قربانیان واقعی سونامی مالی چه کسانی هستند ؟!

عطا خلقی

بحران مالی اخیر که در نوع خود کم نظیر است، روز بروز ابعاد گسترده تری می یابد. امواج انفجار این بحران عظیم و عمیق مالی به اقصی نقاط جهان روان است. هنوز کمتر از یکماه است که خدایان سرمایه رسما و علنا از عمق بحران میگویند که آثار بسیار نگران کننده آن در شکل بیکاری و نوسان ارزش پول ها و قیمت کالاها، پهنه گیتی را درنوردیده است.
از بعداز تلاش های شبانه روزی جرج بوش و یارانش برای متقاعد کردن نمایندگان کنگره آمریکا و تصویب برداشت ۷۰۰ میلیارد دلار از خزانه دولت برای نجات بنگاه های مالی ورشکسته، تا کنون چندین نشست رسمی مشترک دیگر ازسوی سران و دولتمردان آمریکا و دیگر کشورهای صنعتی اروپایی برای هماهنگی بیشتر در جهت پیشبرد طرحی که آمریکا آن را طرح ،، نجات ملی ،، نامیده است ، ترتیب داده شده است.

روز شنبه ۱۱ اکتبر جرج بوش پس از دیدار با وزرای دارایی کشورهای گروه هفت در کاخ سفید از همکاری این کشورها برای مواجهه با بحران مالی خبرداد و از اقدامات آنان حمایت کرد. وزرای دارایی هفت کشور صنعتی جهان نیز با صدور بیانیه ای اعلام کرده اند که از تمامی ابزارهای موجود برای مقابله با بحران مالی به صورت قاطعانه استفاده خواهند کرد.
نیکولا سارکوزی رییس جمهور فرانسه روز دوشنبه ۱۳ اکتبر پس از یک نشست اضطراری با شورای وزیران این کشور برای جلوگیری از افزایش بحران مالی، اختصاص ۳۶۰ میلیارد یورو به بانکهای فرانسه را اعلام کرد.
دولتهای آلمان و هلند و بریتانیا هم بترتیب ۵۰۰ میلیارد یورو ۲۰۰ میلیارد یورو و ۶۳ میلیارد دلار را برای مقابله با این بحران اختصاص داده اند.
علیرغم تضمین های مالی بسیار چشمگیر دولتها، هنوز نشانه های قابل توجهی از فروکش کردن افت بازار سهام بچشم نمی خورد و نشانه های منفی دیگری پدیدار گشته اند.
از هم اکنون فعالیت بسیاری از صنایع بویژه صنعت خانه سازی رو به رکود رفته است. بسیاری از کارخانه ها و مراکز تولید و کمپانی های مختلف، آژیر وضعیت اضطراری را کشیده اند و در تدارک تهیه لیست بلند بالایی از کارگرانند که باید هر چه زودتر عذرشان را بخواهند.
قیمت نفت از بشکه ای بالاتر از ۱۴۰ دلار به کمتر از ۸۵ دلار کاهش یافته است. بازار خرید و فروش مسکن راکد است. کسی جرات خرید و فروش ندارد. نرخ تورم و بیکاری رو به افزایش است. وضعیت کنونی، هشدار به انبوه بیشتر خیل گرسنگان و بی خانمان را میدهد.
وحشت همه را فرا گرفته است. هیچگاه در آمریکا این اندازه بازار روانشناسان و روانپزشکان گرم نبوده است، عمده مراجعین اقشار پایینی جامعه اند که بعداز دست دادن خانه هایشان و ناتوانی از پرداخت بدهی های بانکی شان تعادل روانی شان را از دست داده اند.
دولتمردان و روسای کشورها مرتب با خودشان و با همتاهایشان جلسه میگیرند و کنفرانس میگذارند و با شبکه های تلویزیون و میدیای این کشور و آن کشور می نشینند و حرف میزنند وتصمیم میگیرند. اینها با بکارگیری هر مکانیزمی میکوشند تا مردم را مجاب کنند که اگر با کمکهای دولتی به داد بانکها و موسسات مالی و شرکت های بیمه نرسند، ،، موجودیت اقتصاد و بنیاد مالی مملکت در خطر است ،،.
روسای جمهور و دولتها و پارلمانهایشان تلاش میکنند این آمادگی را در مردم بوجود آورند تا به ،، دولتهایشان ،، حق دهند که از خزانه دولت و مالیاتهای مردم، برای نجات این غولهای مالی ورشکسته استفاده کنند. پروایی هم از این ندارند که عکس العمل مردم چه باشد، آنها کار خودشان را میکنند و اگر مردمی هم که خانه و کاشانه شان را از دست داده اند بگویند چرا با پولهای خودمان به داد ما که همه چیزمان را از دست داده ایم نمی رسید، نه جوابی دارند و نه خود را ملزم به جواب دادن می بینند. رسالت آنها چیز دیگری است:امنیت سرمایه و سرمایه دار باید تضمین شود. همین و بس!
