ارزشاضافی مطلق و ارزشاضافی نسبی
قبلا” نوشتیم که ارزشاضافی از کاراضافی به دست میآید. کاری که معوض ندارد و به صورت رایگان برای سرمایهدار انجام میگیرد.
اگر سرمایهدار ساعات کار روزانه را زیادتر کند، به طوری که مدت زمان کارلازم ثابت بماند، اما مدت زمان کاراضافی بیشتر شود، نرخ ارزشاضافی بالا میرود، یعنی درجهی استثمار شدیدتر میگردد. مثلا” اگر ساعت کار روزانه ۸ ساعت باشد و سرمایهدار بدون اینکه مزد کارگر را اضافه کند، آن را به ۱۰ ساعت افزایش دهد؛ کار به ۴ ساعت کارلازم و ۶ ساعت کاراضافی تقسیم خواهد شد.
به بیان دیگر، کارگر قبلا” روزانه ۸ ساعت کار میکرد و از این میزان ساعت کار، ۴ ساعت را برای خود (کار لازم) و ۴ ساعت را برای سرمایهدار (کار اضافی) کار انجام میداد. اما حالا که کار روزانه به ۱۰ ساعت افزایش یافته، باز هم کارگر مانند گذشته، ۴ ساعت را برای خود کار میکند (کارلازم ثابت مانده)، در حالی که برای سرمایهدار ۶ ساعت کاراضافی باقی میماند (کاراضافی زیادتر شده). در نتیجه سرمایهدار ۲ ساعت بیشتر کارگر را استثمار میکند و به همین دلیل، نرخ ارزشاضافی بیشتر میشود. میتوانیم آن را هم محاسبه نماییم:
زمان کار اضافی
۱۰۰× ـــــــــــــــــــــ = نرخ ارزشاضافی (نرخ استثمار)
زمان کار لازم
۴ ساعت
۱۰۰%=۱۰۰× ـــــــــــــــــــــ = نرخ ارزشاضافی (نرخ استثمار)
۴ ساعت
۶ ساعت
۱۵۰%=۱۰۰× ـــــــــــــــــــــ = نرخ ارزشاضافی (نرخ استثمار)
۴ ساعت
در ۸ ساعت کار روزانه نرخ ارزشاضافی ۱۰۰% است و در ۱۰ ساعت کار روزانه نرخ ارزشاضافی ۱۵۰% است.
به ارزشاضافیای که در نتیجه طولانیتر شدن کار روزانه به دست میآید، ارزشاضافی مطلق میگویند. به قول کارل مارکس در انگلستان قرن نوزده ساعت کار روزانه در مواردی تا ۲۱ ساعت افزایش مییافت. و کارگر ۳ ساعت باقیمانده را همانجا در کنار وسیلهی تولید میخوابید.
سرمایهدار تشنهی ارزشاضافی است، اما نمیتواند هر چقدر دلش بخواهد ساعات کار روزانه را زیاد کند؛ زیرا کارگر مدت زمانی را باید صرف خوراک، خواب و استراحت نماید. همچنین در طول حیات نظام سرمایه داری، کارگران برای کم کردن ساعات کار روزانه، همیشه با سرمایهداران به مبارزه میپردازند. بنابراین سرمایهداران به سادهگی نمیتوانند ساعات کار روزانه کارگران را افزایش دهند و برای زیاد کردن ارزشاضافی به فکر راه و یا راههای دیگری میافتند.
یکی از این راهها آن است که ساعات کار روزانه کارگران را ثابت نگاه میدارد، اما زمان کارلازم را کم میکنند. آنها با به روز کردن دستگاههای کارخانه خود و یا افزایش سرعت حرکت آنها، زمان کارلازم را کم میکنند و به زمان کاراضافی میافزایند.
در مثال قبلی ساعات کار روزانه کارگران ۸ ساعت بود، کارگران از این ۸ ساعت، ۴ ساعت را برای خود (یعنی زمان کارلازم ۴) و ۴ ساعت دیگر را هم برای سرمایهدار و در جهت تولید ارزشاضافی کار میکردند. (زمان کاراضافی ۴)
اکنون سرمایهدار در نتیجهی به روز کردن وسایل تولید کارخانهاش، زمان کار لازم را به ۳ ساعت کاهش میدهد. در نتیجه ۱ ساعت به کاراضافی افزوده خواهد شد. کار اضافی که برابر با ۴ ساعت بود، ۵ ساعت میشود. در این حالت نرخ ارزشاضافی برابر است:
زمان کار اضافی
۱۰۰× ـــــــــــــــــــــ = نرخ ارزشاضافی (نرخ استثمار)
زمان کار لازم
۵ ساعت
۱۶۶%=۱۰۰× ـــــــــــــــــــــ = نرخ ارزشاضافی (نرخ استثمار)
۳ ساعت
نرخ ارزشاضافی از۱۰۰% (۴ساعت کارلازم و ۴ساعت کاراضافی) به ۱۶۶% (۳ساعت کارلازم و ۵ ساعت کاراضافی)افزایش پیدا کرده است.
