اقتصاد سیاسى به زبان ساده(٢٣)

بازتولید‌

انسان برای این که بتواند به زندگی خود ادامه دهد، باید مصرف کند. اما مگر جامعه‌‌ می‌تواند بدون تولید‌، مصرف نماید؟ انسان‌ها هم تولید‌ و هم مصرف می‌کنند، دوباره هم تولید‌ می‌کنند و هم مصرف می‌کنند. این روند، یعنی باز تولید‌ و باز مصرف، همواره در جامعه بشری بوده و نیز ادامه خواهد یافت.

در جامعه‌‌ی سرمایه‌داری، اقلیتی از افراد جامعه، مالکیت وسایل‌تولید‌ را در اختیار دارند. در این جامعه صاحبان سرمایه، نیروی‌کار کارگران را می‌خرند و آن‌ها را مجبور می‌کنند که بیش از دستمزدی که می‌گیرند کار و تولید‌ نمایند؛ چون در غیر این صورت سرمایه‌دارها نمی‌توانند ارزش‌اضافی به دست آورند.

اما سرمایه‌دار با این ارزش‌اضافی به دست آمده، چه می‌کند؟ پاسخ این است که او تمامی ارزش اضافه و یا بخشی از آن را به مصرف نیازهای شخصی خود و خانواده‌اش می‌رساند و مازاد را انباشت و برای گسترش فعالیت اقتصادی‌اش به کار می‌برد. بنابراین در هر حالتی، سرمایه‌دار تولید‌ را متوقف نمی‌کند.

 تولید‌کنندگان، لباس، کفش، مواد غذایی و ساختمانی و غیره تولید‌ می‌کنند و آن‌ها را هم مصرف می‌کنند. آن‌ها باز هم لباس، کفش، مواد غذایی و کالاهای ساختمانی و غیره تولید‌ می‌کنند و به مصرف می‌رسانند. به این روند، بازتولید می‌گویند. بازتولید دو نوع است: یکی بازتولید ساده و دیگری بازتولید گسترده.

بازتولید ساده

در این نوع بازتولید، سرمایه‌دار هر چه ارزش‌اضافی به دست می‌آورد، صرف احتیاجات زندگی شخصی خود و خانواده‌اش می‌کند. به عنوان مثال اگر فرض کنیم که شخص سرمایه‌دار یک میلیارد تومان سرمایه‌گذاری کرده است و پس از یک سال، سرمایه‌اش به یک میلیارد و دویست میلیون تومان افزایش یابد. در این حالت ۲۰۰ میلیون تومان به سرمایه‌ی او اضافه شده که از کاراضافی کارگران به دست آمده است. حال اگر سرمایه‌دار تمام ارزش‌اضافی را (۲۰۰ میلیون تومان) به مصرف شخصی و ترمیم وسایل تولید‌ خود برساند، در نتیجه آن‌چه برایش باقی می‌ماند، همان یک میلیارد تومان اولیه است. سرمایه‌دار برای سال بعد مجددا” همین یک میلیارد تومان سرمایه‌ را به کار می‌اندازد و از آن ۲۰۰ میلیون تومان ارزش‌اضافی مجدد به دست می‌آورد که باز هم تمام آن را به مصرف می‌رساند. در این شیوه بازتولید ساده چیزی به سرمایه اولیه اضافه نمی‌شود و این روند همچنان ادامه می‌یابد. زیرا که تمام ارزش‌اضافی صرف احتیاجات شخصی سرمایه‌دار و خانواده‌اش می‌شود.

بازتولید گسترده

در این نوع بازتولید، سرمایه‌دار بخشی از ارزش‌اضافی را به مصرف شخصی خود و خانواده‌اش می‌رساند و بخش دیگر آن را به سرمایه‌ی اصلی‌اش افزوده تا به مصرف خرید نیروی‌کار و موادخام بیش‌تری برای بازتولید برساند. با توجه به مثالی که در بازتولید ساده فرض کردیم، اگر سرمایه‌دار ۱۰۰ میلیون تومان از ۲۰۰ میلیون تومان ارزش‌اضافی را به مصرف شخصی برساند و ۱۰۰ میلیون تومان دیگر را برای توسعه‌ی بازتولید کالاهایش به کار ببرد؛ در این صورت ۱۰۰ میلیون تومان از ارزش‌اضافی به سرمایه‌ی سابق خود افزوده و در نتیجه بخشی از ارزش‌اضافی به سرمایه‌ تبدیل می‌شود. اضافه شدن قسمتی از ارزش‌اضافی به سرمایه‌ را انباشت سرمایه‌ می‌گویند.

