بازخوانی یک انقلاب

بازخوانی یک انقلاب

در این نوشته از سه جلد کتاب مبارزه ی طبقاتی و ضد انقلاب بورژوازی در ایران اثر رفیق جانباخته ام داریوش کایدپور و همین طور سلسله نوشتار نویسنده ی بزرگوار آقای محمد قراگوزلو استفاده های بسیار برده ام

اوایل دهه ی چهل شاه موفق شد بر دشمنانش چیره شود محور فیودالها و بورژوازی سوداگر و بازاری که به آنها وابسته بود و نمایندگی خود را در خمینی میدید ملزومات انباشت سرمایه در ایران را در نیافت و در مقابله با این ملزومات که از جانب شاه و دربار نمایندگی میشد شکست خورد. قیام بخشی از روحانیت به نمایندگی خمینی در سال ۴۲ مقابله و ضدیت با طرح اصلاحات ارضی و حق رای زنان و انجمنهای ایالتی و ولایتی بود امااز جانب دیگر خود این طرحها بویژه طرح اصلاحات ارضی و حق رای زنان از هرگونه هسته ی دمکراتیکی تهی بوده بلکه بشیوه ای ارتجاعی و بوروکراتیک عملی میشدند . مطابق این طرحها اگرچه دهقانا ن صاحب زمین میشدند اما اینها چنان زمینهایی نامرغوبی بودند که کار بروی آنها برای دهقانان صرف نمیکرد و آنها را برای کسب درآمد به شهرها گسیل مینمود ویا در مملکتی که احزاب آزادی ابراز وجود نداشتند و شاه یگانه قدرت سیاسی بود اعطای حق رای به زنان بیشتر به شوخی شباهت داشت . با اینوجود این طرحها نه تنها ورشکستگی دهقانان بلکه ورشکستگی شاخه های مبتنی براقتصاد روستایی را نیز شامل میگردید. منافع روحانیت با منافع فیودالها و بورژوازی سوداگرو بازار گره خورده بود و اصلاحات ارضی و همچنین حق رای زنان و طرحهایی مانند اعزام سپاهیان دانش به روستاها از اتوریته ی ملا ها میکاست . از جانب دیگر این رفرمها پیش شرطهای انباشت سرمایه در ایران بودند و از نظر سیاسی نیز ایران اولین کشوری نبود که این انباشت در آن در شرایط استبداد سیاسی صورت میگرفت. موضوع بر سر این نیست که آیا این طرحها عادلانه بوده اند یا نه . پرسش اصلی اکیدن این نیست که آیا زمین بصورت عادلانه ای میان رعایا تفسیم شده بود یا نه بلکه اصل موضوع این بود که شهرها برای اینکه مرکز تولید شوند به نیروی کار احتیاج داشتند و این نیروی کار همان دهقانانی بودند که از یوغ فیودالها آزاد میشدند. بقول مارکس (وجود) نیروی کار پیش شرط سرمایه است. (مانیفست کمونیست) اما این رهایی از یوغ فیودالها به معنای بردگی روز مزدی دهقانان رها شده از بند فیودالیسم در شهر ها بود. شهرهایی که برای آنها نمود ی از دشمن بودند. دشمنی که آنها را تحقیر میکرد به حاشیه میراند و به اجتماع خود راه نمیداد. شهری ها برای این روستاییان از ده رانده شده نمایندگان ثروت ومکنت بودند و مسیولین مستقیم فقر و بدبختی آنها. در فقدان یک طبقه ی کارگر منسجم و حزب پیشاهنگش که بتوانند آگاهی را بمیان این توده ی نسبتن عظیم ببرد بازگشت آنها به سنتهای روستایی آسانترین راه التیام دردهایشان بود.