ارزشاضافیای که در نتیجه کم شدن کارلازم و زیاد شدن کاراضافی به همان نسبت، به دست آید، ارزشاضافی نسبی میگویند.
کارل مارکس در کاپیتال جلد یکم در مورد ارزشاضافی مطلق و نسبی نوشته است:
“من این ارزشاضافی را که با طولانیتر کردن کار روزانه تولید میشود، ارزشاضافی مطلق مینامم. در مقابل، آن ارزشاضافی ناشی از کوتاه کردن زمان کارلازم و در نتیجه تغییر همگام با آن در مدت مربوطهی دو جزء زمان کار روزانه (زمان کارلازم و زمان کاراضافی) را ارزشاضافی نسبی مینامم۱.”
“طولانی شدن کار روزانه فراتر از نقطهای که در آن کارگر همارز دقیق ارزش نیروی کار خود را تولید و آن کار اضافی را سرمایه تصاحب میکند، فرایند تولید ارزشاضافی مطلق است. این فرایند بنیاد عمومی نظام سرمایهداری و نقطهی آغاز تولید ارزشاضافی نسبی را میسازد. پیش انگاشت ارزشاضافی نسبی این است که کار روزانه به دو بخش تقسیم میشود: کار لازم و کار اضافی. برای طولانی کردن کار اضافی، کار لازم را با شیوههایی برای تولید همارز مزد کار در زمانی کمتر، کوتاهتر میکنند. تولید ارزشاضافی مطلق منحصرا” به مدت کار روزانه بستگی دارد، در حالی که تولید ارزشاضافی نسبی فرایندهای فنی کار و گروهبندیهایی که جامعه به آن تقسیم میشود، به تمامی زیر و رو میکند۲.”
مراحل رشد سرمایهداری
نظام سرمایهداری از ابتدای پیدایش تا کنون، مسیرهای تکاملی خاص خود را طی نموده است. این سیر تکاملی به این شرح است:
۱٫همیاری سادهی سرمایهداری؛ در این مرحله که ابتدای شکلگیری نظام سرمایهداری است، در یک زمان و در یک مکان، تعدادی کارگر که در یک رشته خاص مهارت داشتند، توسط سرمایهدار به کار گرفته میشدند. مثلا” چند کارگر نجار با هم در یک کارگاه صنعتی نجاری مشغول ساختن در و پنجرههای چوبی هستند. مزیت این روش این است که هنگامی چند کارگر هم زمان و با هم همکاری و با همیاری یکدیگر کاری را انجام میدهند، بهتر و سریعتر کار انجام میدهند. در نتیجه حجم محصولات تولیدی بیشتر از زمانی خواهد شد که همین چند کارگر به دور از هم و جداگانه کار کنند.
۲٫صنعت مانوفاکتور سرمایهداری؛ با رشد همیاری سادهی سرمایهداری، به تدریج در اینگونه کارگاهها، تقسیم کار به وجود آمد؛ و صنعت مانوفاکتور سرمایهداری جای مرحله قبلی یعنی همیاری سادهی سرمایهداری را گرفت. صنعت مانوفاکتور سرمایهداری به دو طریق به وجود آمدند:
در طریقهی نخست سرمایهدار چند کارگر متخصص را هم زمان و در یک مکان با هم به کار میگرفت و هر یک از آنها با مهارت در رشتهای مشخص، کار میکرد. یعنی با تقسیم کار، همهی کارگران با مهارت و تخصص در رشتههای مختلف، فقط کالای خاص مورد نظر سرمایهدار را تولید میکردند. مثلا” سرمایهدار از کارگران متخصص در نجاری، خیاطی، آهنگری، چوببری، شیشهگری، رنگرزی، نقاشی و غیره را به کار میگرفت تا برای او درشکه بسازند. یعنی تمرکز چندین تخصص متفاوت برای تولید یک کالای پیچیده مانند درشکه.
