لیبرال- رفرمیسم رئیس دانا
چپ» مفهومی پوپولیستیست که استقلال طبقاتی و سیاسی طبقه کارگر را در درون خود به تاریکی میکشاند.
کدام سوسیالیسم؟
پایگاههای اینترنتی و رسانههای گروهی، در برخورد به آقای گنجی و یا پشتیبانی اشان در سفر دور دنیای ایشان، از هرسوی سرشار و هوا آنچنان سیر، که به ویژه در برون مرز تب و تاب بسیاری را برانگیخت. (۱) تبی که زود فرو مینشیند. ناگهان ابراز آقای «فریبرز رئیس دانا» در گفتگو با «سهیل آصفی» جلوهگر شد. برخورد به این نمونه، به چند دلیل بدون شک لازم میآید و هم سبب اشاره به آنچه رفت. شاید برای دوستانی پرسش پیش آید که پرداختن به این گونه رویدادها، به جوٌی دامن زده میشود که در این میان سردمداران حکومت اسلامی بهره میگیرند و بگویند: این بار بدون اینکه ما خودمان «تیله» بیاندازیم، همه به جان هم افتاده اند و در این میان «از هر سو کشته شود به سود اسلام است».
فریبرز رئیس دانا در این بازار آشفته نیز جلوه گر شده است – این بهخودی خود، حق هرکسیست. میگوید «ما سوسیالیستیم» و خویش را «سوسیالیست» و پشتیبان جنبش کارگری و راهبر میخواند، تا اینجا نیز ایرادی بر ایشان و بر هیچکس نیست.
اما به چندین برهان، ابراز رئیس دانا را نمیشود نادیده گرفت:
– پای یک «سفسطه و مغلطه» در میان است.
– آلوده سازی یک مفهوم پرولتری و انقلابی در جریان است.
– کالای «سوسیالیسیتی» رئیس دانا ساختگی ست، باید این را نشان داد.
– به ویژه آنکه بین این «ستیز»، مجالی برای «نرخ گذاری» یافته است.
– «ستیز»آقای رئیس دانا با آقای گنجی «ستیزی» بین «راست» و «چپ» نیست، خودبزرگ بینی، برتری جویی شخصیست و نه «چپ مداری» ایشان.
– لیبرالیسم بورژوایی گنجی، روی باز سکهای ست که سوسیال دمکراتیسم راست رئیس دانا زیر آن بستر گرفته است.
کدام سوسیالیسم؟
«چپ» مفهومی پوپولیستیست که استقلال طبقاتی و سیاسی طبقه کارگر را در درون خود به تاریکی میکشاند. سوسیالیسم مورد پشتیبانی رئیس دانا میتواند هر رنگ و سرشتی داشته باشد جز سرشت سوسیالیسم کارگری. به بیان مارکس درمانیفست، «سوسیالیسم ارتجاعی که نیمی از آن نوحه سرایی، نیمی هزلیات، نیمی داستان گذشته و نیمی تهدید به آینده است» را داریم تا «سوسیالیسم خرده بورژوایی» که درنوسان بین کارگران و سرمایهداری در آمد و شد است. و نیز سوسیالیسم «حقیقی». سوسیالیسم «حقیقی»، جلوه گاه خواستههای طبقه کارگر نیست. این سوسیالیسم درسدهی ۱۸ میلادی برآمد سیاسی و لیبرالیسم بورژوایی تازه از راه رسیده در آلمان و حقوق پایهای که «در آلمان سخن از به دستآوردنش به میان آمده بود» را نفی میکرد تا حکومت استبدادی مضاعف عظمت گرایانهی حاکم به رهبری بیسمارکها هر نوع مبارزه طبقاتی را سد کند و یکه تازانه اقتصاد و دولت را درهم آمیزد. اما «سوسیالیسم» رئیس دانا هیچ یک از اینها نیز نیست. سوسیالیسم محافظه کار یا سوسیالیسم بورژوایی راهکاری ست به آرام بخشی و کاهش دردها. رنگ زدن به ناهنجاریهای اجتماعی برای پایه مند سازی مناسبات موجود، ساز و کار چنین سوسیالیسمیست. سوسیالیسم مورد نگاه آقای رئیس دانا بیشتر با این «سوسیالیسم» پهلو میزند. او اقتصاد سیاسی دان، انسان دوست و بانی حمایتهای خیریه میتواند باشد، با همه وهمه