در نود و یکمین سالروز انقلاب اکتبر، “وال استریت” از هم پاشیده است

فواد عبداللهی

جنبش کمونیستی در لحظات خطیرى در تاریخ معاصر شکست خورده است اما اساسا بعد از تجربه انقلاب اکتبر روسیه این شکست سرنوشت جهان را براى دهها سال رقم زد. تعداد انسانهایی که تحت تاثیر این انقلاب یا پیامدهای آن قرار گرفتند بسیار عظیم است. هیچ پدیده ای را در قرن بیست سراغ ندارید که اینهمه جوامع انسانی را تحت تاثیر خود قرار داده باشد. این انقلاب از نظر فکری و سیاسی بدرستی نمایندگی نشد و لذا مقاومتى در برابر پیشروى ناسیونالیسم و افق بورژوایى در شوروى از موضع کمونیستی و کارگری سازمان نیافت. اکتبر ١٩١٧ انقلاب سوسیالیستی کارگران، نتواست نیروى طبقاتى خود را زیر پرچم خود حفظ کند بنابراین در یک مقطع تعیین کننده و در قبال یک مساله محورى دوران پس از انقلاب (مسئله سازمان دادن اقتصاد سوسیالیستی)، عملا پرچم و برنامه مستقلى ارائه نداد و زمین این بازی را به ناسیونالیسم و بورژوازی روسیه واگزار کرد.

اما مستقل از تحلیل شکست این انقلاب، اهمیت و جایگاه آرمانهای برخاسته از آن برای انسان امروزی و برای طبقه کارگر خورد شده و مچاله شده زیر چرخ دنده های قانون کار مزدی چیست؟ اکنون بعد از ٩١ سال از انقلاب ١٩١٧ دنیای سرمایه داری دستخوش تلاطمات و سردرگمى اجتماعى وسیع است.

مناسبات بورژوایی تولید و مبادله همراه با نظام بورژوایی مالکیت از عهده مهار نیروی کار انسانی بر نمی آید. جامعه بیش از اندازه مملو از معاش و ثروت است. مملو از ثروتی که اکثریت ساکنین کره زمین از آن بی بهره اند. عرضه از تقاضا پیشی گرفته است. نیروهای مولد و بالا رفتن تولید، رشد بی سابقه ای را طی کرده اند، بلاخره گرایش نزولی نرخ سود مارکس را از زیر خروار تبلیغات ضد کمونیستی میدیای نوکر، مزدور، بی شرافت و پست قرن بیست و یکم دوباره به میدان می کشد. وال استریت از نیروی کار محدود و انباشت سرمایه نامحدود، فرو میپاشد. شدت بخشیدن به روند استثمار و خانه خرابی بیشتر طبقه کارگر و زدن امکانات و خدمات رایگان اجتماعی از جمله بهداشت و طب، آموزش و پرورش همگانی و بیمه بیکاری بار دیگر در دستور قرار می گیرند.

