ضد اسلام بودن با ضد ایدئولوژی مذهبی و بنیادگرایی تفاوت دارد

یادداشت: ضد اسلام بودن با ضد ایدئولوژی مذهبی و بنیادگرایی تفاوت دارد

در حاشیه حمله تروریستی به دفتر مجله طنز شارلی ابدو

مادح نظری

در جریان حمله به دفتر مجله شارلی ابدو در روز چهارشنبه، هفتم ژانویه، ۱۲ نفر به قتل رسیدند و یک مامور پلیس زن در حمله‌ای جداگانه کشته شد.

حمله به دفتر مجله شارلی ابدو در فرانسه محکوم است. این اقدام تروریستی را هر انسان آزادی‌خواه و برابری‌طلب مدافع آزادی بی قید و شرط بیان، محکوم می‌کند و در این چند روز مردمان چندین کشور در جهان، در اقدامی هماهنگ با برگزاری آکسیون، راهپیمایی و تظاهرات، تروریست‌ها و ایدئولوژی‌هایی که اسلحه دست این آدمکش‌های مذهبی می‌دهد، از انسانیت و آزدای بیان روزنامه‌نگاران و کارتونیست‌های جان باخته دفاع کردند.

در ‌‌نهایت، حمله‌های دو سه روز اخیر در فرانسه، مرگ دست‌کم ۲۰ نفر، از جمله سه مرد مهاجم را به دنبال داشت. گفته شده تحقیقات و عملیات برای یافتن مظنونان این حمله‌ها، همچنان در جریان است.

در این روزها گزارش‌هایی درباره وابستگی مهاجمان به گروه‌های اسلام‌گرا منتشر شد و حتی از زبان شاهدان عینی گفته شد که تروریست‌ها با هر آتشی الله اکبری نیز سرداده‌اند.

حال با این اوضاع پیش آمده کشورهای اروپایی همچنان بر طبل دفاع از آزادی بیان و حمایت از پایه‌های دموکراسی می‌کوبند و عملا صف‌بندی و تدارک جبهه‌ی تازه‌ای را بر علیه اسلام‌گرایان اروپا در پیش گرفته‌‌اند. این اتفاقات که براساس برخی تحلیل‌ها ۱۱ سپتامبر اروپا نامیده شده، دو پیام سیاسی روشن در پی دارد؛

یک: حرکتی ضد بنیادگرایی مذهبی و مخصوصا بنیادگرایی اسلامی آغاز شده است. این نکته برخلاف پیام کارتونیست‌های جان‌باخته نشریه شارلی ابدو است که تمامی مذاهب و ایدئولوژی‌های بنیادگرای مذهبی را به نقد کشیده بودند. ضد اسلام بودن با ضد ایدئولوژی مذهبی و بنیادگرایی از سوی هر فرقه‌ای تفاوت‌های بسیار دارد.

دوم: بسته شدن راه نرمش سیاست‌های غرب در مقابل نمایندگان رسمی و غیر رسمی ادیان آسمانی در سرزمین اروپا و توقف تصویب و اجرای قوانین مدافع مذاهب گوناگون و ایدئولوژی‌های اسلامی زیر چتر «مولتی کالچرالیسم». بدین معنا که جهان غرب، عملا تحت عنوان “هر کسی با فرهنگ خودش زندگی کند” (یا همان مولتی کالچرالیسم) فضا را برای ایجاد مدارس و مساجد اسلامی باز کرد و حتی در کشورهایی همچون کانادا و انگلستان تلاش‌های بسیاری شد تا این فضای باز قوانین خاص و مرتجع دینی باورمندان مذهبی را در قانون جزایی کشورشان بگنجاند و انسان‌ها را براساس فرهنگ و باور مذهبی‌شان محاکمه کنند؛ این یعنی مساله قتل و خشونت «ناموسی» را می‌توان براساس قوانین اسلامی بررسی کرد که در نهایت با مبارزه و مقاومت توده‌های مردمی عقب رانده شد.

سوم: اتحاد طبقات جامعه بر ضد پروسه رشد قارچ‌گونه بنیاد گرایی دینی در اروپا و آگاهی بیشتر عموم مردم درباره نفوذ و پیشروی سیاه‌ترین ایدئولوژی ضد بشری دینی در سراسر جهان.

این از خواب پریدن مردمان اروپا می‌تواند دو شکل بیرونی داشته باشد. دست به کار شدن مردم خارج از اراده نیروهای پلیس و حکومت‌ها همچون به ترور مردم در اقدامی اعتراضی از سوی شهروند نروژی در سال‌های اخیر و کشته شدن مردمان بی‌گناه و همچنین بازتولید خشونت با ایجاد گروه‌های تروریستی سایر مذاهب از جمله مسیحیان تندرو و حتی یهودیان اروپا!

در نهایت می‌توان گفت که این اقدام تروریستی جهان را نسبت به خطر بنیادگرایی دینی هشیارتر کرد. این حادثه، بیخ گوش اروپاییان مدافع دموکراسی اتفاق افتاده و شرایطی را پیش آورده که از حال و روز مردمان شنگال، موصل، کوبانی، غزه، پاکستان، افغانستان و نیجریه و سوریه و سایر مردمانی که در طول تاریخ قربانی این ایدئولوژی‌های تندرو مذهبی شده‌اند درک بیشتری داشته باشند. مردمان جهان روزانه قربانی تروریست‌های بنیادگرا می‌شوند، جهان باید اراده‌ای از خود نشان بدهد و از این وضعیت ضد انسانی، ضد آزادی و ضد برابری عبور کند.

پایان سخن اینکه ترور در هر شکل و با هر بهانه‌ای و از سوی هر کسی محکوم است.