تضاد گفتمانهای انسانگرا و ملی گرا در تلاش برای همگرائی(بخش دوم از نقد پروژه “همگرائی پایدار ایرانیان”)

مقدمه:

در بخش قبلی (۱)توضیح دادم که همگرائی و اتحاد در سطح جهان و در سطح جامعه ایران امریست لازم و حیاتی. امریست که می بایست بیشتر و اگاهانه تر شکل می گرفت و هنوز اینطور نیست.

فرهنگ همگرائی نیاز به زیر ساختهای عدیده در عرصه فرهنگ و مادیت جامعه دارد.نیاز هست که جامعه دارای تجربه آزادی باشد.بلد باشد از آزادی استفاده کند بلد باشد با امر مخالفت درست برخورد کند و انرا طبیعی بداند.چپ و راست جامعه ایران بخاطر نداشتن تجربه واقعی تاریخی آزادی هیجکدام به حدی نرسیده اند که در کالیبرهای مورد نیاز تجربه همگرائی ظاهر شوند و نه تنها به همگرائی فراسیاسی نپرداخته اند بلکه حتی درون گفتمان خودشان در چپ یا در راست هم تلاشی اگاهانه برای همگرائی یا آغاز نشده یا به نتایح اولیه هم نرسیده است.

لذا معضل اصلی همگرائی اینست که بستر همگرائی از جهت مادی و تاریخی هنوز فراهم نیست گرچه نیازش رو به فزون است.

وجه دوم معضل همگرائی خود فرهنگ ایرانیست. فرهنگ ایرانی یک فرهنگ در حال گذار است.بین فرهنگ پیش مدرن و فرهنگ مدرن بنوعی منحمد شده و چندین نسل است زیر فشار دیکتاتوریهای پهلوی و اسلامی نتوانسته قدم به مدرنیته بگذارد.فرهنگ ایرانی  ماهیتا پدرسالار ، ضد منطق و علم، مذهبی، جبری، “رند” و بی قید به گذر زمان، مردسالار و “تک روست”. این مختصات فرهنگی زیر ساخت بازتولید دیکتاتوریها بوده و تا زیربنایش عوض نشود ، مجدد همان دیکتاتوریها را بازتولید می کند.این فرهنگ ضد همگرائی است. ضد تلاش است برای یافتن اشتراکات در حین حفظ اختلافات است. خودش را حق و بقیه را ناحق می داند.خطی فکر می کند و درک چند بعدی از حقیقت در ذهنش نمی گنجد.

بنابر این از دید من شرط مقدم ورود به فرهنگ همگرائی عبور از فرهنگ ایرانیست و سه طلاقه کردن این فرهنگ! موازی با تلاش اجتماعی و روشنگرانه برای نقد سراسری فرهنگ ایرانی و ارزشهای روبه زوالش، رنسانسی سراسری لازمست تا جامعه را مستعد امر همگرائی کرد همانطور که برای آزادی و برابری هم باید بستر سازی فرهنگی انجام شود.

به عبارت دیگر هیچکدام از مفاهیم مدرن مثل همگرائی یا آزادی یا برابری را نمی شود به فرهنگ ایرانی جوش داد! بسترسازی مدرنیته لازمست، چه از دید مادی و روابط اقتصادی اجتماعی و چه از دید فرهنگی و کانسنسوس اجتماعی.

در بخش اول نقد پروژه” همگرائی پایدار ایرانیان” تکیه من این بود که زیر ساخت این پروژه ، تاکیید بر هویت ایرانی است.از این مسیر نمی شود مدعی همگرائی و “سیاست آلترناتیو” شد. چرا که بافت و دینامیزم همگرائی روی مدرنیته و نقد درک جهان سومی به انسان و ارزشهایش ایستاده. هویت ایرانی یکسره تناقض است با همگرائی!همانطور که هویت اسلامی نمی تواند جامعه را به سمت همگرائی رهنمون کند. در این بخش من چند پله در نقد پروژه “همگرائی پایدار ایرانیان” عمیقتر می شوم:

(۱)هدف “همگرائی پایدار ایرانیان” رسیدن به هویت ایرانی یا “هویت نو”؟

مسعود اسماعیل لو هدف پروژه همگرائی پایدار ایرانیان را چنین بیان می کند:

“ارائه‌ی تعریفی نوین از ”هویت ایرانی“ و ”هویت ملی ایرانیان“ که متناسب با نیازهای امروز و ضرورت‌های فردای کشور ما است، اهمیتی بسزا دارد.
“همگرایی پایدار ایرانیان” کوششی است در این راه، و تلاشی برای ایجاد همگرایی میان همه‌ی انسان‌هایی که هویت ایرانی دارند.”

