ماهیت طبقاتی دولت ایران

ماهیت طبقاتی دولت ایران[۱]

تراب ثالث

ترجمه:: رامین جوان

ماهیت واقعى رژیم کنونی در”جمهوری” اسلامی ایران که از انقلاب ۱۹۷۹علیه شاه تا کنون برسر قدرت بوده است، همچنان بسیاری از ناظران را سردرگم کرده است. ماهیت این سردرگمی به ویژه دراین واقعیت نهفته است که این نظامی پساانقلابی بود. برداشــت مشترک ورایج “مرحله گرایان” که ازآن دچارمشکلات بسیاری در چپ ضد امپریالیست بوده ایم، ایشان را براین کشف سترگ می دارد که هر آن چه پس ازشاه آمده به ناچارگامی درراستایی درست است. انگاردرتاریخ بشری هیچ واپسگرایی نمی تواندباشد. انگاربارها وبارها ندیده ایم که اگرانقلابی تمام راه راطی نکند، به گذشته ای تاریکترفرومی غلتد.

بنابراین بدبختانه حتی پس ازتقریباً سی سال ازاین سلطه بی رحمانه، همچنان با این استدلال روبه روییم که نظام ایران٬ با تمام سرکوب گری نفرت بارش، با این همه ازمتن انقلابی دربرابردیکتاتوری شاه برآمد، دیکتاتوریی که ایران را به مستعمره امپریالیسم آمریکا ازهرنظرمگردرنام بدل کرده بود.[۲]  این “منطق” سپس درخدمت القای حال هوای خاصی برای پیشرفته بودن رژیمى قرارمى گیرد که برای هرناظری با کمترین آگاهی سیاسی، چیزی نیست مگر نوعى دین سالاری فاشیستی که مدافع نظامى سرمایه دارى است – حتی محافظه کارتر و واپس گراتر ازآنچه جایش راگرفت. از ۱۹۷۹، توجیه گران این نظام همواره بدین ترفندهاى ساده لوحانه برای سرپوش گذاشتن برماهیت این دیکتاتوری وحشیانه سرمایه دارى واپس گرا دست زده اند.[۳]

پس از ۱۹۷۹، چپ ایران ازهم گسیخته شد. بخش استالینیستی ومتمایل به شوروی٬ حزب توده ومتحدانش، ازجمله اکثریت فداییان٬ تقریبا تمامى جریانات متمایل به پکن، وحتى بخشهایی ازبین الملل چهارم تروتسکیست، برای توجیه همکاری شان با این نظام “پسا انقلابی”و”ضد امپریالیست”٬به ویژه پس ازاشغال سفارت آمریکا درتهران و گروگانگیری، دقیقا ازهمین استدلالات بهره می گرفتند. این موضع درنهایت آن ها را به توجیه فعال وحتى همکارى در سرکوب واعدام مخالفان چپ رژیم سوق داد. تا آن که چنان که انتظارمی رفت، سرکوب دامن خود ایشان راهم گرفت. اکنون٬ با تهدید حمله نظامی دیگرى درخاورمیانه به سرکردگى آمریکا، حامیان “پسا استالینیست” این نظام باردیگرما رابه دفاع ازدستاوردهای ضدامپریالیسـتی انقلاب ایران که در حزب الله آیت الله خامنــه ای تجسم یافته فرامی خوانند. درآن زمان می گفتند تنها گزینه واقعى میان شاه هوادار آمریکا ویا خمینی ضدغرب است، اکنون هم پیشنهاد بهتری مگربوش یا احمدی نژاد ندارند. تقریبا پس ازسی سال سرکوبگرى این رژیم٬ هنوز”دانشگاهیان” مارکسیستی غربى ما لفاظی های ضد آمریکایی این نظام را جدى می دانند واصراردارند که در برابرامپریالیسم آمریکا باید به هربهایی از آن دفاع گردد[۴]

آنچه این مدافعان ازتذکرش غافل هستند این است که بله، این نظام درواقع برآمده ازانقلاب است، اما درنقش یک ضدانقلاب که آن را شکست داد. این رژیمی است که درمصدر اصلى قدرتش ائتلافى از نیروهای بورژوایی نشسته اند که با تثبیت نظام سرمایه داری “جدیدی” مرتجع تر ومستبدترازسلفش جنبش توده ای ستمدیدگان علیه شاه را درهم کوبیدند. دقیقا همان نیرویی که اکنون در پیش چشمان کل جهان در اشغال افعانستان وعراق با همان رییس جمهور بوش که بهترین تلاش خودش رامی کند که همه جامعه ایران را به دوران قرون وسطی باز گرداند، همکاری میکند. به بهانه خطر جنگ، درایران اعتراضات کارگران سرکوب می گردد و حامیان شان به همکاری با “انقلاب مخملی” برنامه ریزی شده در غرب متهم هستند، درحالی که بیـرون از ایران توجیه گران رژیم به ما می گویند باید از انتقاد آن خوددارى کنیم چرا که تنها نیروی واقعى مقاوم دربرابر امپریالیزم آمریکا است.

