آقایان تاریخ را نمی توانید بکشید!

این روزها از سوی مردمان فرهنگ دوست و کوشندگان میراث فرهنگی در ایران خبرهای هولناکی به گوش می رسد؛ خبرهایی از یک برنامه ی جدید حساب شده برای ویران کردن تخت جمشید، پاسارگاد، و برخی دیگر از بناهای تاریخی قبل از اسلام ایران؛ بناهایی که حکومت اسلامی ـ از روز نخست تسلط اش بر سرزمین مان ـ آنها را «طاغوت» نام داده و برخی از سران حکومتی از ابراز نفرت درباره آن ها ابایی نداشته اند. اما، به دلیل وجود سازمان هایی چون یونسکو از یک سو، و مردمانی علاقمند و هوشیار نسبت به تاریخ و فرهنگ شان از سویی دیگر، امکان نابودی آن ها را به طور مستقیم نداشته و همواره ناگزیر به ابزاری دیگر متوسل شده است.
یکی از این ابزارها «توسعه، عمران و آبادانی» بوده است. سال هاست که می بینیم در کنار، و یا حتی در قلب ِ، تک تک محوطه های تاریخی ایران جاده و پل و میدان و مسجد و تکیه ساخته اند و با این کار محوطه های ارزشمند محو و یا دستخوش ویرانی شده اند
از سوی دیگر، ده ها سازمان و موسسه ی ریز و درشت بوجود آمده که، با به خدمت گرفتن افراد کم سوادی به نام تاریخدان، و یا سه چهار تنی از تاریخدان ها و باستانشناسانی تحصیل کرده اما وابسته، سعی کرده اند تا با «دروغین بودن» این آثار توجه به آنها را بیهوده نشان داده و یا حتی نفرت از آن ها را در دل جوان های بپراکنند.
اکنون با وجود همه ی تبلیغات منفی و چپاول ها، ویران سازی ها و نابود کردن هایی که در این ۳۶ سال بوده اما، خوشبختانه، هیچ کدام نتوانسته از ارزش های فرهنگی و تاریخی این آثار در نزد ایرانیان، و به ویژه جوان ها، بکاهد؛ همان جوان هایی که سال هاست شانس این را نداشته اند که در مورد تاریخ و فرهنگ ایرانی شان در کتاب های آموزشی و رسانه های داخلی مطلبی بیابند و هر چه هم که آموخته اند برآمده از جستجوی هوشیارانه ی خودشان از منابع جهانی و تلاش های کارشناسان و باستانشناسان دلسوز بوده است. اکنون آنها، به جای نفرت، به فرهنگ و تاریخ و میراث تاریخی خودشان آگاهانه عشق می ورزند، بطوری که ـ بر اساس عکس ها، فیلم ها، ویدئوهای موجود از رفت و آمد جوان ها به محوطه های فرهنگی و تاریخی کاملا روشن است که تعداد علاقمندان به این آثار هزارها برابر بیش از قبل از انقلاب شده است.
در برابر این وضعیت، و بویژه از دوره ی احمدی نژاد تا هم اکنون، برنامه های دیگری برای تخریب و ویرانی این آثار در نظر گرفته شده که تازه ترین آن مربوط است به اینکه عده ای سرمایه دار سودجو و از نظر فرهنگی عقب مانده، با کمک سازمان میراث فرهنگی دولت حسن روحانی، این زمزمه را آغاز کرده اند که: «باید چارتا دیوار خرابه و بی ارزش تخت جمشید و محوطه ی باستانی پاسارگاد و… را برداریم و به جایش مجسمه ها و بناهای قشنگ تری بگذاریم».
این خبرها طنز نیستند و از آغاز به کار استراتژی های ویران کننده ی جدیدی حکایت دارتد. مثلاً، جدا از خبرهایی که از جانب کوشندگان میراث فرهنگی می رسد، همین دو روز پیش مطلبی در سایت روز آنلاین منتشر شده که نویسنده ی آن آقای دکتر آخانی، کارشناس ارزشمند میراث طبیعی، است.(۱) نویسنده در این مطلب، و از قول یک منبع معرفی نشده، خبر می دهد که، اخیراً و بی سر و صدا، «تفاهم نامه» ای بین «سازمان میراث فرهنگی» و «سازمان محیط زیست» رد و بدل شده تا «در مناطق حساس گردشگری “فعالیت های تنوع زیستی” اجرا کنند». فکر می کنم که آن منبع از تفاهم نامه ای گفته است که در اوایل سال ۱۳۹۳ بسته شده و به امضای خانم ابتکار و آقای سلطانی فر است. در این تفاهم نامه درباره «حفظ و نگاهداری اجزای تنوع زیستی اعم از گیاهی، جانوران خشکی زی و آبزیان واقع در باغ ها، برکه ها، موزه ها، کاخ ها، وسایر اماکن تاریخی» می گوید. و اکنون به بهانه حفظ آن ها می خواهند تغییراتی در وضعیت محوطه های تاریخی ـ باستانی بدهند.(۲)

بر اساس مطلبی که آقای دکتر آخانی نوشته اند، قرار است که اولین اقدام شان عبارت باشد از اجرائی کردن «طرح ایجاد یک حجله» در کنار تخت جمشید برای دو یوزپلنگ جوان که در حال حاضر، با تلاش‌های سازمان حفظ محیط زیست، دوران نامزدی خود را طی می‌کنند! مقامات سازمان حفظ محیط زیست قبلاٌ اعلام کرده ‌بودند که: «کوشک و دلبر، دو یوز پلنگی هستند که به مکان نامعلومی منتقل شده‌اند تا دوران ماه عسل خود را گذرانده و با جفت گیری فرزندانی به دنیا آورند».