آمریکا بی پرواتر از همیشه رک و صریح سرکیسه کردن مردم را در دستور روزش گذاشته و با اختصاص صدها میلیارد دلار برای جبران افت سودهای نجومی غول های سرمایه، ،، می خواهد اقتصاد آمریکا را نجات دهد ،،.
چند ماه پیش بانک جهانی خطر شورش گرسنگان در کشورهای عمده تا فقیر را داده بود. اما حال ابعاد و دامنه گرسنگی می رود تا یک جمعیت میلیونی از مردمان کشورهای بنیادا ثروتمند و اساسا پیشرفته در اروپا و آمریکا را هم گرسنه سازد.
از این پس باید شاهد افزایش سریع نرخ بیکاری ها و جاری شدن سیل بی خانمان ها و فحشا و اعتیاد بیشتری در این کشورها بود. هم اکنون درصد بیکاری در آمریکا به بالاتر از ۶ در صد رسیده است که نسبت به پنج سال اخیر بی سابقه است.
بحران عظیم مالی و اقتصادی جاری گندیدگی نظام سرمایه داری را بیش از هر زمان دیگر به نمایش گذاشت و حقانیت ادعاهای مارکس را ملموس و مادی پیش روی مردم گرفت.
بحران جاری، آنگونه که ایدولوگهای سرمایه میخواهند به مردم القا کنند که ناشی از ندانم کاری مدیریت موسسات مالی و حرص و آز بانکداران است، نیست ؛ خصلتی است که در ذات سرمایه نهفته است و تا سرمایه حکم براند همزادش هم(بحران) همراهش است.
بالاخره وقتی که حجم تولید کالا با بهره گیری از آخرین دستاوردهای تکنولوژی انبوه و انبوه تر میشود و تعادل ها را بهم میریزد و ارزش نرخ سود پایین می آید، حاصلی جز بحران ندارد. بنابراین علیرغم اینکه چه نوابغ اقتصادی عنان موسسات مالی و بانکهای عظیم را در دست داشته باشند، هراز گاهی و بطور ادواری و آنگاه که نرخ سود به پایین ترین حد ممکن خود گرایش پیدا میکند بحران عارض میشود و قربانیان اصلی اش هم توده های کارگر و زحمتکش و اقشار پایینی مزد بگیر جامعه اند.
در جریان بروز چنین بحران هایی صاحبان کمپانیهای بزرگ و بانکها و شرکتهای ورشکسته بیمه با طرفندهایی دوباره برپا میشوند و همواره دولتها به فریادشان میرسند تا از نو سرو سامان بگیرند.
دولتهای بورژوایی که عموما مدافع بازار آزاد هستند تا وقتی که سرمایه و بازار بی دغدغه چپاول میکنند و به میل خود می تازند و کنترلی بر آنها ناظر نیست، بظاهر بیطرفی خود را در گردش سرمایه اعلام میکنند و خود را ،، نمایندگان مردم ،، جا میزنند. اما هر وقت خطری جدی متوجه سرمایه ببینند، به تکاپو می افتند و حتی اگر فرصتش را نداشته باشند تا با وضع قوانینی شدت استثمار کارگر را بالا برند و از خدمات عمومی که مردم بهایش را از پیش با مالیاتهایشان پر
داخت کرده اند بزنند، و سود آوری سرمایه را تضمین کنند ؛ یکراست به سراغ خزانه دولت میروند و مستقیما از مالیات مردم برداشت و بحساب صاحبان سرمایه واریز میکنند. همان کاری که این روزها دولتها در ارتباط با بحران جاری کردند و همه مردم با چشم خود دیدند.
اگر چه بیگمان امواج مهیب این سونامی عظیم پس می نشیند و سرمایه از نو به روال معمولش برمیگردد، اما خرابی ها و رسوبات وگل ولای بجا مانده آن تا مدتها لاروبی نمی گردد و تاوان این خرابی ها و هزینه بازسازی این وضعیت بهم ریخته را اقشار فرو دست جوامع باید بپردازند. بنابراین برای جبران کاهش سود سرمایه از هم اکنون میلیاردها انسان باید سخت تر کار کنند، شدیدتر استثمار شوند،
کمتر مزد بگیرند، بیشتراز پیش محروم از خدمات عمومی باشند، بیشتر از پیش به زیر خط فقر رانده شوند، مایحتاج زندگی شان را گرانتر از پیش تهیه کنند، و بیشتر از هر زمان بیم قحطی و جنگ در دل داشته باشند.
آقای بوش که در امداد و کمک رسانی به بنگاه های عظیم مالی و بانکهای ورشکسته شتاب دارد و ریاکارانه طرح کمک رسانی اش را،،نجات ملی،، می نامد؛ جز نجات سرمایه داران میلیاردر کس دیگری را مد نظر ندارد، والا اگر راست میگوید چرا حتی بخش بسیار کوچکی از آن ۱۰۰۰ میلیارد دلاری را که از خزانه مالی مردم بیرون کشید، خرج آن میلیون انسانی که قربانی بلاواسطه این بحران اند و خانه و کاشانه شان را از دست داده اند، نمی کند! اینجاست که پرده ریاکاری دولتمردان نماینده سرمایه که خود را ،، نمایندگان مردم ،، و خدمتگزاران آنان جا می زنند، کنار زده میشود.