انباشت سرمایه در ایران و سیل مهاجرت روستاییان به شهرها تولیدات روستایی و سوداگران این تولیدات را به ورشکستگی سوق داده بود و بدینترتیب سوداگران از ترس آینده ی خود به رویاهای گذشته پناه میاوردند. این بخش از بورژوازی پیش سرمایه داری ایران نیز نجات خودرا در بازگشت به گذشته جستجو میکرد. بندهای تاریخی با روحانیت که قرنها از منافع آنان در مقابله با جنبشهای دهقانی حمایت کرده بود در شرایط کنونی محکمتر شده بود . روحانیون – تا آنجایی که به سیاست میپرداختند خواهان رجعت به عقب بودند و این رجعت را تبلیغ مینمودند. ایدیولوژی این رجعت را نیز بعدن مکلاهایی مانند شریعتی و آل احمدو بازرگان و ملاهایی مانند خمینی و منتظری تحت عنوان بازگشت به خویشتن و ولایت فقیه در اختیار گذاشتند. بخشی از روشنفکران ایران بعدها مجذوب چنین تیوریهایی شدند و ام الفساد را در غرب دیدند. مبارزه ی آنها با چیزی بود که آنرا مظاهر غرب میخواندند این مظاهر غرب چه بودند به غیر از آرادی زنان که آنها بدان نام ولنگاری و بی حیایی میدادند یا آزادی بیان که دکان ملاها و مذاهب را تخته مینمود؟ این مبارزه ی با مظاهر غربی در واقع اعلان جنگ به دولتهای لیبرالی بود. نه از موضع منافع ضد امپریالیستی و ضد سرمایه داری طبقه ی کارگر بلکه این همان نقد طبقات ارتجاعی به سرمایه داری بود. این نقد در روند تکامل سرمایه داری مبنای نقد فاشیسم به لیبرالیسم گشت . نقد به مظاهر سرمایه داری در مقابل نقد ریشه ای و رادیکال طبقه ی کارگر به اساس سرمایه داری یعنی مالکیت خصوصی بر وسایل تولید
بخشی از این بورژوازی و فیودالها هوشیارانه به موج جدید پیوسته بود و لی بسیاری از آنان موفق به تطبیق خود با شرایط جدید نگردیده و با کابوس ورشکستگی مطلق روزگار میگذرانید
تجار و بازار سنتی شرقی در ایران نیز در تقابل با اشکال جدید سرمایه داری موقعیت خود را از دست رفته میافتندو بیان آرزوها و آمال خود را در جنبشهایی میدیدند که به آنها نوید همان گذشته را میداد. از طرفی آنها قدرت رقابت با تجارت بزرگی را که حالا در دستان دولت متمرکز شده بود نداشتند و از طرف دیگر فشار بانکها که مانند بسیاری از شاخه های دیگر سرمایه داری بزرگ عمدتن در دستان دولت بود بر تجار و وابسته کردن آنها بخود با بهره های کلان بانکی امنیت را از این بخش میستاند و آنها را با ملاها که مطابق کتاب به هرچه رباخوار و رباخواری بود نفرین میکردند همسو مینمود این همسویی البته زمینه های تاریخی نیز داشت . ما در اینجا به این زمینه های تاریخی نمیپردازیم.
مذهب و سنت بمثابه ی ایدیولوژی این دستجات را بهم نزدیک مینمود. روح این جنبش محافظه کارانه بود اما نه بدین معنا که در مقابل پیشرفت دمکراتیک ایستاده باشد. خیر آنها در مقابل استبداد شاهی و وابستگی سیاسی دیپلوماتیک حکومت وی به امپریالیسم غرب که از نظر ملاها کافر محسوب میشدند مرتجعینی بودند که خواهان بازگشت به موقعیت سابق خود بودند.
یک نتیجه ی صنعتی شدن ایران بوجود آمدن یک طبقه ی کارگر بود و هم چنین تحت تاثیر اوضاع جهانی گروهها و احزابی با گرایشات سوسیالیستی بوجود آمد که اگرچه تلاش میکردند بنام این طبقه سخن بگویند اما کمتر ویا هیچ رابطه ارگانیکی با این طبقه نداشتند. و نمیتوانستند هم داشته باشند چراکه استبداد شاهی همه ی راهها را بر یک جامعه ی مبتنی بر آزادیهای سیاسی سد نموده بود. استبداد شاهی استبدادی بود که هم سرمایه های امپریالیستی که در ایران فعال بودند و هم سرمایه ی داخلی برای انباشت اولیه سرمایه بدان احتیاج داشتند. سرمایه در این فاز به محیط امنی احتیاج داشت که بتواند در آن بیشترین سودها را کسب نماید همجنانکه سرمایه ی امپریالیستی فعال در ایران به این محیط امن برای کسب فوق سود احتیاج داشت. این روند سرمایه داری شدن همه ی ابعاد جامعه تنها میتوانست در نبود سندیکاها و ممنوعیت هرنوع حزب و انجمن کارگری به پیش برده شود. سرمایه داران و دولت در مقام بزرگترین سرمایه دارتنها میتوانستند با استفاده از استبداد ابعاد استثمارطبقه ی کارگر را پنهان نموده و بر دزدیها و فسادها ی مالی خود سرپوش بگذارند. اوضاع جهانی یعنی رشد کمونیسم در شوروی و چین و دوقطبی شدن دنیا به بلوک شوروی و بلوک غرب نیز این استبداد را برای مقابله با کمونیسم و سرکردگی ایران در منطقه بنمایندگی از امپریالیستهای غربی تا مقاطع حاد شدن جنگ سردضروری مینمود.