از گسترههای حکومتی گرفته تا قربانیان حکومتی نزدیک میشود. «کارشناس» بیشتر چیزهاست، از جمله سیاست انرژی اتمی. این نوع سوسیالیسم از طبقه کارگر و آزادی سخن میگوید و سخنورِ این طبقه میشود اما با شعار «آزادی بازرگانی! به سود طبقه کارگر، حمایت گمرکی به سود طبقه کارگربه سود طبقه کارگر. جنگ ارتجاعی سرمایه داران به سود طبقه کارگر! »، انرژی اتمی به دست حکومت اسلامی! مشاور اقتصادی حکومت اسلامی، البته به سود طبقه کارگر! به بیان مانیفست طبقه کارگر، در نگاه سوسیال دموکراسی، بورژوا بورژاست البته، بهسود طبقه کارگر! به نگاه کارشناسانهی این سوسیالیست، آنگاه که به دعوت دولت رفسنجانی در نشست کارشناسان چند جانبه از سوی بانک جهانی به سرمایه گذاری درایران پس از جنگ پرداخته میشود، دولت رفسنجانی را یاور میگردد تا رویکرد اقتصادِ جنگی را به اقتصاد پساجنگ راهبری کند. رئیس دانا در این نشست و درنوشتاری که جمع بست آن است زیر عنوان «فعالیت های اساسی اقتصادی خرمشهر پس از جنگ…»(۲) و با شرکت فعال در آن پروژه بازسازی اقتصادی به دولت بورژوایی چنین رهنمود می دهد:
«- نخست، ایجاد بندر نیمه آزاد خرمشهر…
– تشویق به احداث صنایع مصرفی سبک…
– فعال کردن بندر…»
– و چند اصل دیگر البته به سود طبقهکارگر!
– بالا بردن کارآمدی نیروی کار»
البته در همه احوال میبایست اصل هایی چون «بالا بردن کارآمدی نیروی کار» یا بهره کشی از طبقه کارگر و ربایش نیروی کار رایگان به بردگی و (برخی تعارفات از جمله عبارت پردازی میان تهی «ایجاد عدالت اجتماعی») … با تزهای ضدکارگری به سود بازار آزاد پیشنهادی بانک جهانی، پشتوانه گردش امور سرمایه و جناح باندهای حاکم باشد. تشدید بهره کشی از نیروی کار بهسود سرمایه! و «ایجاد عدالت اجتماعی«به دست علی اکبر رفسنجانی پدرخوانده باند مافیا!
سوسیال -شوونیسم
کدام کارگر و سوسیالیسم کارگری و یا انسان اندک آگاهی و پایبند به ارزشهای پسندیده یافت میشود که در ستایش جنگ ارتجاعی دو دولت تبهکار بنویسد:«این که خرمشهر مظهر مقاومت و آخرین پایداری ایرانیان برای حفظ انسجام ارزی(عرضی! داخل پرانتز از نویسنده) و جغرافیایی خود چگونه ساخته خواهد شد…» و به کارگزاران و فن گرایان «سردار سازندگی» مورد عنایت بانک جهانی بپیوندد. این یک شوونیسم بدخیم است. فریبرز رئیس داناست که در کنفرانس ده روزهی دانشگاه تهران برای بازسازی خرمشهر با شرکت هاوارد راکلین از آمریکا، کوکرن انگلیسی، دوناتو ایتالیایی و دیگرانی از چک و سوئیس و شوروی و لهستان با «مهندس هادی میرمیران» نشستند تا پروژهی«همسازگردانی ساختاری» (Adjustment Structural) بانک جهانی را در پی جام زهر آتشبس در پشتیبانی از باند رفسنجانی رهنمون باشد! کمر بافت طبقاتی کارگران شکسته شد. ته مانده بافندگی ها و برخی صنایع بازمانده با خاک یکسان شد و صدها هزار کارگر بیکار شدند و صدها هزار خرده تولید کننده و آوارگان جنگی به خیل کارگران پیوستند. خانهها ویران گردید و نقدینگی بازار و خانواده مافیا کهکشانی شد. پیآمد نسخههای بانک جهانی و ساز و کارهای «سردارسازندگی» گذشته از بیکار سازیها، محروم نمودن نزدیک به ۳ میلیون کارگر از پوشش هرگونه پشتوانهی حقوقی قانون کار در کارگاههای زیر پنج