قابل توجه دوستان” فعالان کارگری ضد سرمایه داری گیلان”

قابل توجه دوستان فعالان کارگری ضد سرمایه داری گیلان

دوستان “فعالان کارگری ضد سرمایه داری گیلان” نامه سر گشاده ای به شاهرخ زمانی و کمیته حمایت از شاهرخ زمانی نوشته اند و تقریبا” هرچه توانستند از هر دری گفته و نوشته اند تا بتوانند یک واقعیت انکار ناپذیری را پنهان کنند نقطه اختلاف اصلی میان افرادی که به سازمانگری آگاهانه اعتقاد دارد با افرادی که فلسفه زائده و دنباله رو سرمایه داری را تبلیغ می کنند ( هر چند که شعار های پر طمطراق سوسالیستی و کمونیستی هم سر می دهند )است. پیروان سازمانگری انقلابی – پراتیکی ( لنینیسم) اعتقاد دارند مبارزات  طبقه کارگر فقط از طریق عمل انقلابی که از طریق تئوری انقلابی پیش برده شود می تواند به ثمر برسد در این دیدگاه قبول دارند که مارکسیسم تئوری انقلابی طبقه کارگر است که تنها زمانی می تواند پیروز شود که به توسط مکمل خود یعنی تئوری های سازمانگری آگاهانه انقلابی – پراتیکی  ( لنینیسم ) پیوند ارگانیک پیدا کند و در شکل مارکسیسم – لنینیسم  سازمان یافته شود. این  یعنی تئوری انقلابی همراه با عمل  انقلابی .درست بودن و انقلابی بودن این متد را تاریخ عملا” ثابت کرده است . البته با توجه به اینکه تئوری و پراتیک نمی توانند کامل و بی نقص باشند بلکه باید طوری باشد که طی زمان نواقص آن ها امکان بر طرف شدن را در خود داشته باشند در همین حال تاریخا” ثابت شده است که دشمنان لنینیسم با دو شکل گسترده وجود دارند ولی در نهایت هر دو شکل در یک صف قرار می گیرند چون طبقه کارگر بدون سازماندهی انقلابی و آگاهانه نمی تواند به خواسته هایش برسد بنا براین مخالفت با لنینیسم در واقع کمک به سرمایه داری است این نیز در تاریخ ثابت شده است تمامی نظریه پردازان مخالف سازماندهی انقلابی ( لنینیسم) مهمانان و مشتریان پرو پا قرص  تلویزیون ها و روزنامه های سرمایه داری هستند.

به هر صورت جواب دادن  به نامه این دوستان شرط ادب است (نه اینکه ده سال قبل من طی مطلبی از این دوستان چند سوالی پرسیدم که هنوز هم جواب ندادند)  ولی در واقع جواب را شاهرخ و یا کمیته حمایت باید بدهند اما بدون شک به همه نوشته های این دوستان نباید پرداخت چون با اطمینان می توان گفت  دو سوم نوشته این دوستان پراکنده گویی است و برخی نیز حواله دادن به نوشته نویسندگان و مترجمانی است که در وسط صفوف سرکایه داری خیمه علم کرده اند. متاسفانه زمان برای پرداخت به موضوع را بیش از این ندارم .

فکر کردم  ضمن اینکه جواب د ادن بجا آوردن ادب است بد نیست مطلبی که ده سال قبل برایشان نوشتم و می تواند بخشی از جواب باشد مجدد منتشر کنم و به این دوستان خاطر نشان شود که یک بدهی ده ساله دارند و بهتر است جواب بدهند . با این توضیح که در جلسه مورد بحث حدود ۴۰ نفر شرکت کرده بودند و ما ۱۱ نفر بودیم که درست در زمان شروع جلسه از موضوع جلسه اطلاع یافتیم یعنی عملا” فعالین کارگری مورد نظر آقای حکیمی ما را برای شرکت در جلسه فریب داده بود چون اگر من اطلاع از جلسه داشتم شرکت نمی کردم اگر این گونه است فعالیت کارگری انقلابیون مورد نظر این دوستان من ده سال  قبل جوابشان را دادم . فعلا” بیش این وقت صرف کردن منطقی نیست.

در هر حال مقاله مورد فوق را پیوست این  نوشته می کنم .این مقاله را در لینک زیر نیز می توانید ببینید .

http://mav2339.150m.com/maghaleh036.htm

با تشکر محمد اشرفی

۹/۱۲/۱۳۹۳

فعالین بریده از چپ و در حال پیوند به …

دوستان واعضاء محترم کمیته هماهنگی سلام:

من اشرفی هستم. و از این فرصت برای بیان گره های فکری که در رابطه باشما برایم ایجاد شده اند، استفاده میکنم، تا شاید برطرف شوند ، امیدوارم.

در جلسه ای که مورخ  ۱۸/۶/۸۴ برگزار شد پرداختن به مسائل مهم وبه دست آوردن نتیجه مطلوب امکان پذیر نبود .از طرفی مسائل مورد بررسی بسیار گسترده اند. که در حوصله کنونی نیز نمی گنجد.لذا من عمده ترین آنها را دراین نامه نوشته و برایتان ارسال میکنم ،امید وارم جواب آن را هرچه زودتر بفرستید .

البته با برداشت من خمیر مایه کمیته هماهنگی افکار اعلام شده آقای محسن حکیمی است. بنابراین من به گفته های ایشان میپردازم که کلیات آن مانند پرداختن به اصلیت کمیته هماهنگی خواهد بود.

بدلیل این که در سایت های مختلف نوشته ها ی موافقین و مخالفین شمارا مطالعه کردم و برخی مواقع از ادبیات ناهنجار و دور از احترام به انسانهای آگاه و انقلابی بوده اند ، لازم است چند نکته را خاطر نشان کنم :

۱-    بنده همیشه تلاش میکنم ضمن صریح بودن از الفاظ نادرست و تند واهانت آمیزاستفاده نکنم.

۲-    ممکن است ناچار باشم برخی اوقات از کلمات تند استفاده نمایم ، ولی اعلام میکنم اصلا” قصد اهانت ندارم و اگر احتمالا” چنین احساسی ایجاد شد پیشاپیش عذر خواهی میکنم.و تذکرمی دهم که قصد دارم شبهه ها و ابهامات با صراحت بیان شوند.

۳-    انتظار دارم شما نیز استدلال خود را صریح وبی پرده ولی رفیقانه  بیان کنید.

۴-    من از نقل وقولهای که از بزرگان پیش کشیده میشوند و به عنوان اسناد غیر قابل رد تحمیل میشوند رضا یتمندی ندارم ،بنابراین آنچه از دیگران میخواهید نقل کنید اگر خود قبول دارید از طرف خود و با استدلال خود بگوید. اگر منطقی باشد مطمین باشید به حد سخن بزرگان برای من با ارزش خواهند بود.

۵-    من از دشمنان خود سوال نمیکنم. وقتی از کسی سوال میکنم، پس اورا دوست خود میدانم. حتی اگرپرسشم با زبان خشک و خشن باشد.