آیا بعداز این بحران با چنین ابعاد مهیبش باز هم شاهد بروز بحران های مشابهی خواهیم بود؟ پاسخ کوتاه این است که: تا زمانی که سرمایه و سود در کارند، بحران و ورشکستگی های مالی هم در راهند! حتی پیش بینی میشود تناوب بحران های آتی کوتاهتر هم باشد.
واقعیت اینست که تا زمانی که فونکسیون های اداری و سیاسی و اقتصادی بر پایه گردش سرمایه و کسب سود استوار باشند و استثمار انسان بدست انسان مبنا باشد، وقوع این طوفان ها و ویرانگری های ناشی از آنها همواره در کمین اند.
بشریت تنها در یک صورت برای همیشه از شر و مصایب هر گونه بحرانی خلاصی می یابد و آن، آن زمانی است که توانسته باشد کل سیستم سرمایه را درهم پیچد.
تنها راه مقابله با این طوفان ها در هم پیچیدن سیستم سرمایه و برپایی نظامی است که نوید دنیایی دیگر میدهد. دنیایی نوین، دنیایی که رهایی انسان و برابری انسانها مبنا است. دنیایی که ثروت و علم و دانش و تکنیک مالک خصوصی ندارد و همه چیز برای همگان است و هر کسی باندازه توانش در خدمت جامعه است و هر کس هم باندازه نیازش ازخدمات و نعمات جامعه برخوردار است. دنیایی عاری از بهره کشی انسان بدست انسان، دنیایی برابر برای کل بشریت. و این جنبش خود را میطلبد، جنبشی که افقش سوسیالیسم و به سرانجام رسانش طبقه کارگر است.
تنها با پیشروی چنین جنبشی است که قاطعانه می توان اعلام کرد که در فردای پیروزی این جنبش نشانی از بروز هیچ بحرانی و مصایب ناشی از آن را بچشم نخواهیم دید. سوسیالیسم این تضمین را به همه میدهد.
بحران مالی ایکه امروز بیش از هر دوره ای گریبان سرمایه را گرفته است و توده میلیاردی مردم جهان مصیبت هایش را تحمل میکنند، چیزی جز بحران سرمایه داری نیست. این بحران، بحرانی است جهانی و سراسری که بوسعت کل جهان امواج چین در چینش اقصی نقاط دنیا را درنوردیده است و همه کشورهای جهان را زیر گرفته است. بحران، بحران سرمایه داری و فراگیر وهمه گیر است. این بحران با همه ابعادش مابازا و نتیجه سوخت و ساز نظام سرمایه داری است. بازتاب انباشت سرمایه است. خصلت ذاتی کارکرد سرمایه است.
اگر چه هرازگاهی و بشکل دوره ای، جهان شاهد وقوع بحرانی است اما کمترعمق و ابعاد بحران های پیشین تا این حد گسترده بوده است. پیش بینی میشود بحرانهای بعدی عظیم تر از این هم باشند.
واقعیت این است که قربانیان اصلی بحران نه موسسات مالی و بانکها و نه کمپانی های عظیم تجاری و صنعتی، که کارگر و مزد بگیر و مردم عادی اند، همانهایی هستند که بعد از سالها کار و تلاش بی وقفه و جان کندن سرپناهی قسطی برای خود و خانواده شان سرهم کرده و دست شان به کاری بند بوده است. این بحران هم خانه شان را میگیرد و هم کارشان را.
با بسج کلیه امکانات از سوی دولتها و تزریق تریلیونها دلار به بازار مالی طولی نخواهد کشید که مجددا چرخه گرد سرمایه گردش همیشگی خود را باز می یابد. اما آیا با کاهش تریلیونها دلار از ذخایر مالی مردم که می بایست صرف خدمات اجتماعی میشد ولی توسط دولتها غارت شده و برای خرید سهام بانکها و موسسات مالی ورشکسته به حساب آنها ریخته شده است، میتوان امیدوار بود که از همان خدمات اجتماعی ناکافی که تا دیروز مردم از آن برخوردار بودند، کم و کمتر هم نشود؟
آیا هیچ تضمینی هست که کمپانی های عظیم مالی بعداز از دست دادن سودهای نجومی شان درصدد جبران ضرر و زیانهایشان برنیایند، و زمینه وقوع جنگ ها و خونریزی های بازهم بیشتری را تدارک نبینند؟
آیا تضمینی هست که تبلیغات نژادپرستانه و ضدیت با مهاجران و خارجیان دامن زده نشود و پارلمان ها لوایح ضد پناهندگی بیشتری را در دستور نگذارند و در خیابان ها هم شاهد گستاخی و رژه علنی راسیست های کاپشن مشکی و سر تراشیده نباشیم؟ آیا…؟ آیا…؟ آیا…؟
اما
آیا هم اکنون مناسب تر از هر زمان نمیتوان تابلوی آثار ویرانگر و حیات پراز جنایت و خون