ضد انقلاب

دوباره تأکید کنیم٬ بدیهی است که هر تحلیلی از رژیم حاکم در ایران باید از این واقعیت آغاز کند که این نظام به اصطلاح پسا انقلابی صرفا نوعى ضد انقلاب بود که هم از شرشاه خلاص شد و هم انقلاب را از میان برداشت. امروزه این دیگر مستند است که تا اواسط سال ١٩٧٨ قدرت های اصلى در سطوح بالای محافل بورژوایى ایران و جهان، به توافقى ساده با خمینى رسیده بودند و نقدا امر تغییر رژیم شاه از بالا را به اجرا گذاشته بودند. این سازش به زبان ساده چنین بود: تو(خمینی ) ما را ازشرانقلاب خلاص می کنی و ما (آمریکا) تو را ازشرشاه! همان گونه که خاطرات رییس جهمورکارترنشان میدهد، تنها موضوع مورداختلاف، میزان دخالت مستقیم آخوندها درحکومت جدید بود. دقیقا مذاکره کنندگان آمریکایی برسرماهیت حکومت تازه عراق و میزان نظارت مستقیم آخوندها، باهمین مسئله روبه رو شدند. رئیس جمهورکارترمدعی است ازآخوندها فریب خورد، اما راست اش این بود که گزینه دیگری نداشـت. خلفش نیز امروز درعراق گزینــــــه دیگری ندارد.[۵]  درآن زمان برسر شـــکلی به اصــــــطلاح هم اسلامی و هم “دموکراتیک” موافقت شد ودرعراق نیز امروزه همین دردست انجام است. درآن زمان مانند امروز، این تنهاسازشی بود که می توانست دولت بورژوایی را از انهدام کامل نجات دهد. بدین ترتیب، جناح بورژوایى به اصطلاح مدرن، صنعتی وهوادارغرب پیرامون شاه وادار شد قدرت را به جناح بورژوازی تجاری واپس گرای اسلامی به رهبری روحانیت شیعه بدهد. اما بنا به تجربه ما ایرانیان، که کارتر هم در عمل  دریافت، ازآخوندها نمی توان چیزی را پس گرفت.

فراموش نکنیم، با توجه به میزان مشارکت توده ها، انقلاب ۱۹۷۹ ایران یکی از مهمترین انقلاب های قرن بیستم بود. در چهارماهی که به قیام در فوریه ۱۹۷۹ انجامید، بیش از ۴ میلیون کارگر در اعتصاب عمومی بودند. کمیته های اعتصاب در همه جا بطورخودجوش پدیدار شده بودند و کمیته های محلات بیشتر مناطق شهری را دراختیارداشتند. درشب قیام، تنها در تهران برآورد شده است که بیش از ۳۰۰ هزار قبضه از اسلحه خانه های ارتش مصادره و درمیان مردم توزیع شد. جای شگفتی ندارد که ضدانقلابی که توانست آن را شکست دهد نیز یکی ازبی رحمانه ترین ضدانقلاب های تاریخ معاصر بود. شاه مخلوع رابه درستی “قصاب خاورمیانه” لقب داده بودند. در ۴۰ سال حکومتش حدود۵۰۰ زندانی سیاسی اعدام شدند. اما، دررژیم اسلامی تنها در۱۰ سال نخست، درمحافظه کارانه ترین برآورد٬ بیش از ۲۰ هزار زندانی سیاسی را اعدام کرده بودند٬ همه ازرهبران و فعالین انقلاب ۱۹۷۹.

نتایج تاریخی این ضد انقلاب برای همه ما از بدیهیات است. اگردردهه آخرحکومت شاه، حدود ۱۰۰ خانواده از قدرت دولتی برای در انحصارگرفتن کل اقتصاد ایران بهره می بردند، اکنون کمتر از ۶۰ خانواده همان را می کنند. اگرشاه دست کم به اتحادیه های زرد کارگری اجازه فعالیت در قلمرو شاهنشاهى می داد٬ این نظام عملا به هیچ گونه نمایندگی کارگری حتی از نوع “سه جانبه” سازمان جهانی کار رضایت نمى دهد. تنها انجمن های اسلامی، تحت نظارت مستقیم مسجد یا گروه شبه نظامی اسلامی محلی، اجازه فعالیت دارند؛ حتی این ها نیزتا آنجا مجازند که به مثابه زائده هاى بازوی سرکوبگر دولت در محیط کار عمل کنند. اکنون بطور رسمی اکثریت مردم درایران زیر خط فقر هستند. این کشور غنی ازمنابع طبیعی است که درآمدش از دادو ستد خارجی در۱۰ سال گذشته  به چهار برابر افزایش یافته است. با بیش از ۱۰ میلیون بیکار، دستمزدها چنان سقوط کرده اند که کسانی که کار مى یابند باید برای گذراندن زندگی بیش ازیک کار داشته باشند. فروش کلیه یا تن فروشى اکنون بزرگترین منبع درآمد برای طبقه فقیر شهری است. هم اکنون، دهها هزارکارگر وجوددارند که دستمزدشان بیش از یک سال است که پرداخت نشده است. هیچ گونه حمایت قانونی برای تقریبا ۸۵ درصد نیروی کار شاغل در کارگاه های کوچک وجود ندارد. نرخ خودکشی میان طبقه کارگر ایران اکنون بیش از انگلستان دردوره انقلاب صنعتی است. حتی فهرستی ساده از همه فجایع ارتکابی این “رژیم اسلامی” جدید سربه چندین جلد می زند.