 برمیگردم به اصل موضوع:شما میخواهید راه جدیدی پیش پای مبارزین جنبش کارگری بگذارید . این را در مرحله اول مبارزه ، برای افزایش دستمزدها می دانید. وحول محوریت کسب آگاهی وسازمانیابی سراسری  ضد سرمایه داری مستقل وآزاد بدون دخالت نهادهای حاکمیت و مستقل از نظر سیاسی نسبت به گستره وبستر های سرمایه داری تا جائیکه عالیترین تشکلهای کارگر یعنی شوراهای آزاد ومستقل  کارگری ایجاد وبه دنبال آن مرحله نهائی یعنی کسب قدرت سیاسی و براندازی کارمزدی  پیش میروید. تا اینجا اگر من اشتباه نکرده باشم وچیزی را از قلم نانداخته باشم بسیا ر زیبااست.ولی در پی میگوید روشنفکران واحزاب و سازمانهای که آنها ساخته وپرداخته بودند، بدلیل اینکه تحت تسلط آگاهی واندیشه مسلط سرمایه داری ایجاد میشدند، نه تنها مشکلی از جنبش کارگری نمی گشودند، بلکه مشکلاتی نیز اضافه میکردند.بنابراین تحزب وتشکل یابی حزبی را تحت عنوان عقیدتی – فرقه ای رد میکنید.و نام روشنفکران – انقلابیون حرفه ای و پیشگامان طبقه کارگررا فعالین کارگری(البته موارد متمایز کننده نیزاعلام میکنید.) می گذارید،و تعریفی نیز برای آن بیان میکنید .که درک بنده ازآن این است. او یا اندیشه ندارد یا اگر دارد باید پنهان کند. تا بتواند فعال کارگری نامیده شود والی فرقه گرا است.

باتوجه به وضعیت نظام حاکم بر جهان که با سرعت بسیار به سمت نابود کردن دستاوردهای مبارزات کارگری و قشرهای رادیکال تمام کشورها که حداقل طی دو قرن اخیر بدست آمده اند ،حرکت میکند.از طرفی بدلیل بحران در حوزه تئوریک نیرو های چپ و بدنبال آن بحران در حوزه عمل رادیکالیزم و انقلابی و همچنین سر در گمی در مسیر مبارزاتی کارگران، از سوی دیگرنفوذ وبسط اندیشه اتحادیه گرای تحت تسلط سرمایه داری و افکار صنفی گرای و سندیکالیسم جدای مبارزات سیاسی و همچنین افول سطح آگاهی انقلابی و بدنبال آن خلع سلاح شدن کارگران به صورت فرهنگی از تئوری انقلابی خود.- در مقابل سر مستی بورژوازی جهانی وداخلی از این همه مشکلات در درون جبهه طبقه کارگر میدان جنگ را کاملا” در اختیار سرمایه داری گذاشته است. و سرمایه داری چه به شکل جهانی و چه به شکل داخلی با تمام توان عربده سرداده، و خاک ریزها را یکی پس از دیگری به تصرف در میآورد.

سرمایه داری در قالب شرکتهای چند ملیتی بارویکردهای مختلف حاکمیت کشورهای زنجیره مرکزی را در سیطره خود دارد،(البته از طریق نفوذ این شرکتها در شرکتهای کشورها پیرامونی حاکمیت بقیه را نیز به صورت مستقیم وغیر مستقیم در اختیار دارند.)و با استفاده از ثروت ملی – ارتش –دولت وتمام بخشهای نظام حاکم در کشور های مرکزی که در واقع ساخته وپرداخته خود سرمایه داران است ، استفاده میکنند، تا سیستم اقتصادی نوین پولساز خودرا به کشورهای پیرامونی از طروق مختلف ((جنگ –ترور- فشار های اقتصادی –فشارهای سیاسی –تولید فلسوفان،جامعه شناسان،اقتصادانان پرورش یافته با پول وثروت شرکتهای چند ملیتی در دانشگاههای سرمایه- با استفاده از روزنامه ها ،رادیو،تلویزیون،ماهواره ، اینترنت و …- و همچنین با در اختیار داشتن سازمانهای جهانی – موسسات پولی و اعتباری –سازمانهای سیاسی – احزاب –لابی های ذی نفع ، ذی نفوذ- و گروه های ویژه -…))تحمیل میکند. همچنین تشدد افکارو دوستان نادان (ناخواسته آب در آسیاب دشمن میریزند)که  در جبهه کارگران وجود دارند.توازن مبارزاتی تماما” از میان رفته است.و آنچه برای کارگران باقی مانده، حضور اجباری غیر قابل اجتناب در میدان کارزار است.شاید درنگاه اول این تعجب پیش آید که چگونه است با این همه عدم توازن هنوز کارگران در میدان مانده اند، و جنگ طبقاتی هنوز ادامه دارد . کوتاهترین جواب این است، که کارگران هیچ جای برای رفتن وهیچ راهی جز مبارزه وجنگیدن ندارند.سرمایه داری برای دو مورد عمده می جنگد:

۱- تصاحب هرچه بیشتر حقوق کارگران(ارزش افزوده)

۲- جلوگیری از لبریز شدن ظرفیت سیستم سرمایه داری یعنی فرار از میرندگی که این خود عین ارتجاع است.

در مقابل طبفه کارگر نیز برای دو مورد عمده میجنگد:

۱-    برای جلو گیری از دزدیده شدن حقوقشان( تا بتوانند زنده بمانند.)

۲-    برای ایجاد جامعه نوین انسانی که اساس آن برابری و دمکراسی واقعی باشد. که این خود بالندگی را بدنبال دارد.

تااینجابه دو تفاوت پی بردیم ،که کارگران جای برای رفتن و راهی جز مبارزه ندارند. سرمایه داری میرنده وسوسیالیسم بالنده است. موردسوم عبارت است: برای اینکه سرمایه داری و سرمایه دار وجود داشته باشد، و زنده بماند، نیاز مبرم به کارگر و کار او دارد، اما کارگر برای زنده ماندن و ایجاد جامعه نوین انسانی هیچ نیازی به سرمایه دار و نظام سرمایه داری ندارد.بنابراین سه دلیل عمده شد. که جنگ طبقاتی تا نابودی سرمایه داری ادامه خواهد یافت.بنابه سه دلیل بیان شده، سرمایه داری با تمام قدرت و ابزارهای مختلفی که دارد، باز در مقابل طبقه کارگر ناتوان است. و ضرورتا” میرنده است.

اما او تلاشش را بکار میبرد، تا از دو طریق این ضرورت نهائی را به زمانهای دور دست حواله کند:

۱-  جبهه خود را هرچه بیشتر متشکل و با استفاده از ابزارهای که در بالا نامبردیم ضمن کشف راههای جدید به عنوان مسکن منسجم ومقتدرمی کند.

۲-  در مقابل با استفاده از همان ابزارهای که ذکر شدند، در جبهه کارگران ایجاد شک – تردید – ابهام- شبهه – پراکندگی و نفاق میکند.

تازمانی که بتواند، این دو مورد را به اجراء بگذارد، موفق خواهد شد، تا سرنگونی سیستم سرمایه داری را به آینده موکول نماید.

