پروانه، در آتش شد و اسرار عیان دید

ماهنامۀ دیدگاهِ سوم

کندوکاو و کنکاش در تاریخِ مبارزات میهنمان آشکار می سازد که کوته اندیشان پیوسته با قبضه کردنِ قدرت سیاسی و اقتصادی، بازدارندۀ تکاملِ تاریخ بوده اند. نمایندگانِ طبقۀ فرادست بهمراهِ دستگاه سرکوبی با توسل به سبک و اسلوبِ غیرانسانی و ددمنشانه، حقوق مخالفان را ساقط و نیست و نابود ساخته اند تا بر اریکۀ قدرت تکیه زده و حارسِ استبداد وِ اقتدارگرایی باشند. در این فرایند پُر فراز و فرود، چه خونهایی بر زمین ریخته نشده و چه سرهایی از بلند قامتان، بردار نشده است، زبانها از حلقوم بیرون کشیده اند تا بر فرق حقیقت مُشت بکوبند و فضیلت را لگدکوب سازند. در درازنایِ تاریخ مبارزات رهایی بخش بارها فضیلت به دستِ رذیلت سلاخی شده است. اگرچه، رذیلت با کبکبه و دبدبه گردنش را بطور بلافصل، بالا نگاه داشته است. امّا، فضیلت نیز با تهوّر و ایثار و بهادری، گردنی خم ناشدنی، فرا داشته است! در فراز و نشیب تاریخ به شخصیتهایِ سیاسی ای برمی خوریم که به گفتۀ “دانته”، برای درکِ علتِ امور به پیشواز هر گونه خطر و سرنوشت دشواری می روند و مشتاقانه خود را به رودی پُر خروش و سهمگین در جهنم می سپارند. اسفند ماه نیز بسانِ دیگر ماههایِ سالنامه، محمل این کتیبۀ خونبار و حدیثِ  گردن برافراشتنِ عدالتخواهی و رهایی طلبی فرارویِ تیغۀ شمشیرِ ستمگری و بیدادگری ست. امیرمختار کریمپور شیرازی، مدافعِ پیگیرِ رهایی و عدالت، شاعر آزاده، خبرنگارِ خلاق، روزنامه نگار و مُدیر مجلۀ شورش، از مدافعان حکومت ملّیِ دکتر مصدق و جنبش ملّی شدن صنعت نفت، ازاین زُمره شخصیت هایِ بلندآوازه و پیکارجویِ تاریخ مبارزاتِ طبقاتیِ میهنمان، بشمار می آید. صراحت و صداقت کلام و قلمِ کریمپور شیرازی در افشاءِ سیاستهایِ مخرّبِ استعمار و تبانی و  دَسایس و کارشکنی هایِ ارتجاع هار به سرکردگیِ دربار پهلوی و شریکِ دیرینه؛ “روحانیّت”، علیه جنبشِ ملّی شدن صنعت نفت، نمودِ بارزِ غریو دادخواهی و هماوردیِ تمامیِ آزادیخواهانی است که هستیِ خویش را نثارِ پشتیبانی از کرامت و حرمت رهاییِ انسان از قید و بندهایِ استعماری و استثماری، نموده اند.