کارگر بود. این محروم گردانی در دوران ۸ ساله کارگزاری دوم خردادی ها که رئیس دانا در مشاورت اقتصادی به خاتمیاش دریغ نمی کرد، به کارگاههای زیر ده نفر فرا رفت و با شمارش خانوادههای کارگران، نزدیک به بیست میلیون انسان را از هر گونه پشتوانهی حقوقی پذیرفته شده در قانون کار حکومت اسلامی خارج ساخت. اوست که «پراگماتیسم» رفسنجانی را در سالهای هفتاد هم دهان با طیف تودهای-اکثریتی که اکنون خود را «جمهوری خواه ملی» مینامند، جار میزند. اوست که با چشم بستن بر کشتار هزاران انسان از آغاز روی کارآیی حکومت اسلامی سرمایه، کشتار دستجمعی سال ۱۳۶۷ در زندانها، کشتار در کردستان و سراسر ایران و سرشت این استبداد که به پناهجویی، و گریز از مرگ و نابودی میلیونها نفر به برون از مرزها انجامید، با بلندگویان رسانهای حکومت همنوا می شود و به قربانیان، شلاق اتهام میکوبد. او جانوران درنده را رها کرده سنگ را میبندد و به قرباینان شلاق و زخم زبان می زند که آسیب آورتر از هر شلاق فیزیکیست. وی در نوشتار «بازگشت متخصصان» با خوار شماری و اتهام به از چنگ حکومت اسلامی گریختگان، آنان را کسانی میشمارد که «تعلق خاطر به خانواده» ندارند که «هرچه تعلق به خانواده بیشتر باشد، میل به گریز کمتر است.» و در جایگاه یک ناسیونالیست ضد انترناسیونالیسم و سوسیالیسم پرولتری، مینویسد آنجا که «احساسات میهنی» نیست و «هرچه آگاهی به مسئولیتهای میهنی و لزوم خدمتگزاری به مردم به ویژه در برهههای زمانی معین- بالاتر باشد تمایل به فرار نیز کمتر میشود»(۳) و اینکه گرایشهای ایدئولوژیک» داشتن که همسویی ایدئولوژیک با حکومتها، احزاب و جریانهای سیاسی می تواند مانع تصمیم گیری متخصصان برای خروج از کشور شود». به راستی این یکی به خود ایشان باز میگردد که با «گرایش ایدئولوژیک و همسویی با حکومتها» همانند یک «متخصص» در کنار حکومت ماند. و در اوج کشتار آزادیخواهان و سرکوب کارگری و زنان جامعه است که با شعار «توسعه اقتصادی» سرمایههای چند جانبه برای هجوم به بازار سرقت نفت وکانیهای دیگر و مازاد ارزش افزودهی برآمده از همان «بالا بردن کارآمدی نیروی کار»در اوج بحران سیاسی و اقتصادی حکومت اسلامی پسا جنگ همراه می شود و می افزاید:
«از لحظه انقلاب به بعد، کارشناسان و متخصصانی که به دلایل مختلف خود را همسو و سازگار باشرایط جدید نمی دیدند راحت غرب را به تلاطم وطن ترجیح دادند …» و خود را که در کنار و پیرامون قدرت سیاسی حاکم و برخوردار از امان ِ رفسنجانی بهسان «نیروی با ایمان انقلاب»، وفادارنه در سازندگی پایه های قدرت کمر بسته بود می ستاید. سال ۱۳۷۰ است، ۱۳ سال شوم از حکومت اسلامی و جنگ ۸ ساله و از کشتار سوسیالیستها، نیروهای آزادیخواه، دگر اندیشان و سرکوب جنبش کارگری و زنان، ویرانی بافت طبقاتی کارگران و ممنوعیت هر نوع سازمان یابی خودآگاهانهی کارگری میگذرد. « مردم با نیروی ایمان انقلاب» یا سپاه سرکوب و بسیج و فریبِ به سوی جبههها بود! این همه جنایت را با یک زیر سبیلی که «زیاد روی های بسیاری نیز در کار بود» رد نموده و می افزاید:
«در آن زمان متخصصان ایران و اهل تجربه و مردم با نیروی ایمان انقلاب به ساختمان آینده کشور میاندیشیدند… زیاد روی های بسیاری نیز در کار بود… متخصصان و استادان دانشگاه که محیط حرفهای خود را کارا و یا مطابق میل خود نمی یافتند به خارج مهاجرت کردند. دراین میان نبود تربیت سیاسی و تعهد ملی و اجتماعی در دل نازکیهای متخصصان نقش بسیاری داشت.» واینگونه است که قدرت سیاسی حاکم و سرشت استبداد خوفناک دولت سرمایه از هر جنایتی تبرئه میشود و مجرمین متخصصان شناسانده می شوند که «دل نازکیهای » داشتند و «بی خانواده» بودند و با انگیزه «حقوق بیشتر فراری» شدند! نه سران حکومتی و نه برندگی حلقه طناب و سرخی گلوله مسلسل پاسداران و نه «پاک سازیها» و خانهنشین کردنها و دستگیری و زندان و هراس اعدامها و نه پی گردها، هیچ یک نقشی نداشتند. جدا از متخصصان هوادار حکومت سلطنتی، آیا کم بودند هزاران کارشناس و انسانهایی در بسیاری از رشتهها که تنها به جرم اعتراض به سرکوبگریهای حکومت اسلامی، مخالفت با جنگ، اعتراض در برابر اختناق و همراستا نبودن با سیاستهای ضدمردمی حکومت تن به همکاری نسپردند! رئیس دانا در سال ۱۳۶۹ جان به در بردگان از آن زندان و جهنم بزرگ «بی خانواده، دل نازک، برای حقوق بیشتر» فراری شده خواند تا بفهماند که «میهن» اش را «سردار» دیگری آمده است و تکنوکراتها را که پیکهای باند رفسنجانی در برون مرز دربهدر درجستجویشان بودند به یاری «سردار سازندگی» بخوانند. بنگاهای مالی و تجاری موازی با شرکتهای نفت و گاز برای غارت به جای مانده، انحصارهای اقتصادی خانوادههای مافیا که در آن ساختن چند سد خاکی و آبی که بیشرشان را آب برد، و «مترو» و برجهای سر به آسمان کشیده با سرازیرشدن داراییهای کهکشانی «بادآورده» و سرقتهایی که نمونه آن در کشمکش جناحها و ماجراهای «کرباسچی» و پروژه «دوم خرداد» گواه بودیم،چه کسانی جز همان متخصصان همکار و همیار به پیش بردند. بی گمان که از حوزههای آخوندپروری قم و نجف نبودند. متخصصانی که همراه شدند، کارگزاران تداوم روز و روزگار کنونی شدند. شرایط امروزین، پی آمد چنین تلاشی ست. در آن برهه، گروهی به همراهی وزیر اقتصاد وقت و رئیس بانک مرکزی(عادلی و نوربخش) و کارشناسانی حکومتی نیز در نیویورک و پایتختهای کشورهای اروپایی به فراخوانی کارشناسان و سرمایهداران ایرانی سکنا گزیده در غرب پرداخته بودند. رئیس دانا نیز در ایران، درجبههای دیگر، کارشناسانه به این راه کار سرگرم بود:
«از سال ۱۳۶۸ برنامه تشویق به بازگشت جدی شد. دولت ایران امروز به طورجدی به سیاست بازگشت علاقه نشان می دهد… هرچه هست سیاست فعلی بسیار متفاوت با گذشته است.»
وی «بازگشت متخصصان، جنبه های اقتصادی اجتماعی و سیاسی آن» را ارزیاب بود. سال ۱۳۶۸ چه رخ داده بود و دولت رفسنجانی و سرمایه چه «برنامه ای داشت» که «تشویق به بازگشت جدی شده بود»؟ آقای رئیس دانا بهسان یک اقتصاد دان و استاد دانشگاه خوب میدانند که درآن «شرایط بسیار متفاوت» که « دولت ایران» در آنروز و نیز «امروز به طور جدی به سیاست بازگشت علاقه نشان می دهد» و به «جنبه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی » و به سود «بالا بردن کارآمدی نیروی کار» میاندیشد. پس می بایستی بهسان یک متخصص خدمتگزار سرمایههای جهانی در این راهبرد تلاش ورزید، البته، «سوسالیسم» خود را نیز باید حفظ کرد.
