اقتصاد سیاسى به زبان ساده(٢٩ و پایانی)

بدیل سرمایه‌

الغا مناسبات سرمایه‌داری نخستین مرحله در راه ایجاد شرایطی خواهد بود که در آن انسان‌ها بتوانند بر فقر و نابرابری‌های اجتماعی فائق آیند؛ روندهای آلوده‌کننده‌ی تخریب محیط زیست را پایان دهند و در مسیری حرکت کنند که هم به آنان اوقات فراغت بیش‌تری دهد و هم فعالیت‌های‌شان دیگر نه صرفا وسیله‌ای برای امرار معاش که بیان‌گر رشد استعدادهای ذاتی و اکتسابی آنان باشد.

“اما اگر کارگر دریابد که فرآورده‌های کار نتیجه‌ی زحمت خود او هستند، و اگر جدایی از شرایط انتفاع تولیدی کارش را محکوم کرده، بفهمد که وضعیتی غیرقابل تحمل بر وی تحمیل شده است، در آن صورت آگاهی عظیمی پیدا می‌کند که خود آن هم البته ناشی از شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری است. این‌جاست که ناقوس مرگ سرمایه به صدا در خواهد آمد؛ درست مانند وقتی که برده‌ها فهمیدند که وجودشان مایملک دیگری نیست و همین آگاهی به شخصیت خویش پایه‌های نظام بردگی را سست کرد و این نظام به تدریج رو به نابودی رفت۱.”

اما گاهی فروشندگان نیروی‌کار قدرت نیرومند دگرگونی‌طلب خود را نادیده گرفته و‌ از سر استیصال و ناآگاهی،طلب نجات از چنگال بدبختی­ها و مصائب خرید و فروش نیروی‌کار را از همان نیروهایی که خود طبقه­ی‌کارگر آن‌ها را قدرتمند کرده است، خواهد کرد. این واقعیت را نمی­توان منکر شد که کارگران علی­العموم از طبقه­ی سرمایه­دار و دولت او انتظار دارند که آن‌ها را از فقر و فلاکت نجات دهند.

لغو سرمایه‌داری‌ در صورتی امکان دارد که فروشندگان نیروی‌کار‌ به آگاهی طبقاتی دست یابند در آن صورت خواهند توانست با دگرگون کردن جامعه‌ی موجود‌، بدیل آن را یعنی جامعه‌ی‌ سوسیالیستی را برقرار سازند.

به قول کارل مارکس شناخت حال، کلید درک و شناخت گذشته را در اختیار ما قرار می‌دهد. بنابراین‌ لازم است برای این که شرایط اجتماعی زندگی کنونی خود و گذشته‌ی مردم رنج کشیده را دریابیم، باید نظام اجتماعی موجود را بشناسیم و آگاهی طبقاتی خود را بالا ببریم. به همین دلیل برای مقابله با ناآگاهی فروشندگان نیروی‌کار‌، تلاش گسترده و همه جانبه‌ای لازم است.به دست آوردن آگاهی طبقاتی به دو صورت ممکن است: یکی در شرایط اعتلای انقلابی که توده‌های عظیمی از فروشندگان نیروی‌کار در جهت به دست آوردن حقوق خود، عملا” وارد مبارزه‌ی رودررو با سرمایه‌ می‌شوند و در حین عمل، پیش‌رو خود را نیز پروده می‌نمایند و دیگری مطالعه‌ی آثار و تجربیات بزرگان سوسیالیسم و طبقه کارگر در گذشته و در شرایط غیر اعتلای انقلابی است.

به نظر من لازم است که حداقل ۱۰درصد از فروشندگان نیروی‌کار‌ باید بتوانند از انسان‌های”درخود” (ناآگاه) به انسان‌های “برای خود” (آگاه) مبدل گردند تا در آن صورت بتوانند سکان  حرکت اجتماعی وسیعی را بر عهده گرفته و بدیل خود را در معرض قضاوت عموم قرار داده و حقانیت آن را به اثبات برسانند.