سرمایه داری توانسته است، با استفاده از ابزارهای نامبرده دیکتاتوری اقلیت سرمایه دار را براکثریت طبقه کارگر به عنوان آزادی – دمکراسی – جامعه مدنی و آخرین گزینه جا زده و سوسیالیسم را توهم وناشدنی قلمداد کند.وبدین وسیله گستره مبارزات چپ را هرچه تنگتر نماید.دقیقا” به دنبال چنین استراتژی است،که گروههای بسیاری از نیرو های چپ خود را باخته و سردرگم و سرگشته نسخه های را که توسط سرمایه داری پیچیده شده اند، به نام تئوریهای جدید در جنبش کارگری و چپ تزریق میکنند.در بعد کوچکترهمین طرح ،چپ داخلی  نیز گرفتاراست. اصلاحات نئو لیبرالیستی جهانی در قالب اصلاحات دوم خردادی در داخل ایران دیکته میشود.تمام گرفتاریهای که کارگران در کشورهای دیگر به گستردگی جهانی دارند، در ایران نیز برای کارگران وجود دارد. البته خشن تر وهارتر از کشور های دیگر.چون سرمایه داری داخلی نسخه های پیچیده سرمایه داری جهانی را به راحتی بیشتری در ایران پیاده میکند ،چرا که در ایران حتی اتحادیه های دست آموز نیز وجود واقعی  ندارند ، بنابراین کاملا” بکر است. در نتیجه سرمایه داری جهانی و ایرانی از نبود تشکلهای مختلف بخصوص حزب فراگیرچپ و کارگری لذت صد چندان می برند.

با توجه به آنچه در بالا گفته شد نتیجه میگیریم ، سرمایه داری چه به شکل جهانی وچه به شکل ایرانی دارای تشکل های اقتصادی – سیاسی – نظامی- فرهنگی و فلسفی کاملی هست . در مقابل کارگران هیچ کدام از تشکلهای مورد نیاز خود را ندارند.و این نداشتن خواسته و آرزوی دلپذیر سرمایه داری است.بنابراین مخالفت با تشکلهای چپ با هر بهانه ای ،دانسته یا ندانسته نوعی حمایت از نظام سرمایه داری و عقب انداختن سرنگونی سیستم سرمایه داری است، ولو اینکه کاملا” چپ نمایانه باشد.

فرق بین انقلابی حرفه ای و پیشگام طبقه کارگر با فعال کارگری چیست؟

طبق تعریف آقای حکیمی فعال کارگری عبارت است از:

((منظورِ من از “فعال کارگری ” کسی است که، مستقل از پیشینۀ طبقاتی اش، خود را در متنِ مبارزۀ زنده و جاریِ کارگران قرار می دهد ( که لزوماً به معنایِ حضور فیزیکی در فرایند تولید و توزیع نیست، مگر آن که ضرورتِ آهنینِ امرارِ معاش آن را ایجاب کند، که در اکثرِ قریب به اتفاقِ موارد می کند ) ، از بیرون به این مبارزه نگاه نمی کند،همچون تک تکِ کارگران عملاً و علناً در این مبارزه شرکت می کند، نقطۀ عزیمتِ خود را مبارزۀ خودانگیخته اما ضدسرمایه داریِ کارگران برای دست یابی به مطالباتِ جاری می داند و می کوشد این مبارزه را به سطحِ مبارزه ای خودآگاهانه و سازمان یافته ارتقا دهد . این فعالِ کارگری ممکن است به هر گروه یا سازمان یا حزبی گرایش داشته یانداشته باشد . اما حسابِ جنبشِ کارگری را از حسابِ این یا آن گروه جدا می کند و با رویکرد و نگاهی جنبشی – ونه فرقه ای – دومی را تابع اولی می کند . نظر گروه خود را تبلیغ و ترویج می کند، اما منافعِ جنبشِ کارگری را به منافع گروه خود مقدم می شمارد . از عقیده و ایدئولوژیِ این یا آن گروه به ضرورت فعالیت در جنبشِ کارگری نمی رسد، بلکه از فعالیت در جنبشِ کارگری به صحت و کاربردِ دیدگاه هایِ این یا آن نظریه پردازِ سیاسیِ جنبشِ کارگری می رسد . برایِ یافتنِ فعالانِ کارگریِ دیگری که بتوانند به طورِ سازمان یافته مبارزۀ اقتصادی – سیاسیِ کارگران را هدایت کنند و ارتقا دهند، نه به دنبالِ هم عقیده بلکه به دنبالِ هم رزمِ سیاسی می گردد . این هم رزمِ سیاسی ممکن است دارایِ عقیده ای غیر از عقیدۀ او باشد، اما او این اختلافِ عقیده را مانعِ مبارزۀ سیاسیِ مشترک با وی نمی داند . اختلافِ عقیدۀ خود را از او پنهان نمی کند، آن را بیان می دارد، و از او نیز می خواهد چنین کند، اما اتحادِ مبارزاتی- سیاسی با او را به هم عقیده شدن با وی موکول نمی کند . بدین سان، و در یک کلام، فعالِ کارگری کسی است که هویتِ خود را با فعالیتِ کارگری – جنبشی – سیاسی تعریف می کند و نه با فعالیتِ گروهی- عقیدتی.))

ایشان میگویند فعال کارگری از عقیده و ایدولوژی این یا آن گروه به ضرورت فعالیت در جنبش کارگری نمیرسد . بله این درست است هیچ کس اول عقیده پیدا نمیکند، که مبارزه بکند .بلکه دراین مورد بخصوص باید تحت ظلم وستم قرار بگیرد، و آنگاه نیاز به مبارزه را احساس بکند،پس ازآن بدنبال ابزار مبارزه خواهد گشت. بنابراین فعال کارگری اول باید احساس به مبارزه را بر مبنای آگاهی از وجود ظلم و ستم بدست آورده باشد. که این یعنی تحت ستم واقع شدن، خود او به طور مستقیم یا غیر مستقیم. در مرحله دوم یک فرد زمانی میتواند به عنوان فعال کارگری مطرح شود که آگاهی بالاتر از تحت ستم بودن را دریافت کرده باشد.(الزاما” فعال کارگری سطح آگاهی بالاتر از تحت ستم بودن را باید داشته باشد.)   آقای حکیمی باید مشخص کنند فعال کارگری که ایشان از آن صحبت میکنند. چگونه واز کجا آگاهی بالاتر از تحت ستم بودن را بدست میآورد.از نظر من این همان نقطه درک وقبول عقیده به عنوان سلاح وابزار مبارزه است.