در این دوران پس از ۱۵ سالهی کوششهای کارشناسانه استاد رئیس دانا را در بسیاری از نشستها و آیینهای سوگ و جشن می بینیم، او «سوسیالیست» است باید در «بازسازی اقتصادی» پس از جنگ بازار آزاد سرمایه جهانی، آیینهای به خاک سپاری، در یادمانها، در گلریزان بر سر بانوی نوبل ایران، نفر نخست باشد. کدام کارگر و سوسیالیست کارگری و انسان پیشروییست که بازی سهم امام کارخانههای اسلحه سازی نوبل را نداند و به خود فریبی و توهم پراکنی دست زند و برای نمایندهی «ان جی اوها»ی جهانی فرومایهای که در دفاع از حکومت اسلامی، کوچکترین اشارهای به شرایط زنان و کارگران و قتلهای دستجمعی نکرده، و خانوادگی در باند خاتمی تکیه داشته و برای کژراه کشانیدن افکارعمومی به جای روی کرد به زندان ایران از زندان گوانتاناموی کوبا سخن میگوید، هورا بکشد و رهبرکارناوال استقبال باشد. مگر آنکه سوسیالیست گمراهی باشد و سرمست از وظیفهی سازماندهی پیشواز و به خط کردن زنان ورورد بانوی نوبل در فرودگاه مهرآباد. رئیس دانا با فرافکنی به گنجی پرخاش میکند که «لیبرال دموکرات که باشی باید در خدمت سیاستهای هاشمی رفسنجانی و خاتمی باشی و باید چهار و نیم میلیون بیکار…» این داوری درستیست، اما «سوسیالیست» استاد درکجای این ستیز طبقاتی ایستاده بود! مگر آن «لیبرال دمکرات» چه ویژگی دارد! گنجی که ادعایی جز این نداشت و ندارد. شتاب نکنیم خود رئیسدانا در همین گفتگو پاسخ میدهد. خود وی داشت «۸ سال صبر» میکرد و«فرصت» می داد. نه بهمانند کارشناس پس ازجنگ، که در دوره فریب خاتمیسم. با کوشایی «صبر» و «فرصت» خستگی ناپذیر این بار در سایه خاتمی.
انگیزهی «ستیز» و جنجال
کدام سوسیالیست کارگری به جز یک سوسیالیست بورژوا، اعتراض به دستگیری یکی از بنیانگزاران انجمن های اسلامی که خود به دست خویش دانشجویانی را به جوخهی اعدام سپرد، کانون همبستگی تمامی گروهبندیهای سیاسی و طبقاتی می خواند. و نه اعتراض به دستگیری بیش از ۱۲۰۰ کارگر شرکت واحد و حمله مسلحانه به دفتر سندیکا به وسیله باند اوباش محجوب-صادقی، نه در اعتراض به بازداشت همهروزهی کارگران معترض به مصادره ی دستمزدهای ماهها پرداخت نشده، و نه همبستگی و همایش در اعتراض به دستگیری و زیر باتوم خرد کردن زنان در ۲۲ خرداد همین سال، بلکه خیزش کارزار رئیس دانا در رابطه با دستگیر رهبر «ادوار تحکیم» و انجمن اسلامی به «اتحاد آنها برای نقش آفرینی در سپهر تحولات آتی کشور» ساختار مییابد و با «سفر گنجی به خارج» دیوار این «اتحاد در «سپهر تحولات آتی» فرو میریزد. چه سست و کاغذین! جز درهم ریزی مرزهای طبقاتی و پریشان گویی یک کارشناس بورژوا چیز دیگری در بندهای زیر در گفتگو با رئیس دانا یافت میشود ؟
«همه،حضور وسیع طیفها و جریانات مختلف سیاسی در گردهمایی اعتراض به بازداشت مهندس موسوی، دبیرکل دربند ادوار تحکیم، چنان گسترده و رنگارنگ بود که بسیاری از ناظران سیاسی، آن را زمینه ای برای نزدیکی هر چه بیشترجریانات مختلف و به نوعی اتحاد آنها برای نقش آفرینی در سپهر تحولات آتی کشور ارزیابی کردند. اما سفر گنجی به خارج از کشور و متعاقب آن فعل و انفعلات و اظهار نظرها و از همه مهمتر حذف نام دکتر ناصر زرافشان از لیست خود،حال با هر توجیهی، مختصات صحنه را عملا دیگرگون کرد. غیبت ملموس نیروهای طیف چپ و دموکرات در مراسم آخرین روز اعتصاب غذا در محل دفتر ادوار تحکیم و سکوت مطلق یا تقبیه(تقبیح) حرکت پیشنهادی اکبر گنجی توسط غالب افراد و احزاب و سازمانهای سیاسی دموکرات و چپ داخل و خارج از کشور، همه این کورسوهای امید را نقش بر آب کرد و بار دیگر دشواری های اتحاد بر سر “حداقل ها” را زیر سوال برد…»(۴)
گلاویز شدن رئیس دانا با گنجی برآن مدار است که چه کسی پشت سر چه کسی باید بایستد. گنجی رهبر است یا رئیس دانا! سوسیالیسم رئیس دانا با حذف نام زرافشان در لیست اعتصاب غذای گنجی جا جابجا می شود، «اتحاد» بر سر«حداقل» ها نیز به هم میخورد و «سپهرتحولات آتی» بی جبروت می شود:
«قرارنیست دموکراتها، نیروهای دموکرات و چپ پشت ایشان بایستند و حرکات ایشان را دنبال کنند. در یک کلام می خواهم بگویم که ایشان رهبر مبارزین دموکرات و آزادیخواه ایران نیست که سالیان سال است زمانی که ایشان مشاغل دیگری داشتند در صفوف مبارزه آزادیخواهانه بودند، در زندان ها سرکردند و نوشته ها دارند و آثار و هنوز هم در صف اول صحنه مبارزه هستند. ایشان نه می تواند داعیه رهبری داشته باشد، نه هست و نه با آن دیدگاه بسیار محدود بین سرمایه گرایانه و آن اعتقاداتی که به هیچ وجه مورد تائید زحمتکشان و طبقه کارگر و آزادیخواهان ایران نمی تواند باشد واضح بود که ایشان نمی تواند یک بسیجی ایجاد کند. دو جریان ویژه ای که اگر یک زمانی پایگاهی داشتند دیگر امروز ندارند از ایشان حمایت کردند اما نیروهای دموکرات و چپ به طور مشخص حتی من دیدم، می دانم و شنیدم که این حرکت خودسرانه ایشان را که بدون مشورت رفته است آنجا حتی تقبیه(تقبیح) هم کردند. ما سوسیالیستیم. ما آرمان های اجتماعی داریم…» (۵)
سوسیالیسم دلخواه رئیس دانا یک سوسیال دمکراسی راست و ارتجاعی ست. از قماش همان سوسیال دمکراسیست که در هراس از کمونیسم شوراگرایانه کارگری به فاشیسمی رای میدهد که هیتلر و موسولینی از آن زاده میشود و برآمد کارگری سال۱۹۱۹ درآلمان و اروپا را به خون میکشاند و کمرجنبش کارگری و سازمانهای انقلابی کارگران و پیروزی انقلاب کارگری روسیه را در هم میشکند. رئیس دانا چند روز پیش می گوید« ما دهها نوع دموکراسی داریم. ما دموکراسی مشارکتی و سوسیال را برای جامعه مان میخواهیم و می بینید نجات اقتصاد ایران و نجات دموکراسی در گرو ساختن نهادهای مردمی است»(۶) نجات اقتصاد«سوسیال دمکراتیک» و برقراری «دمکراسی» دراتحاد« گسترده و رنگارنگ» غزلهای توهم زای برنشتینها ست که یک سده پیش خیانت آن به جنبش و سوسیالیسم کارگری آشکار گردید. مگر برنشتین، پدر رویزیونیسم در سالهای۱۹۰۰، جز این میگفت! او خواهان «اتحادیههای کارگری»، «اصلاحات اجتماعی» و «دمکراتیزه شدن دولت»، بود و اینها را ابزار«تحقق پیوستهی سوسیالیسم» میدانست. نهادهای مردمی آقای رئیس دانا تشکلهای صنفی کارگری در نقش میانجی سازش کار- سرمایه و«ان جی او»هاییست که سازمان تجارت جهانی و بانک جهانی و صندوق بین المللی پول بهسان نهادهای «مدنی» گلوبالیزاسیون پشتوانه آنهایند. رئیس دانا در پرخاش بهگنجی میافزاید:«زبانشان می چاد یک کلمه از سندیکای کارگری صحبت کنند. هشت سال فرصت دادیم. خاتمی کیه؟ سروش کیه؟ خاتمی کیه؟ کدیور کیه؟ خاتمی کیه سحابی کیه؟ همه اینها یکی هستتند. هشت سال به آنها فرصت دادیم این وضعیت را برای ما درست کردند. باز می گوید بیا حول ما اتحاد کنیم؟ فوتینا! انگار ما بچه ایم. شما حالا بیایید حول ما اتحاد کنید. بیایید ببینید ما چه می گوییم. ما منشور اتحاد می نویسیم شما پای آن را امضا کنید نه! این طور نمی ماند.»(۷)
می بینیم که قرار است «یک بسیج ایجاد شود» و گنجی به میانه افتاده است و اینکه «تنها دو جریان از گنجی حمایت کرد»(توده ای – جمهوریخواهان!) که « دیگر پایگاهی هم ندارند» گویی خمینی از پایگاه کمی برخوردار بود! معیار سوسیالیسم ارتجاعی برخورداری از پایگاه می باشد و نه سرشت و روی کرد به سوی آیندهای رها و پیشرو. و «این حرکت خودسرانه ایشان را که بدون مشورت رفته است» که با آنی که « داعیه رهبری » دارد و «رهبر مبارزین دموکرات و آزادی خواهان ایران » است « و نوشته ها دارند و آثار و هنوز هم در صف اول صحنه مبارزه هستند» (بخوانید رئیس دانا) همراه نشده است. سوسیالیسم بورژوایی رئیس دانا ، گنجی و همراهانرا به اتحاد دعوت می کند و در نقش ولی، منشور مینویسد تا دیگر دشمنان طبقاتی کارگران« پای آن را امضا کنید» ، « بیایید حول ما اتحاد کنید»! اینهایی که «حول اتحاد» رئیس دانا و شرکا دعوت به اتحاد میشوند، همانانی هستند که در همین نوشته اینگونه شناسانده میشوند: « با آن دیدگاه بسیار محدود بین سرمایه گرایانه و آن اعتقاداتی که به هیچ وجه مورد تائید زحمتکشان و طبقه
کارگر و آزادیخواهان ایران نمی تواند باشد واضح بود که ایشان نمی تواند یک بسیجی ایجاد کند ».
