مکثی کوتاهی حول و حوش مقولهء اعتصاب

اعتصابات کارگری چه بصورت وسیع و گستردهء آن و چه محدود و لوکال امری است که در ارتباط با اهداف تعیین شده اش قابل ارزیابی است و مسلمأ ارتباط تنگاتنگی هم با شرایط عینی و ذهنی دارد که بر مبنای آن هدف از اعتصاب بر بسترش قاعدتأ فرموله میشود. اعتصاب ظرفی است که میتوان آن را با توجه به تناسب قوا در مبارزه طبقاتی و روند تدارک انقلاب با محتوای انقلابی در راستای تغییر رادیکال وضع موجود پر کرد یا رفرمیستی در راستای بهبود شرایط کار و کسب منافع روزمره از قبیل بالا بردن سطح دستمزدها و بیمهء درمانی و بازنشستگی و امثالهم. خلط و مخدوش کردن این دو مورد در پس  جار و جنجال و شعارهای چپی که در واقع براست میزند منجر به گمراهی زحمتکشان و دعوت به سکون و سکوت انها شده و بر خلاف ادعای کاذبش در وصف « نام و اعتبار تشکلات مستقل کارگری» انها را به خانه فرستاده تا بلاخره روزی روزگاری خانهای بی ملک و زمین ظرف اعتصاب آنها را با محتوای ابرانقلابی نداشته پر کنند. دعوت به سکوت پرهیز از اعتصاب آنهم به بهانهء حفظ «امنیت فعالین کارگری» و عدم فراهم بودن «شرایط عینی و ذهنی». شرایطی که گویا قرار است چند ابرمرد نخبه فراهمش سازند.

چرا ابرنقدهائی که مدعی نبود «شرایط عینی و ذهنی» اعتصابند هیچ توضیحی راجع به شرایط مذکور نداده و فقط ادعای فراهم  نبودنش را میکنند. آخر بدون شناخت این شرایط چگونه اصلأ میتوان صحبت از بود و نبودش کرد؟ این بدان معنا نیست که چون اتفاقأ خود شما سر داغ کرده را در برف فرو کرده و قادر به دیدن اوضاع جهان و ایران نیستید واقعییت عینی هم نیست و نابود شده و از صحنه روزگار حذف میشود. همانطور که گفته شد ظرف اعتصاب و اهدافش از شرایطی عینی و ضرورتهائی بر میخیزد که این اشکال اعتراض را ناگزیر به صحنه آورده و در دستور کار هر طبقه و قشر و لایه ای از آن قرار میدهد. این شرایط عینی در حداقل خود با شروع و همه گیر شدن بحران خانمانسوز اخیر سالهاست که خود را به زحمتکشان و محرومین جهان و بخصوص کشورهای تحت سلطه و ستم ازجمله ایران تحمیل کرده و روزگاری را فراهم کرده که در آن نه تنها طبقه کارگر بلکه اکثر احاد زحمتکشان و ستمدیدگان جامعه را به ورطهء فلاکت و نابودی کشیده است. همان شرایطی عینی است که بقول خودشان زمانیکه از آنسوی قضیه جوگیر شده بودند «اهرام ثلاثه نظم نوین سرمایه داری جهانی در منطقه را به لرزه در آورد!»

 شرایط عینی انقلاب را خود این نظام و بحرانهای ویرانگرش تولید کرده و اتفاقأ ما در یکی از حادترین این شرایط بسر میبریم. شرایطی بحرانزده و مملو از هرج و مرج که دامنهء آن بطور گسترده و وسیعی دامان زحمتکشان خود کشورهای امپریالیستی و پایگاه های انباشت جهانی سرمایه را نیز گرفته و روزی نیست که ما با اعتصاب و اعتراض و زد خوردهای خیابانی مواجه نباشیم.  زحمتکشان ایرانی چیزی برای از دست دادن ندارند و حتی مزد شش ماه قبل خود را نیز دریافت نمیکند و آنکه دریافت میکند هم حتی زیر خط فقری خود و خانواده اش قرار دارد که مرز تحریف شده اش را دم دستگاه دولتی تعیین کرده است. روزی نیست که خبر اعتصاب و دست کشیدن از کار و تجمع و درگیری و آتش زدن لاستیک در محوطه کار و کارخانه و دستگیری و سرکوب از ایران نرسد و فقط کسانی قادر به دیدن و شنیدنش نیستند که بنا به مصلحت کور و کر شده اند. حتی اگر من همهء این تحرکات کارگری را در محدودهء خودپوئی و خودانگیخته بسته بندی کنم باز این گواهی بر فراهم بودن شرایط عینی است که کارگران را بر آن وا میدارد که حتی بدون حضور عنصر آگاهی و آگاه در اشکال مختلف واکنش به این شرایط عینی غیر قابل تحمل نشان دهند . اگر عنصر آگاهی یا بقول بعضی ها «ذهنی» در این بین غایب یا کمرنگ است این دلیلی بر نفی شرایط عینی فراهم شده نبوده بلکه بالعکس انگیزه ای که باید ما را بر آن دارد تا این عقب افتادگی ذهن از عین را بطور کوشائی جبران کرده و حتی گامی به جلو بکشیم. نه برای آسوده سازی وجدان خط خطی شدهء خود و رفع مسئولیت، شرایط مادی آشکاری را که جهان بحران زده لمس و تجربه میکنند، انکار کرد و فتوای تعطیلی جنبش کارگری را تا فراهم شدن شرایط کذائی اش صادر کرد. این تبلیغ و اشاعهء «پاسیویسمی» است که بعضی ها تهمتش را به دیگران میزنید. این یک بام و دو هوا ریاکاری و عوامفریبی است. اگر از« تفرقه و تشدد» و شقه شدن هراس دارید بهتر است که خود در عالم سکون و رکود و بی حرکتی بسر برید ولی خواهشأ آن را تحت پوشش حفظ «امنیت فعالین کارگری» و سوء استفادهء رژیم اسلامی بسته بندی نکرده و دست در کیسهء خالی کارگرانی نبرید که زیر خط مرگ تدریجی برای بقای خود و خانوداهایشان فریاد اعتراض خود را بلند کرده اند. مدتهاست که جان کارگران به لب و کارد به استخوان زحمتکشان رسیده و منتظر بلندگو بدستان از خود راضی ننشسته اند تا بعد از ۳۵ سال در یکی از بحرانی ترین شرایط و برهه ها تازه از فراهم نبودن «شرایط عینی و ذهنی» برای یک اعتصاب سخنوری کرده و آنان را دعوت به آرامش و سکوت و انتظار کنند.