در این گفتار همرزم سیاسی کیست ؟طبق بیان آقای حکیمی فعال کارگر ی دیگری است که او نیز تمایل به مبارزه در درون جنبش کارگری دارد.  با توجه به جای از متن که آقای حکیمی اعلام میکند فعالان کارگری نباید اختلاف عقیده خودرا نسبت به هم پنهان کنند. توجه کنید: (…این هم رزمِ سیاسی ممکن است دارایِ عقیده ای غیر از عقیدۀ او باشد، اما او این اختلافِ عقیده را مانعِ مبارزۀ سیاسیِ مشترک با وی نمی داند . اختلافِ عقیدۀ خود را از او پنهان نمی کند، آن را بیان می دارد، و از او نیز می خواهد چنین کند،…)من این گونه در ک میکنم که فعالان کارگری آزاد هستند اختلاف عقیده خود را به همرزمان سیاسی(دیگر فعالان کارگری) خود بگویند ولی به کل کارگران نباید بگویند. فرق بین انقلابی حرفه ای و پیشگام طبقه کارگر با فعال کارگری در این مورد روشن میشود که عبارت است از:

در داشتن یا نداشتن اندیشه و ایدولوژی یا حداقل پنهان کردن آن از کارگران . در واقع پنهان کردن درست تر است .چون هیچ انسان مبارزی نمیتواند بدون اندیشه به سطحی از آگاهی برسد،که احساس مبارزه در او ایجاد گردد.بنابراین درست تر این است، که بگوئیم فرق بین انقلابی حرفه ای و پیشگام طبقه کارگر با فعال کارگری داشتن صداقت از سوی انقلابی حرفه ای و پیشگام طبقه کارگر و نداشتن صداقت از طرف فعال کارگری(مورد تعریف آقای حکیمی) است.همین عدم صداقت میتواند زمینه ورود انسانهای خائن را به سطح رهبری کارگران باز کرده تا آنها وظیفه گمراه کردن اعتراضات و مبارزات جنبش را بسمت و سوی سرمایه داری انجام بدهند.نمونه بارز این نوع فعالین کارگری لخ والسا در لهستان است.

وقتی یک فعال کارگری با کارگران شانه به شانه در مبارزه با سرمایه داری قرار میگیرد ، از او نظر خواهی و راهنمای خواسته میشود.( مانند بودن فعالین کارگری درمیان کارگران شاهو ) واو باید طبق آنچه که یاد گرفته است، (اندیشه اش)راهنمائی کند. بنابراین راهنمائی او یا اعلام نظر او همان شروع نوک زدن خواهد بود.و اگر واقعا” مبارز ضد سرمایه داری باشد،که لازمه فعال کارگری است، آنچه بیان میکند. افکار و اندیشه چپ خواهد بود. واین را کارگران به نحو احسنت خواهند فهمید.بنابراین او در همان قدم های اولیه شناخته خواهد شد.که اگر باهمان شناخته شدن پیش برود، که میشود اندیشه ورزی یا به گفته شما فرقه گرای . یا اگر بدون اندیشه (سماجت در پنهان کردن اندیشه خود)پیش برود، که میشود، عدم صداقت ودر این مورد راهنمائی و اعلام نظر غیر چپ بکند، که میشود خائن، وطرفدار سرمایه داری.

ممکن است بفرمائید منافع جنبش را مقدم بر منافع گروهی وفرقه ای بداندیعنی نظردهی و راهنمائی که از او خواسته اند، بر مبنای چه اندیشه ای باید ارایه بدهد؟(اندیشه جاری در جنبش. آیا میتوانید بگوید اندیشه جاری در جنبش چه خواهد بود ،یا ممکن است هر اندیشه ای باشد. یعنی اندیشه وسیاست  باری به هرجهت؟) اگر بر مبنای اندیشه خود جنبش را تجزیه وتحلیل کند. بعد نظرش را ارایه بدهد. که باز نقطه سر خط است.و اگر جدای از تجزیه و تحلیل خود اعلام نظر کند، میشود فریب کاری که گمراه کردن جنبش و بیگانه با خویشتن، طبقاتیش، شدن است. و نمیتوان از کسی که با خویشتن خود بیگانه است، انتظار رهبری غیر خائینانه داشت. اگر نظر سیاسی بدهد سوال این است کدام عمل یا نظر سیاسی میتواند بدون اندیشه پیشین وجود داشته باشد.و دارای برد- جهت و مشی مشخصی را پیش رو بگذارد. مگر سیاستی که منافع شخصی را دنبال کند.هیچ سیاسمتداری وجود ندارد. که پیرو افکار – فرهنگ – آداب رسوم مشخص طبقاتیش نباشد. حتی ائتلافهای سیاسی نیز با توجه به نزدیکی افکار افراد و گروهها امکان ایجاد دارند.توجه داشته باشید که اگر فعال کارگری اندیشه انقلابی نداشته باشد، احساس مبارزه در سطح فعال کارگری در او ایجاد نخواهد شد.اگر اندیشه انقلابی داشته باشد. طبق گفته های بالا نمیتواند پنهان کند. با توجه به موارد گفته شده درک من از فعال کارگری که آقای حکیمی تعریف میکنند. افرادی چون لخ والسا- محجوب –سندیکالیستها و اتحادیه گرایان مدرن هستند.

بزرگترین افتخارهمراهان شما این است که می گویند، مدتها پیش از چپ بریده اند. و آنچه از گفته های آنها استنباط میشود. مبارزان سندیکای و صنفی هستند، که شعار ضد سرمایه داری بودن را چاشنی تئوری خود برای ایجاد تمایز قرارداده اند .چون ضد سرمایه داری بودن جدای از چپ بودن اصلا” ابدا” امکان پذیر نیست. ( این مورد در بحث های شمال برای من مسجل شد. )

بنابراین گریز از ایدولوژی برای انسانهای درست کار و آگاه به موقعیت طبقاتی خود کاریست غیر ممکن .البته سرمایه داری تلاش میکند، از طریق مهره های ساخته شده جهت گمراه و خلع سلاح کردن طبقه کارگر با استفاده از وسائل ارتباط جمعی با زبان فلسوفان و جامعه شناسان تولیدی پایان ایدو لوژی و سپس  پاینده بودن سرمایه داری را تلغین کند. این مربوط به حوزه فعالیت ایدولوژیک سرمایه داری است، که نوعی سپر دفاعی برای سرمایه داری محسوب میگردد.اما اینکه در حوزه چپ افرادی پیدا شوند که همین امررا( پایان ایدولوژی یا منفی بودن موجودیت آن را به طریق دیگری حداقل پنهان کردن) تبلیغ کنند جای بسیار تعجب دارد.( دانسته یا ندانسته و خواسته یا ناخواسته همان مسیری را میروند که سرمایه داری نیاز دارد.)در این رابطه گفته های شما و دوستانتان برای من بسیار تردید آفرین است.بهتر است واضح تر تردید های خودرا برایتان بیان کنم.