جُنبشِ مترقّیِ ملی شدن صنعت نفت به رهبریِ زنده یاد دکتر محمّد مصدق از سال ۱۳۲۵، تحتِ تأثیرِ شرایطِ داخلی و جهانی، “شکست فاشیزم هیتلری”، “وضعیت وخیم اقتصادی کشور”، “تطاول وتعرضِ استعمار انگلیس به منابع زیرزمینی، توسط شرکتِ ویلیام دارسی” و “رشد و توسعۀ مبارزات ضد امپریالیستی و ضعف بریتانیای کبیر” و ” سرسپردگیِ بی چون و چرای استبداد حاکم به قدرتِ خارجی” آغاز گردید. پیکارِ گردانهای زحمتکش، در رأسِ آن طبقۀ کارگر ایران، علیهِ  نفوذ اقتصادی و سیاسی بی حد و مرز استعمار انگلیس و ایادی و دست نشاندگان درباری و اقشارِ خودفروختۀ بنیادگرایِ مذهبی به مثابۀ یک سیستم کاست، از جایگاهِ بسیار ویژه ای در تاریخ معاصر برخوردار است. زمینه سازی و تلاشهای مزوّرانۀ رضا خان در سال ۱۳۱۲ و سپس دولتهای خیانتکار ساعد مراغه ای، منصور الملک و رزم آرا، جهتِ تحکیم و ثبیتِ چیرگیِ استعمار بر “نفت”، شاهرگ حیانی اقتصادی و سیاسی کشور، با پافشاری بر تصویب قرارداد ویلیام دارسی و قرارداد خفّت آورِ الحاقی نفتِ گیس- گلشائیان که منابع نفتی را بمدت شصت سال بطور تام و تمام در اختیار استعمار انگلیس قرار می داد، موجد اعتلایِ جنبش ملّی، انقلابی و دموکراتیک و ضد استعماری گشت. این جنبش، نمادِ استقلال طلبی و اقتدارِ نیرویِ لایزال توده های تحت ستم در احقاق حقوقِ دموکراتیک است که تاثیرات ژرف و شگرفی بر روند تحولات سیاسی و اقتصادی پس از آن، بجای گذاشت. اوجِ مبارزات مردمی و تشدیدِ ستیهندگیِ تضاد بین امیال و خواستهای استعماری با منافع ملّی ازطریق مشارکت جدیِ کارگران و دانشجویان در حمایت از دکتر محمد مصدق، تشکیلِ کمیسیون مخصوص نفت، مخالفت با قرارداد دارسی و قرارداد ۱۹۳۳، در توالی ایامِ تصویب قانونِ ملی شدن صنعتِ نفت در تاریخ ۱۷ اسفند ماه ۱۳۲۹ و خلع ید از شرکت نفتی انگلیسی – ایرانی  و سرانجام کسب پُستِ نخست وزیری توسط دکتر محمد مصدق در سال ۱۳۳۰، شکست تاریخی تلخ و ماتمباری برای استعمار و ارتجاع، به بار آورد که درگریز ازآن از هیچ گونه دسیسه و جنایتی علیه فعالان جنبش ملی شدن صنعت نفت، فروگذار نکردند.

نخستین شمارۀ مجلۀ شورش، توسط کریمپور شیرازی، مورخِ بیست و سوم بهمن ماه سال ۱۳۲۹، در دورانِ صدارَتِ رزم آرا، انتشار یافت. رزم آرا با تمهیدات شیادانه، سعی در جلوگیری از اقدامات دکتر مصدق داشته و بدون توجه به اعتراضات و میتینگ های گستردۀ مخالفان، وقیحانه  مطالبات مردم را به استهزاء می گرفت تا آنجا که یکبار از پشت تریبون مجلس، ابراز داشت؛ “ایرانی نمی تواند حتی لولهنگ بسازد”! کریمپور شیرازی در چنین شرایط حسّاسِ تاریخی، با انتشار مقاله ای با سر تیترِ ” من ملت ایران را به شورش و انقلاب خونین دعوت می کنم” در نخستین شمارۀ مجلۀ مذبور، ماهیت ضد انقلابی و کارکردهای ضد مردمیِ جیره خواران استعمار؛ شاه و شحنه و روحانیون سرسپرده را با واژگانی آتش گون و بُرندۀ نویسنده ای انقلابی سخت به چالش گرفت، از منافع ملی و برحقِ آحادِ توده های زحمتکش جانبداری نمود و آنان را به تداوم نبرد تا استیفایِ حقوق حقۀ خویش، فراخواند. ” ای مردم، اگر طالب سعادت و خوشی ایران و ایرانیان هستید چارۀ منحصر بفرد فقط یک شورش و انقلاب خونین است. در صورتیکه از مرگ سُرخ بترسید با روی سیاه در برابر کاخ های سفید سر بفلک کشیده از گرسنگی و بدبختی خواهید مُرد. باید بین مرگ شرافتمندانه و زندگی ننگین یکی را انتخاب کنید. من مرگ شرافتمندانه را هزار بار بر زندگی ننگین ترجیح می دهم ..این گوی و این میدان وگرنه بمانید و بنام زندگی اینقدر در این منجلاب مانند کرم بلولید تا با پستی و حقارت از گرسنگی جانتان بالا بیاید.”

