۲۲ بهمن ۱۳۵۷ سرنگونی رژیم آمریکایی پهلوی

۲۲ بهمن ۱۳۵۷ سرنگونی رژیم آمریکایی پهلوی

آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی…

“بدون کسب قدرت سیاسی، همه چیز سراب است.” مائو تسه دون

بمناسبت انقلاب بهمن ۵۷… مبارزه مسلحانه و از خودگذشتگی انقلابیون کمونیست و غیر کمونیست برای سرنگونی رژیم امریکایی شاه و تسخیر زندان اوین و آزادی کلیه زندانیان سیاسی…

در ۲۲ بهمن ۵۷… هنگامیکه باند ارتجاع خمینی و یارانش مشغول زد و بندهای پنهانی با امپریالیستها و ارتش برای سرکوب انقلاب، بدست گرفتن قدرت سیاسی و پر کردن هرم قدرت ناشی از خلع بوجود آمده در پی فروپاشی رژیم شاه بودند… کمونیستها در میدان مبارزه طبقاتی پس از تسخیر پادگان ها، مراکز ارتش آمریکایی شاه، خود و مردم را مسلح نمودند و به مراکز ساواک و زندانها مسلحانه یورش بردند…

مهمترین و اساسی ترین نکته در جمعبندی از انقلاب ۱۳۵۷ چیست؟

یکی از حیاتی ترین جمعبندی های قیام ۵۷ این است که:

اگر چه توده های تحت ستم و استثمار از هر قشر و طبقه درون خلقی( و نه ضد خلقی و ضد انقلابی همچون دارودسته ای که به دور خمینی متحد شده بودند!) برای سرنگونی رژیم شاه و قطع روابط اقتصادی- سیاسی، نظامی و فرهنگی با امپریالیسم جهانی به رهبری امریکا به گرد هم متحد شدند، اما بر تفاوت های دیدگاه های سیاسی مختلفی که از منافع طبقاتی خاص (درون خلقی) هر یک از آن طبقات نشات می گرفت چشم بسته شد و پنهان شد! شوربختانه حتی کمونیستهای انقلابی از مبارزه بر سر اختلافات طبقاتی بر مبنای فرایند کمونیسم انقلابی مبارزه-اتحاد-مبارزه طفره رفتند!

بر خلاف جمعبندی های پوپولیستی و سطحی، اساسی ترین مشکل کمونیستها این نبود که گویا “به خمینی و دارودسته اش توهم داشتند و آنرا نماینده خرده بورژوازی سنتی می دیدند”، هر چند که خود این توهم ناشی از تحلیل غیر علمی و غیر کمونیستی ناشی می شد.

در سال ۵۷ کمونیستها به عنوان نمایندگان پرولتاریای کمونیست -انقلابی مبارزه اصولی بر سر اختلافات طبقاتی را از همان ابتدا که اولین تظاهرات ها برای سرنگونی رژیم امریکایی شاه راه افتاد به خاطر گرایش شدید آپورتونیسم راست غالب بر خط غالب سیاسی شان فدای “همه با هم” برای سرنگونی شاه نمودند و بر اتحاد همه جانبه دنباله روانه پافشاری نمودند و شفاف نمودن مرزبندی ها در اختلافات سیاسی طبقاتی را تحت نام “اتحاد و همبستگی برای سرنگونی شاه” را فراموش نموده و به کنار گذاشتند.

این به آن مفهوم است که کمونیستهای انقلابی ایران خیال رهبری جنبش توده های زحمتکش تحت ستم و استثمار را نداشتند، خواهان کسب قدرت سیاسی نبودند و رهبری انقلاب ۱۳۵۷ و کسب قدرت سیاسی را به طبقه دیگر ( گروه اجتماعی ارتجاعی خمینی و یارانش) واگذاری نمودند..

به لحاظ فلسفی گرایش راستی به علت درک ماتریالیسم مکانیکی غالب بر جنبش کمونیستی ایران در دهه ۵۰ شمسی بود.

برهان عظیمی

۲۰ بهمن ، ۱۳۹۳