بحران سالهای ۵۴ -۵۵ این اوضاع را پیچیده تر نمود این بحران از یکطرف صف همه ی طبقات پیش سرمایه داری را که در هراس از ورشکستگی -سرمایه داری ای را که در دستان دولت متمرکز شده بود ام الفساد و ریشه ی همه ی بدبختی ها میدیدند متحد نمود و آنها را با رهبران ایدیولوژیکشان یعنی بخش بزرگی از روحانیت شیعه همگرا نمود و از طرف دیگر کارگران را به صف نبرد علیه سرمایه داری کشانید. طبقات پیش سرمایه داری اعم از تجار و کاسبکاران و پیشه وران خرد وبسیاری از روستاییانی که به حاشیه ی شهرها رانده شده بودند برای پیشگیری از نابودیشان و در آرزوی رجعت به روزهای خوش گذشته به مبارزه با سرمایه داری برخاسته بودند آنها انقلابی نبودند بلکه محافظه کار و یا چنان که مارکس در مانیفست کمونیست نوشت از اینهم بدتر ارتجاعی بودند. شعارهایی که از جانب این دسته در مذمت سرمایه داری طرح میگردید شعارهای رجعت به شرایط پیش سرمایه داری بودند.عدالتی که روحانیت شیعه از آن سخن میگفت عدالت موهومی بود که گویا هزار و چهارصد سال پیش ازاین در جامعه ی بدوی حجاز اجرا میگشته تاریخ سی ساله ی اخیر ایران نشان میدهد که همه ی ادعاهای آنان پیرامون اقتصادنا وسیاستنا تنها مزخرفاتی برای دفاع از مالکیت خصوصی بر ابزار تولید از جانب سرمایه داران بود ه است و نقد ی فاشیستی بر سرمایه داری برای اثبات عادی و طبیعی جلوه دادن آن بوده است.

راینهارد کوهنل در اینزمینه مینویسد: جهان بینی فاشیستی مانند همه ی ایدیولوژیهای محافظه کارانه بر این اساس بنا شده است که روابط اجتماعی تاریخی شده و بنابراین قابل تغییر را روابطی طبیعی و بنابراین غیر قابل تغییر نشان بدهد.- اشکال سلطه ی بورژوازی :فاشیسم و لیبرالیسم –
آنچه که ما در ایران بنام لیبرالها میشناسیم بیش از آنکه بفکر دولتی لیبرالی باشد و بر سر این موضوع با احزاب سوسیالیستی و فراتر از آن احزاب رادیکال برای آزادی مجاهده کند به دریوزگی قدرت مذهبی رفت و خود را به این خیال خام فروخت که بتواند از اینطریق به قدرت سیاسی دست پیدا کند لیبرالها هم در زمینه ی سیاسی و هم در زمینه ی اقتصادی در مقابل احزاب محافظه کاری که مقاصد سیاسی خود رابا حمله به مخالفین و کشتار آنها به پیش میبردند تسلیم بودند. کسانی مانند بازرگان پیش از آن راهها را بر یک ساخت و پاخت با جنبشهای مذهبی گشوده بودند. مساله بر سر این نیست که بخشی از این لیبرالهای واقعن موجود مذهبی بودند بلکه مساله بر سر دست کشیدن آنها از ایده ی دولت غیر مذهبی است. دولت غیر مذهبی وعمومن غیر ایدیولوژیک یک ویژگی دولتهای لیبرالی است حال آنکه لیبرالهای واقعن موجود درایران سکاندار دولتی مذهبی شدند بجای پافشاری بر سر آزادیهای سیاسی و اجتماعی که قاعدتن از وظایف تاریخی لیبرالها بوده است خود سعی نمودند نیروی سرکوب آن باشند. این فرصت تاریخی را البته به یمن تمامیت خواهی نیروهای فاشیستی خیلی زود از دست دادند و دیگر هرگز بدان دست پیدا نکردند و حتی به حاشیه رانده شده و در اوج درگیریهای سیاسی و اجتماعی گوشه ی تنهایی گزیدند و هراز گاهی به نق زدنی بسنده کردند و فراتر ازآن برای سرکوب جنبشهای دمکراتیک مانند جنبش کردستان چکمه پوشیدند درتمام این سالها این آقایان با اندوه تمام به کمونیستها و جنبشهای انقلابی مردم ناسزاگفتند و آتش بیار معرکه ی فاشیسم گشتند بی آنکه حتی بتوانند خرده امتیازی از فاشیسم اسلامی بگیرند..
