بازتاب شیعەگری در نگرش “روشنفکران”(۱)  ایران

صدور اطلاعیە ای از جانب آقای عبدالعلی برومند ادیب، رئیس شورای رهبری  جبهە ملی ایران، تحت عنوان” به ادیان الهی احترام میگذاریم”(۲)  چندی پیش، باعث بروز مباحثاتی در برخورد به این اظهارنظر شده است.  برومند بە شیوه ای برجستە ایرانی بودن را با شیعە بودن گرە داده است.  افرادی مانند مسعود بهنود، روزنامه نگار، و عطا اللە مهاجرانی، وزیر ارشاد دوره خاتمی، آن نگرش را نیکو داشتەاند.   

در مقابل این بحث ها بسیاری دیگر از  صاحب نظران از یک منظر انتقادی بە این  بینش برخورد کرده اند.  با توجە به این جدلها، نوشتە حاضر قصد دارد یاد آور شود که شیعە محوری و شیعە گری، بە موازات تجددخواهی، همیشە یکی از ستونهای فکری و ارزشی  الیت فکری ایران در ١۵٠ سال اخیر را شکل داده است. علت شیعە گرائی الیت سیاسی ایران به این  امر بر میگردد که ناسیونالیسم ایرانی، تقریبا مانند ناسیونالسیم اسرائیلی  بر دو رکن مذهب و زبان استوار است. در ایران ارزشهای ناسیونالیستی ترکیبی از مذهب شیعە و زبان فارسی است.  در اسرائیل هم اجزای این دو جزء  دین یهود و زبان عبری میباشند.  بعلت این ویژەگی، کوشندگان سیاسی محافظە کاری نظیر آقایان ادیب برومند، بهنود و مهاجرانی تنها کسانی نبوده اند که شیعە گری  را یک رکن اصلی از هویت خود معرفی کرده اند و در محدوده آن سکت به جامعە نگریستە اند. علاوه بر آنها،  میتوان بازتاب این نوع نگرش را  در اغلب جریاناتی   که  حتی خود را چپ و کمونیست و یا سکولار قلمداد میکرده اند بە سهولت نشان داد.

 

 

اجازه بدهید بە منظور آشنائی بیشتر با نقش جهانبینی شیعە در تفکر الیت سیاسی –فرهنگی ایران، ابتدا  از نگاهی به اظهارات  بهنود و  مهاجرانی  شروع کنیم. بهنود معتقد است که “اصولا روشنفکرایرانی بدون فرهنگ شیعە معنی ندارد”(۳).  مهاجرانی در مدح آنچە کە بهنود بیان کردە بود نوشتە است :

 

مصاحبه مسعود بهنود، آبی زلال در خوابگه نیمه تاریک خرد کلان، در داخل و خارج ایران، انداخته است. او دو نکتهء مهم، به گمانم اندیشیده و سنجیده، در مصاحبه با کامبیز حسینی در برنامهء پولیتیک رادیو فردا مطرح کرد.

یکم: هویدا روشنفکر فرانسوی بود و نه ایرانی؛ خاتمی روشنفکر ایرانی است. دوم: روشنفکر ایرانی بدون فرهنگ شیعی معنا ندارد (۴).

 

 مهاجرانی ادامە میدهد که  بسیاری از نویسندگان و عارفان ایرانی قبل از دوران صفوی هم در مدح علی و افسانە حسین در کربلا شعر سروده اند. در نتیجه هر روشنفکری بجای اهمیت دادن به دست آوردهای فرهنگی بشری در غرب،  بایستی مداح امامان ساخته و پرداختە دستگاه دینی شیعە در شرق باشد.

نقطه نظرات فوق از جانب یکی از رهبران جبهە ملی بە شیوه ای برجستە تر بیان شده است.

هر چند تیتر  بیانیە جبهە مورد بحث اشارە به تمام ادیان دارد، اما متن بیانیە،  بطرز شگفتی انگیزی (یاشاید بسبک معمول الیت سیاسی ) شیعە محورانە تنظیم شدە است.  در اطلاعیە آمادە است که جبهە ملی ایران:

 

 به ویژه در باره دین مبین اسلام و تشیع و امامان این مذهب کمال احترام را ملحوظ می دارد زیرا تمامیت ارضی ایران وامدار تشیع است و شاه اسماعیل صفوی با رسمیت دادن این مذهب ایران را یکپارچه کرد واز تسلط   امپراتوری عثمانی رهائی داد.