در سالهای ۵۷ تا ۶۰نیروهای چپ به طور کل نه به پندار شما (نوک زدن) بلکه بسیار عمیق در جنبش کارگری حضور داشتند. اما زمان برای کامل شدن این حضور کافی نبود ، با این حال نظام اسلامی از نظر اندیشه توان مقابله نداشت. از طرف دیگر انقلاب، انقلاب طبقاتی با جبهه بندی روشن و واضح نبود. بنابراین نظام اسلامی مشروعیت اجتماعی داشت، در نتیجه با استفاده از مشروعیت اجتماعی ایجاد انحراف کرده، و با استفاده از روش نظامی گری و جوپلیسی دست به کشتار انقلابیون زدو از این طریق چپ را از جنبش کارگری دور کرد . اما حالا نظام اسلامی ضمن اینکه توان مقابله اندیشه ای ندارد ، توان نظامی وجو پلیسی خودرانیزبنا به دلایل جهانی و داخلی از دست داده است. و از طرفی اعتبار و مشروعیت سالهای اولیه عمر خودرا نیز ندارد.بنابراین نمیتواند چپ را از طریق کشتار و قتل عام از جنبش کارگری دورکند.حالا شما بابیان چنین تزهای کاری را انجام میدهید، که نظام اسلامی و سرمایه داری تحت حمایت او لازم دارد.قصد من این نیست، که بگویم شما از طرف نظام اسلامی سازماندهی شده اید. ولی نتیجه گفتار واعمال شما در مسیر خواست ونیاز سرمایه داری قراردارد. در دیگر نقاط جهان در مقاطع زمانی مشابه زمان فعلی ایران(از نظر ساختار طبقاتی) معمولا ” افراد و گروههای بودند، که چنین انحرافاتی ( سندیکالیسم و صنفی گرائی محض –اتحادیه گرای محض نمونه های جهانی هستند، که مسیر رفته آنهارا شما میخواهید بروید)را به جنبش کارگری و چپ اعمال میکردند.تنها وجه تمایز شما این است که شعار ضدسرمایه داری و براندازی کار مزدی و مبارزه کارگری –جنبشی – سیاسی رابه صنفی گرائی اضافه کرده اید . اما با ساختار فکری که شمادارید شعار های فوق فقط تزیئنی هستند .یعنی این شعار ها به مشی سندیکالیستی و اتحادیه گرائی وصله شده اند، حتی سندیکالیستها نیز این را به دقت درک کرده اند، که این شعار ها وصله های مصلحتی هستند ، به همین دلیل با شما به راحتی هماهنگ و متصل میشوند .ضمن اینکه مبارزه ضد سرمایداری و سیاسی بدون اندیشه و صداقت امکان پذیر نیست.

هر مبارز سیاسی چپ میداند، براندازی کارمزدی در اوایل راه مبارزه نیست. بلکه در سطح بسیار عالیتر مبارزه قراردارد، که نیاز به سطح بالای از آگاهی دارد، که در بخش گسترده ای از طبقه کارگر گسترش یافته باشد.از طرفی میدانیم که ساختار واساس نظام سرمایه داری بنا به ذات سرمایه بر کارمزدی که جزء تفکیک ناپذیر الزامات پس از احترام گذاشتن به مالکیت خصوصی است. یعنی محکم کننده حلقه بنیادین، همان کار مزدی است.حال ما میخواهیم گوهر درخشان سرمایه داری را نابود کنیم. تا طلسم استثمار انسان از انسان شکسته شود.همچنین میدانیم تمام ساختارهای نظام سرمایه داری با رشته های مختلف به کار مزدی متصل شده اند. در نتیجه سرمایه داری برای حفظ کار مزدی از هیچ حرکتی فرو گذار نخواهند بود.به همین دلیل ابزارهای بسیار متنوع با کثرت فراوان همچنین با دقت بسیار زیاد ایجاد کرده وهمینطور تلاش میکند ساختارهای مورد نیاز خود را تولید و باز تولید کند . ضمنا” سرمایه داری برای حفظ نظام کار مزدی دارای فرهنگ – سنتها و آداب و رسوم مختلف ومشخص که باز تولید هم میشوند، همچنین مرزهای جغرافیائی –مذاهب آسمانی و زمینی –دارای انبوهی از فلسفه ها واندیشه ها با روکردهای مختلف ازگذشته که هر روز تولید وبازتولید می شوند.– دارای ساختار های اداری که برای حفظ اساس سرمایه ساخته شده اند.- دارای ابزارهای چون مطبوعات ، رادیو، تلویزیون، اینترنت ، ماهواره ،شبکه های خبری – انجمنها – احزاب –سازمانها- دانشگاه ها و…هست.که همگی وظیفه حفظ مالکیت خصوصی و کار مزدی را به عهده دارند.این را نیز میدانیم که وقتی ریشه نظام سرمایداری را بر کندیم ،اولا” تعدادی از این ابزار ها باید نابود شوند. چون مختص سرمایه داری هستند. برخی از آنها را باید تغییر ساختاری و ماهیتی بدهیم.همچنین برخی از آنها را باید تعویض کنیم . ابزار ها وساختار های که وجود ندارند ولی برای جامعه سوسیالیستی لازم هستند باید تولید کنیم.فرض بگیریم همین امروز نظام کارمزدی رامنطبق با نظریات شما نابود کردیم ،چه طرح وساختار مشخصی به عنوان جای گزین دارید؟ چه طرحی یا طرحهای برای تغییر وتعویض ابزارهای لازم در جامعه سوسیالیستی که متناسب با تز های شماباشند  دارید؟

میدانیم جهان با این وسعت و بااین همه جمعیت با گرایشات متفاوت نمیتواند حتی به اندازه زمان بسیار کوتاهی بدون برنامه وساختار منظمی ادامه حیاد بدهد.از طرفی کارگران مهره های بی جانی نیستند که ما پس از بر اندازی کارمزدی آنها را به حال سکون نگهداریم. و برای ایجاد طرح وبرنامه با آرامش خاطر هر وقت مایل بودیم، به حرکت در آوریم.تا نظریات خودرا نسبت به برنامه ها و طرح های مورد نیاز بیان کنند.بنابراین پس از براندازی کارمزدی در واقع دقیقا” در همان لحظه براندازی به نقطه عطفی میرسیم که باید ساختارهای جدید جای گزین ساختار های سرمایه داری شوند.اگر ازقبل اندیشه و طرحها وبرنامه های ساختاری جهت جای گزین کردن آماده نباشند ، درست در وضعیت قیام وشورش دچار بحران اندیشه خواهیم شد.هر چند ممکن است در آن زمان مجموعه ای از اندیشه های ایجاد شده در حین پروسه وجود داشته باشند ولی به دلیل تشدد و نداشتن آلترناتیو مشخص زمان بررسی و تصمیم گیری بقدری فشرده خواهد شد، که نسبت امکان خطا بسیار بالاتر ازنسبت امکان عدم خطا خواهد بود.ودر بهترین حالت خودمان به بیراهه خواهیم رفت . ودر بدترین حالت بخش دیگری از بورژوازی سکان انقلاب را بدست خواهد گرفت.

اینکه بگوئیم مبارزات خود انگیخته کارگران فی نفسه ضد سرمایه داری است، یک خطای محض است.با این گفته مبارزات سطوح عالی جنبش کارگری را تا سطح سندیکالیستی و اتحادیه گرای و حتی پایین تر در حد یک شورش کور و بدون برنامه تنزول میدهیم . اعتراضات کارگری بدون برنامه بلند مدت سیاسی که در حد خواسته های صنفی باشد مبارزه وچالش در درون سرمایه داری محسوب میشود،نه ضد سرمایه داری.چون این گونه مبارزات کمیت توزیع ثروت را نشانه میگیرد.در حالی که مبارزه ضد سرمایه داری ضمن توجه به کمیت توزیع ثروت کیفیت توزیع ثروت رانیز نشانه میرود.( در واقع مبارزات بدون برنامه در حد خود انگیختگی نهایتا” تا تغییراندکی از میزان دستمزدها یا ساعت کاررا نشانه میگیردکه  آن هم تاحدکمیتی که با ساختارگردش سرمایه سریعا” باز پس گرفته میشود.)مبارزات ضد سرمایه داری در موارد زیر اتفاق می افتد.