کارل مارکس در کاپیتال جلد یکم می‌نویسد:

“به کار بردن ارزش‌اضافی به عنوان سرمایه یا باز تبدیل ارزش اضافه به سرمایه را انباشت سرمایه می‌نامند۱.”

“این یک داستان قدیمی است: ابراهیم اسحاق را به وجود آورد، اسحاق یعقوب را به وجود آورد و غیره و غیره. سرمایه‌ی اولیه‌ی ۱۰۰۰۰ پوندی ارزش‌اضافی ۲۰۰۰ پوندی را به وجود می‌آورد که به سرمایه تبدیل می‌شود. این سرمایه جدید ۲۰۰۰ پوندی ارزش‌اضافی ۴۰۰ پوندی را به وجود می‌آورد که این نیز به سرمایه تبدیل می‌شود و بنابراین، به دومین سرمایه‌ی اضافی دگرگون می‌شود که به نوبه‌ی خود ارزش‌اضافی تازه‌ای برابر با ۸۰ پوند تولید می‌کند. و این فرایند به همین شیوه ادامه می‌یابد۲.”

“… و این آن چیزی است که ایجاد سرمایه به وسیله‌ی خود سرمایه نامیده می‌شود. … هرچه سرمایه‌دار بیشتر انباشت کرده باشد، بیشتر می‌تواند انباشت کند۳.”

اما آن‌چه برای همه‌ی‌ ما روشن است این است که این ارزش‌اضافی از طریق استثمار کارگران (یعنی نپرداختن بهای نیروی‌کارشان) به دست می‌آید. سرمایه‌ هم از اضافه شدن قسمتی از این ارزش‌اضافی افزایش پیدا می‌کند. نتیجه این‌که سرمایه‌ تنها از طریق استثمار کارگران به دست می‌آید.

اما هدف سرمایه‌دار از انباشت سرمایه‌ چیست؟ آیا هدف او رفع نیازهای واقعی مردم بوده و یا به دست آوردن ارزش‌اضافی بیش‌تر است؟ به تجربه‌ی روزمره زندگی خودمان دریافته‌ایم که هدف سرمایه‌دار رفع نیازهای واقعی مردم نیست، بل‌که ارزش‌اضافی و سود بیش‌تر است. تولید میلیون‌ها تُن کالاهای بنجل‌، همراه با تبلیغات بازرگانی گسترده و ارسال آن به بازار فروش؛ تاییدی بر این ادعاست. و یا هنگامی که برای منافع شخصی خود، محیط‌زیست را تخریب و متلاشی می‌نمایند، هدف‌شان زندگی بهتر برای انسان‌ها و محیط طبیعی سالم نیست.

سرمایه‌دارها تشنه‌ی ارزش‌اضافی بیش‌تر هستند و تلاش  می‌کنند که سرمایه‌شان را افزایش دهند. هرچه سرمایه‌ بیش‌تر باشد، می‌توان هم مواد خام بیش‌تری خرید و هم کارگران زیادتری را استثمار کرد تا ارزش‌اضافی بیش‌تری به دست ‌آید.

مبارزه برای به دست آوردن سود بیش‌تر، در بین سرمایه‌داران رقابت ایجاد می‌کند. در این مبارزه، سرمایه‌داران کوچک‌تر ورشکست شده و از میدان رقابت خارج می‌شوند. رقابت، سرمایه‌دار را مجبور می‌نماید برای گسترش تولید‌، تکنیک تولید‌ را بهتر کند؛ و این راهی است که هر سرمایه‌دار برای جلوگیری از سقوط خود انتخاب می‌کند.

قانون عام انباشت سرمایه‌داری

نوشتیم که تبدیل قسمتی از ارزش‌اضافی به سرمایه‌، انباشت سرمایه‌ نام دارد. سرمایه‌دار برای ارزش‌اضافی حرص می‌زند و سعی می‌کند هرچه بیش‌تر سرمایه‌اش را افزایش دهد. این یک قانون است. قانون عام انباشت سرمایه‌ نشان می‌دهد که هرچه سرمایه‌ی سرمایه‌دار بیش‌تر گردد، بیکاری، رنج و فقر و ناامنی شغلی برای طبقه‌ی کارگر نیز زیادتر می‌شود.