با استقرار سوسیالیسم بر جامعه‌ی‌ جهانی، علم و تکنولوژی را که در چنگال رقابت سرمایه­داری به بند کشیده شده است آزاد می­گردد و در نتیجه‌ی آن، بازده کار با سرعتى غیر قابل تصور افزایش خواهد یافت.

سوسیالیسم، رفع نیازهای مردم، تأمین زندگی مرفه و شایسته انسان را به هدف تولید تبدیل می­کند و همه­ی خدمات و محصولات مورد نیاز بشر در مقیاس انبوه تولید و کلیه­ی نیازهای مادی و روانی انسان­ها را تأمین می­کند.سوسیالیسم به خطر بحران­های ویران‌گر اقتصادی برای همیشه پایان می­دهد.

در جامعه سوسیالیستی انسان‌ها از امکانات یک‌سان و فراوان برای رشد و شکوفایی استعداد و توانایی‌های فردی برخوردار خواهند بود. در چنین جامعه­ای آزادی و رفاه هر فرد شرط آزادی و رفاه همگان خواهد بود و مبارزه برای بقای فردی خاتمه می‌یابد و انسان‌ها به شرایط واقعا” انسانی قدم می‌گذارند. در جامعه‌ی‌ سوسیالیستی کلیه اشکال استثمار، نابرابری­ها و تبعیض­ها نظیر ستم‌کشی زن و ستم‌گری ملی و نژادی برچیده می‌شوند و جای آن را هم‌یاری و هم‌بستگی انسانی خواهد گرفت.

تغییر شیوه‌ی‌ تولید‌ سرمایه‌داری‌ به‌ سوسیالیستی به سادگی صورت نمی‌گیرد و لازمه‌ی آن وجود شرایط عینی و واقعی انجام آن است. دیدگاه بزرگان جامعه‌ی‌ سوسیالیستی در این زمینه بسیار آموزنده است:

“رزالوکزامبورگ، در مجادله با برنشتاین، سستی مفهوم “گذار طبیعی” و صلح‌آمیز به سوسیالیسم را قاطعانه ثابت کرده، و مسیر دیالکتیکی تحول، و تشدید فزاینده‌ی تضادهای درونی نظام سرمایه‌داری‌ را نه فقط در عرصه‌ی صرفا” اقتصادی، بل‌که در روابط میان اقتصاد و سیاست نیز به نحو قانع‌کننده‌یی نشان داده است: “مناسبات تولید‌ی جامعه‌ی سرمایه‌داری‌ همواره به جامعه‌ی سوسیالیستی نزدیک‌تر می‌شوند، اما مناسبات سیاسی و حقوقی آن، برعکس، میان جامعه‌ی سرمایه‌داری‌ و جامعه‌ی سوسیالیستی دیواری پیوسته بلندتر می‌کشند.”[اصلاح اجتماعی یا انقلاب؟]۲.”

“تردیدی نیست که اگر مقدمات و پیش‌شرط‌های اقتصادی انقلاب پرولتری نیز در پی تحول تولید‌ سرمایه‌داری‌ در دل جامعه‌ی سرمایه‌داری‌ شکل نمی‌گرفتند، این انقلاب تصورناپذیر می‌بود. اما تفاوت عظیم میان این دو نوع تحول در آن است که سرمایه‌داری‌، به مثابه شیوه‌ی تولید‌، در دل فئودالیسم گسترش می‌یابد و آن را در هم می‌شکند؛ حال آن‌که پنداری واهی است که تصور کنیم در دل سرمایه‌داری‌ چیزی جز دو عامل زیر می‌تواند به سوی سوسیالیسم به پیش برود: از یک‌سو شرایط اقتصادی عینی امکان سوسیالیسم، که فقط پس از سقوط سرمایه‌داری‌ و به مثابه پی‌آمد همین سقوط می‌توانند به عوامل واقعی شیوه‌ی تولید‌ سوسیالیستی بدل شوند؛ و از سوی دیگر، تکامل پرولتاریا به صورت طبقه. در این مورد می‌توان تحولی را در نظر گرفت که در آن نظام کارگاهی و نظام اجاره‌داری سرمایه‌داری‌ در حالی پشت سر گذاشته شدند که نظام فئودالی هنوز موجود بود. آن‌ها در واقع فقط باید موانع حقوقی را از سر راه توسعه‌ی آزادشان بر می‌داشتند. در مقابل، اگر چه تمرکز سرمایه‌ در قالب تراست‌ها، کارتل‌ها، و سایر انحصارات از شرط‌های ناگزیر تبدیل شیوه‌ی تولید‌ سرمایه‌داری‌ به شیوه‌ی تولید‌ سوسیالیستی است، اما حتی پیش‌رفته‌ترین تمرکز سرمایه‌دارانه در عرصه‌ی اقتصادی نیز با سازمان‌دهی سوسیالیستی تفاوت کیفی دارد و ممکن نیست “به‌خودی‌خود” با سازماندهی سوسیالیستی بدل شود یا در چارچوب جامعه‌ی سرمایه‌داری‌ “به صورت حقوقی” به چنین سازمان‌دهی‌یی تبدیل گردد۳.”