۱-    توزیع ثروت را به صورت ریشه ای و کیفیتی نشانه بگیرد.

۲-    ساختارهای نظام سرمایه داری را در سطوح عالیتر مورد حمله قراربدهد.

۳-    دارای طرح ها مشخص جهت جای گزین کردن مناسبات تولیدی – توزیعی ثروتهای بالقوه وبالفعل باشد.

۴-    اعتراضات و مبارزات خود انگیخته تا سطوح عالیتر مبارزه سیاسی ( تصاحب قدرت) ارتقا یابد.

هدایت این چهارمورد و موارد دیگر امکان پذیر نیست مگر با داشتن اندیشه مشخص چپ که دارای طرح وبرنامه های مبارزاتی همراه با صداقت باشد.که هیچ کدام از آنهارا فعالان کارگری مطبق با  تعریف آقای حکیمی  نمی توانند پیش ببرند.فقط فعال کارگری میتواند مبارزات خودانگیخته کمیتی را به مبارزات خود آگاهانه کیفیتی ارتقاء بدهد. که خود از قبل دارای اندیشه ایدولوژیک و سیاسی باشد.در مقابل یک فعال کارگری بدون اندیشه یا پنهان کننده اندیشه نه تنها سطوح مبا رزات خود انگیخته را ارتقاء نمیدهد، بلکه مبارزات عالی را نیز به سطوح پایین تر کشانده و تبدیل به چالشهای قشری درون سرمایه میکند.و طبقه کارگر را زائده ای متصل به سرمایه داری  تبدیل میکند.مانند مبارزات کارگران لهستان به رهبری لخ والسا که فعال کارگری منطبق با تعریف آقای حکیمی بود. ایشان میگوید((فعال کارگری اگر بتواند مستقل از پیشینه ای طبقاتیش در متن مبارزه زنده وجاری کارگران قرار گیرد))این گفته دو مورد تضاد رادر خود دارد:

۱-  اینکه انسانها میتوانند مستقل از افکار هویتی وساختارهای تربیتی وشخصیتی خود و مهمتر از آنها جدای از مناسبات طبقاتی خود تصمیم بگیرند، و حداقل برای مدتی تظاهرات مناسبات طبقاتی خود را در درونشان زندانی یا پنهان نماید.این یک تز کاملا” ایدالیستی و عارفانه است، و هیچ ربطی به تجزیه و تحلیل علمی با توجه به پایگاه و آگاهیها نسبت به مناسبات طبقاتی ندارد.

۲-  بین دنیای طبقه کارگر و دنیای سرمایه دار صد درصد مرزجداکننده کشیده شده است. مثل اینکه هیچ ارتباطی بین سرمایه دار (وتمام مناسبات طبقاتیش )با کارگران (و تمام مناسبات طبقاتیشان)وجود ندارد.در حالی که کارگران نیز در درون همین جامعه سرمایه داری که اندیشه وآگاهی بورژوازی در آن تسلط دارد. با ارتباط تنگاتنگ زندگی میکنند.نیرو کارش را میفروشد – در گستره تحت تسلط سرمایه داری کار میکند- با ساختار حاکم کاملا” در گیر است- کالاهای مورد نیازش را از بازاری تهیه میکند که مناسبات سرمایه داری در آن حاکم است- با خانواده خود،دوستان و اطرافیان که در سطوح مختلف جامعه طبقاتی قرار دارند، ارتباط عاطفی دارد.- از اتوبوس ، مدرسه و صدها مورد دیگر که در دنیای تحت سلطه آگاهی و اندیشه سرمایه داری قراردارند، استفاده کرده یا به نوعی ارتباط دارد.بنابراین جداسازی این دوطبقه که در تمام موارد زندگی با هم درگیر هستند، در واقعیت و دنیای عینی به صورت  انتزاعی نیز امکان ندارد.

همرزم سیاسی بدون عقیده یا حداقل بدون دخالت دادن عقیده در ائتلاف با اومیتواند، هر چیزی غیر از چپ باشد.که در نهایت خود آگاهی و سازمان یابی که به طبقه کارگر بدون عقیده ارایه میشود، به دنبال خود تظاهرات مختلفی خواهد داشت. میتواند فاشیستی – نازیستی- آنارشی- ناسیونالیستی(جالب است بدانید در بین کارگران ایرانی حتی پیشروهای آنها اندیشه مخالفت با حضور کارگران خارجی بسیار شدید است. و میدانیم این تفکرغیر انترناسیونالیستی است و در واقع تفکر ارتجاعی می باشد.همچنین مخالف همبستگی واتحاد کارگران دروسعت ایرانی و جهانی است.حال که شما ادعا دارید میخواهید مبارزه ضد سرمایه داری بکنید و از طرفی اندیشه خود را بر جنبش کارگری تحمیل نکنید با این معضل چه خواهید کرد.آیا میخواهید پیرو جریان های ضد انقلابی وارتجاعی موجود در درون جنبش بوده وآنگاه ادعا کنید مبارزه سیاسی ضدسرمایه داری انجام میدهید.)  باشد .که در نهایت تقدیم مجدد جامعه به سرمایه داری و شکست جنبش کارگری خواهد بود.پیدا کردن همرزم سیاسی بدون دخالت دادن عقیده میتواند ائتلاف احزاب در پارلمانها باشدمانند سبزها با سوسیال دمکرات های آلمان یا بقیه احزاب چپ در اروپا که در واقع پیاده کنندگان سیاست های سرمایه داری هستند . چنین فعالین کارگری حتی به حکومت هم که برسند در بهترین حالت تونی بلر خواهند شد.که همرزم سیاسی پیدا میکنند و عقیده شان را دخالت نمیدهند در نتیجه زائده ای از سرمایه داری شده اند.بنابراین قبل از اینکه بخواهیم فعال کارگری طبق تعریف آقای حکیمی بسازیم. هزاران نمونه بارز و شناخته شده که دهها سال است وجود دارند میتوان معرفی کرد که جزء مهره های بی اختیار در ساختار سرمایه داری هیچی نیستند.