قاطعیت کریمپور شیرازی در آشکار سازیِ ارتجاع داخلی به موازات تشدید و بالندگی قیام مردمی، درسال ۱۳۳۰، افزونتر گشت، بدور از هرگونه انعطاف و مماشات شمشیر کلام از نیام برکشیده و خاندان غارتگر وخونریز پهلوی ازجمله اشرف پهلوی را هدف قرار داد. چاپِ این مقالات در مجلۀ شورش خشم درباریان را آنچنان برانگیخت که فرمان توقیف مجله را صادر و کریمپور را به مرگ تهدید نمودند. کریمپور شیرازی نیز در رویاروئیِ بی نظیری، متن تهدیدنامه را بهمراه شعرِ “به نام نکو، گر بمیرم رواست / مرا نام باید، که تن مرگ راست” که روحیۀ و جسارتِ انقلابیش راعیان می ساخت، گراور کرده و انتشار داد. از اینرو، تهدید به مرگ نه تنها کوچکترین خللی در عزم راسخ و آهنینش وارد نساخت، بلکه قلمش را بُرّاتر و کلامش را گزنده تر، ساخت. شاه را در مقاله ای، حامی چاقو کشانِ بی مُخ نامید و خطاب به ارتجاع و نوکران استعمار نوشت: ” رضا خان جنایتکار گوربگور افتاده لعنتی تمام استعدادها و نبوغ را مانند افعی آفریقا بلعید و ایرانِ مستعد، برومند، پرافتخار را به قبرستان سیاه، تاریک و مخوف تبدیل کرد. من نمی دانم خواهران و برادارن شاه دیگر از جانِ مردم مفلوک گرسنۀ بی چیز چه می خواهند؟.”

 توطئه ها و کارشکنی هایِ دستگاه عریض و طویل ارتجاع، باهمراهی و همسویی روحانیت سرسپردۀ وقت، کاشانی و بهبهانی،  علیرغمِ  سقوطِ دولت پنج روزه ی قوام در سال ۱۳۳۱،  برغم پایداری و صف آرایی زحمتکشان و در راس آن طبقۀ کارگر در تقابل با گسیلِ نیروی سرکوبی تا دندان مسلح، پایان نپذیرفت.  در نهایت، طرحِ کودتایِ ننگینِ ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ بدلیلِ تضادِ آشتی ناپذیر، بین سنا و مجلس شورا و استعمار تازه نفس آمریکا و انگلیس با جنبش ملی شدن صنعت نفت با مساعدتِ ضد مردمی روحانیت مرتجع؛ “کاشانی، بهبهانی”، و تکیه بر ارتش ارتجاعی و هیابانگِ الواط و اراذلِ فرومایه و خائن به ملّت، شعبان بی مُخ، طیب و رمضان یخی و نیروی سرکوبی استعمار،(سیا و اینتلیجنت سرویس)، اجرا و موجباتِ سقوط دولت ملّیِ دکتر محمد مصدق را فراهم ساخت. پس از کودتا، کریمپور شیرازی به زندگیِ مخفی روی آورد، ولی در مهر ماهِ همان سال، دستگیر و زندانی گشت. در زندان تحت شکنجه هایِ وحشیانه، سوزاندن بدن با سیگار و سیخ داغ و…. قرار گرفت تا تمکین نموده و توبه نامه بنویسد. لیکن، همانطور که نوشته و سروده بود، زندگی به مذّلت ،رسم و سیاق شاعرِ آزاده و خبرنگارِ مردمی نبود. خبر قتلِ کریمپور شیرازی از سویِ دولت کودتا، در تاریخ ۲۵ اسفند ماه سال ۱۳۳۲،  بصورت خودکشی در زندان، درج  گردید. امّا، بعدها مشخص گردید که اشرف پهلوی نه تنها در تمامیِ صحنه های شکنجۀ وی، حضور داشته است. بلکه، فرمانِ آتش زدن کریمپور شیرازی را در مراسم چهارشنبه سوری دربرابر دیدگان نوکران جیره خوارش، صادر کرده است.