اما این هویت ایرانی از دید ایشان چیست؟ ایشان می فرماید:

منظور از طرح مفهوم «هویت ایرانی» شناخت عواملی است که به گونه‌ای پایدار علیرغم تمام فراز  و نشیب‌های تاریخی، ایرانیان را به هم پیوند زده و به تداوم هویت اجتماعی آنان در چارچوب یکی از کهن‌سال‌ترین حوزه‌های تمدن بشری (به قدمتی هفت- هشت هزار ساله) یاری رسانده است.

تعلق داشتن به قوم‌ها یا نژادهایی که از دیرباز تاریخ در ایران سکنی داشته‌اند، از دیگر عامل‌های تعیین کننده‌ی هویت ایرانی است.”

تا اینجا مشخص شد که مسعود اسماعیل لو جامعه را به “هویت ایرانی” فرامی خواند که “تعلق داشتن به قوم و نژاد و محل زندگی و تیره و قوم و “تاریخ ایران(؟) از وجوه مشخصه انست و قرار است حول این هویت، جامعه “همگرا شود و “پایدار” هم همگرا بماند! اما اجازه بدهید ببینیم در جای دیگر چه می گوید؟ (در تعریف همگرائی)

استفاده از ترکیب و جمعِ دو یا چند عنصرِ* پویا و زنده برای رسیدن به یک هدف مشترک، مثلا بیانِ مشترک، راه و جهتِ مشترک، راهکارِ مشترک و هم‌فکری مشترک، آرمان مشترک، و در نتیجه دست‌یابی به یک ”هویت نو”. برآیند** و فرآیندِ*** این عناصر را، ”همگرایی” می‌نامیم. یک ”همگرایی” بینِ عناصر که در نهایت بتواند امکان و تواناییِ جدایی و تفکیکِ عناصرِ اولیهِ تشکیل‌دهنده خود را بعد از رسیدنِ به هدف تضمین کند، و بتواند (بعد از تجربه و در صورتِ لزوم) دوباره به هویت اولیه خود بازگردد.”

در بخش بالا ایشان نتیجه همگرائی را رسیدن به “هویت نو” می نامد! یعنی پروسه همگرائی از دید ایشان قرار شد که “هویت نو” بسازد.دیگر عناصر شرکت کننده در همگرائی درون تلاش برای همگرائی به “گذشته شان” برنگردند و تغییر ماهوی کنند! وگرنه بحثی از هویت نو بی معنی بود! تضاد ایشان چیست؟ اینست که از سوئی “هویت ایرانی” را مرکز “همگرائی” می داند و از سوئی “هدف همگرائی” را ساخته شدن هویت نو! ایا براستی می شود با تاکیید بر تعلقات قومی و نژادی که بقول خودش از پایه های هویت ایرانیست وارد این فضای همگرائی شد و انتظار داشت با حفظ این تعلقات ، شرکت کنندگان در “همگرائی” دارای هویت نو شوند؟!

لذا از دید من بخش “هویت ایرانی” پروژه همگرائی ” با دو بخش “همگرائی و پایداری” آن در تضاد ماهویست و این مرکز انتقادهای من به پروژه ناسیونالیستی مسعود اسماعیل لو است. من کاملا قبول دارم که ورود در کانال همگرائی از همه شرکت کنندگان در این پروژه ها چیزی نو خواهد ساخت .اما اون چیز نو دقیقا بخاطر فاصله گرفتن ماهوی از تاریخش ، “نو” نامیده می شود.دیگر نمی شود به هویت ایرانی چسبید وقتی کلیت فرهنگ و تاریخ ایرانی بی ربط است به درک مدرن و گفتمان همگرائی!

(۲)ایستادن در گفتمان شرقی –ایرانی و تلاش برای پیشبرد “همگرائی”؟!

مسعود اسماعیل لو در گفتمان شرقی –ایرانی ایستاده . انتظار دارد مقوله ای از گفتمان مدرن را به آن تزریق کند! اصرار هم دارد که “هویت ایرانی” ، تعلق قومی، ارزشهای ایرانی(؟) بماند! این متد ریشه در چه مغضلی دارد؟ از دید من ریشه معضل مسعود اسماعیل لو اینست که فکر می کند می شود هم شرقی ماند و هم غربی! می شود درون گفتمان شرقی از فرهنگ غربی استفاده کرد .مثل اینکه شیوخ عربستان یا همین ملاهای رژیم اسلامی، اتوموبیل غربی سوار می شوند و ابزار غربی استفاده می کنند اما ذهنیتشان مربوط به هزاران سال پیش است! بخشی از جامعه ایران دچار این توهم است که هم می شود شرقی بود و هم غربی! این بخش دست از گقتمان پیش مدرن برنمی دارد در آن اسطوره های زیبای هزار و یک شب می بیند و می خواهد هم آنرا داشته باشد و هم در غرب “زندگی” کند!