بنابراین،  تشیع از ارکان مهم ملیت ماست و هر فرد ملی گرایی باید به این مذهب عقیده مند باشد و هر جنبشی را در عزای شهیدان بزرگ شیعه که تایید کننده وحدت ملی نیز هست مغتنم و محترم شناسد. با این تذکر هر عضوی از اعضای جبهه ملی باید نسبت به مطالب یاد شده پای بند و وفادار باشد تا عضو جبهه ملی شناخته شود وگرنه در تاریخ این جبهه جایگاهی نخواهد داشت(۵).

 

بە عبارت سادەتر، این بیانیە سە حکم زنجیروار را بیان کرده است:١) بدون خونریزی شاه اسماعیل صفوی و قزلباشان تحت فرمانش امروز کشوری بنام ایران وجود نداشت. ٢) چون شیعە گری ایدئولوژی اصلی شاهان صفوی بوده است، ناگزیر، این ایدئولوژی یک رکن اصلی ناسیونالیسم ایرانی است. ٣) باتوجە به این داده های تاریخی، عضو جبهە ملی نمیتواند غیر شیعی باشد.  ناسیونالیسم اسرائیلی هم از موازین مشابهی پیروی میکند. غیر یهودی نمیتواند  بە عضویت احزاب اصلی پذیرفتە شود یا عهدە دار یکی از مقامات کلیدی گردد.

شیعە گری نە پدیده ای تازه در جبهە ملی است و نە منحصر به این جریان فکری در پهنە سیاسی ایران میباشد. این نگرش یک عارضە تاریخی است که ریشه آن بر میگردد به زمانی که سلسلە صفویان  نسخه مذهب شیعە دوازده امامی را برای ایران پیچیدند و برآن جامعە تحمل کردند.  تسلط شاه اسماعیل صفوی بر مناطق مرکزی ایران راه را برای سلسلە صفوی هموار کرد که برای از بین بردن نفوذ سیاسی امپراتوری عثمانی در قلمرو سیاسی خودشان، اقدام به ساختن هویتی اسلامی متمایز از هویت  امپراطوری عثمانی بزنند. به همین دلیل آنها رهبران دینی پیرو اهل سنت را یا مجبور کردند که یا یاران پیغمبر مسلمانان را لعن و نفرین کنند و بە دین شیعی بگروند و یا به استقبال مرگ بروند. نهایتا  بر ویرانە عبادتگاهای اهل سنت نهاد شیعە دوازده امامی را تاسیس نمودند.  متعاقبا در نتیجه کار نقشەمند مداوم، فرهنگ و ارزشهای فرقه دوازده امامی، بە  تمام نهادهای دولتی، فرهنگی و اجتماعی جامعە ایران تزریق کردند. بە دلیل این دگرگونیها، تفکر شیعی از همان آغاز کودکی ابعاد و دامنە بینش بسیاری از الیت سیاسی فرهنگی ایران را  قالب زده است.

شیعە دوازده امامی بدون ظهور سلسلە صفوی اکنون شاید فرقه ای ضعیفتر از فرقه های اسماعیله و یا زیدیە میبود.  اما به یمن صفویان، اکنون قدرت این تفکر بحدی قوی است که درتمام جنبشهای سیاسی از زمان مشروطیت تاکنون میتوان رد پای آنرا نشان داد.

بدلیل تسلط بی چون و چرای رهبران  شیعی  بر دولت، جامعە و درسترسی آنان بە ثروت و قدرت، بخش عمدەای از الیت فکری ایران حتی اگر هم مقلد آخوند نبوده اند، با این وجود قادر نبوده اند که  ابهت و اتوریتە روحانیون شیعە و ارزشهای فرهنگی آنان را دست کم بگیرند. به این سبب همیشە ازآن گروه اجتماعی   تاثیر گرفته اند.  برمبنای همین تاثیرپذیری، در جریان انقلاب مشروطیت (١٩١١-١٩٠۵)، علیرغم آرمانهای پیشروانە و مدرن آن جنبش، مشروطه خواهان نهایتا  پنج آخوند را انتخاب کردند تا بر کار قانون گذاری نظارت کردە و مانع از وضع قوانینی شوند که ممکن بود مغایر اسلام قلمداد گردد.  در نتیجه همین پروسە بود که برای اولین بار  دین شیعە دوازده امامی بعنوان دین رسمی ایران در قانون اساسی درج،  تبعیض بر علیه ادیان دیگر فورموله  و به امری قانونی مبدل گشت. این یکی از تناقضات انقلاب مشروطیت بود. آن قبیل ناعدالتی ها پیش  از بە حرکت درآمدن جنبش مشروطیت هم وجود داشتند؛ اما هنوز به قانون تعریف شده و قابل اجرائی مبدل نشده بودند. اگر حاکم وقت موافق بود، اعضای اقلیتهای دینی میتوانستند در عرصە سیاسی و اقتصادی نقش برجستە ای ایفا کنند. پیش از انقلاب مشروطیت، اغلب مردم عادی از چند و چون تبعیضات دینی  بی خبر بودند. اما جدال در پروسە انقلاب مشروطیت بحث برتری مسلمان بر نامسلمان و خودپرستی شیعە محورانە را از کنج حوزه های دینی بە کوچە و بازارو به میان آن بخش از جامعه  برد که درسیستم آموزشی مدرن پرورش یافتە بودند.