و اما برای موضع ضدامپریالیستی رژیم تنها کافی است بگوییم پدر رئیس جمهور کنونی آمریکا بهتر ازهرکسی می داند که تمامی این داد وغال چیزى بیش از فریب کارى و ظاهرسازی نیست. دردوره ریاست جمهوری ریگان، رژیم اسلامی ذره ای تردید به خود راه نداد که از طریق جرج بوش پدر با امپریالیسم آمریکا و اسرائیل وارد معامله گردد.[۶]  لفاظی های تکراری ضدتروریســـتی را در رســـانه های بین المللی فراموش کنید: هرکســـی می داند آمریکا بدون پشتیبانی ایران نمی توانست به افغانستان و عراق حمله کند و در آنجا تا این لحظه بماند. همان پاسدارانی که حکومت آمریکا اکنون برچسب تروریست بر ایشان می زند، با نمایندگان رسمى آمریکا دور یک میز نشستند و درباره نحوه پشتیبانی ایران در حمله به عراق مذاکره کردند. جرج بوش می تواند ایران را برای شکست اش در عراق سرزنش کند، درحالی که خامنه اى ایران می تواند آمریکا را مسئول شکست نظام اش قلمداد کند. تنها مشاهده کنید بحران اتمی چگونه به رژیم کمک کرده است که پس از همکاری آشکارش با امپریالیسم آمریکا در اشغال دو کشور همسایه دوباره موقعیت اش را در”جهان اسلام” به دست آورد. ازسوی دیگرامپریالیسم آمریکا نیز به واسطه همین رژیم نه تنها اشغال نظامی کل منطقه را توجیه می کند که حضور و تهدید خود را پر رنگ تر نیز می سازد. و البته، مرتب نیز قراردادهای سودآور اسلحه باکشورهای منطقه بسته می شود.

تاریخچه ضد انقلاب

اما حتی این واقعیت های سخت هم مشکل را برای توجیه گران رژیم حل نمی کند. ویژگی خاص انقلاب ایران در این است که نیروى پشت همین رژیم شبه فاشیستى درمتن خود این انقلاب مشارکت داشت. حتی می توان گفت عاقبت واقعا هین ها رهبری این انقلاب را به دست گرفتند. هم اکنون٬ نیروهاى مشابه درخاورمیانه نیز مدعی رهبری جنبش ضد صهیونیستی هستند. اما چگونه؟ چرا ضدانقلاب باید انقلابی را رهبرى کند که خود  بعدا سرکوب خواهد کرد؟ البته پاسخ بدیهی آن است که برای کنترل جنبش توده ای می باید رهبری آن را دردست مى گرفتند. با هدایت خشم توده ها نسبت به امپریالیسم آمریکا وطبقه سرمایه دار پیرامون شاه به بن بست کورو واپسگراى ایدئولوژی ضدغربى و ضدالحادی، در واقع ماهیت طبقاتی حقیقی خودشان را از توده ها پنهان کردند. اما دلیل حقیقی این تناقض آشکار درویژگی خاص طبقه حاکم درایران ودر تحولاتی نهفته است که انقلاب سفید شاه به بار آورد.

می توان گفت شورش های تهیدستان شهری در۱۹۷۶و رویارویی های بسیار با نیروهای نظامی نخستین نشانه های آغازبحران انقلاب درایران بود. از ویژگی هاى انقلاب ایران که آن را ازهرانقلاب دیگری متمایز میکند یکى این است که کمترازیک سال پس ازاین نشانه های نخستین، در کنار و در تمایز با جنبش توده ای انقلابی پیــشروی کارگران، روستاییان تهیدست، حلبی آباد نشینان شهرها، دانشجویان، زنان، جوانان  و بخش هاى عمده اى از ملیت های ستمدیده، که همگی به نوعى خواستار عدالت، آزادی و استقلال بودند، جنبش سازمان یافته توده ای دیگرى ظهورکرد که “اسلامی” بود و توسط جناحی ازسلسله مراتب روحانیت در ائتلاف باگروهی ازبازاریان متنفذ هدایت مى شد. این جبهه متشکل ازائتلافی نامنسجم از جریانات بورژوایی مذهبی بود که از گرایش هاى لیبرال تا بنیادگراهاى اسلامى را در بر مى گرفت. این جبهه از حمایت توده ای بخشهای سنتی خرده بورژوازی پرشمار روستایی و شهری نیز برخوردار بود و از طریق شبکه های مذهبی گوناگون و بنیادهای خیریه ای که اغلب با مساجد محلات ارتباط داشتند، مى توانست تهیدستان شهرى و لومپن پرولثاریا را نیز بسیج کند.