کارل مارکس در کاپیتال جلد یکم در رابطه با قانون عام انباشت سرمایه‌ می‌نویسد:

“هرچه ثروت اجتماعی، سرمایه‌ی دست اندر کار، گستره و نیروی رشد آن، و بنابراین هرچه تعداد مطلق پرولتاریا و بهره‌وری کار آن بیشتر باشد، ارتش ذخیره‌ی صنعتی بزرگ‌تر است. همان علت‌هایی که نیروی گسترش یابنده‌ی سرمایه را تکامل می‌دهد، نیروی کار در دسترس را نیز تکامل می‌دهد. بنابراین، مقدار نسبی ارتش ذخیره‌ی صنعتی با توانمندی ثروت افزایش پیدا می‌کند. اما هرچه این ارتش ذخیره نسبت به ارتش فعال کار بزرگ‌تر می‌شود، اضافه جمعیت که فقر و فلاکت آن با مقدار عذاب و شکنجه‌ای که در شکل کار باید ازسر بگذراند نسبت معکوس دارد، تثبیت‌یافته‌تر می‌شود. سرانجام، هرچه لایه‌های مستمندشده‌ی طبقه‌ی کارگر و ارتش ذخیره‌ی صنعتی گسترده‌تر می‌شوند، بینوایی رسمی بیشتر می‌شود. این قانون مطلق و عام انباشت سرمایه‌داری است.”

“سرانجام، قانونی که پیوسته بین اضافه جمعیت نسبی، یا ارتش ذخیره‌ی صنعتی، و گستره و نیروی انباشت توازن برقرار می‌کند، کارگر را به سرمایه‌ محکم‌تر از میخ‌های هفستوس که پرومته را به صخره دوخته بود، زنجیر می‌کند. قانون یادشده مستلزم انباشت فقری متناسب با انباشت ثروت است. بنابراین، انباشت ثروت در یک قطب، در همان حال انباشت فقر، زجر و عذابِ ناشی از کار، بردگی، نادانی، خشونت و خوارشدن اخلاقی در قطب مخالف یعنی در طبقه‌ای است که محصول خاص خود را به عنوان سرمایه تولید می‌کند۴.”

ترکیب ارگانیک سرمایه‌

می‌دانیم که کل سرمایه‌ی سرمایه‌دار از دو بخش سرمایه‌ی ثابت (ماشین‌ها، مواد خام، مواد سوختی و غیره) و سرمایه‌ی متغیر (دستمزد کارگران) تشکیل می‌شود. بنابراین هرگاه سرمایه‌دار بخواهد قسمتی از ارزش‌اضافی را به کل سرمایه‌اش اضافه کند، مجبور است بخشی از آن را به سرمایه‌ی ثابت و بخش دیگر را به سرمایه‌ی متغیر اضافه نماید.

فرض کنیم کل سرمایه‌ی سرمایه‌دار ۱۰۰۰ میلیون تومان می‌باشد که ۸۰۰ میلیون تومان آن را سرمایه‌ی ثابت و ۲۰۰ میلیون تومان آن را سرمایه‌ی متغیر تشکیل می‌دهد. حال اگر کارگران نصف تمام مدت کار روزانه را برای خود و به جای دستمزد، و نصف مدت کار روزانه باقی‌مانده را برای سرمایه‌دار کار کنند، (نرخ ارزش اضافی ۱۰۰%) پس از یک سال علاوه بر ۲۰۰ میلیون تومان دستمزدی که به کارگران‌ پرداخت نموده است مبلغ ۲۰۰ میلیون تومان دیگر به دست می‌آورد. چرا؟ چون سرمایه‌دار مزد نصف مدت کار روزانه را در یک سال به کارگران پرداخته، در حالی که کارگران‌ دو برابر مقدار کارلازم، کار انجام داده‌اند.

در این حالت (نرخ ارزش اضافی ۱۰۰%) هرگاه مزد کارلازم کارگران برابر با ۲۰۰ میلیون تومان باشد، مزد کاراضافی پرداخت نشده هم ۲۰۰میلیون تومان است. بنابراین‌ آن‌چه که کارگران‌ در مدت یک سال برای سرمایه‌دار تولید‌ می‌کنند معادل ۴۰۰ میلیون تومان خواهد شد. اما سرمایه‌دار از این چهارصد میلیون تومان، ۲۰۰ میلیون تومان را به عنوان دستمزد به کارگران‌ پرداخت می‌کند و ۲۰۰ میلیون تومان دیگر را تصاحب می‌کند و یا به عبارتی به جیب خود می‌ریزد.