در ادامە  شیعەگری مدرن پس از انقلاب مشروطیت، زمانی که رضا شاه، هنوز بە سلطنت دست نیافتە بود و در آغاز دور برداشتن برای قدرت بود، در ایام عاشورا و تاسوعا خود جلو سربازان قزاق  راه می افتاد، و بە منظور انجام واجبات دینی اش عزاداری میکرد و کاه برسر خود میریخت.

در بستر آن تحولات و طی سالهای بعدی بسیاری از الیت سیاسی- فکری تلاش کرده اند که نوآوری کنند و جامعە ایران را  از آنچە که در دنیا میگذرد آگاه کنند. اما در بعضی تند پیچ ها، هنگامی که نتوانستند  با ادلە علمی بە مصاف رقیببان خود بروند، با وام گرفتن از استدلال روحانیت در صدد تقابل با مخالفین خود بر آمدند. یک نمونە این مورد برخورد روشنفکران ایرانی به جنبش بهائی است در هماندوره است.

 

جنبش بهائی کە میتوان آن را در ردە جنبش سوسیال دمکراسی اروپا در اوایل قرن بیستم بە حساب آورد، جنبشی بود  که  خود از درون نهاد مذهب شیعە سر بر آورد.  از ویژەگیهای مهم این جنبش این بود کە قدرت کە ساختار دینی شیعە را مانع پیشرفت جامعه میدانست.  این جنبش هر چند با گفتمان مذهبی خود را بیان نمود اما مطالبات سیاسی و اجتماعیش در خصوص رابطه انسان با خدا، نقش مذهب و اولیای دین، دولت، تساوی حقوق زن و مرد، عدالت اقتصادی، اهمیت آموزش و پرورش عمومی، و برابری نژادی و مذهبی، بسیار پیش رفته تر از هر جنبش سیاسی در آن دوران  بود. جنبش بهائی میتوانست یک افق قرن بیستمی پیشرو را در مقابل ناسیونالیسم ایرانی و جامعە ایران بطور کلی بگستراند. اما چون یک ستون اصلی  ملی گرائی ایرانی شیعیسم  است،   بخش عمده ای از دولتمردان و قلم بدستان در مقابل آن حرکت رو به پیش سخت ایستادند . ابتدا روحانیون فتوای قتل عام بهائیان را صادر کردند، متعاقبا سیاستمداران مترقی ای نظیر امیر کبیر هم دستور اعدام رهبران آن جنبش را صادر نمودند. در پی تبلیغات روحانیون سالها بعد تر نویسندگانی نظیرفریدون آدمیت و  احسان طبری، در مخالفت با آن جنبش بجای اینکه افکار و آرمان آن حرکت را نقد کنند، هر دو همان اتهامات روحانیون شیعە بر علیە جنبش بهاییت  تکرار کردند. هر دو این نویسندگان، درست به  اظهار نظر روحانیون پناه برده و ادعا نمودند که جنبش بهائیان ساختە و پرداختە انگلیس، روس و امپراتوری عثمانی بود(۶).

 

محمد رضا شاه پهلوی هم با وجود زرق و برق ظاهری اش درونا اعتقاد عمیقی به دین شیعی داشت. او خود را کمر بسته امام رضا میدانست. در زمانی که هیچ نیروی سیاسی یا صنفی مستقلی اجازه فعالیت نداشت، شاه اجازه داد یک سازمان مخوف مانند سازمان حجتیە کە هدف خود  را تقابل با بهاییگری اعلام کردە بود،  نە تنها بدون کنترل و  هیچگونه نظارتی آزادنە فعالیت نماید،  بلکە رئیس ستاد وقت ارتش را فرستاد تا همراه اوباش سازمان حجتیه اماکن تاریخی  بهاییان را ویران کنند (۷).