آقای حکیمی می گویند. چون روشنفکران بدلیل اینکه در جامعه طبقاتی سرمایه داری آگاهی یافته اند و چون آگاهی مسلط در آن جامعه اندیشه بورژوازی است به همین دلیل نتوانستند با طبقه کارگر ارتباط بر قرار کنند .سوال این است که آیا کارگران در دنیای دیگری زندگی میکنند ، که زبان روشنفکران را درک نمیکنند یا مناسباتی که کارگران را احاطه کرده است، مناسبات غیرسرمایه داری است؟آقای حکیمی به صورت نامفهومی بین دنیای کارگران و سرمایه داران همراه با نظام حاکمش خط مرزی کشیده اند. که گویا روشنفکران بریده از سرمایه داری (ضمن اینکه آنها روشنفکران چپ مارکسیست متعلق به طبقه سرمایه داری هستند) به دیگرسوی خط مرزی نفوذ میکنند، ولی به دلیل تفاوت آگاهیشان نمیتوانند ارتبا ط ارگانیک بر قرارکرده وناچار به طبقه کارگر نوک زده فعالین آن را جداکرده به کشتن میدهند. در نتیجه ضمن محروم کردن طبقه کارگر از فعالین خود باعث شکست کارگران شده وخود دست از پا درازتر پس زده میشوند.در جای دیگری از نوشته خود میگویند مبارزات کارگران ضد سرمایه داری است .مبارزه بدون آگاهی نمیتواند وجود عینی داشته باشد ضمن اینکه سطح مبارزه با میزان آگاهی ارتباط مستقیم دارد. (هرچه میزان آگاهی بیشتر باشد سطح مبارزه عالیتر خواهد بود.) بنابراین وقتی کارگران درحال مبارزه هستند، پس آگاهی در حد سطح مبارزه ای که انجام میدهند ، دارند. و طبق گفته آقای حکیمی مبارزه آنها ضد سرمایه داری است یعنی در سطوح عالی قراردارد. پس  وقتی کارگران به درجه از آگاهی رسیده اند، که مبارزه در سطوح بالا را انجام میدهند ۱- اولا” دیگر نیازی به روشنفکران ندارند.چون دشمن را شناخته اند که این خود بالاتری سطح آگاهی را میرساند.۲- با این سطح آگاهی چرا نباید زبان روشنفکران را درک کنند؟  مگر اینکه روشنفکران در واقع دشمن کارگران باشند. ۳- وقتی آگاهی کارگران در حد درک وشناخت دشمن باشدآن هم نه در حد شناخت افراد دشمن بلکه در حد شناخت مجموع ساختاری دشمن باشد. باید گستره بسیار بزرگی از اندیشه و آگاهی مسلط  اجتماعی را به اندیشه خود اختصاص داده باشند. در نتیجه روشنفکران باید تحت تاثیر دو نوع اندیشه مسلط و در حال چالش باشند. وچون دارای کشش مارکسیستی هستند، بنابراین دارای زبان مشترک درحد بالای با کارگران میباشند. اما طبق نظر آقای حکیمی نیستند که البته دلیل این نبودن ضد سرمایه داری نبودن مبارزه کارگران است.

از طرفی چون کارگران و روشنفکران هردو در یک محدوده که تحت سیطره آگاهی و اندیشه سرمایه داری است زندگی میکنند. و ساختار حاکم بر هردوی آنها همان مناسبات تولید – توزیع و فرهنگ سرمایه داری است . پس چرا همد یگر را درک نمیکنند؟اگر به پذیریم که روشنفکران آنقدر آگاهی کسب کرده اند، که از سرمایه داری ببرند، پس باید آنقدر به آن اندازه ادراک داشته باشند، که آنچه را کارگران با درگیری مستقیم در یافت میکنند. به صورت غیر مستقیم دریافت کنند.پس میتوانند زبان درک مبارزات جنبش کارگری را پیدا کنند. اگر موانع بیرونی (جو پلیسی- کشتار مبارزان و روشنفکران- وسائل ارتباط جمعی و …)آنها را از جنبش کارگری دور نکند.

قسمت مهم خطای آقای حکیمی در این است، که روشنفکران چپ را زیر مجموعه ای از طبقه سرمایه داری میداند. در حالی که روشنفکران چپ معمولا” از خانواده های کارگران و کشاورزان بوده اند،که با پوست و استخوان خود مناسبات ضالمانه سرمایه داری را لمس کرده اند. بنابراین نمیتوان به این راحتی آنها را روشنفکران سرمایه داری نامید. بلکه آنها جزء نیرو های درونی طبقه کارگر هستند. که مدتی در جرگه ی خرده بورژوازی از ساختار درونی جنبش کارگری دورافتاده اند.اما پس از کسب آگاهیهای لازم آنهارا با مجموعه آگاهیهای درونی خود که از قبل به صورت نهفته داشته اند،ادغام کرده در نتیجه آگاهی سرمایه داری را به آگاهی انقلابی تبدیل میکنند. آنگاه احساس تعلق به طبقه خود درآنها بارزتر میشود. سپس به سوی طبقه کارگر یعنی طبقه خودش نه به صورت بریده از سرمایه داری (چون او هیچ وقت جزء طبقه سرمایه داری نبوده است.) بلکه به صورت رجعت به خویش پس از کسب آگاهی انقلابی به سوی کارگران بر میگردد.

شما میگوید سوسیالیسم یک جنبش اجتماعی عملا” موجود است.این درست نیست. بلکه باید گفت خواستن سوسیالیسم یک جنبش اجتماعی است که باید این خواستن را با هدایت جهت دار مبارزات اجتماعی و رساندن جامعه به آگاهی سوسیالیستی تبدیل به جنبش سوسیالیستی آگاهانه کرد، واین امکان پذیر نخواهد بود مگر سازمان یابی طبقه کارگردر احزاب وسازمانها و تشکلهای کارگری با رویکرد کمونیستی وانترناسیونالیستی.بنابراین گریز از تحزب با عنوان کردن عقیدتی – فرقه ای در نهایت دشمنی با سوسیالیسم است.نظام سوسیالیستی نمیتواند در مقابل تشکیلات گسترده سرمایه داری بدون تشکیلات منسجم مبارزه کرده و جای گزین آن شود.بلکه در همان حد جنبش خواست سوسیالیستی باقی میماند.

خطاهای احزاب را نمیتوان دلیل برای رد تحزب یابی دانست . چون خطاها نتیحه ساختاری تحزب به معنای عام نیستند، بلکه نتیجه روبنائی و چالش تضاد افکار فردیتها ومحفل های گروهی درون آن است.بنابراین نمیتوان با تظاهرات رو بنائی ساختار درونی یک نیازاجتماعی و به دنبال آن نیازمندی جنبش به تحزب یابی  را رد کرده و افکار آنارشی را جای گزین مبارزات سازمان یافته کرد.

تحزب گریزی در ایران سنت دیرینه است .و همیشه نمایندگان سرمایه داری و ارتجاع به این سنت دامن میزنند.وبه دلیل سنتی شدن این گریز به سادگی میتوان کارگران را به وجد آورد، و حس ضدیت با احزاب و حتی سیاست و مبارزات سیاسی را در آنها قویتر و قویتر کرد.و بدنبال آن :

۱-    نام ورسمی کسب کرد.

۲-    دشمنان طبقه سرمایه داری را خلع سلاح کرد.

۳-    خمیر مایه و زمینه شکست مبارزات را در درون جنبش به صورت انباشت نگهداری کرد.