این تصویر ی که داریوش کایدپور از انقلاب ایران ارایه نمود که انقلاب ضدانقلاب را در رهبری خود متمرکز نمود بسیار گویاست. واقعن در بطن جامعه ی ایران یک جنبش دمکراتیک انقلابی نیز در جریان بود که گاهی حتی تا اوج بزرگترین انقلابات تاریخ بشری پرواز مینمود – نمونه ی شوراهای ترکمن صحرا و اتحادیه های دهقانی در کردستان و مصادره ی زمینهای کنسرن نفتی شرکت نفت وعمومی کردن واقعی گاز در مسجدسلیمان و همچنین مصادره ی زمینهای اربابی در برخی نقاط دیگر کشور – آنچه هنوز از فیودالیسم در ایران باقی مانده بود –جنبش کارگری نیز برای اعمال مدیریت کارگری و تشکیل شوراهای کارگری در آنجا که میتوانست مجاهدتها نمود که در مقابل موج ویرانگر سرکوب احزاب و گروههای فاشیستی دوام چندانی نیاورد. سنگرهای انقلابی طبقه کارگر مانند شوراها ی کارگری و اتحادیه ها و جنبشهای دمکراتیک دهقانی مانند ترکمن صحرا و فارس و جنبشهای ملتهای ایران مانند جنبش خلق عرب و جنبش کردستان یکی پس از دیگری بدست این ضدانقلاب که داعیه ی رهبری انقلاب را داشت فتح گردیدند این جنبشها در جدایی از یکدیگر و در فقدان یک خط اصولی که بتواند با قدرت تازه در افتاده و مهر خود را بر جنبش سرنگونی شاه بزند توسط حزب تازه بقدرت رسیده بشدت سرکوب گردیدند
: مارکس و انگلس روزگاری نوشتند
طبقات متوسط صاحب صنعت کوچک کاسب پیشه ور دهقان همه ی اینان با بورژوازی مبارزه میکنند تا موجودیتشان را بعنوان طبقات متوسط از نابودی نجات دهند پس انقلابی نیستند بلکه محافظه کارند از اینهم بدتر اینها مرتجعندچون
میکوشند چرخ تاریخ را به عقب بچرخانند مانیفست کمونیست
احزاب محافظه کار تازه بقدرت رسیده داعیه ی راه سوم را داشتند. راهی که نه سرمایه داریست و نه سوسیالیسم و بدینصورت شعار سابق فاشیستها در آلمان و ایتالیا را تکرار مینمود. آنها هم مانند اخلافشان هم سوسیالیسم و هم کاپیتالیسم را توطیه ی صهیونیسم بین المللی قلمداد میکردند. همچنین شعار ضد آمریکایی این جریان یک رونویسی بسیار ساده از روی شعارهای نیوفاشیستهای اروپا بود که اتفاقن به مذاق احزاب پرو روسی هم خوش آمده بود. این شعارها در .تاریخ بشر سابقه ای طولانی تر و خونبارتر از احزاب محافظه کار اسلامی ایران دارد. تنها در ایران ام الفساد دیگر یهودیها نبودند چراکه آنها پیش از آن در مقیاس وسیعی ایران را ترک کرده بودند. برای فاشیسم ایرانی اسلامی ام الفساد زنان بودند. آنها آزادی زنان را از مظاهر غربی دانسته و وحشیانه به زنان حمله ور شدند اما این بهیچ وجه بمعنای دست برداشتن از شعارهای آنتی زمیتییستی شان نبود. به بهانه ی مساله ی فلسطین آنتی زمیتیسم هم رواج یافت
بورژوازی در طول حیاتش هرگز دولتی به غیر از دولت لیبرالی و یا دولت فاشیستی نزاییده است. رهبری کاریزماتیک – دولت ایدیولوژیک – مخالفت با سرمایه داری اما نه با مالکیت خصوصی بر وسایل تولید- تشکیل گروههای سرکوب مانند حزب الله و روح اشغالگری و تجاوز به کشورهای دیگر که از همان ابتدا با تشکیل احزاب اسلامی برای سرنگونی حکومت آنزمانی عراق و یا مصرویا تظاهرات در مکه بر سر در آمدهای خانه ی کعبه و اعلان جنگ عملی دادن به حکومت سعودی همه و همه نشانه های اثبات شده ی این فاشیسم هستند. آنچه که در ایران شکل میگرفت همان فاشیسم بود که اینبار نه لباس نژاد پرستی هیتلری ها و نه لباس ناسیونالیسم ایتالیاییها بلکه لباس مذهب شیعه ی اثنی عشری بتن کرده بود