از کی این آقایان نگران وضعیت امنیتی « اعضای هیئت‌مدیره این نهاد»ها و «فعالین کارگری» شده اند وقتی خود بارها آنها را به مناسبت های مختلف به حق و ناحق به سازشکاری و همنوائی با بوژوازی متهم کرده و از عدم برافراشته شدن پرچم سرخ انقلاب پرولتری بر سر در سندیکاها و تشکلات صنفی کارگران شکوه و شکایت داشتند؟ مگر رادیکالیسمی که شما از این تشکلات تردیونیستی انتظار دارید خطر «امنیتی» برای فعالین آنها نداشته و چرا زمانیکه شما بلندگوی را بدست میگیرید نقش دایهء مهربانتر از مادر را بازی نکرده و مسائل امنیتی تنها چیزیست که کوچکترین توجه ای بدان ندارید؟

گام دیگری برداشته و از این دایه های مهربان می پرسم که مگر شاهرخ زمانی فعال پیشروی کارگری که از درون زندان و شکنجه گاه های رژیم به مناسبت های مختلف نه فقط در ارتباط با مسائل صنفی و روزمرهء کارگران بلکه مسائل سیاسی که خط قرمز رژیم محسوب میشود مدامأ افشاگری و روشنگری رادیکالی از وضع موجود نکرده و کارگران و زحمتکشان جامعه را برای تغییر وضع موجود ترغیب و تحریک نمیکند؟ چرا قلب رئوف “پدرانه” اینجا نگران وضع شاهرخ و بهنام و امثال انها و بسیاری از فعالین کارگری که هماکنون در زندانهای رژیم بسر برده و باوجود سرکوب به تناسب مبارزهء طبقاتی را در زندان ادامه میدهند، نیست و بدرد نیامده و برای رفع بلا خواستار سکوت آنها نمیشود که به مراتب در معرض خطر بیشتری قرار دارند؟

گام بعدی پا بر روی توهمی و ادعای کاذبی میگذارد که فقط در کارخانهء کوته فکران از خود راضی میتواند تولید شود. بدون احساس هیچ مسئولیتی و کوردلانه و فقط برای اثبات دگم های نظری خود ماهیت سرکوبگرانه و ضدبشری طبقه حاکم و مجموعهء هئیت حاکمه اش را بکناری نهاده و «مسئولیت» سرکوب و فضای امنیتی و پلیسی حاکم و سی و پنج سال اختناق و زندان و شکنجه را بر گردن نیروهائی میاندازند که در برابر هجوم و یورش ارتجاع حاکم به اشکال و تناسبهای مختلف مقاومت بخرج داده و چه بصورت خود پوی و خودانگیخته و چه آگاهانه داد از بیداش سر داده اند. گویا این آقایان هنوز نمیداند که این خصایل برامده از ماهیت طبقاتی نظامی است که دستگاه سیاسی آن یعنی دولت مسئولیت حفظ و استمرار تمامیتش را در جامعه بر عهده دارد و در ایدالترین فرمش هم نمیتواند از سرکوب اختناق و سانسور و پلیس و چماق صرف نظر کند. چون نظامی است که ارکانش بر ستم و بهره کشی انسان از انسان نهاده شده است و بر این اساس بقایش میسر و امکان پذیر میشود. ولی خب چه باک که این واقعییت عینی است که باید برای همسوئی و انطباق با اوهام نظری و تشویش های فکری این جماعت نان به نرخ روز خور کله پا و وارانه شده تا طبع خان منشی کمی بیشتراحساس رضایت کند.