دوران ناباوری به ایده تغییر اساسی جامعه در بین مردم به سر رسیده است. امید به مارکس و به تغییر شکوفه میدهد و توهم به اصلاح گندیدگی سرمایه بیش از پیش زدوده می شود. بشریت دارد گرد و خاک تبلیغات جنگ سردی بورژوازی علیه کمونیسم  را کنار میزند و واقعیات رو می شوند. در این دنیای وارونه، از ترس انقلاب کارگران و مزدبگیران علیه نظم سرمایه، کشیش "سوسیالیست" می شود و اوباما "مارکسیست". در تلاش اند تا این موجودات ارتجاعی، این خدایان سرمایه را بعنوان نمایندگان امید به دگرگونی و اصلاح جامعه بورژوایی به خورد مردم دهند. انتخاب بین بد و بین بدتر، انتخاب شر کمتر، یکى از مکانیسم هاى اصلى حرکت سیاسى توده مردم در جامعه بورژوایى بوده است. این سهم مردم از آزادى است که در این جامعه بعنوان "واقع بینى" از آن تجلیل میشود. اگر از نظر شغال های بورژوازی، اوضاعى که در دنیا برقرار است اسمش دموکراسى است، بسیار خوب، اما مشکل مردم بر سر این دموکراسى نیست ، بلکه تاریخ تلاش و مبارزه بشر سر آزادى و برابرى بوده است. کار مزدى، تقسیم جامعه به کارگر و سرمایه دار، به مزد بگیر و مزد بده و تنزل دادن کار، بعنوان یک فعالیت مولد و خلاق، به "شغل"، بعنوان روش امرار معاش، بخودى خود حکم ورشکستگى این نظام است. تنها یک نگاه کوتاه به آمار سرکوبهاى سیاسى، اعدامها، شکنجه ها، محدودیتها و ممنوعیت هایى که بر بخشهاى مختلف مردم اعمال میشود، تا چه رسد به فقر و بیکاری بیخانمانى و آوارگى و جنگ و مرگ و میر ناشى از بى غذایى و بد غذایى در همین چند ساله حاکمیت دموکراسى، حکم بسیار جالبى در مورد دنیاى تحت سیطره دموکراسى میدهد! دوران نگرش بورژوایی به آزادی بسر رسیده است.

اگر انقلاب ١٩١٧ روسیه اهمیتی دارد همین امید به تغییر و دگرگونی بنیادی است. کمتر کسی امروز پیدا می شود که نظام اقتصادى موجود را بهترین و ممکن ترین نظم بنامد و به توحش خودش اعتراف کند. با نقد مارکس به سرمایه دارى، بشریت ضرورت و امکانپذیرى یک نظام اقتصادى و اجتماعى برتر را اعلام کرده است. جامعه اى متکى بر برابرى و آزادى کامل انسانها، جامعه اى مبتنى بر تلاش خلاقانه همگانى براى تامین نیازهاى بشرى، جامعه اى که در آن وسائل تولید دارایى مشترک همه مردم باشد. جامعه اى جهانى بدون طبقات، بدون تبعیض، بدون کشور و بدون دولت مدتهاست مقدور است. خود سرمایه دارى مقدمات مادى این نظام اقتصادى نوین را فراهم کرده است. اینها آرمانهای انقلاب ١٩١٧ روسیه اند. هیچکس نمی تواند سرکوب ملی و صف نان و طعام را با توجیهاتش به انقلاب اکتبر روسیه بچسپاند.

اساس مبحث فتیشیم کالایى در کتاب سرمایه مارکس را بخوانید تا ببینید که چگونه سرمایه دارى و تبدیل تولید و مبادله کالاها به محور مناسبات متقابل انسانها مبناى از خود بیگانگى و بى چهرگى انسان در جامعه سرمایه دارى است. انقلاب سوسیالیستی اکتبر یعنی بازگرداندن این هویت به انسان. شعار از هر کس به اندازه قابلیتش و به هر کس به اندازه نیازش، تماما مبتنى بر برسمیت شناختن و تضمین حق خود هر انسان در تعیین جایگاهش در حیات مادى جامعه است.

انقلاب ١٩١٧ تجسم تمام و کمال وفادارى به تعبیر مارکس از کمونیسم بعنوان "ماتریالیسم پراتیک" است. درک نقش اراده انقلابى طبقه کارگر در سیر مادى جامعه سرمایه دارى و درک تحزب کمونیستی و دامنه عمل عنصر فعاله انقلاب کارگرى بر زمینه عینیات اجتماعى در هر دوره است. انقلاب اکتبر مبشر "امکان پذیری" سوسیالیسم در این عصر است.

هر کمونیست و رهبر کارگری که به سوسیالیسم بعنوان یک امر عاجل و عملى نگاه کند، براى هر کس که به تحقق عملى سوسیالیسم و انقلاب کارگرى فکر کند، انقلاب اکتبر یک منشاء غنى آموزش و الهام باقی خواهد ماند