خیلی زود این نیروی دوم ثابت کرد از توده های انقلابی قدرتمند تر است. توده ها سازماندهی و رهبری نداشتند، درحالی که این اتحاد مقدس هم سازماندهی گسترده اى داشت وهم ازامکانات مالی بسیاری برخوردار بود. همچنین دربرابرنظام شاه سازش ناپذیر بود. بخت تاریخی دستیابی دوباره به موقعیت ازدست رفته در حکومت را براى این جناح فراهم کرده بود و به هیچ سازشى تن نمی داد. این سازش ناپذیرى نزد توده ها به منزله نوعى رادیکالیزم  جلوه می کرد. البته آخوندها نیز با قول دادن بهشت روی زمین بدین تصوردامن میزدند. قرار بود پول نفت به تساوی تقسیم گردد، گازوبرق برای تهیدستان رایگان باشد، حلبی آبادها برچیده شوند و جای آن را خانه های ارزان برای همه بگیرد و بیکاری دیگربه گذشته تعلق داشته باشد. البته آخوندها در اینگونه عوام فریبی ها کارکشته روزگارند. و ازهمه اینها گذشته، تعریف و تمجید تمام سایه روشن هاى استالینیزم وبورژوا-ناسیونالیزم نیز این رهبری را به اوج آسمان ها رساند.  بزودى همین جناح حتى رهبری جنبش توده ای انقلابى را نیز دردست گرفت.

در واقع ، اگراین رهبری راه خود را در پیش گرفته بود، اصلا قیامی درکار نمی بود. این جناح شورای مخفی انقلاب اسلامی را ازپیش تاسیس کرده بود که با موفقیت انتقال قدرت از بالا را با اربابان آمریکایی شاه و نیزارتش ونیروهای امنیتی خود ایران معامله کرده بود. بسیاری ازاعضای فعال این جناح که در زندان های شاه بودند نقدا یک سال پیش ازاین قیام آزاد شده بودند. قیام تنها برای این راه افتاد که فرماندهان گاردشاهنشاهی برای این سازش آماده نبودند وبا یگان های خود راهی تهران شدند تا پادگان های “شورشی” را درپایتخت درهم کوبند. درواکنش بدین یورش، همافران نیروی هوایی اسلحه خانه ها رابرمردم گشودند ودرنتیجه در عرض چندساعت قیام مسلحانه شکل گرفت. ساعت ها پس از آغاز قیام، حامیان خمینی هنوز برسرچهارراههای تهران ایستاده بودند وپلاکاردهایی با این عنوان دردست داشتند که به خانه برگردید٬ “امام هنوز دستور قیام نداده است”! توده های انقلابى در خیابانها تا نخستین ساعتهای صبح روز بعد همه پاسگاههای پلیس و خانه های امن ساواک و دیگر مجریان حاکمیت شاه را درهم کوبیده بودند. همین توده ها اما چند ساعت بعد همه مامورین دستگیر شده ساواک و رژیم شاه را به مساجد تحویل میدادند.

رژیمى که صبح روز بعد قدرت را به دست گرفت، نه تنها دولت سرمایه داری را ازنابودی تقریبا قطعی نجات داد، بلکه با افزودن تعداد زیادی ابزار جدید سرکوب به صورت گروه هاى نظامى و شبه نظامی نظیر سپاه پاسداران و بسیج قدرت و سلطه  ارتجاع حاکم را تقویت کرد. بزودى٬ اینها جنبش توده ای را خلع سلاح کردند و درهم کوبیدند و همه گروههای سیاسی مخالف حاکمیت خود را متلاشى کردند. درآغازاین جناح با بخشهای لیبرال بورژوازی مخالف شاه همکاری کردند، اما همین که بنیان قدرت خودرا استحکام بخشیدند، همه جناح هارا از موضع قدرت کنارزدند وآشکارا نظام دین سالارى اسلامی رامستقرکردند. منظوررئیس جمهورکارترازفریب آخوندها این است. همین جناح همچنان درایران حاکم است .

تاریخچه ستیزه روحانیت و شاه

محتوای ارتجاعى این اپوزیسیون دربرابر شاه زمانی آشکارمی گردد که نگاهی به تاریخچه ستیزه شاه و روحانیت بیاندازیم. باروحانیت آغازکنیم. به لحاظ تاریخی، سلســله مراتب روحانیت شیعه بخش دیرینه استبداد دولتى سنتی درایران در وجه تولیدآسیایی بود. بنیان آن درصفویه استحکام یافت که مذهب شیعه رامذهب رسمی امپراتوری خوداعلام کردند. نهاد روحانیت باسرنگونی صفویه ازهم نپاشید وبا همه تحولات بسیار تا امروز پابرجا مانده است. ازجمله اموردیگر، این نهاد به لحاظ سنتی نظام آموزشی و قضایی را دراختیار داشت٬ زمینداری وسیع وحتی منابع مالیاتی خاص خود را در اختیار داشت که توسط دارودسته های مسلح گردآورنده مالیات تحت فرمان آخوندهای عمده اعمال می شد.