صرف نظر از اینکه گویا حکومت اسلامی، که از آغاز یکی از کارهایش ترتیب دادن ازدواج های دایم و موقت و یک ساعته و دو ساعته برای جوانان «مومن و معتقد» بوده است تا، به توصیه ی رهبرشان، «امت اسلام را زیاد کنند»، تازگی ها به فکر حیوانات هم افتاده و نگران آن شده اند که مبادا یکوقت دوباره تعداد شیر و پلنگ “کافر” زیاد شوند! و قرار شده که برای اسلامی کردن این امر خیر، و از آنجایی که کشور ما زمین و بیابان و کویر و دشت و کوه ندارد! حدوداً در ۱۰درصد از محوطه ی تخت جمشید، که هم جزو میراث ملی و هم در فهرست میراث جهانی است، باغ حیوانات تأسیس کنند و بخشی از آن را هم برای جفت گیری یوزپلنگان ایرانی در نظر بگیرند!
این ابتکار ظاهراً مضحک، طرفداران میراث فرهنگی را به شدت نگران کرده و آنها به این در و آن در می زنند تا تفهیم کنند که «این نوع اقدامات به محوطه ی تخت جمشید و آثار و بناهای آن آسیب می رساند». اما سرمایه داران مبتکر و منتخب «سازمان میراث فرهنگی آقای روحانی» قول داده اند که در انجام این کار لطمه ای به تخت جمشید نخورد. یکی از اشخاص ذینفع در مصاحبه‌ای با روزنامه ی «غرب» فرموده است: «اینکه می گویند تخت جمشید آثار باستانی با ارزشی دارد حرف غلطی است. آنجا چهار تا دیوار خرابه است و چند تا کنده کاری است که ما با استفاده از هنرمندان تحصیل کرده در سوئیس و مشورت یک شرکت ایتالیایی می‌توانیم مجسمه‌هائی به مراتب قشنگ ‌تری را جایگزین این خرابه‌ها کنیم. ما با بهترین معماری می‌توانیم سرسرای کاخ کورش را بازسازی کنیم. ما باغ ایرانی در آنجا می سازیم. حتی می توانیم شیر ایرانی را هم وارد کنیم. در وسط تخت جمشید استخر بزرگی بنا می کنیم که در آن لوتوس به طور طبیعی رشد کند. ما زیستگاه کروکودیل ایرانی را در وسط تخت جمشید بازسازی می کنیم و صدای غرش یوز پلنگ ایرانی و شیر ایرانی را با ده‌ها بچه قد و نیم قد به گوش و دید گردشگران می‌رسانیم. اینجوری بچه‌های ما هم گذشته تاریخی و هم با تنوع زیستی کشور بیشتر آشنا می شوند. زحمت و پولش از من، سودش از شما!»
علاوه بر این برنامه، سازمان میراث حفظ محیط زیست دولت آقای روحانی هم تصمیم گرفته است که بر دیوارهای تخت جمشید پوشش گیاهی و پیچکی بسازد تا به قول خودشان: «دیوارهای بی روح تخت جمشید سبز و زیبا شوند!»
اگر این “ابتکار!” به نظر برخی نشانه ی بی اطلاعی و بی خبری و بی دانشی سازمان میراث فرهنگی و همکاری و همدستی با سرمایه گذارهایی بدور از فرهنگ و سودجو است، از نظر کوشندگان میراث فرهنگی اما، که ۳۶ سال است شاهد ویرانگری های سیستماتیک آثار فرهنگی و تاریخی غیر مذهبی ایران بوده اند، کاملاً روشن است که دیگرباره یورش تازه ای از سوی حکومت تدارک دیده شده تا بی سر و صدا بخش اعظمی از میراث جهانی کشورمان را به نابودی کشانده شود؛ همان میراث غیر مذهبی و باستانی که رهبر همین حکومت اسلامی آن را «میراث طاغوت» نام گذاری کرده و به خواست و دستور او و امثال اوست که ذره ذره ی خاک ایران درو کرده می شود تا یا این میراث را ویران کنند و یا آن چه را که قابل حمل و نقل است از کشور خارج و به فروش برسانند. وگرنه ساده ترین مردمان هم می دانند که هیچ بی خردی بناهای تاریخی را «چهار تا دیوار خرابه» نمی بیند، و هیچ نادانی دیوارهای شکسته یک بنای ثبت شده ی جهانی را خراب نمی کند تا بر جایش ساختمانی نو و دیوارهایی سالم و «قشنگ» بسازد.