در خلال بحران اقتصادی ۵۴/۵۵ و بعد ازآن تا آغاز جنبش های توده ای ۵۶/۵۷ گروههایی با ایدیولوژی اسلامی در ایران تشکیل شدند با محوریت اسلام فقاهتی نقد به لیبرالیسم بورژوایی و ضدیت با کمونیسم و سوسیالیسم با وعده های عدالت طلبی و غیرو.. که در اتحاد با گروههای قدیمی تری مانند فداییان اسلام و موتلفه ی اسلامی که پیش از آن حتی سوابق جاسوسی و امثالهم را نیز داشتند پایه های فاشیسم در ایران گشتند. نمونه های منصورون و موحدین و گروه آقای جمی که شاهکارش به آتش کشیدن سینما رکس بود. این گروهها بعدن سازمانی را بنا نهادند که دقیقن از روی طرح اس اس ها ساخته شده بود : سپاه پاسداران.
قبل از آن و در آغاز جنبش های توده ای ۵۶/۵۷ سه دسته بندی عمده در عرصه ی سیاسی اپوزیسیون ایران خودنمایی میکردند یک چپ با گرایشات سوسیالیستی با محوریت سازمان چریکها ی آنزمان دوم لییبرالهای واقعن موجود که اگر چه احزابی توده یی نبودند ولی در عرصه ی سیاست ایران فعال بودند و سوم فاشیسم که در حزب الله و باشعار حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله بیان خود را مییافت و پایه هایش همان گروههای مذهبی مذکور بودند و به لحاظ طبقاتی بیان منافع همه ی طبقات پیش سرمایه داری بودند و ویژگی آنها ضدیتشان با همه ی مظاهر پیشر فت و تمدن بود. این گروههای فاشیستی از حمایت بورژوازی بزرگ ایران و همچنین امپریالیستها برخوردار بودند که در عرصه ی جهانی در پی پیشبرد طرحهای نیولیبرالستی خود و شکست دشمن روسی بودند وبرای پیشبرد این اهداف نه استبداد شاه و نه ناسیونالیسم پوسیده ی وی دیگر کارگر نیوده و توان بسیج روح محافظه کاری جامعه را نداشتند. آنها قبلن و در کشورهایی مانند شیلی این پیوند نامبارک و اتحاد نامقدس نیولیبرالیسم با فاشیسم را تجربه کرده بودند. توافقات خمینی و سولیوان بر سر سرکوب چپ سوسیالیستی ایران در نوفل لوشاتو – بنقل از بنی صدر و یا پیام رییس سابق ساواک به خمینی برای سرکوب چپ- به نقل از منتظری توافقاتی بودند که بورژوازی امپریالیستی از قبل با این جریان فاشیستی صورت داده بود. انقلاب ایران پیش از آنکه قامت راست کند توسط رهبری اش سرکوب گردید. همه ی آرزوهای آزادی و برابری یک ملت تمام بازیچه ی دست منافع نیولیبرالیسم امپریالیستی و فاشیسم مذهبی گردید. تاریخ مبارزه ی طبقاتی در ایران بار دیگر ثابت نمود که بدون یک استراتژی کمونیستی کارگری و بدون تحلیل مشخص از اوضاع مشخص تنها شکست نصیب انقلابها و نیروهای انقلابی خواهد شد. فاشیسم درست در زمانی ضربات کاری خود را به نیروهای انقلابی وارد آورد که آنها گسسته و پراکنده از یکدیگر بودند. استفاده ی فاشیسم از اختلافات نیروهای سوسیالیستی و کمونیستی و بیماری سکتاریسم و محفلگرایی آنها و ناتوانی آنها در دفاع از این انقلاب دفتر انقلاب ایران را برای همیشه بست. انقلاب ایران پیش از آنکه بدنیا بیاید توسط فاشیسم و
نیولیبرالیسم بین المللی در نطفه خفه شد.انقلاب مرد. زنده باد انقلاب!

https://iranpoliticalcomment.wordpress.com/
کوروش سلحشور ۳۰.۱.۲۰۱۵