در طریقهی دوم، سرمایهدار صنعتگران و پیشهورانی را که فقط در یک رشته تخصص داشتند، در کارگاه خود جمع میکرد و از آنها کار میکشید. به عنوان مثال اگر در یک شهر ده کارگاه صنعتی و پیشهوری سوزنسازی وجود داشت، آنها را در در زیر یک سقف متمرکز میکرد تا سوزن بسازند. یعنی سیم سوزن از زیر دست چندین کارگر که قبلا” خود صاحب کار خود بودند، میگذشت تا سرانجام سوزن ساخته میشد. یکی سیم را میکشید، شخص دیگری سیم را تاب میداد، یکی آن را قطع میکرد، کارگری ته آن را سوراخ میکرد، فرد دیگری آن را تیز میکرد و یا یکی آن را بستهبندی میکرد و غیره. یعنی تمرکز چندین تخصص یکسان برای تولید یک کالای ساده مانند سوزن. در صنعت مانوفاکتور سرمایهداری، استثمار کارگران به شدیدترین وجه ممکن صورت میگرفت. سرمایهدارها از کارگران روزانه ۱۸ ساعت و حتا از این هم بیشتر کار میکشیدند.
در این مرحله که سومین و تکاملیافتهترین مرحلهی سرمایهداری است، کارگاهها به کارخانههای عظیم تبدیل میشوند. ابزار و وسایل کار از کارگران گرفته میشود و کارگران به ابزاری در خدمت ماشین در میآیند. استفاده از کارخانه، محصولات تولیدی را بیشتر و کالاها را ارزانتر نمود؛ زیرا در تولید کارخانهای برای تولید کالاها وقت و زمان کمتری مصرف میشود و همین امر باعث شد که بسیاری از تولیدکنندگان کوچک ورشکست شوند. در این مرحله است که استثمار پنهان بیشتری به کارگران تحمیل میگردد و زنان و کودکان هم به صورت گستردهای به کار کشیده میشوند.
در نظام سرمایهداری کار و تولید، اجتماعی است. صدها و یا هزاران کارگر که در کارخانهای به طور دسته جمعی با کار خود، یک کالا را تولید میکنند. هیچ کارگری نمیتواند بگوید که این کالا را من تولید کردهام. زیرا یک کارگر کارخانه به تنهایی قادر نیست محصول آن کارخانه را تولید کند. نتیجه اینکه کار در مناسبات سرمایهداری، خصلتی اجتماعی دارد.
علاوه بر این کارخانهها نیز برای تولید به هم وابسته هستند. مثلا” کارخانه اتومبیل سازی، نیاز به فولاد دارد و به همین دلیل وابسته به کارخانهی فولاد سازی است؛ کارخانه فولادسازی هم برای تولید فولاد، احتیاج به زغال سنگ دارد و به معادن زغال سنگ وابسته است و غیره. همینطور تمام کارخانهها همانند یک زنجیر به هم وابسته هستند. اینجاست که میگوییم تولید خصلت اجتماعی دارد، اما مالکیت بر وسایل تولید، خصوصی است. یعنی کار و تولید، اجتماعی بوده، اما مالکیت بر ابزار تولید خصوصی است. بنابراین تضاد اصلی در نظام سرمایهداری، تضاد بین کار و تولید اجتماعی با مالکیت خصوصی بر وسایل تولید است و یا به عبارتی، تضاد کار و سرمایه می باشد.
سهراب.ن
۲۱/۱۰/۱۳۹۳
۱ – مارکس. کارل؛کاپیتال جلد یک صص۳۵۱-۳۵۲ترجمه مرتضوی، چاپ یکم سال ۱۳۸۶
۲ – مارکس. کارل ؛ کاپیتال جلد یک ص ۵۴۸ترجمه حسن مرتضوی، چاپ یکم سال ۱۳۸۶
۳ -“استفاده گسترده از ماشین نه تنها کار را کوتاهتر نمیکند بلکه بیشتر طولانیترش میکند. آنچه را ماشین کوتاه میکند کار لازم است و نه کاری که سرمایهدار لازم دارد.” کارل. مارکس؛ گروندریسه جلد دوم ص ۴۱۵ ترجمه باقر پرهام و احمد تدین، انتشارات آگاه، ۱۳۶۲
۴ – در ایران صنایعی که دارای زیر ۱۰ نفر کارگر داشته باشد را صنایع خُرد مینامند. و صنایعی که دارای زیر ۵۰ نفر کارگر داشته باشد جزو صنایع کوچک محسوب میشود. و نیز صنایعی که دارای زیر ۱۰۰ نفر کارگر داشته باشد جزو صنایع متوسط محسوب میگردد. و بالاخره صنایعی که دارای بالای۱۰۰ نفر کارگر داشته باشد جزو صنایع بزرگ محسوب میشوند.س.ن