آرزو می کنم / زهره مهرجو

“آرزو می کنم”

از: زهره مهرجو

 

 

آرزوی من

بازگشت شماست

به سوی یکدیگر.

عشق، عشق، عشق

فرا می خواند

با هم مهربان باشیم،

دست در دست هم

نگاه در نگاه هم بسپاریم

و رها شویم

از خویشتن!

 

عشق گاه دعوتمان می کند

تا به سکوت گوش فرا دهیم

و سخنان را

در فاصلۀ بین کلمات

جستجو کنیم.

بیایید ببخشیم بر هم

این فاصله را

اگر آنچه می یابیم

ضعف ها

و نقص های دیگری باشد.

 

دیدن، حس کردن

گوش سپردن

کاشتن نهال عشق

در بطن واقعیت هاست؛

و زیستنی بجز این

عاری از حقیقت

و زیبایی …

 

پس اگر چیزی تو را

از اینهمه باز می دارد؛

شایستۀ نبرد کردن است

و در برابرش ایستادن!

 

اعتماد به خویشتن

به همدیگر

گشودن دری ست

به باغ بی انتهای زندگی.

 

آنچه مدام نگرانت می سازد

و ذهنت را مشغول چیزهای خرد؛

از زیستن باز می دارت.

درجا زدن

به عقب لغزیدن

پیامد تداوم دوستی با اوست …

و رها شدن

سرآغاز فصل جدیدی از زندگی؛

فصل پُرباری

و امید به فردایی روشن.

 

هستی سیستمی ست

که در پیوند، مفهوم می یابد

تکامل،

اینگونه به بار می نشیند.

 

آرزوی بزرگ من

پیوند عمیق شماست

با یکدیگر!