“مارکس[در مبارزات طبقاتی در فرانسه]می‌گوید:”نسل کنونی انسان همانند یهودیانی است که موسی در بیابان هدایت‌شان کرد. این نسل نه فقط باید بر دنیای تازه‌یی دست یابد، بل‌که باید از میان برود تا انسان‌هایی جانشین‌اش شوند که برازنده‌ی دنیای نو هستند.” زیرا “آزادی” انسانی که هم‌اکنون زنده است، آزادی فردی است که به انزوای زاده‌ی مالکیتِ شیء‌واره و شیء‌واره‌ساز گرفتار آمده است۴.”

“همان‌گونه که افراد کارگر، کمونیست زاده نمی‌شوند، قشرهای پرولتری خاص نیز به اتکای هستی اقتصادی‌شان بی‌درنگ به ناگزیر کمونیست نمی‌شوند. هر کارگری که در جامعه‌ی سرمایه‌داری‌ زاده شده و زیر نفوذ آن رشد کرده است، برای دست‌یابی به آگاهی درست از وضعیت طبقاتی خود باید راهی کمابیش دشوار را تجربه کند۵.‌”

“در واقع، تا زمانی که حیات سرمایه‌داری‌ ادامه دارد، انتظار دگرگونی درونی انسان‌ها پنداری یوتوپیایی است و درست به همین سبب است که باید تدبیرها و تضمین‌های سازمانی‌یی بیابیم که بتوانیم به یاری آن‌ها با پیامدهای فاجعه‌بار این وضعیت مقابله کنیم، به محض پدیدار شدنِ ناگزیر این پی‌آمدها به اصلاح‌شان بپردازیم، و جلوه‌های تکثیر شده‌ی آن‌ها را از میان برداریم. جزم‌اندیشی نظری فقط مورد ویژه‌یی از این پدیده‌های فسیل‌شدگی است که، در محیط سرمایه‌داری‌، هر انسان و هر سازمانی همواره در معرض آن‌ها است. شیء‌وارگی سرمایه‌دارانه‌ی آگاهی هم باعث فردگرایی بیش از حد انسان می‌شود و هم سبب چیزوارگی ماشینی او۶.”

بنابراین‌ احتیاج به فروشندگان نیروی کار‌ باهوش داریم که این راه پر پیچ و خم را با صبر، حوصله و مقاومت وصف‌ناپذیری طی نمایند:

“انسان باهوش کسی نیست که هیچ خطایی نمی‌کند؛ چنین کسانی وجود ندارند و نمی‌توانند وجود داشته باشند. باهوش کسی است که خطاهای بسیار مهم از او سر نمی‌زند، و اگر هم چنین خطاهایی از او سر زند، می‌داند چه‌گونه به سرعت و با آسانی به اصلاح آن‌ها بپردازد.”لنین، چپ‌روی، بیماری کودکانه‌ی کمونیسم۷.”

“هنگامی که پرولتاریا قدرت را تصاحب می‌کند …باید بی‌درنگ با قدرت تمام و به آشتی‌ناپذیرترین و قاطع‌ترین شکل ممکن به اقدامات سوسیالیستی دست بزند، به بیان دیگر دیکتاتوری اعمال کند اما دیکتاتوری طبقه‌، و نه دیکتاتوری یک حزب یا یک دار و دسته – دیکتاتوری طبقه‌ به معنای گسترده‌ترین شکل اجتماعی بر پایه‌ی فعال‌ترین، نامحدودترین مشارکت توده‌های مردم و نامحدودترین دمکراسی۸.”