بنابراین درتمام دوره ازهم گسیختگیوجه تولید آسیایی وگذار تدریجى و ازبالا به سرمایه داری، روحانیت ازسازماندهی خاص خود برخورداربودو جنبه فعال داشت. سلسله مراتب آن درحال رشدبود و حتی به ویژه دردوره های ضعف حکومت مرکزی قدرتمنــد تر مى شد. درمواقعی چند درتاریخ ایران، سلســــــله مراتب دینی مانند “دولت دردولت” عمل کرده است. درپایان قرن نوزدهم وآغازقرن بیستم، جناحی قدرتمند درسلسله مراتب دینی به تدریج وارد سیاست شد وبا اصلاحات بورژوایی در دولت مخالفت کرد. این افراد نیاکان ایدئولوژیک خمینی بودند. ازجمله ایشان برخی ازمرتجع ترین آخوندهاى آن زمان بودند. برخی آشکارا با امپریالیسم روس وانگلیس وابستگی داشتند. فراموش نکنید امپریالیسم انگلیس چنان برای نقش مرتجعانه این آخوندها ارزش قائل بود که حتی دردهلی مدرسه ای تاسیس کرد تا ایشان را تربیت کند و به سراسر منطقه صادرکند.

این جناح بنیادگرا برعلیه مظفرالدین شاه (١٩٠٧ – ١٨۵٣) فعال شد و مخالفت پرسروصدایی علیه انقلاب مشروطه (١٩٠۶-١٩٠۵)٬ انقلاب “بورژوا-دموکراتیک” ایران٬ براه انداخت. وجه تمایز مشهورشان مشروعه خواهى در برابر  انقلاب مشروطه بود. یعنى مخالفت شان با قاجار نیز از دیدگاهى ارتجاعى تر از قاجار بود. همانند ۱۹۷۹. مخالفت آنان با ارتجاع حاکم در آن دوره هم این بود که این بخش از نظام کهن ظهور  نظمی جدید، دنیوی تر و با چهره ای بورژواتر را تهدیدى براى خود تلقى مى کند.  روحانیت شیعه همانند کلیسای کاتولیک درسده های پانزدهم وشانزدهم به دو جناح تقسیم شد که هرکدام با نظام نوظهور سرمایه داری مخالفت یا مطابقت می کرد. برخی از آخوندها از اصلاحات مشروطه پشتیبانی کردند، اما بنیادگرایان حاکمیتی حتی اسلامی ترمی خواستند. و چنان که انتظار می رود، امپریالیسم انگلیس درهردوگروه کارگزارانی داشت.[۷]

بنابراین، نیاکان ایدئولوژیک خمینی دربرابر کل مفهوم شهروندی وحق رای موضع گرفتند. اینان دموکراسی را توطئه غرب می دانستندکه کافران برای نابودی اسلام طراحى کرده بودند. هرچند پس از پیروزی مقدماتی انقلاب مشروطه، رهبران این جناح در برابر مجلس به دارآویخته شدند، شکست انقلاب درچند سال پس ازآن باردیگرجناح واپس گراتر روحانیت را به بهای تضعیف مشروطه خواهان تقویت کرد. پیامد تاریخی بلافصل شکست انقلاب معامله ای پنهانی میان امپریالیست های روس و انگلیس برای تقسیم ایران به دو حوزه نفوذ درشمال وجنوب با منطقه ای بی طرف درمرکز بود.[۸]

پس از انقلاب اکتبر۱۹۱۷، منافع امپریالیزم انگلیس درایران دولت “ملى” متمرکزی ساخته شده از بالا را اقتضا میکرد که بتواند دربرابر نفوذ بلشویزم بایستد. تثبیت رضاشاه و اصلاحات دولتى، جناح بنیادگرا را درتخاصم مستقیم با سلطنت پهلوى قرار داد. این واقعیت که پسر او بدین گونه علنى توسط غرب به قدرت نشانده شد وازقدرتش حفاظت شد، به این جناح مرتجع زندگی سیاسی تازه ای داد. و این در شرایطى که  جناح “پیشرو” تر شیعه (جناح خواهان تطبیق خود با دولت سرمایه دارى) دیگر بطورکامل نفوذ خود را از دست داده است. بازماندگانش با ادغام دردولت “خارجى”، “ضد اسلامى” و “یهودى” شاه کاملا به بدنامى کشیده شده اند، جناح مترجع اکنون بیرق “ضد امپریالیستى” را نیز از آن خود مى کند. این دوره (بعد از انقلاب سفید تا انقلاب ۷۹) به جناح ارتجاعى آن توان کافی را داد که به تدریج رهبری کل سلسله مراتب شیعه را نیز در دست بگیرد.