سرمایه داری میداند، در پی خفقان و ظلم وستمی که سالهاست به طبقه کارگر رفته است ، این طبقه آماده و مستعد هرگونه خیزشی است. از طرفی میداند، در موقعیت فعلی توان جلو گیری ندارد . بنابراین اگر بتواند بین احزاب و انقلابیون با کارگران ضدیت و فاصله ایجاد کند، میتواند، در زمان رخ داداعتصابات و قیامها را به بیراهه کشانده و به دست خود کارگران جنبش را خفه کند.البنه من نمیگویم که حرکتها و گفته های شما برای به شکست کشاندن جنبش کارگری سازمان یافته است . ولی نتیجه اش دل خواه سرمایه داری خواهد بود.و اگر تز های شما توسط جنبش کارگری مورد پذیرش واقع شود. مشکلات زیر ایجاد خواهند شد:

۱-  تمام جلادان وجنایت کاران که در طول دهه های متمادی دست به قتل عام زده اند، از زیر ضربه و نقد خارج خواهند شد.

۲-  دشمنان کارگران نه سرمایه داران و دولت مطبوعشان بلکه افراد و گروههای متشکل و سازمانیافته در احزاب چپ شناخته خواهند شد.

۳-  سرمایه داری برای پیش برد مبارزاتش بر علیه کارگران پایان ایدولوژی را اعلام میکند تا از یک طرف نهائی بودن نظام سرمایه ای را اثبات شده قلمداد کند، و از طرف دیگر کارگران را از ابزارهای سازمانیابی وتئوری انقلابی خود خلع سلاح نماید.

این تز توسط سرمایه داری با استفاده از ایدولوژی های مختلف و ابزارهای فراوان به جامعه- افکارعمومی و به خصوص کارگران و انقلابیون تحمیل میشود.و آنقدر تکرار میگرددکه از زبان چپهای خودباخته نیز به نوع پیچیده تر بیان شده ودر جنبش کارگری رسوخ داده میشود.تا آن حدی که همرزمان شما اعلام میکنند، مدتها پیش از چپ بریده اند.در اینکه شما دوست طبقه کارگر هستید. من شک ندارم، اما دقیقا” همانهای را می گوید که دشمنان طبقه کارگر با هزینه ها و تلاش بسیار گفته و میگویند.

وقتی همه ای موارد ذکر شده را در کنار هم می گذاریم.و با توجه به شرایط داخلی و جهانی فعلی نظام اسلامی بررسی میکنیم . سوالهای عمده ای که ذهن را به خود مشعول می کنند عبارتند از:

۱- دور کردن کارگران از احزاب و سازمانهای مارکسیستی و کمونیستی بدون جای گزین چه معنا و مفهومی میتواند داشته باشد؟

۲-خلع سلاح کردن کارگران از تئوری و ابزارهای  انقلابی طبقاتی چه دلیلی دارد؟

۳- آیا شما نسبت به روشنفکران بریده از سرمایه داری استثنا هستید؟

۴- آیا طرحی جهت بر اندازی کارمزدی و نظام سرمایه داری و همچنین طرحی جای گزین برای کار مزدی و نظام سرمایه داری دارید. مشخصات آنها چیست؟

۵- آیا بدون طرح و ساختار مشخص بدون دخالت دادن عقیده میتوان مبارزات انقلابی و ضدسرمایه داری و سیاسی انجام داد . چگونه؟

۶- آیا انسانها میتوانند هویت طبقاتی و تظاهرات آن را پنهان کنند . یا نسبت به آنها بی تفاوت بوده هویت دیگری را دریافت و نشان بدهند؟

۷- ساختار درونی و بیرونی چارت سازمانی شوراهای سراسری کارگری که شمابرای سازمان یابی کارگران اعلام می کنید چگونه است یا چگونه خواهد بود؟

۸- فرق بین انقلابی حرفه ای و پیشگام طبقه کارگر با فعال کارگری چیست لطفا” بیشتر توضیح بدهید؟

۹- منظورشمااز مبارزه اقتصادی – سیاسی سازمان یافته چیست و سازمان یافتگی آن با چه اندیشه ای بر قرار می گرددو مبارزه سیاسی که در کنار مبارزه اقتصادی انجام میشود بر مبنای چه اندیشه ای طراحی و به پیش برده میشود؟

۱۰- آیا بدون عقیده و اندیشه میتوان مبارزه سیاسی کرد؟اگر میتوان لطفا” طریقه و نمونه های از آن را نام ببرید.اگر نمیشود ، پس فعالان کارگری چگونه می توانند مبارزات سیاسی خود را با توجه به اختلافات عقیده ای که دارند سازمان دهی کنند؟

۱۱- اگر اندیشه توجیه کننده مبارزات سیاسی فعالین کارگری مورد نظر شما، اندیشه موجود و جاری در درون جنبش کارگری خواهد بود؟ لطفا” اندیشه فوق را تشریح کنید.وتکلیف جریانهای ارتجاعی حاضر در جنبش کارگری را روشن کنید.

۱۲- چرا و به چه دلیل روشنفکر از طبقه خود میبرد؟ چه اندیشه ای باعث میشود چنین احساسی در او ایجاد شود؟

۱۳- چه چیزی باعث میشود که روشنفکر سرمایه داری افکار مارکسیستی و غیر سرمایه داری پیدا کند؟

۱۴- طبق گفته های شما روشنفکران چپ نیز در ردیف روشنفکران سرمایه داری قراردارند. بااین اعتبار دیگر هیچ روشنفکر غیر سرمایه داری وجود خارجی نمیتواند داشته باشد. اگر این طور نیست لطفا”بفرمائید چگونه است؟

۱۵- منظور شما از مبارزه خود انگیخته چیست؟ آیا همان مبارزه نا خودآگاهانه است ؟و اگر ناخود آگاهانه است پس چگونه میتواند جهت دار بوده ضد سرمایه داری باشد؟آیا شرایط محیطی – اجتماعی – روابط ومناسبات تولیدی و توزیعی نظام سرمایه داری در این مبارزه دخالت دارند یا خیر اگر دارند چگونه اعمال قدرت میکنند؟

۱۶- اگر جنبش کارگری به سمت سرمایه داری حرکت کندباز هم فعال کارگری باید منافع جنبش را بر منافع عقیدتی خود ترجیح بدهد؟

۱۷- فعالان بریده از طبقه کارگر و روشنفکران بریده از سرمایه داری دو مقوله ای هستند که توانائی شکستن سد مناسبات طبقاتی را دارند. آیا این موجودات غیر مادی هستند؟

۱۸- با جریانهای ناسیونالیستی و ارتجاعی ضد کارگری و ضد مبارزات انقلابی که در درون جنبش کارگری وجود دارند چگونه بر خورد خواهید کرد ؟ آیا تابع آنها نیز خواهید شدو از بین آنها نیز هم رزم سیاسی قبول خواهید کرد؟

                                                                           با سپاس فراوان محمد اشرفی

                                                                                             ۱/۷/۱۳۸۴

مطلب فوق در تاریخ ۱/۷/۱۳۸۴ برای رفقا ی کمیته هماهنگی ارسال شد ولی تااین تاریخ که ۱۵/۷/۱۳۸۴ است هیچ جوابی داده نشده است .

                                                                                    محمد اشرفی ۱۵/۷/۱۳۸۴