  “دمکراسی سوسیالیستی همان دیکتاتوری پرولتاریاست۹.”

“سوسیالیسم علمی به ما می‌آموزد که قوانین عینی تکامل تاریخ را بشناسیم. انسان تاریخ را به اراده‌ی خود نمی‌سازد اما با این همه تاریخ را می‌سازد. پرولتاریا در کنش‌های خود به درجه‌ی تکامل اجتماعی دوران خویش وابسته است اما تکامل اجتماعی نیز چیزی جدا از پرولتاریا نیست؛ این تکامل هم‌زمان نیروی محرک و علت و نیز محصول و معلول اوست. و همان‌طور که کسی نمی‌تواند از سایه‌ی خود جست بزند ما نیز نمی‌توانیم از دوره‌ای که تکامل تاریخی‌مان انجام می‌شود بجهیم، اما می‌توانیم آن را شتاب دهیم یا از سرعت آن بکاهیم.”

“سوسیالیسم نخستین جنبش مردمی در تاریخ جهان است که برای خود هدفی تعیین کرده و تاریخ این رسالت را برای آن تعیین کرده که به کنش اجتماعی انسان‌ها معنایی اجتماعی، اندیشه‌ای نظام‌مند و از این رهگذر اراده‌ای آزاد بدهد. به این دلیل، فریدریش انگلس پیروزی نهایی پرولتاریای سوسیالیست را گام شتابان نوع بشر از قلمرو حیوانی به قلمرو آزادی می‌داند. این گام نیز با قوانین تغییرناپذیر تاریخی به هزاران پله‌ی نردبان تکامل گذشته گره خورده که زجرآور و کند بوده است. اما این تکامل هرگز به مقصد نخواهد رسید اگر جرقه‌ی سوزان اراده‌ی توده‌ها با شرایط مادی که در نتیجه‌ی تکامل گذشته ساخته شده، شعله‌ور نشود. سوسیالیسم همچون مائده‌ای از آسمان فرو نمی‌افتد. تنها با زنجیره‌ی دراز مبارزاتی قدرتمند حاصل می‌شود که پرولتاریای تحت رهبری سوسیال دمکراسی در آن‌ها می‌آموزد با محکم گرفتن سکان اجتماع، به جای قربانی بی‌قدرت تاریخ شدن، به رهبر آگاه آن تبدیل شود. جامعه‌‌ی سرمایه‌داری با دو راهه‌ای روبروست: یا پیشروی به سوسیالیسم یا بازگشت به بربریت۱۰.”

“موفقیت جنبش‌های بزرگ توده‌ای به زمان و اوضاع و احوالی وابسته است که آغاز کار توسط شماری از عوامل اقتصادی، سیاسی و روانی تعیین می‌شود. تمامی این عوامل، درجه‌ی موجود تنش بین طبقات، درجه‌ی آگاهی توده‌ها و درجه‌ی پختگی روحیه‌ی مقاومت که محاسبه ناپذیرند، پیش‌شرط‌هایی‌اند که هیچ حزبی نمی‌تواند به طور مصنوعی آن‌ها را بیافریند۱۱.”

“دیالکتیک تاریخ در میان تضادها رشد می‌کند و با هر ضرورت ضد آن را نیز در جهان برقرار می‌کند. سلطه‌ی طبقه‌ی‌ بورژوا بی‌شک یک ضرورت تاریخی است اما شورش طبقه‌ی‌ کارگر علیه آن نیز ضرورتی تاریخی است. سرمایه‌ یک ضرورت تاریخی است اما به همان میزان پرولتاریای سوسیالیستی، گورکن آن، نیز یک ضرورت تاریخی است. سلطه‌ی جهانی امپریالیسم یک ضرورت تاریخی است اما به همان میزان سرنگونی آن توسط پرولتاریای بین‌المللی یک ضرورت تاریخی است. این دو ضرورت تاریخی دوشادوش هم در جدالی پیوسته با هم قرار دارند و ضرورت تاریخی ما سوسیالیسم است. ضرورت تاریخی ما مشروعیت خود را از آن لحظه‌ای دریافت می‌کند که طبقه‌ی‌ سرمایه‌دار دیگر حامل پیشرفت تاریخی نیست و خود به یک مانع، یک خطر، در برابر تکامل آتی جامعه‌‌ تبدیل می‌شود۱۲.”

