ظریف نامه

این روزها، ظریف خان با به اصطلاح مذاکراتِ غیر بهداشتی اش صدای همگان را درآورده ! انگار یادش رفته که فقید معمر قذافی را دقیقا بعد از دست شستن از هسته و اتم و تضعیف موقعیتش، با آن شیوه تحقیر آمیز و وحشیانه بقتل رساندند یا صدام معدوم نیز باجِ واگذاری تسلیحات شیمیایی اش را با نابودی خود و کشورش پس داد و گرنه مزدوران ناتو عمرا جرأت حمله به عراق را پیدا می کردند. از سوی دیگر ظاهرا جناب وزیر امور خارجه و خط دهندگان پشت پرده، هنوز شیرفهم نشده اند که بدلیل حملات و شبیخون های نظامی و پی در پی غربی ها به اقصی نقاط جهان و تبدیل کل دنیا به میدان معرکه گیری و ماتادوریسم، فتیله مفهوم امنیت در سطح جهانی چنان پایین کشیده شده که امنیت ملی کشورها و تمدن های گوناگون از جمله ایران نیز، دقیقا به داشتن یا نداشتن بمب اتمی بستگی پیدا نموده و گرنه مگر خدا، انگل ساکسون – وایکینگ ها را از حمله به ایران که در راستای سناریوی تشکیل حکومت جهانی و بی ربط به شعارهای پر طمطراقی همچون کمبود حقوق بشرِ کذایی – ابزاری و دمکراسی زهوار در رفته می باشد، محفوظ بدارد.
بهرحال، در طنز زیر که به مرور زمان و با مطالعه نمودار فعالیت های ظریف تکمیل گردیده، آخرین قدم زدن ایشان با جناب جان کری یا همان بابا لُنگ دراز عموسام، از قلم افتاده است.

ظریف نامه
بُدی کودکی ورا ظریف نام بود
و جدش فتحعلی شاه قاجار بود
به حوزه و مکتب شد آن روبه مکار
بیاموخت انواع ترفندهای روزگار
بدانست که احکام سختِ چاپلوسی
واجب تر از نان شب باشند بهر سیاست پیشگی
چنان در کارش خبره گشت اندر زمانی کوتاه
که اساتید اعظم را کرد مات و مبهوت و شگفتا
در پایان آن دوره فشرده بقالی
همو بود شاگردِ ممتاز و کاملا استثنائی
زمان بگذشت و در رکاب دولت شد
مشاغل عالیه را یکی پس از دیگری از بر شد
بعد از سال ها ممارست و کار طاقت فرسا
عاقبت بگشت وزیرکی کارگشا
بکار بست احکام سازش و مماشات
که شاهراهی بودند بس فراخ و آسفالت
چوب حراج زد بر بقایای مملکت
تا دشمنان را کند پروار و سلامت
بدانست که دگم ها را باید شکست
در پس آن دنبال نان و روزی گشت
بدانست که باید تحقیر کند کشور و مردمانش را
تا بسی خوشحال سازد ملیجک های استکبار را
بدانست که فراموش کند هسته و اتم را
تا شاید شل کند گره کور محاصره را
بدانست که آرمان ها خواب و خیالند
راه کربلا و قدس، بسی دشوارند
بدانست که فیس بوک و دنیای مجازی
جای خوبی اند برای قایم باشک بازی
بدانست که عموسام ناکار کند با یک بمبش
کل ارتش و سپاه و نیروهای کشورش
عاقبت به ژنو شد آن بزدل روزگار
با کاترین اشتون عجوزه شد هم پیاله و میگسار
چنان غرق شد اندر فضای دیپلماسی
که پاک فراموشش شد انرژی هسته ای
بگفتا که ای دوستان غربی
برای شما آورده ام رازهای اندرونی
چنان کنم شما را ارضای دایمی
که جان کیری با دمش بشکند گردو همی
تنظیم کنم استشهاد نامه ای زیر میزی
بزنم زیر آن مُهر و جای انگشتی
که ایران ترک کند بازی غنی سازی
تا گردد بهرمند از ریق بانک جهانی
باید پذیرد قوانین سخت همخوابگی را
حال که دارد همچو من دلالی مُفنگی را
در پایان آن شبِ خفت بار و خونین
درِ قلعه بانوی سیمین بر زرین موی ایران زمین
چنان متلاشی شد با گرز گرانِ غرب وحشی
که تاریخ فراموش کرد گلستان و ترکمنچای پیشین
فریدون حسین زاده