انقلاب سفید شاه براى این جناح چونان ضربه مهلکى تلقى مى شد که کل این نهاد وفادار به وجه تولید آسیایی را از میان برخواهد داشت. اصلاحات شاه، نقش و موقعیت سلسله مراتب شیعه را درجامعه ایران هر چه بیشتربه زوال کشاند. جناح مرتجع بقدرى سروصدا بر پاکرد که رهبری سلسله مراتب شیعه نیز مجبور بود ازآن  پشتیبانی کند. بنابراین دستگاه روحانیت عملا در کل با این اصلاحات از درمخالفت درآمد. ازجمله دیگر موارد، آیت الله ها با اصلاحات ارضی شاه مخالفت کردند، زیرا خودشان یکی از بزرگترین زمینداران درایران بودند. با اصلاحات انجمن های ایالتی و ولایتی – شهردارى ها –  مخالفت کردند، زیرا به شدت پایگاه قدرت محلی ایشان را در استان ها تضعیف می کرد .و درنهایت، با حق رای به زنان مخالفت کردند. زیرا اقتدار ایدئولوژیک ایشان را در جامعه زیر سئوال می کشید. شورش ۱۹۶۳ علیه انقلاب سفید به رهبری خمینی بود. او پیش از این، حتی پیش از کودتای سیا در ۱۹۵۳ که حکومت ملی مصدق راسرنگون کرد وشاه را بازگرداند، درمحافل روحانیت چهره ای شناخته شده بود. خمینی با گروه های افراطى مذهبى که با “کافران غربی” مخالف بودند ارتباط داشت و رساله مشهورش را درباره ضرورت حکومت اسلامی در زمانى منتشر کرد که فداییان اسلام نقدا چندین ترور فردى را بعهده گرفته بودند. اما چون سلسله مراتب شیعه به مصدق خیانت کرده و ازکودتای سیا پشتیبانی کرده بودند٬ بنیادگرایان اسلامی ازشرم سکوت اختیارکردند و مدتى به پشت صحنه عقب نشینی کردند. انقلاب سفید به اینان این فرصت طلایى را داد تا به صحنه سیاسی بازگردند و بتدریج موضع سلسله مراتب شیعه را به نفع خود تغییردهند.

بازرگانان بزرگ بازار بخش دوم ائتلاف بودن که در ۱۹۷۹ قدرت را بدست گرفت. اینان نیز بخشی از طبقه حاکم دربیش از صدسال گذشته بوده اند. در زمان انقلاب ســـفید، آن ها دراقتصاد ایران کنترل کامل داشتند. حتی لحظه ای گمان نکنید که اینان به نحوى ازانحا معرف بورژوازی به اصطلاح “ملی” ایرانی بودند. از اینان کمپرادور تر درایران نداشتیم. به لحاظ تاریخى اینان همواره هم پیوند نزدیکی با “خارجى” ها و هم با سلسله مراتب روحانیت داشتند. با اینکه مضدق نیز در بازار پایگاه نیرومندى داشت، بخش عمده همان بازار بدستور آقایان ازکودتای ۱۹۵۳ که جنبش توده ای برای ملی کردن نفت را شکست داد، فعالانه پشتیبانی کرد. این قشراز لحاظ سنتی – دودره پس از فروپاشى صفویه – موقعیتى انحصارى در اقتصاد ایران داشته است. موقعیتى که مدیون همکارى با امپریالیسم انگلیس ازیکسو و بهره گیری ازاوباش وعوام پیرامون روحانیون براى نابودی رقباى اقتصادى داخلى ازسوی دیگر بود. قدرت اقتصادى و شبکه اجتماعی توسعه یافته اش درسراسرایران چنان قدرتى به این لایه داده بود که در واقع به بزرگترین مانع مادى در سرراه رشد سرمایه دارى مدرن صنعتى در ایران تبدیل شده بود. کل زندگی اقتصادی این قشر اما با انقلاب سفید شاه تهدید می شد.

دراصل “انقلاب” شاه تلاشی بود براى گونه ای صنعتی کردن ایران، اما براساس مدلى از صنعتى کردن  متکى بر واردات کالاهای سرمایه اى خارجى و تولید کالاهای مصرفی برای بازارداخلی، درهمکارى یا مشارکت با شرکت های خارجی. این برنامه بطورمستقیم با منافع بازرگانان بزرگ بازاری برخورد داشت. درست پیش ازانقلاب سفید، دولت با وضـــــع تعرفه های وارداتى برای اکثرکالاهای مصرفی قصد خود را آشکارکرده بود. گروه جدید سرمایه داران به اصطلاح صنعتی که پیرامون درباررشد یافته بودند، در عین حال به تدریج بازاریان سنتی را ازطبقه حاکم بیرون می راندند و چیرگی خودرا براقتصادایران استقرارمی بخشیدند. هرچند بازرگانان بازار هنوزثروت وسرمایه بسیاری در دست داشتند، به شهروندان درجه دوم دردولت بورژوایی خود بدل شده بودند. بنابراین نقش بانکداران جناح ضد شاه را در سلسله مراتب روحانیت شیعه بازی مى کردند – یعنى همان جناحى که مخالفتش با انقلاب سفید از دیدگاهى ارتجاى است..

بدین ترتیب در شورش هاى ۱۹۶۳، این ائتلاف “مقدس” بنیادگرایان اسلامی و بازاری ها پشتیبانان خود را دربرابراصلاحات شاه بسیح کرد. این جنبش را شاه درهم کوبید ورهبرانش را (بویژه خمینی ) دستگیرکرد وبه تبعید فرستاد. در واقع دستگیری قبلى خمینی خود جرقه ای برای این اعتراضات توده ای بود. او درسخنرانی ای آتشین، اعلام کرده بود “نیت شوم” انقلاب سفید این است که ایران را به دست “جهودها، مسیحی ها و دشمنان اسلام” بدهد.  او در یکى از سخنرانى هایش شاه را “جهود کافر” نیز نامیده بود.[۹]