“اما ما برای پیشروی و پیروزی سوسیالیسم نیز به پرولتاریایی قوی، آموخته و آماده نیاز داریم، توده‌هایی که قدرت‌شان هم در شناخت و هم در تعدادشان است۱۳.”

“توده‌ها باید با به کار بردن قدرت بیاموزند که چگونه قدرت را به کار ببرند. راه دیگری برای آموزش آن‌ها نیست. … کارگران در مکتب عمل فرا خواهند گرفت۱۴.”

“می‌خواهم بر مردم همچون غرش تندر اثر گذارم، می‌خواهم ذهن‌شان را نه با نطق کردن بلکه با گستره‌ی دیدگاهم، نیروی اعتقادم و قدرت بیانم شعله‌ور سازم۱۵.”

پایان

سهراب.ن ۱۲/۱۲/۱۳۹۳

۱– کارل. مارکس؛ گروندریسه جلد یکم؛ ص ۴۵۸ ترجمه باقر پرهام و احمد تدین

۲ – تاریخ و آگاهی طبقاتی/پژوهشی در دیالکتیکِ مارکسیستی/ جورج لوکاچ/ ص۴۸۵ترجمه محمدجعفر پوینده/ نشر تجربه/ تهران ۱۳۷۷

۳ – تاریخ و آگاهی طبقاتی/پژوهشی در دیالکتیکِ مارکسیستی/ جورج لوکاچ/ ص۴۹۳

۴ – تاریخ و آگاهی طبقاتی/پژوهشی در دیالکتیکِ مارکسیستی/ جورج لوکاچ/ ص۵۴۰

۵ – تاریخ و آگاهی طبقاتی/پژوهشی در دیالکتیکِ مارکسیستی/ جورج لوکاچ/ ص۵۵۵

۶ – تاریخ و آگاهی طبقاتی/پژوهشی در دیالکتیکِ مارکسیستی/ جورج لوکاچ/ ص۵۶۸

۷ – تاریخ و آگاهی طبقاتی/پژوهشی در دیالکتیکِ مارکسیستی/ جورج لوکاچ/ ص۶۰۲ زیرنویس شماره ۱۷ترجمه محمدجعفر پوینده/ نشر تجربه/ تهران ۱۳۷۷

۸ – گزیده‌هایی از رزالوکزامبورگ/به کوشش پیتر هودیس، کوین اندرسن؛ ص۴۱۴ترجمه حسن مرتضوی/نشر نیکا ۱۳۸۵

۹ – گزیده‌هایی از رزالوکزامبورگ/به کوشش پیتر هودیس، کوین اندرسن؛ ص۴۱۵

۱۰ – گزیده‌هایی از رزالوکزامبورگ/به کوشش پیتر هودیس، کوین اندرسن؛ صص۴۳۳-۴۳۴

۱۱ – گزیده‌هایی از رزالوکزامبورگ/پیترهودیس،کوین‌اندرسن؛ص۴۴۴ترجمه‌حسن مرتضوی

۱۲ – گزیده‌هایی از رزالوکزامبورگ/پیترهودیس،کوین‌اندرسن؛ص۴۵۷ترجمه‌حسن مرتضوی

۱۳ – گزیده‌هایی از رزالوکزامبورگ/پیترهودیس،کوین‌اندرسن؛ص۴۶۰ترجمه‌حسن مرتضوی

۱۴ – گزیده‌هایی از رزالوکزامبورگ/پیترهودیس،کوین‌اندرسن؛ص۵۰۱ترجمه‌حسن مرتضوی

۱۵ – گزیده‌هایی از رزالوکزامبورگ/پیترهودیس،کوین‌اندرسن؛ص۵۱۶ترجمه‌حسن مرتضوی