به یاد رفیق عزیز و حق جوی ما!

به یاد رفیق عزیز و حق جوی ما!

تسلیت به همه آزادیخواهان، بویژه هم سن و سالانم در شهر و روستاهای دیواندره ، که کاک عزیز حق جو را می شناختند!

دیروز یکی از شمع هایی که برای محرومان میسوخت، آهسته خاموش شد.
رفیق عزیز حق جو از فعالین سیاسی دوران شاه و رژیم اسلامی در شهر لینک شوپینگ سوئد بعد از بیماری طولانی، دیده از جهان فرو بست.
کاک عزیز حق جو در شهر سنندج دیده به جهان نابرابر گشود. در همان ایام کودکی پدرش را از دست داد. برای امرار معاش در کنار درس خواندن در آهنگری عمویش به کار مشغول بود. جسم ظریف و کودکانه اش از همان زمانها فرسودگی را بر خود متحمل نمود. سالهای قبل از قیام با یکی از محافل سیاسی زیر زمینی «خانه تیمی» آن زمان که رفقایی چون عطا خلقی و مظفر محمدی نیز عضوش بودند آشنا میشود. سخت ترین کار در آن زمان تایپ و تکثیر بود، که رفیق عزیز این امر را بر عهده گرفته بود. خود تعریف میکرد که چگونه کف اطاق را چال کرده بود و با گذاشتن نمادی از« کرسی زمستانی»، ساعتها در زیر کرسی با یک چراغ گوچک تایپ کرده بود. از این که صاحب خانه متوجه نشود و یا اینکه صدای دستگاه تایپ قدیمی از حیاط خانه شنیده نشود.
با پایان مدرک فوق دپلم، در اداره بهداری و بهزیستی استخدام و در سال ۱۳۵۶ در درمانگاه دیواند ره به کار مشغول شد. بدلیل نزدیکی محل کارش با منزل مسکونی ما، چندین بار همدیگر را احوالپرسی کردیم. دوستی ما به دلیل آشنایی وی با زنده یاد داماد گرامی ام، کاک صالح نادری بیشتر شد. وی با کاک صالح رابطه نزدیکی داشت و تنها یک سیم خاردار مابین محل کار این ۲ وجود داشت که به همدیگر راهی بود(کاک صالح در مدرسه سعدی بهنگام اردوی تابستانی آشپز بود و ایشان در درمانگاه دیواندره کار میکرد). با شروع قیام و علنی شدن فعالیت، کاک عزیز با جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب و سپس در صفوف کومله به فعالیت پرداخت. وی بدلیل آشنایی با مردم دیواندره و رفقای محفل قدیمی اش و دوستان دیگری که در دانشسرا کار میکردند در دیواندره ماند. به بیان دیگر میتوانم بگویم که در شکل گیری تشکیلات کومله در دیواندره نقش داشت. در تمام سالهای فعالیت خود در صفوف کومله خستگی ناپذیر وظایف خود را به پیش میبرد و خیلی وقت ها ازدلسوزیهای بی حد حصرش، ایراد میگرفتیم. در مقرات شاه قلا ، توه کلان ، قزل بلاغ و بس مسئول مقررات و تداراکات را بعهده داشت. همیشه وظایف خود را بدونه کم و کاست به پیش میبرد و از خواب، خوراک و استراحت خود مایه میگذاشت که به رفقایش خدمات ارائه دهد.

در ماموریتهای تدارکاتی زیادی در منطقه شرکت داشت. مسئولیت بیسیم و مخابرات دیواندره را در سالهای اول نیز با دقت و پشت کار فراوان به پیش میبرد. و در مواردی به مانند دستیارسازماندهی تشکیلاتی، رفیق حبیب مرادی را همراهی میکرد. در جوله های زمستانی با زبانی ساده و عامه فم و ضرب المثل های مردمی در تفهیم اهداف و سیاستهای کومله، در تقابل با جرم و جنایات جمهوری اسلامی میکوشید. رفیق عزیز در اردوگاههای مرزی نیز مسئولتیهای متعددی بهعده گرفت اما وضع جمسی وی رو به وخامت گذاشت و از ناراحتی دیسک کمر رنج میبرد. با آمدن به کشور سوئد از بخت بد مریضی تی بی سی گرفت و به دنبال آن به مداوا دیسک کمرش مشغول شد. معالجات بر جسم فرسوده وی که از زمان کار آهنگری ضربه دیده بود؛ نتوانست مثمر ثمر واقع شود وناچارا به عمل جراحی دیسک کمر، تن داد. اما متاسفانه نتیجه اش فلج شدن وی را به همراه داشت و بقیه سالهای عمر خود را یا در کنج خانه و یا بر روی چرخ سپری نمود. از بخت بد روزگار چند بار سکته مغزی و قلبی وی را به چالش کشید و روز گذشته برای همیشه ما با خاطره هایش تنها گذاشت.