زمانی که در ۱۹۷۶، نخستین نشانه های بحران ساختاری سرمایه داری ایران پس از انقلاب سفید پدیدار شد، بویژه پس از آن که “چشمک” کارتر را نیز دیدند، ائتلافیون باردیگر وارد عمل شدند. نوبت شان دوباره فرارسیده بود. اینان بیش از هر کسى درباره  انقلاب سفید اعتراض کرده بودند. شیوه صنعتی شدن براساس تکنولوژى وارداتى که رژیم شاه دنبال می کرد٬ به سرعت به مرزهای بازار ملی رسیده بود و کاملا بوروکراتیک و انحصاری شده بود. به همان شیوه که ایلخانیان مغول کل یک ایالت را به خدمتگذاران وفادار خود تیول می دادند، شاه نیز پروانه انحصاری تولید کالاهای مصرفی را به اعوان و انصارش اعطا می کرد. فساد فراگیر و هزینه های زیربنایی بالا به معنی این بودند که کالاهایی را که ایران تولید می کردند تنها ممکن بود در بازار داخلی، آن هم تحت اختیارات انحصاری، بفروش برسانند. مردم روستاها که پیوندشان با زمین پس از اصلاحات ارضی گسسته شده بود، روز به روز با مشکلات بیشتری  براى یافتن کاردراقتصاد جدید روبه رو می گشتند. شتابی که با آن تولید کنندگان کوچک از وسائل تولید خود کنده می شدند، بسیار بیش از نرخ جذب شان در نیروی کار تازه صنایع جدید بود. حلبی آبادهای بزرگی به تدریج پیرامون شهرهای بزرگ ایران رشد می یافت و در کل جامعه شکاف فقیر و غنی بیشتر می شد.

به دلیل نبود اپوزیسیون سازمان یافته دیگری در دوران دیکتاتوری شاه و دروضعیتی که جریان های بورژواز-ناسیونالیست زیر چتر جبهه ملی و نیروهاى به اصطلاح چپ هوادار شوروی به رهبری حزب تود ورشکستگی خود را پیش از این در دهه ۱۹۵۰ به اثبات رسانده بودند، سلسله مراتب روحانیت  با شبکه گسترده ای ازمساجد، پشتیبانی مالی گسترده بازار (و منابع، هنوز مرموز خارجى) و با پایگاه توده ای خودش درمیان اوباش حلبی آبادها، مناطق روستایی و بازار سنتی، خیلی زود رهبری جنبش اعتراض آمیز را دربرابر شاه به دست گرفت و شعارها و آرمانهای خودش را درقالب درخواستهای مشروع انقلابی مردمی مطرح کرد.

بدین ترتیب  سوگنامه  انقلاب ایران اینجا نوشته شد که توده ها اغلب و داوطلبانه این رهبری ارتجاعی را پذیرفتند.

نتیجه گیری: بحران پایدار یا سرنگونی انقلابی

مارکس چه به درستی درباره عوام فریبی سوسیالیزم ارتجاعى فئودالى هشدار داد. دراینجا تنها جای “مسیحیت” را “اسلام” بگذارید: “هیچ چیزآسان ترازاین نیست که به پارسایی مسیحی رنگی سوسیالیستی داد. آیا مسیحیت مالکیت خصوصی، ازدواج و دولت را به باد انتقاد نگرفته است؟ آیا به جای اینها نیکوکاری و فقر،عزوبت وکف نفس، زندگی راهبانه ومام کلیسا راموعظه نکرده است؟”[۱۰] ازاین دست تبلیغات دینی رهایى بخش دردوره شاه بسیار داشتیم – و نه فقط در ایران. اما امروزجالب است که در ایران “اسلامی”، حتی همین حرفها هم ممکن است به بهای زندگی آدمی تمام شود. درزمان سرنگونی شاه، روحانیت نه تنها این “تندروی” ها رامی پذیرفت، حتی مدعی بود که اصل این حرف ها از او است. اما اکنون که مجبوراست از دولت طاقوتى و نولیبرالى مدل آمریکایى دفاع کند٬ آنها را الحادی مى داند .

طبقه سرمایه دار، درسطح داخلی وبین المللی، این ضدانقلاب را برسمیت شناخت و تا بدانجا که بدیل دیگرى برای حراست از دولت بورژوایی ندشت٬ پشتیبانی اش کرد. همه نهادهای بین المللی که هم اکنون تحت پوشش “دموکراسی برای خاورمیانه” در واقع برنامه های ماجراجویی نظامی امپریالیستی را تبلیغ می کنند، زمانی که همین نظام درعرض بیست سال گذشته سرگرم کشتارانقلابیون وسرکوب طبقه کارگر بود، حتی انگشت خود رابلند نکردند. حتی اگربخش هایی ازچپ همچنان مشکلاتی در بازشناسی ویژگی سرمایه دارانه این رژیم داشته باشند، خود سرمایه داران نشان داده اند درباره اعتبار ارتجاعى این رژیم تردیدى ندارند. مرتجع٬ مرتجع را خوب مى شناسد. قراردادهای بزرگ بین المللی این رژیم به خوبی مستند شده است. اما این به هیچ وجه یک نظام سرمایه داری “متعارف” نیست.

