهمان” نمانده بود. جلال طالبانی، شیخ عزالدین حسینی، ملا بختیار، فریدون عبدالقادر و خالد از کردستان ترکیه، در نوبتهای مختلف نطق کردند و پند و اندرز دادند. نسبت به فدا شدن “کومه له صادق” و خطر تکرار دگر باره “خیانت” شیوعی ها و توده ای ها به ” روشنفکران ملت تحت ستم” -”کمونیست” های فارس و عرب ملت “بالادست” و “شوینیست”- هشدار دادند. گفتند و اخطار کردند که دست کشیدن کومه له از آرمان «نیشتمانی” و باز هم نیشتمانی و تا ازل نیشتمانی، “فاجعه” است، مُهلک است، سمّ است. فغان برآوردند که “آمان صد آمان، نکنید”. خوشبختانه آن زمان امثال ابراهیم علیزاده و عبداله مهتدی آن پند و اندرز و خطبه  و روضه و شیون و واویلا را به هیچ گرفتند. اما، در گرماگرم آن تقابل و در لحظات مُهم آن تصمیم گیری تاریخی، عُمر ایلخانی زاده، وقت گرفت که با طرح یک سوال “مُهم” اصل صورت مساله را تغییر بدهد. سوالی که مطرح کرد، از بخت بد فراموشکاران، در پرده یک دفاع “جانانه” از سوسیالیسم فرموله شد: “مرحله انقلاب ایران، دمکراتیک است یا سوسیالیستی؟”  آنوقت هم به نظر میرسید که تنها راه همسوئی با نصایح و نیش و کنایه “عمو”ها و شیوخ ناسیونالیسم کُرد، گرو گرفتن تعلق و چرخش فکری و سیاسی کومه له به کمونیسم و مارکسیسم انقلابی است.

 سوال این است که آیا  ابراهیم علیزاده “سهوا” جا و مکان و زمان فاکتها و مواضع سیاسی بویژه در مورد “تفاوتها و جدائی ها” را اشتباه گرفته است و “خطای حافظه” است، یا نه او ناچار شده است بار دیگر و در “این شرایط” در مقابل کمونیسم کارگری و منصور حکمت بهر حال “خط” خود را روشن کند؟ آنوقت بلافاصله سوال دیگری پیش می آید: آن “فشار” از چه سوئی است؟ آیا جناحی از حزب حاکم بر سلیمانیه و در دوایر “آسایش” جلال طالبانی و “هیروخان” چنان شرط و شروطی را تعیین کرده اند؟ آیا فشار متحدان این جناح در وزارت اطلاعات رژیم اسلامی و “قرار گاه رمضان”، فاصله گرفتن علنی از “کمونیسم کارگری” و “منصور حکمت” را لازم کرده است؟ یا بخشی از یک “توافقنامه” سّری جناح اتحادیه میهنی در سلیمانیه با “حکومتهای دوست و همسایه” ریشه ایضا “سرّی” چنین مواضعی است؟ آیا این فشار از “درون” است برای رفع موانع و “کدورت”ها و  آب کردن یخها بر سر راه ائتلافها و اتحاد ها با جریانی مثل سازمان زحمتکشان مهتدی ها؟ یا تسویه حساب قطعی با آخرین پیرایه های “کمونیسم” کومه له و بی محل کردن انتقادها از جانب کادرهای استخوان خورد کرده و قدیمی که در این سالها از اختیار و توان دخالت در سرنوشت سیاسی کومه له، چند و چون اوضاع دارائی ها و روابط “مالی” محروم شده و به حاشیه رانده شده اند؟

 ۲۰ مارس ۲۰۱۵

iraj.farzad@gmail.com