“در شب چهارشنبه سوریِ سال ننگین کودتا مجلس جشنی در لشکر دو زرهی آراستند و نوای طرب ساز کردند، تبهکاران سیه دل وقتی سرمست و سیراب از باده نوشی شدند، برای تکمیل شادمانی خود، کریمپور را از سلول به میدان آوردند و کینه های ناپاک خود را در قالب تفریحی چندش آور به نمایش گذاشتند. به دستور شاپورعلیرضا و اشرف پهلوی پیکر کریمپور شیرازی را آغشته به نفت کردند، شاهپور علیرضا که در قساوت قلب و خشونت مشهور بود، لگد محکمی بر دهان وی کوبید. پالانی بر پیکر وی نهادند و دستور دادند چهار دست و پا راه برود. با افروختن آتش جشن منحوسشان آغاز شد.  وقتی لهیبِ گدازانِ شعلۀ های آتش همۀ بدن کریمپور را فرا گرفت و او را ازاستیصال به هر سو روان می ساخت، قهقهۀ خندۀ ناظران وتماشاگران همه جا را فرا گرفته بود و سربازان نیز بدستورمافوق با سر نیزه مانع از گریزش از مهلکه  می شدند تا لذت درباریان ناتمام نماند. کریمپور شیرازی در میان شعله های آتش بارها عنوان کرده است که “اشرف مرا کُشت”. (۱)

 سردبیر مجلۀ شورش و مدافعان سرسخت جنبش، نظیرِ بیشمار نویسندگان، شاعران و دیگراندیشانِ آزاده و انقلابی تاریخ معاصر، جان خود را نثارِ اهداف مترقی؛ برانداختنِ سلطۀ استعمار و استثمار و یکه سالاری و تام رواییِ خاندان پهلوی و اعانت از جنبش ملی شدن صنعت نفت، ساخت.

شیوۀ سبعانۀ قتل کریمپور شیرازی توسطِ جانیانِ کودتا چی پرده از واقعیت انکارناپذیرِ “عقدۀ آزارندگیِ” تمامیِ مستبدان تاریخ برمی دارد که در ایران بدلیل دسپوتیسم شرقی یا خدایگان سالاری، شکلِ وحشیانه و درنده خویانه تری بخود می گیرد. لذت بردن از سلطه یا رنج دیگران بخصوص به این گونۀ فجیع ودردناک از سوی ستمگران و مستبدان، از سرشتی متمایل به آزارندگی برخوردار است که هدفِ غایی آن،”تبدیل انسان به شی”، “تبدیلِ پدیده ای جاندار به بی جان”، میباشد. از اینرو، یکی از ویژگیهای شعور ستمگر و بینش مرده دوستی آن در جهت عقده ی آزارندگی است که خواهانِ سلطه وبازدارندگی بر مهمترین خصائص مترقیِ زندگی: ” وجدانِ هوشمند و بیدار و کُنترلِ کُنش و واکُنش های بیتابانه،عصیان، فرهیختگی، شور و شعور انقلابی و نیروی موجد و خلاقِ بشرند. ستمگران از هر ابزار و طریقۀ بی چون و چرایی برایِ اعمال قدرت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، جهتِ رسیدن به هدف ناراست و ناحقشان تا حذف مخالفانشان، استفاده می نمایند. مع الوصف، جسمِ کریمپور شیرازی به رسم سلالۀ دیگر فرهیختگانِ تاریخ در آتش سوخت.  امّا، ققنوس برخاسته از خاکسترش در اعصار واپسین با تجلّی در کالبد سلطانپورها و مختاری ها و پوینده ها و … بر پیکرۀ منحوس استبداد تازیانه ها نواخته و هنوز نیز راهشان با عروج ستاربهشتی ها بی رهرو نمانده است. بی تردید، موقعیتِ طبقاتی روزنامه نگارِ مبارز و آگاه و بی باک، که در خانواده ای تهیدست در اسطهباناتِ فارس به سالِ ۱۳۰۰ بدنیا آمده و از عنفوان کودکی، طعم ناگوار حرمان و تهیدستی را چشیده بود، در موضع گیری طبقاتی و دفاع از حقوق دموکراتیک زحمتکشان، سازش ناپذیری، هومانیسم انقلابی و ارادۀ آهنین و سترگ وی، نقشی موثر و تعیین کننده، داشت. کریمپور شیرازی به مثابۀ نیروی آگاه و مولّدِ جامعه با انتشار مقالات ارزنده و بیانِ بی پرده و متهوّرانه اش به نضج و تبلور روحیات انقلابی و طرح صریح و شجاعانۀ معضلات و افشاء گری های مناسب و ایجاد انگیزش تداوم پیکار، به جنبش ملی شدن صنعت نفت مدد رساند. از همین رو، ارتجاع پس از کودتا ادامۀ حیات او را ولو در حبس و زندان تاب نیاورد.