اما می‌دانیم که ارزش‌اضافی تماما” به سرمایه‌ اضافه نمی‌شود. سرمایه‌دار قسمتی از آن را برای مصرف شخصی خود و خانواده‌اش (مثلا” ۱۰۰ میلیون تومان را) کنار می‌گذارد، و بقیه را (۱۰۰ میلیون تومان دیگر را) به سرمایه‌ اضافه می‌کند.

 قبلا” فرض کردیم از ۱۰۰۰ میلیون تومان سرمایه‌ی سرمایه‌دار، ۸۰۰ میلیون تومان سرمایه‌ی ثابت و ۲۰۰ میلیون تومان را سرمایه‌ی متغیر (دستمزد کارگران) تشکیل می‌دهد. اکنون هم که سرمایه‌دار می‌خواهد ۱۰۰ میلیون تومان را به سرمایه‌اش اضافه کند، مجبور است مقدار زیادی از آن را (مثلا” ۹۰ میلیون تومان را) به سرمایه‌ی ثابت (جهت گسترش کارخانه، خرید موادخام، خرید مواد سوختی، و سایر مخارج دیگر) بیافزاید و باقیمانده را (۱۰ میلیون تومان را) به سرمایه‌ی متغیر (جهت خریدن نیروی کار جدید) اضافه نماید. یعنی کل سرمایه‌ برابر ۱۱۰۰ میلیون تومان می‌شود که سرمایه‌ی ثابت ۸۹۰ میلیون تومان و سرمایه‌ی متغیر برابر با ۲۱۰ میلیون تومان خواهد شد.

تقسیم سرمایه‌ی ثابت بر سرمایه‌ی متغیر را ترکیب ارگانیک سرمایه‌ می‌گویند. یا نسبت سرمایه‌ی ثابت به سرمایه‌ی متغیر را ترکیب ارگانیک سرمایه‌ می‌گویند. مثلا” اگر کل سرمایه‌ ۱۰۰۰ میلیون تومان باشد به طوری که، سرمایه‌ ثابت ۸۰۰ میلیون تومان و سرمایه‌ متغیر ۲۰۰ میلیون تومان باشد، ترکیب ارگانیک سرمایه‌ چنین می‌شود: (C سرمایه‌ ثابت، V سرمایه‌ متغیر)

=ترکیب ارگانیک سرمایه

                                                                ۴        ۸۰۰

ــــــ =ـــــــــــــ = ترکیب ارگانیک سرمایه‌

                                                               ۱         ۲۰۰

یعنی نسبت بین سرمایه‌ی ثابت به سرمایه‌ی متغیر ۴ به ۱ خواهد بود. به بیان دیگر ترکیب ارگانیک سرمایه‌ در مثال فوق ۴ به ۱ است.

اگر کل سرمایه‌ ۱۱۰۰ میلیون تومان، سرمایه‌ ثابت ۸۹۰ میلیون تومان و سرمایه‌ متغیر ۲۱۰ میلیون تومان شود، ترکیب ارگانیک سرمایه‌ چنین خواهد شد:

                                                            ۲/۴        ۸۹۰

ــــــ =ـــــــــــــ = ترکیب ارگانیک سرمایه‌

                                                             ۱         ۲۱۰

در دو مثال فوق دیدیم، اگر سرمایه‌ به نسبت V200 + C800 تشکیل شده باشد، ترکیب ارگانیک سرمایه ۴ به ۱ خواهد بود. و اگر سرمایه‌ به نسبت V2100+C890 تشکیل شده باشد، ترکیب ارگانیک سرمایه، ۲/۴ به ۱ خواهد بود. تنها در اثر تغییرات ترکیب‌فنی سرمایه (یعنی در واقع به روز کردن ماشین‌ها)، ترکیب ارگانیک سرمایه‌ تغییر می‌یابد.

همگام با تکامل سرمایه‌داری و انباشت روزافزون سرمایه، در ترکیب ارگانیک سرمایه رشد و ترقی مداومی وجود دارد. مثلا”، در صنایع تبدیلی در امریکا، ترکیب ارگانیک سرمایه به ترتیب در ۱۸۸۹ برابر ۵/۴ به ۱ در ۱۹۳۹ برابر ۶ به ۱ و در ۱۹۵۵ برابر ۸ به ۱ بوده است.