دلیل دیگری که برخی مطرح کرده و عمدتأ محرک تخطئه اشان از دعوت به اعتصاب سندیکای هفت تپه است، مربوط میشود به اطلاعیه های متفاوت در تأیید و تکذیبی که حول و حوش این فراخوان به اعتصاب از اطراف صادر شد و شک و تردیدی را دل بسیاری دامن زد. دلیل بوجود امدن و شکل گیری این دو دستگی امری است که دیر یا زود روشن خواهد شد و اصل یا جعل بودنش مسجل میشود. ولی این مسئله در کلیت خود در هر دو حالت مفروضه تاثیر تعیین کننده ای در اساسی که نقد من بر آن قرار گرفته نداشته و تا آنزمان یعنی روشن شدن این قضیه در حداقل خود من بخود اجازه میدهم که ان را محصول مبارزهء خطوط مختلف در و حول این تشکلات صنفی متصور شده که نه تنها دلیلی برای تخطئه آن نشده بلکه حتی باید مقدمش را نیز گرامی دانست. این روند خود در کنار عوامل دیگر یکی از راهکردهائی میتواند باشد که به واسطهء آن پالایش این تشکلات صنفی کارگری و ارتقاء سطح مبارزاتی آنان میسر شده و در کنار خطراتش فرصتهای مناسبی را نیز برای بخش رادیکالتر این تشکلات فراهم میسازد. این حداقل آن چیزیست که در این دوگانگی ها میتوان یافت و تا زمانیکه بعضی ها به غیر از فحاشی و انگ و تهمت زدن کاری یا برنامه ائی برای ارائه دادن ندارند، باید نه تنها مانع آن نشد و فتوای خاموش سازی آنرا صادر کرد بلکه بالعکس روندش را تسریع و دامنه اش را گسترده تر کرده و بر عمق آن افزود. جالب اینجاست که کسانی خواستار یکپارچگی و همرنگی یگانگی این تشکلات صنفی هستند که اینجا و انجا با در دادن قمپوزهای فلسفی که اصلأ نمدانند چیست خود را مبلغ مبارزهء دوخط و تقسیم یک به یک و نیم و از این حرفها معرفی کرده و پویش و تکامل هر تشکلی را سنتز این پروسه میداند. مشکل درک یک جانبه و انحصاری این فیلسوفان بی فلسفه از امر مبارزهء دوخط بوده و هست و این نمونهء خوبی برای فهم این ادعاست. در این درک دگماتیستی مبارزه دو خط یعنی یا این یا آن..یعنی یکپارچگی و یکنواختی زورکی..مبارزه دو خط یعنی کودتای درونی و استبداد و انحصار طلبی خانی با رنگ سرخابی …مبارزه دو خط یعنی یا من یا هیچکس و هیچ چیز دیگر…مبارزه دو خط یعنی ارضای طبع متزلزلی که خود نیز نمیداند چه میخواهد..مبارزه دو خط یعنی من مرکز جهانم و چرخش همه کس و همه چیز بدور طبع متزلزلم..

این دیدگاه نمیتواند حرکت را به مثابه سنتز این مبارزهء مدام لازم و ضروری درک کرده و بداند که خط صحیح عمدتأ خود حاصل این مبارزه است و در پروسهء آن تکمیل و تداوم می یابد..قادر به درک این مسئله نیست که خط صحیح انقلابی یکبار برای همیشه تدوین نشده و در حداقل خود همپای واقعیات در جریان در حال تکامل است..قادر نیست که پراتیک اجتماعی که اینگونه تحرکات خودانگیختهء کارگری نیز در گذشته و امروز بخشی از آن بوده و هست را به مثابهء معیار درستی یا نادرستی ذهنیت اش برسمیت شناخته و چنانکه در آن خطری برای اوهام دگم مقدسش بیند، فتوای حذف آنرا صادر میکند. این درک بر خلاف ادعایش هیچ سنخیتی با ماتریالیسم دیالکتیکی ندارد و دو خط مبارزه اش نه در ارتباط با هم بلکه تا بی نهایت به موازات هم کشیده شده و امتداد می یابند.

خیر آقایان این یاوه ها نه تنها نقد روشنگرانه نیست بلکه خود عاملی است افزوده در راستای گمراهی و تحریف حقیقت و اشاعهء بن بستهای فکری و عملی که خود دچار آنید. پریشان نویسی هائی که هیچ اثری از یک بینش علمی یعنی ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیکی و کاربرد متد ماتریالیستی و دیالکتیکی در آنها دیده نشده و بالتبع امر شناخت را نیز غیر ممکن میسازد. طبقهء کارگر نیازی به این چرک نویسی ها ندارد و ضرورتش چیز دیگری است که پیشرط رفتن به ورای آن شناختی است که امثال شما فاقد آنید.

راوی

هشتم بهمن ۱۳۹۳