سال ۲۰۱۰ وقتی خواهرم به سوئد و آمد، برای سرزدن به رفقای لینک شوپینگ به آن شهر رفتیم، مشتاق بودم که کاک عزیز را نیز ملاقات کنیم رفقا این امکان را فراهم آوردند. به کنار رودخانه یوتا کانال آمد و بر روی چرخ بود. وقتی وی را با اسم مورد خطاب قرار دادیم، خواهرم گفت : « راستی ابراهیم، آن کاک عزیز خودمان کجاست ، چه بر سرش آمد؟ یادته که دوست کاک صالح بود. با هم عکس دارند، قد بلندی داشت و بسیار خوش تیپ بود و …..» سکوتی مطلق من را درخود غرق کرد. بغض را در گلو فشردم و گفتم، این همان عزیز است، اینطور خمیده و «شکسته» شده. اشکها از چشمان خواهرم سرازیر شد و تا هنگام جدا شدن در کنار هم نشستند و از گذشته صحبت کردند و خواهرم با اشک، کاک عزیز به جا گذاشت.

امروز وقتی ار دوستانم از لینک شوپینگ خبر را شنیدم، بر کف سالن ورزشی پسرم نشستم و ساعت زمان را به عقب برگرداندم و شوک وارده بر خود را بررسی کردم. خواستم غم از دست رفتنش با یکی از دوستان دیگرم در همان شهر تقسیم کنم که از ناراحتی تحمل و توان ادامه مکالمه را نداشتم. با پسرم به خانه برگشتم و به آلبوم عکسهایم مراجعه کردم و عکسی از وی و دیگر دوستان را دیدم و خواستم که خود را آماده کنم و با روحیه بهتری ر.یحیی محمدی را که در عکس بود، در جریان بگذارم. وی خبر را شنیده بود و قادر به صحبت کردن نبود.

در این مدت مریضی دوستان زیادی از قبیل کاک محمد کوردی و همسرش ثویبه خانم، حسن نقشبندی، ایران احمدی، علی رنجکشان، احمد رستمی، بهیه امینی، منصور عباسی، آواز سلیمانیه و دو مراقب رسمی و بسیار دلسوز و قابل احترام به نامهای حبیب الیاسی و کاک رحمان و دهها دوست و رفیق دیگر در این سالهای مدید وی را کمک و یاری رساندند، آنطور که شایسته یک عمل انسانی باشد. به دلیل شخصیت جذاب و دوست داشتنی کاک عزیز، وی مورد حمایت خیلی افراد دیگر واقع شده بود که مرز عقیده تی و سیاسی را شکسته بود. شخصا از همه این عزیزان تشکر میکنم و به بستگان و قبل از هرفردی و به شماها تسلیت میگویم.

کاک عزیزبسیار مورد احترام دوستان بود. به هنگام سفر کوتاه مام عوده عظیمی از کردستان و یا رفیق هاشم محمدیان از استرالیا به اروپا ، یکی از هدفهایشان ملاقات این مبارز قابل ستایش بود. کاک عزیز به غایت انساندوست بود و امروز وقتی صفحه فیس بوکش را نگاه کردم فقط و فقط از زنج و آزار کوبانی و شنگال و غیره بود. در کنار آن از جرم و جنایت دولت فاشیستی ترکیه مطالب ارزنده ای داشت. عکسهایی که نمونه اش را در جایی دیکر ندیده بودم و عمق نفرت وی به دولت ترکیه را مشاهده کردم و به خود گفتم:« کاک عزیز که این همه غصه محرومان را خورده است میتواند دلیلی بر سکته های متعدد وی باشد!

آری عزیزم، عزیز حق جو؛ یادت را بچه های کوبانی گرامی خواهند داشت. تو در اوج فقیری وصیت نمودید که مراسم برایت نگیرند، جسدت را بسوزانند و اگر از اموالت چیزی بماند به بچه های کوبانی بدهند. باید بگویم که نامت به آنچه که بودی مطابقت داشت، عزیز بودی به معنای واقعی!! کسی را سراغ ندارم که کوچکترین ناراحتی را از شما به یاد داشته باشد. در دل همه جای میگرفتی و تو از وجود خود میدانستند. آری اگر جسم نازنیت در رنج و عذاب بود و شما دردش را میکشیدید ولی میخواستیم که بمانی! به نام و وجودت افتخار میکردیم و میکنیم.
شخصیت عزیز و دوست داشتنی ات، به همراه عمل و کردارحق جویانه ات را فراموش نخواهیم کرد!

تو زنده ای ، رفیق عزیز و حق جوی ما!!
ابراهیم رستمی ۲۰۱۵-۰۱-۱۱