 

یکی دیگر از علائمی که نشان میدهد اغلب الیت سیاسی ایران از مدار مقدسات تشیع خارج نشده اند، برخوردشان به سر نوشت بهائیان در سالهای پس از انقلاب ١٣۵٧ است. پس از بقدرت رسیدن اسلامیون، هزاران نفر از بهاییان، ترور، اعدام، تبعید و زندانی شدند. اموال، کارخانجات تولیدی و نهادهای خیریەشان  یا بە غارت رفت ویا در آتش خشم تعصب  فرهنگ تشیع خاکستر گشت. بسیاری از گورستانهایشان ویران و زیرو رو شد.  در واقع بهائیان بعد از انقلاب، یک انفال اسلامی، یا یک نسل کشی مدرن، و یا یک هولاکاست را تجربه کردند. در تمام آن سالها یک اطلاعیە، یک مصاحبە ویا یک اعتراض به آن نسل کشی، چە از جانب روزنامە نگاران مستقلی چون مسعود بهنود، چە از جانب نیروها و یا شخصیتهای سیاسی و فرهنگی ایران، چە چپ، چە راست و چە لیبرال مشاهده نشد.  علت این بی مسئولیتی عمیق  را بایستی  در درهم آمیختگی ارزشهای مذهبی شیعه با ناسیونالیزم  جستجو نمود. در قاموس فکری الیت سیاسی – فکری ایران، هرگونە اعتراضی بە جنایت بر علیە بهائیان، ضدیت با شیعە گری محسوب میگشت . همچنانکە اعتراض به سیاست دولت اسرائیل از نظر یک یهودی ناسیونالیست ضدیت با تمام یهودیان بحساب می آید.

 

نکتە قابل توجه تر و درد آورتر این است که این شیعە گری مختص شاه و یا افراد و سازمانهای محافظە کار نبود. مارکسیست های مخالف شاه هم شیفتە شیعە گری بودند. بسیاری داستان محاکمە خسرو گلسرخی را بیاد دارند، یا فیلم آن را مشاهد نموده اند. او کە خود را یک مارکسیست معرفی  مینمود، در جریان دفاعیاتش چنین میگوید، “سخنم  را با گفته ای از مولا حسین شهید بزرگ خلقهای خاور میانە آغاز میکنم.  من که یک مارکسسیست لنینیست هستم برای نخستین بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم و آنگاه به سوسیالیسم رسیدم. ” وی ادامە میدهد که “مولا علی نخستین سوسیالیست جهان است. …”(۸)

 

گلسرخی تنها مارکسیست شیدای شیعە نبود. آنهائی که سنشان قد میدهد، به یاد دارند کە پس از انقلاب ١٣۵٧ چگونە حزب تودە خود را “پیرو خط امام” شیعیان معرفی و در مقابل منتقدان خمینی ایستاد.  مثالهای فوق نشان میدند که در ١۵٠ اخیر  ایران جنبشهای متعددی را تجربه کرده است. اما غیر از جنبش بهائی، بقیە چە چپ و چە راست، نتوانسته اند کە افق خود را فراتر از دایرە دید و ارزشهای سیاسی روحانیون شیعە گسترش بدهند. درنتیجە دنباله روی بخش عمده ای از الیت سیاسی از نهاد شیعە، مدنیت در ایران هنوز راه طولانی ای تا شروع قدمهای آغازینش دارد.

 

سخن از ارزشهای شیعە در فرهنگ الیت سیاسی- فرهنگی ایران به درازا کشید. در پایان جا دارد تاکید شود که شیعە گری و بە تبع آن غرب ستیزی یک رکن اصلی ناسیونالیسم ایرانی بوده است. این خصیصە انگارمبدل به امری ژنتیکی در جامعە ما شده است. کسانی مثل بهنود و مهاجرانی در اثر فشار فرهنگ شیعی از ایران گریختە و در غرب یک زندگی با کیفیتر و با امنیت تری برای خود سازمان داده اند. با این وجود هویدا را بخاطر فرهنگ غربیش تحقیر و خاتمی را بە علت فرهنگ شیعی اش تمجید میکنند.  توضیح منطقی این تناقص بسیار مشکل است. بعضی ها ممکن است استدلال کنند که کسانی مثل ادیب، بهنود و مهاجرانی  از پیشرفت فرهنگی جامعە  بسیار عقب هستند و حرفشان  خریدار چندانی ندارد. اما اینطور نیست. ایران جامعە ای خرافە پرست و خرافە پرور بوده است. غلظت خرافات مذهبی در تفکر فعالین سیاسی ایران بسیار بالا است.  بعلت ضعیف بودن  فرهنگ نقد در میان ایرانیان و دست بالا داشتن فرهنگ خودستائی، در جامعە ما بناهای پرزرق و برق خرافی و تقدیش شدە بیشماری  بر ویرانه حقایق انسانی پیشرو دفن شده،  ساخته شده اند.