در نظام عادى سرمایه داری، انتظار میرود دو سرمایه دار با میزان سرمایه مساوى به نرخ میانگین سود یکسانی نیز دست یابند. اما درجمهوری اسلامی ایران، ممکن است یکی سرش را ازدست بدهد و دیگری ده برابر میانگین را بدون حتی به مخاطره انداختن سرمایه خودش به دست آورد! البته، در دراز مدت، این نظام خودش را طبق نیازهای دولت بورژوازی ای که از آن پشتیبانی می کند٬ دگرگون خواهد ساخت. به واقع روحانیت حاکم خود نیز دراین سالها تغییر کرده است واکنون آشکارا تلاش دارد تا به دولت آمریکا ثابت کند تا زمانی که مسئله “تغییر نظام” در دستور کار نباشد٬ برای معامله بر سر هر چیزى آماده است. ممکن است به نظر متناقض برسد که یکی از کشورهایى که درآن سیاست هاى اقتصادى مد روز نو محافظه کاران آمریکایى با بیشترین شور و ولع دردست اجراست، درواقع ایران “اسلامی” است نه حتى خود آمریکا![۱۱]

باندهاى مافیایی که صندوق ملی ایران را میان خود تقسـیم کرده اند و این هجوم عظیم سرمایه داری را رهبرى می کنند، دودستی و به هربهایی به قدرت چسبیده اند. درواقع ، باردیگر مصداق “ملا خور” شدن را دیدیم. از آخوند نمى توان چیزی را پس گرفت! سلسله مراتب روحانیت شیعه مانند خونتای پینوشه نیست که یک روز ممکن باشد دریابد تاریخ مصرفش گذشته است و باید جای خود را به شکلی متعارف ازرژیم بورژوایی بدهد. پیش از این سه موج اصلاحات را از درون خود این رژیم دیده ایم که همگی درنهایت به سیلی ای برچهره اصلاح گرانش انجامید.

روشن است که منطق هر گونه اصلاحات سیاسی درایران چه خواهد بود: ازآخوندها خواهند خواست که ازموضع قدرت خودکنار بکشند. به محض این که این منطق درهرجنبش اصلاح طلبانه اى آشکار می گردد، محافظه کاران واکنشی تازه سازمان می دهند. بحران هاى تناوبى رژیم در این تناقض ریشه دارند. درواقع درایران هم اکنون درحال گذراندن یکى از این مراحل هستیم. برخی به درستی استدلال کرده اند که دلیل پشتیبانى خامنه اى از انتخاب احمدی نژاد برای ریاست جمهوری بیشتر برای این بود که مانند چماقی برای کوبیدن اصلاح طلبان داخلی استفاده شود، تا چالش با آمریکا. میان تهدیـــدهای اخیر بوش و آخرین موجهــای سرکوب همه اپوزیســیون درون ایران مطابقت های بی چون وچرایی وجود دارد که ممکن اســـت این گمان را برانگیزد که اینان با تلفن نقـشــه های خود را با هم مرور می کنند.

اما هرچه این سیاست اتکا به وضعیت بحران پایدار درون حکومتى برای حفظ قدرت بیشتر تکرار می گردد، هم ضرورت سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی عیان تر می شود و هم نیروهاى مدافع آن متشتت تر و پراکنده تر .

دسامبر ۲۰۰۷

از سایت: revolutionary-socialism.com

براى تماس با ما: info@ revolutionary-socialism.com



[۱]  ترجمه از مقاله انگلیسى:  Class Nature of the Iranian Regime, Critique 43, Vol. 35, No. 3, December 2007

[۲]  Six Key Facts about the Iranian Revolution:    http://www.socialistworker.co.uk/article.php?article_id=658

[۳]    یادداشت سردبیر مانتلی ریرویو در ۲۰ اوت ۲۰۰۷   http://www.monthlyreview.org/nfte0406.htm

[۴] .آلکس کالینیکوس، از رهبران حزب کارگران سوسیالیست بریتانیا،  در ” مارکسیزم  ۲۰۰۷″ گفت: ” ایران دموکراتیک ترین کشور در خاورمیانه است.”

[۵]  Jimmy Carter , Keeping  Faith : Memoirs of President, Bantam Books, NY 1982

[۶]  –  ماجرای ایران کنترا  http://www.gwu.edu/-nsarchiv/NSAEBB210/index.htm

[۷]  درمخالفت با آخوندهایى که روسها از ایشان حمایت مالی و سیاسی میکرد و در خط اول جبهه مخالفت با انقلاب مشروطه بودند، انگلیس از گروهی حتی بنیادگراتر پشتیبانی  میکرد که نه تنها باانقلاب بلکه با روسها مخالفت میکردند. اما پیوندهای انگلیس با بازرگانان بازار به معنای این بود که آنان نیز جناحی بزرگ از هوادار انگلیس درمیان ملاهای مشروطه خواه داشتند

[۸] . این پیمانهای پنهانی تنها پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ علنی شد.

[۹]  Algar, Hamid ( tr. And ed.): Islam and Revolution : Writings and Declarations of Imam Khomeini ,(Bekeley , C.A.:Mizan Press, 1981 ).

[۱۰]  Kommunistische Manifest, Karl Marx und  Frederich Engels

Ankare