در عین حال، اکنون دیگر تقریباً همه ی دوستداران فرهنگ و تاریخ با این شگرد حکومت اسلامی آشنا شده اند که در هر تعویض حکومتی به خرابی ها و ویرانی ها اقرار می شود اما مسئولیت آن به گردن «قبلی ها» می افتد. به همین روش است که گردانندگان سازمان میراث فرهنگی نیز در هر دولت تازه ای مسئولین قبلی را «فاسد و دزد» و «ناآشنا به امور» می خوانند اما خود، پس از چندی، تبدیل به همان قبلی ها می شوند.
مسئولان سازمان میراث فرهنگی دولت آقای روحانی هم در آغاز کار به درستی مسئولین میراث فرهنگی دوره ی احمدی نژاد را فاسد و دزد و ویرانگر نامیدند، اما اکنون تنها تفاوت خودشان با قبلی ها آن است که مأموران احمدی نژاد فقط آثار شناخته نشده را ویران می کردند و یا می دزدیدند و به خارج می بردند و اماکنی چون تخت جمشید و بیستون و پاسارگاد و چغازنبیل و امثالهم را به دست باد و باران سپرده بودند تا به مرور رمان خراب شوند، حال آنکه این نوآمدگان تحت عنوان اینکه می خواهند همه چیز ظاهری تر و تمیز داشته باشد و صدای سازمان های بین المللی هم در نیاید برنامه هایی می ریزند تا با همین «تر و تمیز» کردن همه چیز را از ریشه بر کنند و به جایش باغ حیوانات و هتل و مسافرخانه و مسجد و تکیه گاه، و البته «قدمگاه مفام معظم رهبری» را «قشنگ» بسازند.
اما بنظر من آنها نیز چون بیشتر حکومت های دیکتاتور و ضد فرهنگ در خیالات خام خود به سر می برند. آن ها نمی دانند که با این اعمال ویرانگرانه نه می توانند فرهنگ و تاریخی را محو کنند که مردمان طی قرن ها، با گوشت و پوست و اندیشه و توان خویش آن را ساخته اند. و نه می توانند در قرن بیست و یکم تاریخ و فرهنگ خشن، و تبعیض گرای خود ساخته شان را به اجبار جای آن بنشانند.
غیر از این در قرن والایی انسان، در قرنی که تکنیک های علمی و رسانه ای همه چیز را در خدمت گرفته، هیچ تاریخی را نمی شود کشت. آنها نمی دانند که هر بخش از فرهنگ و تاریخ ما را که ویران سازند، باز بخش دیگری سر از خاک بر می دارد. ایران وسیع و تاریخ اش بلند است و همان طور که بارها شاهد بوده ایم از قلب بسیاری از امامزاده هایی که قرن ها پیش ساخته شده اند، اکنون و امروز آتشکده های آناهیتا و معابد مهری سر بر می دارند، و از میانه ی سد هایی که به عمد در کنار آثار باستانی ساخته می شوند، خانه های روستاییان هخامنشی و کارگاه های شراب سازی کهن از خواب قرون بر می خیزند؛ یا از کنار دکل های برقی، که قرار است راه را بر جهانی شدن فردوسی ببندند، سطر سطر شعرهای فردوسی به زبان های مختلف ترجمه می شود و از مرزهای ما تا آن سر دنیا می روند؛ یا از میان جاده هایی که به عمد از میان محوطه های تاریخی عبور می دهند کارخانه های ذوب فلز چند هزار ساله سر می زنند؛ و از قلب «تکیه» هایی که در میان بناهای کهن ساخته می سازند، نیایشگاه های کهنسال و ایرانی دیگرباره چشم بر روشنایی خورشید می گشایند؛ و از جای جای خاک ایرانزمین نمادها و نمودگار هایی از تاریخ دور دست ما سر بر می افرازند.
من یقین دارم که کوشندگان میراث فرهنگی ایران در داخل و خارج اگر چه لشگر وسیعی نیستند، و اگر چه امکانات اندکی دارند، اما از آنجا که لشگریان فرهنگی هستند که در ذات و گوهر خود مهرآفرین و خردمدار است، در مقابل این ویران گری ها و در مقابل این تبعیض های غیر انسانی فرهنگی می ایستند و به این آقایان می آموزند که: در زمانه ی ما تاریخ را نمی توان کشت.
۱۳ ژانویه ۲۰۱۵
۱ـ http://www.savepasargad.com/2015/Jan-2015/hejleie-baraye-plangan.htm
http://www.khabaronline.ir/detail/394256/weblog/akhani
۲ـ http://www.doe.ir/Portal/File/ShowFile.aspx?ID=93ee4694-161e-4101-94d9-d0b6c62e6f1f