 

اگر بخواهیم کمی صادقانە بە فرهنگ شیعی بنگریم  بایستی تاکید کرد که از آنجایی که فقە شیعی اجازه نقد و بررسی و یا نو آوری در سنن و ارزشهای اسلامی  را نمیدهد، آن فرهنگ اکنون حالت یک مرداب ١۴٠٠را بخود گرفتە است. این مرداب در بر گیرنده  میکربهای متعددی، نظیر تبعیض دینی، جنسی، طبقاتی، افکار خرافی، تزویر و دو روئی، انتقاد ناپذیری، کهنە پرستی، و مردە پرستی است. علاوه بر این، اسلام بطور کلی، فرهنگ  خشونت (غیرمسلمان کشی) را بعنوان یک  منبع برای کسب سرمایە برای روز آخرت تجویز میکند. دولت اسلامی ایران، دولت اسلامی طالبان و دولت اسلامی عراق و شام بطور عملی نشان داده اند علیرغم قرائتهای گوناگونشان از اسلام، همگی  فرهنگ روش و منش سیاسی-اجتماعی مشابهی از آن مرداب  برداشت کرده اند. امید است روشنفکران نسل کنونی با دیده انتقادی به منبع فرهنگ روشنفکران نسل گذشتە بنگرند و ستونهای فکری ناسیونالیسم ایرانی  را بشکافند و بررسی کنند. تا زمانی که مذهب یکی از منابع ارزشی  و هویتی برای الیت فکری ایران است، چشم انداز دمکراسی، آزادی، حقوق اقلیتها و پی ریزی یک جامعە مدنی  در آن سرزمین بسیار بعید بنظر میرسد.

 

 

 

—————-

پانویسها: 

 

 

 

  

 

١-در تیتر بالا عبارت “روشنفکر” در گیومه گذاشتە شدە است؛ زیرا، بنا به درک من،  روشنفکر کسی است که فراتر از زمان خودش می اندیشد و افقی گستردتر از اکثریت همنوعان خود میبیند. انتظار از یک روشنفکر این است که بانگاه انتقادی به رفتار، شیوە تفکر و تحوالات دور و برش  بنگرد و طرح  نوینی برای آینده تصویر کند. استفاده صحیح از واژە روشنفکر طلب میکند که این مفهوم را برای آن بخش از فعالینی که بخشی از ارزشهای سیاسی-فرهنگیشان  توسط باورهای و عقاید تکوین شده قرون وسطا شکل گرفته است، بکار برده نشود. در نتیجه مناسبتر میدانم برای اشارە به اغلب قلم بدستان و نویسندگان ایرانی، بجای عبارت “روشنفکر”  از مفهوم “الیت فکری- سیاسی” استفاده بکنم.

 

۲– جبهه ملی ایران: به ادیان الهی احترام میگذاریم. “سایت ملیون ایران” در http://melliun.org/iran/51525.  (بازدید، ١٧ دسامبر ٢٠١۴)

 – ۳مصاحبە پولتیک با مسعود بهنود. “رادیو فردا” در  https://www.youtube.com/watch?v=zFqwnEzx_JA. (بازدید، ١٧،دسامبر ٢٠١۴)

۴-سید عطاالله مهاجرانی. روشنفکر ایرانی و فرهنگ شیعی. سایت انقلاب اسلامی، در http://enghelabe eslami.com/component/content/article/19-didgagha/maghalat/12100-2014-12-04-17-43-59.html?Itemid=0

(بازدید، ١۶ دسامبر ٢٠١۴)

 -۵ جبهە ملی ایران: به ادیان الهی احترام میگذاریم. 

۶ – داوود مهرورز ، بهاییت از دیدگاه محققان ایرانی. زمانه شماره نشریه: ۶۱ سال: ۱۳۸۶ ماه: ۷ تعداد صفحه: ۲۵ ـ ۲۸.

آفاری٬  ژانت در 

 “Civil Liberties and the Making of Iran’s Constitution, Retrospectives on the 

Iranian Constitutional Revolution, 1905-1909″. Comparative Studies of South Asia, Africa and the Middle East (Duke University Press) 25 (2): 341–۳۵۹٫

 – ۸ دفاعیات گلسرخی در زندان https://www.youtube.com/watch?v=jyvjhUsJyNg