جُنبش ضد استثماری و ضد استعماری ملّی شدن صنعت نفت، درسهایِ بی شماری برایِ مبارزان و آیندگان بهمراه داشت.  اگرچه کودتای امپریالیستی ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، جنبش را بجهتِ عدمِ اتخاذ واکنش جدی و مُناسب نیروهای سیاسی زمان و فقدانِ رهبریت انقلابی  توده ها علیرغم گستردگی ، در برهه ای از خفقان و سکون و اختناق سیاه، فرو بُرد. اما، از آنجا که تاریخ در کار چرخشی ژرف و بنیادین است، چرخشی از استبداد به سوی رهایی، هفده سال بعد، در شامگاهِ ۱۹ بهمن سال ۴۹ پاسخِ قهر ضد انقلابی با قهر انقلابی، با حماسه و رستاخیزِ شکوهمند سیاهکل، داده شد وجنبش نوینی بر استخوانهایِ جاودان نام و راه، یاران نهضت ضد استعماری و ضد استثماری، دکتر مصدق، کریمپور شیرازی، حسین فاطمی و دیگر فعالان جنبش، درراستای احقاق حقوق پایمال شدۀ زحمتکشان، پایه گذاری شد.

درحقیقت، حماسۀ سیاهکل پاسخی قاطع و انقلابی به کودتای ۲۸ مرداد و پیامدهایِ ناشی ازآن، قدرت مطلقۀ شاه و اختناق و انفعال مطلق بود. تئوریِ کارآمدِ نبرد مسلحانه، در انقلاب ۱۳۵۷، ما به ازایِ عینی یافت و طشت رسوایی استبداد و تمامیّت خواهیِ بلامنازع آریامهری، که ربع قرن، بطور غیرقانونی بر ایران حکومت کرده بود، با مشارکت جدّیِ توده های میلیونی از بام، به زیر اُفتاد.

اهداف و آرمانهایِ مترقیِ انقلاب با قدرت گیریِ خمینی و شکل گیریِ استبداد ولایی توأم با دخالتِ نیروی هایِ امپریالیستی، “کنفرانس گوادلوپ”، در شرایط تاریخیِ حساس، ماحصلِ خفقان و اختناق و سانسورِ نظامِ ستم شاهی، توسطِ پیروانِ کاشانی و بهبهانی و شیخ فضل الله نوری، پایمال گشت. متعاقباً، مرحلۀ تازه و خونباری از دستگیری، حبس و کُشتار دیگراندیشان متعهد و مردم دوست، از نسل کریمپور شیرازی، آغاز گردید که تا کنون ادامه دارد. خمینی بنیانگذار رژیم استبدادی وارتجاعی نوین، ملی گرایی را “خلاف اسلام” بیان داشته و دراین راه، تا آنجایی پیش رفت که دکتر مصدق، رهبر جنبش ملی شدن صنعت نفت را، تکفیرکرده و کودتای ۲۸ مرداد را “سیلی اسلام” خواند. در نخستین هفته های پس از پیروزی، میتینگ راه اندازی به مناسبت سالگرد درگذشت دکتر محمد مصدق، را میتینگ راه انداختن برای ” هر استخوانی” نام گذاشت و درسخنرانی بیستم دیماه سال ۵۸، صریحا اعلام نمود که ” موضوع نفت، و ملی شدن نفت نیست؛ بلکه موضوع اسلام است.” خمینی پیش از قدرت گیری نیز، رویکردِ مخالفی در قبالِ سقوط دولت ملی با کودتای ۲۸ مرداد و اعدام ها و بساط شکنجه و تیرباران حامیانِ دولت ملی مصدق، نگرفت و سکوت رضایتمندانه و تأیید آمیزی اتخاد نمود.