این رشد ترکیب ارگانیک، مبین این واقعیت است که هرچه تولید تکامل می‌یابد، در مقدار مواد خام، ماشین‌ها، کارافزارها و سایر تجهیزات در مقایسه با مقدار نیروی‌کار مصرف شده در تولید، افزایشی حاصل می‌گردد. مثلا” در حالی که ترکیب ارگانیک سرمایه بدوا” ۱ به ۱ بوده است بعدها به ۲ به ۱ و سپس ۳ به ۱ و ۴ به ۱ و ۵ به ۱ و به همین ترتیب تغییر می‌یابد. از آن‌جا که تقاضا برای کار نه از روی کل سرمایه بلکه نسبت به بخش متغیر آن تعیین می‌گردد، مفهوم تنزل نسبی سرمایه‌ی متغیر آن است که نسبتی که کارگران به آن نسبت بسوی تولید رانده می‌شوند، کم‌تر و کم‌تر شده و از نسبت انباشت سرمایه عقب می‌ماند.

بنابراین هرچه ارزش‌اضافی ایجاد شده، بیش‌تر باشد، انباشت سرمایه بیش‌تر و ترکیب ارگانیک آن بالاتر است. هرچه انباشت سرمایه، بیش‌تر و ترکیب ارگانیک آن بالاتر باشد، میزان نیروی‌کاری که در روند تولید جذب می‌شود، کم‌تر است.

هر چه سرمایه‌داری بیش‌تر تکامل یابد، ترکیب ارگانیک سرمایه بالاتر می‌رود یعنی حجم مواد خام، ماشین آلات و تجهیزات در کارگاه‌های تولیدی افزایش می‌یابد و در همین وضع منتها نه به این سرعت، تعداد کارگران هم افزایش می‌یابد؛ بنابراین سرمایه‌ی متغیر کندتر از سرمایه‌ی ثابت رشد می‌کند.

و اما هرچه ترکیب ارگانیک سرمایه بالاتر باشد نرخ سود پایین‌تر است اما مجموع مقدار سود کاهش نمی‌یابد. کاهش نرخ سود امری است اجتناب ناپذیر، همان‌طور که افزایش ترکیب ارگانیک سرمایه نیز اجتناب‌ناپذیر است.

به طور ساده از مطالب بالا این نتیجه را می‌گیریم که هرچه سرمایه‌ بیش‌تر شود، ترکیب ارگانیک سرمایه‌ بالاتر می‌رود و نیروی کار کم‌تری برای تولید‌ خریده می‌شود. بدین ترتیب بخش بزرگی از مردم که هیچ‌گونه وسیله‌ای برای امرار معاش ندارند، هیچ کاری پیدا نخواهند کرد. سرمایه‌داران خواهان وجود ارتشی از بیکاران هستند. زیرا بدین وسیله به راحتی می‌توانند هرگاه کارگران، کوچک‌ترین اعتراضی کردند، آن‌ها را تهدید به اخراج کرده  و می‌گویند:

      “خلاصه خوب حواستان را جمع کنید و به کارتان بچسبید! اگر نفس‌تان در بیاید و کوچک‌ترین اعتراضی بکنید، اخراج‌تان می‌کنم و از این همه کارگر بیکاری که پشت در ایستاده‌اند، چندتایی را به جای شما استخدام می‌کنم.”

تازه از این گذشته، سرمایه‌دار بر کارگران منت هم می‌گذارد که استثمارشان می‌کند:

“بروید به جان من دعا کنید؛ من آدم خوب و دل رحمی هستم! به جان خودم قسم، دلم برای‌تان می‌سوزد که دست‌تان را به کار بند کردم! و گرنه چیزی که فراوان است، کارگر بیکار می‌باشد. پس تا نفس دارید کار کنید!”

ادامه دارد

سهراب.ن ۰۴/۱۱/۱۳۹۳



۱ – مارکس. کارل ؛ کاپیتال جلد یک ص۶۲۴ترجمه حسن مرتضوی، ۱۳۸۶ انتشارات آگاه

۲ – مارکس. کارل ؛ کاپیتال جلد یک ص۶۲۶ترجمه حسن مرتضوی، ۱۳۸۶ انتشارات آگاه

۳ – مارکس. کارل ؛ کاپیتال جلد یک ص ۶۲۸  ترجمه حسن مرتضوی، ۱۳۸۶ انتشارات آگاه

۴ – مارکس. کارل؛کاپیتال جلد یک ص۶۹۱-۶۹۲  ترجمه حسن مرتضوی، ۱۳۸۶ انتشارات آگاه