ضرورت نجات نیروهای مجاهدین ، تفاوت دو نگاه

بیژن نیابتی

از زمان اعلام تصمیم دولت امریکا مبنی بر انتقال مسئولیت حفاظت از قرارگاه اشرف به دولت فعلی عراق ، صحنه سیاسی ایران علیرغم پایکوبی های اولیه رژیم"جمهوری اسلامی" و اذناب خارج کشوریش مبنی برسکوت اپوزسیون، شاهد موضعگیریهای پی در پی گوناگونی بود که علیرغم  تنوع  در انگیزه ها و گوناگونی خواستگاهی آنان  همگی در یک موضوع محوری مشترک بودند . ضرورت نجات سه چهار هزار نفر از نیروهای مستقر در اشرف و انتقال آزادانه انها به یک مکان امن !

 

مستقل از آنکه این موضعگیریها تا چه اندازه نقش تاثیرگذارنده  در تعیین خط و خطوط  سیاسی مجاهدین  در این مقطع داشته باشد یا نه ، نفس خود این مواضع جه از جانب دشمن  و چه از سوی همکاران خارجه نشین آن و چه بعضا از جانب رقبای سیاسی نه چندان دوست با مجاهدین  در کنه خود نشانگر یک واقعیت مستقل از ذهن است .  حضور یک ارتش منضبط ، اگرچه فعلا بی سلاح ، با نیروهایی جان برکف  و آماده پرداخت هر بهای ممکن  در نزدیکی مرزهای ایران در مجموع به نفع رژیم " جمهوری اسلامی " یعنی دشمن بی چون وچرای مردم و انقلابیون این میهن نیست .

 

آیا دراین رابطه شکی وجود دارد ؟ آیا جزع و فزع  چپ وراست رژیم در تمامیت آن با تمامی اذناب و دم و دنبالچه های آن در خارج کشور در رابطه با  انحلال اشرف و تقاضای فشار همه جانبه بر مجاهدین در ابعاد منطقه ای و جهانی از جانب آنان محلی از تردید دارد ؟ آیا در شرایط فروپاشی محتمل این رژیم ، اپوزیسیون ایران به جز این نیروها ، امکان مستقل دیگری برای مداخله در روند تحولات غیر قابل پیش بینی متعاقب فروپاشی رژیم در اختیار دارد ؟ گذشته از اینها این پرسش نیز مطرح است: آیا رسالت  انقلابیون ایران  نجات دادن صرف جانهای  خود از دست یک  رژیم جنایتکار می باشد یا مبارزه ای  بی امان  و بهر قیمت برای پایین کشیدن آن با پذیرش هر ریسک  و آمادگی  برای  پرداخت هر بهایی ؟ تا آنجا که به اشرف بر می گردد که چنین بوده و چنین نیزخواهد بود .

 

در میان موضعگیریهای گوناگون ، درفشانیهای یک خط امامی ضد امپریالیست سابق و اصلاح طلب غرب گرای فعلی حال و هوای دیگری دارد .  او نه تنها خواهان انحلال ارتش آزادیبخش و جمع شدن بساط اشرف توسط خود مجاهدین شده که بنحوی رذیلانه از انتقال مسئولیت  قرارگاه نیروهای مسلح ! مجاهدین به نیروهای عراقی نیز ابراز شعف و رضایت خاطر کرده است . هیچ نیروی سیاسی دیگری  با هر شکلی از  موضعگیری  بجز رژیم در این مورد خاص یعنی انتقال مسئولیت به نیروهای عراقی ابراز خوشحالی نکرده است . بی دلیل هم نیست که هنوز مرکب ترهات ضد انقلابی او خشک نشده ، آذین بند سایتهای رنگارنگ  وزارت اطلاعات گردیده است ..

 

ویژگی موضعگیری آگاهانه فرخ نگهدار در این است که بگونه ای موجز خواست  رژیم  و آرزوی  سالیان خود را قلمی کرده است . در اینجا من قصد برخورد قلمی با این جرثومه نفرت انگیز را ندارم . این کار را پیش از این کریم قصیم و مهدی سامع انجام داده اند . برای من فرخ نگهدار و تمامی اعضای رهبری وقت سازمان اکثریت  و استادان توده ایشان  پیش از آنکه  یک طرف سیاسی  در جناح  ماوراء راست جنبش به شمار آیند ، همکار و دستیار جنایتکارانی هستند که دستشان تا مرفق  در خون انقلابیون این میهن بوده  و جایشان بدرستی در کنار همکارانشان در راس رژیم " جمهوری اسلامی" و درمقابل دادگاه های  صالحه مردم ایران است . اینرا نه از موضع اختلاف در نظر  که در این عرصه  با تحملترتر از خود را  کمتر سراغ دارم و ارتباطات گسترده ام با تقریبا تمامی اجزاء اپوزیسیون سرنگونی طلب علیرغم اختلافات نظری بسیار موید آن است ، می گویم  بلکه تنها و یگانه دلیل آن  شرکت عملی  این رهبری در سرکوب انقلاب توسط رژیم" جمهوری اسلامی " و تشویق نیروهای خود به جاسوسی و خبرچینی برای آن و لو دادن انقلابیون این میهن است  و لاغیر .

 

اگر نه که سی سال ، صد سال نیز بگذرد  لکه این ننگ تاریخی از دامن او و همکارانش در سازمان اکثریت و استادانش در حزب توده  زدوده نخواهد شد و همواره در حافظه تاریخی مردم و پیشتازانش تا روز موعود بر جای خواهد ماند . در این مورد خیال فرخ نگهدار حتما راحت باشد ! شاید در همین رابطه هم باشد که اگر یک انگیزه شخصی را نیز بتوان در موضعگیری فرخ نگهدار سراغ گرفت همین است که او می داند که اگر تمام شاهدان خیانتهای او سر بر زمین بگذارند یا از او وامثال او بگذرند و بقولی ببخشند ولی فراموش نکنند ! ، مدعی العمومی در هیئت  سازمانی مجاهدین  در آن روز موعود ، دادگاه را بی شاهد و او را در هیئت متهم به حال خود  رها نخواهد کرد ! از این منظر علمداری ارتجاعی و ضدانقلابی او حداقل برای من بخوبی قابل فهم است !  

 

۱

و اما جدای از این مورد خاص ، موضع گیریهای  فوق الذکر ورای هرتحلیل و تفسیری نشانگر یک مرزبندی جدید در کادر شرایط سیاسی متحول کنونی هم هست و این همان چیزی است که موضوع اصلی بحث من می باشد . این  مرزبندی البته تنها یک مرزبندی سیاسی نیست .  فراتر از آن بیانگر دو نگاه  عمیقا متفاوت به مقوله سرنگونی در ابعاد خاص  و مبارزه انقلابی در مفهوم عام آن می باشد . اهمیت قضیه نیز از همین جا نشئت می گیرد .

 

محتوای این موضعگیریها همانگونه که در بالا اشاره کردم و طیف گسترده ای را در میان پوزیسیون و اپوزیسیون شامل می گردد در کنه خود یک محور مشترک دارد. نجات نیروهای مجاهدین و انتقال انها به یک ساحل