تاریخ چنین رویکردی اتفاقا از همان دوران انقلاب مشروطه آغاز شد . تلاش دائم بخشی از روشنفکری ایران که هم تضادهای بنیادین فرهنگش را با مدرنیته و پیشرفت اجتماعی می دید و با اخوندها در می افتاد و هم نمی توانست از قوری و سماور و قلیان و کرسی و شبهای چله دل بکند ! نماینده اظطراب مداومی بود که روشنفک جهان سومی از نو شدن و به پیشواز رفتن مدرنیته بهش دچار بود!

به جهت سیاسی ، مسعود اسماعیل لو و همفکرانش دنبال “اتحاد سیاسی راست و چپ” هستند .می خواهند بین حامیان تاریخ گذشته شاهنشاهی و “بزرگان اسلامی” و “ادبیان و فردوسیها” با آنها که سالهاست در اروپا و امریکا مزه تمدن چلوتر را چشیده اند ، پیوندی برقرار کنند و اینست که تعریفشان و خواستگاهشان از “همگرائی” دچار همان اعواج هاست که کار “غرب پرستان” را به روشنفکران “اسلامی” و شریعتی ها کشاند!

از دید من باید ابتدا جنس و ماهیت همگرائی را گذاشت کنار آزادیخواهی و برابری طلبی و همه اینها را درون گفتمان مدرن تعریف کرد و تکلیف “تاریخ ایرانی و هویت ایرانی” را که ثمراتش همین دیکتاوریهای شاهی و اسلامی بوده کاملا سوا کرد.

(۳) تضاد “حقوق انسانی و حقوق ملی”

متعاقب تضاد اصلی که در نگرش “همگرائی پایدار ایرانی” توضیح دادم، طراح این پروژه دچار تضادهای بیشمار دیگر می شود. من در این مقاله به چند موردش اشاره می کنم و بحث را باز می گذارم برای مقالات بعدی:

اولین تضاد “مبانی همگرائی پایدار ایران” را در بند اول مبانی اینها مشاهده می کنیم:

” به حقوق انسانی و حقوق ملّی و لزوم بهره‌گیری از این حقوق، مخصوصا حق اشتراک یا اختلاف در دیدگاه و اندیشه، برای همگرایی پایدار و رشد جامعه‌های بشری باور داریم و مقابله با نقض این حقوق را وظیفه خود می‌شناسیم.”

در متن بالا دو کلمه “حقوق انسانی” و “حقوق ملی” بطور کلی اشاره شده. گذشته از اینکه هیچکدام از این دو کلمه مثل بسیاری از کلمات ، تعریف نشده اند (از دید من اگاهانه) سوال اینست که این حقوق “ملی” جیستند؟

تاریخا مردم مناظق جغرافیائی را در دوران معینی از نظام طبقاتی “ملت” نامیدند تا بنام ملت حکومتها سرشان سوار شوند، بینشان مرز بکشند و با استفاده از مرزها روی مردم سوار بمانند. تقسیم بندی ملی مثل تقسیم بندی مردم به مذاهب ابزارهای کنترل و مرزکشی بین مردم و تحمیق مردمست. تاریخ عبارتسا از جنگها و کشتارها بنام خدا و ملتها! چه در شرق و چه در غرب! خلاصه تاریخ طبقاتی همینست!چه “ایرانی” چه ملت دیگر!

حکومتها همیشه خود را نماینده “ملت” نامیدند و از “منافع ملی” حرف زدند.قوانین حقوقی را ساختند تا بنام “حقوق ملی” و دفاع از حقوق ملی مرز بکشند و حکومت کنند. تاریخ معاصر ایران شاهد جنگ بنام حقوق ملی و عربده کشی نظامی شاه و رژیم اسلامی بنام حقوق ملی و ساختن بمب اتم و نظامی گری بنام حقوق ملی و جلوگیری از “تجاوز خارجی” بود!

دوران دیگر، در زمان مصدق السلطنه ، با ادعای “ملی شدن نفت” بهره برداری مالی نفتی را از “انگلیسیها” گرفتند دادند به هفت خواهران چند ملیتیها و امریکائیها  و مصدق شد قهرمان “امریکائیها”! عمسش را گذاشتند روی مجله تایمز و زمانش که رسید بنام منافع ملی و بخاطر عوج جنبش جمهوریخواهی ، مصدق را هم روانه ده ایا و اجدادیش کردند تا ابگوشتش را بخورد!