از هنگامِ تولّد نامیمونِ رژیم ولایت فقیه نیز، تا کنون بیشمار نویسندگان و هنرمندان بجهت نوآوری، بی پروایی و مخالفت با رواج جهل و ناآگاهی و سانسور و تحمیق توده ها و برجسته ساختنِ تضادهای گوناگونِ اجتماعی و سیاسی و افشاءِ نمودهای استبدادی، تحت پیگرد قانونی قرار گرفته یا بقتل رسیده اند. این تهاجم عنان گسیخته در حالی صورت می پذیرد که پیشرفت علم، ادبیات، هنر و دانش عمومیِ جامعه بخش جدائی ناپذیری از تولید در قلمرو ذهن انسان است. از اینرو، توسعۀ اقتصادی بجز آزادسازیِ نیروهایِ خلاقۀ جامعه بمعنای رهایی نویسندگان و هنرمندان و دیگر اندیشان و رعایت آزادی بیان و قلم ممکن نبوده و پیوندی تنگاتنگ با رشد و پیشرفت اقتصادی، دارد. سارقانِ آرمانهای انسانیِ و عالیِ انقلاب ۵۷ بعد از کودتایِ ننگین ۲۸ مُرداد با اتکاء به سبک و اسلوبِ استبداد ستم شاهی در تلاشند تا جهت حفظ و تداوُم بقای حاکمیّت خود، هر صدایِ آزادخواهی و عدالت طلبانه ای را در نطفه خفه کنند. رانت خواران و چپاولگران حاکم، نه تنها با سرکوب نویسندگان و روزنامه نگاران و خبرنگاران از توسعۀ سیاسی جلوگیری می نمایند. بلکه، از زمانِ ریاست جمهوری رفسنجانی، با سپردنِ صنعت نفت و گاز کشور به بخش خصوصی، به بهانۀ جلب سرمایه گذاری خارجی، بر ضد منافع ملیِ مردم ایران، گام برمی دارند. رژیمی که ریاکارانه بر حقِ برخورداری از انرژی هسته ای (بدون در نظر گرفتنِ تبعاتِ مخرّب زیست محیطی آن)، اصرار می ورزند، در تلاش است تا شرایط مالکیت و مشارکت در تولید منابع نفتی را به دورانِ پیش از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت، برگردانند. قانونِ ملی شدن صنعت نفت، نماد حاکمیت ملی و استقلال کشور، برآیندِ جد و جهدِ دکتر محمد مصدق و یارانی چون فاطمی و کریمپور شیرازی با اتکاء به نیروی لایزال زحمتکشان، می باشد. این، محصولِ تلاش بی وقفۀ نویسندگان و روزنامه نگارانی چون کریمپور شیرازی است که پیکرش میانِ شعله هایِ آتش و عربده های مستانه و قهقهه های ایادی استعمار و ارتجاع، سوخت. اما، حتی یک دَم در دفاع از منافع ملی ایران، درنگ نکرد. قانون مذبور، تحت حاکمیت ولایت فقیه و رییس جمهورهایِ معتقد و ملتزم به وی، در چارچوب اجرای فرامین صندوق بین الملل پول و و بانک جهانی و اجرای سیاست نولیبرالیسم اقتصادی، در معرض چالشهای جدی و خطرناک، قرار گرفته است. خصوصی سازیِ صنعت نفت، با توجه به نقش راهبردی و غیرقابل انکارِ آن در اقتصادِ کشور، سرنوشت طبقۀ کارگر و گردانهای زحمتکش کشور،سیاستهای خارجی امپریالیسم از جمله کودتای ننگین ۲۸ مرداد، نشست های  نمایندگان رژیم با رؤسای صندوق بین الملل پول و تداوم روندِ مذاکره با نمایندگان سرمایه داری انحصاری، بسیار مهم ارزیابی می شود. چپاول و غارت صنایع زیرزمینی بویژه دست درازیِ نهادهای انگلی وابسته به هرم قدرت به نفت به مثابۀ حیاتی ترین منبع اقتصادی کشور و حمایت قاطع از آزادی بیان و قلم و حقوق دموکراتیک آحاد مردم، از دیرباز، مورد توجۀ فعالان جنبش برانداز و مدافع منافع زحمتکشان قرار دارد. این مهم، اتخاذ رویکردی سودمند، حول محور حمایت از منافع طبقاتیِ توده های زحمتکش و ایجاد جبهۀ وسیع ضد دیکتاتوری و انقلابی، حصانتِ صف آرائی نیروهای انقلابی در تقابل با ارتجاع حاکم برایِ حداکثر استفاده از فرصت هایِ بی بازگشت را، به ضرورتی الزامی و واجب، مبدّل می سازد.

پانویس:

  1. کشتار نویسندگان در ایران- محمود ستایش