«کلیت جمهوری اسلامی را به اتم مجهز کنید!»
همین «سوسیالیست» است که چند ماه پیش در گفتگو با خبرگزاری ایسنا وابسته به حکومت اسلامی در دفاع از مسلح شدن حکومت اسلامی به سلاح اتمی در نقش کارشناس انرژی اتمی اینگونه داد سخن میدهد: « بحث هسته ای ایران بیشتر به موضوع نیاز جمهوری اسلامی ایران باز میگردد، نه این دولت و آن دولت. کلیت جمهوری اسلامی ایران برای بقا و توسعه و پیشرفت کشور به این انرژی نیاز دارد . » (۷) بنا به این برهان نیازی ست «مشروع» و برای «توسعه و پیشرفت کشور» و «کلیت جمهوری اسلامی برای بقاء» این «کلیت» باید کوشید و به این هدف «این انرژی مورد نیاز» را در چنگ جناح-باندهای حکومتی قرا داد.
سوسیال بورژوای ما برآن است :
«معتقدم در بحث انرژی هسته ای کشورمان، از نگاه حاکمیت ملی در شرایط بحران زا قرار نداریم.»
و:
« حاکمیت ملی براین تصور است که بر اثر فعالیتهای صلح آمیز هسته ای در یک موقعیت توانمند سیاسی قرار میگیرد، حتی اگر قرار باشد دوباره به میز مذاکره برگردد .»
رئیس دانا، نقش دولت را که محصول آشتی ناپذیری تضادهای طبقاتی ست را می پوشاند و از دید وی، «این حاکمیت ملی» ست و نه جنگ افروز و ویرانگر، که «فعالیتهای صلح آمیز هستهای» چرا با «انرژی هستهای» ونه چیز دیگر! «در یک موقعیت توانمند سیاسی» و نه غیر سیاسی (کلیت جمهوری اسلامی، این حاکمیت ملی، برای فعالیت های صلح آمیز باید انرژی هسته ای در رآکتورها داشته باشد) و این سرمایهای ست برای اینکه تازه «پشت میز مذاکر برگردد» و گرنه وزنهی نظام کمتر و سُمبهی اسلام و «حاکمیت ملیاش» کم زورتر می شود. این خط را حکومت پیاده کرد وناگهان احمدی زاده مژده داد که چه نشستهاید ما «غنی» کردیم! این پشتیبانی از میلیتاریسمیست که بشریت را به تهدید گرفته است. در حالیکه در اروپا یکی در پی دیگری پایگاههای اتمی بر چیده می شود، رئیس دانا از مجهز شدن حاکمیت پاسداران نه به سلاح سنگین(شعار تودهای- اکثریتیها در دوران جنگ داخلی و سرکوب کارگران و نیروهای سیاسی و جنگ ارتجاعی با عراق)، بلکه به اتم پشتیبانی می کند. دستکم از جایگاه یک مخالف آلودگی زیست – بومی(اکولوژی)، سوسیال دمکراسی بورژوایی با انژی اتمی که کره زمین را به تهدید گرفته مخالفت است، اما «سوسیالیست» ما پشتیبان اتمی شدن حکومت« برای یک موقعیت توانمندی سیاسی… پشت میز مذاکره برگرشتن» فریاد میکشد. خیر، رئیس دانا یک سوسیال– شوونیست هم نیست.