من مدعی هستم که وقتی ما تکلیف حقوق انسانی را در جامعه ایران تعیین کنیم دیگر حرفی برای “منافع ملی” و “حقوق ملی” نمی ماند! وقتی حق انسان درست تعریف شد ، درک مدرن از انسان جا افتاد ، خودبخود روابط انسان با همسایه اش مشخص است و در صحنه روابط بین الملل هم همان اصل حقوق انسان بهترین راه حل! از دید حقوق انسانی اگر به معضلات چهان عاصر نگاه شود دعواهای حاکمان و طبقاتشان بی معنیست!

(۴)تضاد بین “رفع تبعیض” و حفظ هویتهای قومی و ملی:

در کارپایه شماره ۱۰ می خوانیم:

” لازمه نتیجه‌بخش بودن کوشش‌ها در جهت نزدیکی به یک همگرایی پایدار ملّی، رفع انواع تبعیض‌های حقوقی و اجتماعی از جمله جنسی، قومی، مذهبی و طبقاتی است. عدالت اجتماعی شاخصی برای سنجش میزان رفع تبعیض‌هاست.”

در متن بالا ،”رفع تبعیض” بدرستی بعنوان مبنای همگرائی اشاره شده.کاری نداریم که تبعیض را تعریف نکرده اند و روشن نکرده اند که تبغیض طبقاتی که مبنای سایر تبغیض هاست قرار است چگونه برطرف شود؟! گریز دائم نویسنده این پروژه از نقد نظام سرمایه داری را هم قبلا اشاره کردیم!

اما ببینیم در جای دیگر نویسنده پروژه همگرائی پایدار ایرانیان چه می گوید:

تعلق داشتن به قوم‌ها یا نژادهایی که از دیرباز تاریخ در ایران سکنی داشته‌اند، از دیگر عامل‌های تعیین کننده‌ی هویت ایرانی است.”

سوال اینست که چگونه می خواهید تبعیض ها برطرف شود اما ادمها در کانتکس قوم و نژاد بمانند؟! طبعا ماندن انسانها در هویت قومی و نژادی و مذهبی عامل مهم ادامه تبعیض است! وقتی انسانی خودش را به فومش به نژادش به مذهبش چسباند طبعا ادم دیگر را برابر نمی داند! طبعا بجای گرفتن وجه مشترک انسانها یعنی خود انسان بودن، تقسیم بندیها در فرهنگ و روانشناسی فردی و اجتماعی عامل بازتولید نابرابریها و بی عدالتی ها می ماند! اون “هویت نو” که مسعود اسماعیل لو در جای دیگر ازش نام برد ، جایش اینجاست! فرمول پایان دوران بی عدالتی قومی و قبیله ای و نژادی چسبیدن به هویت انسانیست و نقد سایر هویتها و کمک به جامعه برای عبور از اون هویتهای اتفاقی و پرتب شده از سوی حکومتها و دستگاههای مغزشوئیشان!

خلاصه:

در این بحث من لایه ای دیگر در نقد پروژه ایرانی شده “همگرائی” نزدیک شدم. ادعای من اینست که همگرائی فرهنگ و سیاستی است فرای فرهنگ ایرانی و ملی.درست مثل آزادی یا برابری که درون فرهنگ ایرانی و تاریخش نمی گنجد همانطور که برابری زن و کودک بعنوان انسان همانطور که پایان استثمار انسان و محیط زیست توسط نظام سرمایه داری ! درون گفتمان مدرن و رادیکال و چپ می شود همگرائی را تعریف کرد.درون گفتمان راست شرقی اینکار دچار تضادهای بنیادیست. این بحث ادامه خواهد داشت و لایه به لایه موضوع را خواهم کاویید.به امید افزایش مشارکت جامعه در مناظره های اجتماعی که راه مهم دست یافتن به همگرائی پایدار است.

منابع دیگر:

(۱)نگاهی به پروژه “همگرائی پایدار” ، تلاشی برای ارائه فرمول همگرائی(سعید صالحی نیا)

http://monazere-siasi.com/مقالات-سیاسی/مقالات-سال-٢٠١۵/۷۴۶-نگاهی-به-پروژه-همگرائی-پایدار-،-تلاشی-برای-ارائه-فرمول-همگرائی

(۲)منابعی در موضوع پروژه “همگرائی پایدار:ایرانیان”

سایت همگرائی پایدار:

http://hampairan.net/fa/category/%D8%AA%D8%B9%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%81-%D9%88-%D9%85%D9%81%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85/

درباره همگرائی پایدار(مسعود اسماعیل لو)

http://hampairan.net/fa/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%87%D9%85%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF-%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%84%D9%88/

درباره مفهوم پایداری(مسعود اسماعیل لو)

http://hampairan.net/fa/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87%E2%80%8C%DB%8C-%D9%85%D9%81%D9%87%D9%88%D9%85-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF-%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9