رئیس دانا، از جمله «گناهان» دیگر گنجی«رفتن به قلمروی ایالات متحده امریکا» میداند. با این برهان، میلیونها انسانی که در آن قلمرو در برابر حکومت آمریکا و جنگ و خواستهای کارگری به همایش و اعتراض برخاسته و بر میخیزند و یا پناه گرفتهاند و مهاجرت برگزیدهاند و یا بسیاری از انسانهای سوسیالیست و پیشرویی که در جنگ جهانی دوم در آن سرزمین پناه گرفتند را باید متهم ساخت و به محاکمه کشانید. اتهام به گنجی و پرونده سازی از این زاویه نارواست. چه تفاوتی ست بین همکاری با حکومت اسلامی، در اوج به سلاخی کشانیدن کارگران و نوجوانان جامعه به کورههای آدمسوز جنگ و همکاری و سالهای کشتار جمعی زندانیان سیاسی و همکاری با بوش و صدام. گنجی که هنوز به آشکارا با نمایندگان دولت آمریکا دیداری نداشته است. آنچه گنجی را به نقد میکشاند، تلاش اوست برای ماندگاری طبقاتی سرمایه و مناسبات فلاکت بار آن. با این تفاوت که او خود را «منجی» مسلمان می شمارد و در نقش «لوتر» پدیدار شده است. او خود را نه یک سوسیالیست بلکه صادقانه مسلمانی میخواند که با جبهه اسلام در «جنبش» اصلاحات و «تحولات» آینده یک پای ماجراست. رئیس دانا، بیشتر در زمین «خاتمیستها» و هوادار مسلح شدن حکومت اسلامی به انرژی اتمی، خود را «سوسیالیست» مینامد. رئیس دانا سرانجام در پی این همه مبارزه و کوشش در راه «توسعه» و «سازندگی» و گشودن« بازارهای اقتصادی» و«صنایع مصرف» و حتا نه صنایع تولید برای تولید، و دفاع سرسختانه از «حاکمیت ملی» و «انرژی اتمی» که جز برای نیرومند ساختن پایههای قدرت سیاسی بورژوازی و تجهیز حکومت اسلامی به نیروی اتمی هیچ راه برد دیگری نمییابد، مردسالارانه میافزاید « اندر بلای سخت، پدید آید فضل و بزرگ مردی و سالاری. ما الان در فضای سخت و مه آلودی گیر کردیم. »(۹)
نمیتوان به آزادی و رهایی رسید، مگر آنکه از این نوع سوسیالیسم بورژوایی برید.
روی دیگر لیبرالیسم سوسیال دمکراسی «اندر بلای سخت»، برآمدِ فاشیسم است. بلای سخت بورژوازی، برآمد جنبش کارگری و سرنگونی سوسیالیستی حاکمیت طبقاتی – سیاسی سرمایهداریست. انقلاب پرولتاریایی، کسب قدرت سیاسی به دست طبقه کارگر آگاه به دانش مبارزه طبقاتی خویش است. سلب مالکیت از طبقه سرمایهدار و راهبرد سوسیالیستی جامعه با سازماندهی نه- دولت شورایی، یگانه سنجش بین سوسیالیسم پرولتری و سوسیالیسم بورژواییست.
پینوشتها
۱/این نوشته بدون هیج ویرایشی پاسخی است هنور به خودبرآیی سوسیال رفرمیسم در روزهای سال ۲۰۱۵. یادآوری لازم است که در ۱۰ مرداد۱۳۸۵/۱ اوت ۲۰۰۶ نوشته شده و به باورم هنوز هم م یتواند پاسخی به آقای رئیس دانا و همراهان ایشان باشد.
۲ خرمشهر، فریبرز رئیس دانا، آدینه شماره ۵۴، بهمن ۱۳۶۹.
۳ بازگشت متخصصان، جنبه های اقتصادی اجتماعی و سیاسی آن، ماهنامه جامعه سالم شماره ۲، مهر۱۳۷۰.
۴- فریبرز رئیس دانا، سهیل آصفی، “گنجی و هیستری چپ ستیزی” در گفتگوی سهیل آصفی با فریبرز رئیس دانا، پایگاه اینترنتی روشنگری هفته نخست مرداد ماه ۱۳۸۵/ هفته آخر ژولای ۲۰۰۶.
۵- همان ۳.
۶- همان
۷- همان
۸- فریبرز رئیس دانا در گفتگو با ایسنا ۱۹-۰۷-۱۳۸۴.
۹ همان ۴.