دو کلمه جواب جدی به آقای بهروز شادیمقدم

نادر احمدی

‏پنجشنبه‏، ۲۰۰۸‏/۱۰‏/۱۶

 

قبل از هر چیز از لازم می دانم از اینکه آقای شادیمقدم به دلیل انقادات من از مارکسیسم به من فحش نداده است و متمدنانه نظرش را نوشته است تشکر کنم زیرا تاکنون اغلب کسانی که از وب لاگ من دیدار کرده اند تاب تحمل انتقادات من را نیاورده اند و مرا از فحش های انقلابی و مارکسیستی خودشان بی نصیب نگذاشته اند!

اما برای اینکه نقطه نظر من برای ایشان و دیگر خوانندگان روشن شده باشد، باید بگویم که من مخالف دیکتاتوری پرلتاریا، مخالف حاکمیت دولتی از هر نوع و مخالف تشکیلات مارکسیستی از هر نوع می باشم. آقای شادیمقدم می نویسد: ( …. . انگار شما سوسیالیسم و کمونیسم را قبول دارید و مارکسیستها را مقصر وضعیت کنونی کمونیسم میدانید . در صورتی که این الفباست که مارکسیست ها طرفدار ،مبلغ و مروج سوسیالیسم و کمونیسم هستند …) بله ایشان درست نوشته اند و به نظر من مارکسیستها با عملکرد مخرب خود و با نا امید کردن مردم از سوسیالیسم، به نظام سرمایه داری خدمت می کنند! به نظر من مارکسیسم یک دیدگاه سوسیالیستی و کمونیستی نیست بلکه مذهب سیاسی قدرت طلبانی حریص است که هیچ هدفی جز سوار شدن بر مردم را ندارند! آری سازمانها و افراد مارکسیست در جریان مبارزه برای کسب قدرت سیاسی زندانی و کشته می شوند اما این موضوع مختص مارکسیستها نیست و سازمان مجاهدین خلق، عوامل رژیم کنونی در زمان شاه و ببرهای تامیل در سریلانکا و القاعده و طالبان نیز مبارزه می کنند و کشته می شوند. کمونیست کسی است که به اصول کمونیست پایبند است و آن را سر مشق زندگی روزمره خود قرار می دهد اما مارکسیستها مانند مسلمانانی هستند که نماز نمی خوانند، روزه نمی گیرند و ذکات نمی پردازند و هیچکدام از اصول اسلامی را رعایت و اجرا نمی کنند اما خود را مسلمان نیز می دانند!؟ مارکسیستها از کمونیسم فقط به عنوان یک چماق تبلیغاتی استفاده می کنند و نه بیشتر!

در مکتب مارکسیسم کارگران و مردم هیچ نقشی در اداره امور جامعه ندارند و شوراهای فرمایشی بخشی از دستگاه بوروکراسی حزبی و دولتی هستند که به عنوان ابزار کنترل جامعه از آن استفاده می شود. رزا لوکزامبورگ در کتاب انقلاب روس در اینباره چنین می نویسد:(……بلشویکها شوراها را به این دلیل آنکه دهقانان در آن اکثریت را داشتند ارتجاعی می نامیدند، اما هنگامی که این شوراها را بسوی خود کشیدند، شوراها را نمایندگان حقیفی خواست توده ها دانستند. اما این تغییر موضع در مورد شوراها تنها با صلح و مسئله ارضی در ارتباط بود. با اینحال مسئله مجلس قانونگذار و حق انتخابات به اینجا خاتمه نیافت:   نه فقط مهمترین تضمینات دمکراتیک برای یک زندگی عمومی سالم و فعالیت سیاسی توده ها،  بلکه آزادی مطبوعات، آزادی حق ایجاد سازمان و اجتماعات که بدون آن کلیه مخالفین حکومت شوروی به مرغان قابل شکار بدل می شدند نیز حدف گردیدند. این یک واقعیت آشکار و غیر قابل انکار است که بدون مطبوعات آزاد و سانسور نشده و بدون موجودیت بدون محدودیت سازمانها و اجتماعات، حاکمیت واقعی مردم غیر قابل تصور است…….

…..این وظیفهً تاریخی پرلتاریا است که هر گاه قدرت سیاسی را بدست آورد، بجای دمکراسی بورژوایی، دمکراسی سوسیالیستی را بنشاند و نه آنکه هر گونه دمکراسی را از میان بردارد…….آری دیکتاتوری ! اما این دیکتاتوری در نوع بکارگیری دمکراسی و نه در از بین بردن آن تشکیل می شود که بدون دخالت با انرژی و قاطع در حقوقی که در مناسبات اقتصادی جامعه سرمایه داری تحصیل شده اند، تحول سوسیالیستی نمی تواند متحقق گردد. اما این دیکتاتوری باید توسط طبقه کارگر و نه یک اقلیت کوچک و پیشتاز بجای طبقه کارگر اعمال شود. این بدان معناست که این دیکتاتوری باید در هر گام خویش محصول شرکت فعال توده ها بوده و باید تحت تأثیر بلاواسطهً آن و نیز کنترل همه جانبهً افکار عمومی قرار داشته و از آموزش سیاسی رشد یافته تودهً خلق پدید آید……..

…..مسذله خطرناک آنجا آغاز میشود که آنها ( بلشویکها ) آنچه را که در نتیجه ضرورتها انجام داده اند به الگو بدل میسازند و تاکتیکهای خود را که محصول یک چنین شرایط شومی هستند؛ تئوریزه کرده و در کلیه اجزایش ثبت نموده و آنها را بمثابه نمو نه های تاکتیک سوسیالیستی به پرولتاریای جهانی ارائه داده و تقلید از آن را مطالبه میکنند….)

انقلابیگری مارکسیستها با این هدف است تا با زور اسلحه قدرت را بدست بگیرند و بدنبال آن هیچ نظرخواهی از مردم برای تعیین نوع حکومت انجام نمی گیرد و یک حکومت سلطنتی یا ولایت فقیه مارکسیستی برقرار می شود که ابدی و مادام العمر است و در برابر مردم پاسخگو نیست!

من دیدگاه آنارشیستها را در نقد مارکسیسم قبول دارم و به نظر من بحران کنونی در مارکسیسم ریشه در ماهیت آن دارد و بحران و انشعاب در سازمانهای اپوزیسیون و بروز رویزیونیسم در شوروی سابق و چین و کوبا …. سرنوشت محتوم آن بوده و می باشد. از آنجا که مارکسیستها کمونیست و ایدآلیست ایدئولژیکی نیستند تشکیلاتهای آنها مثل ادارات بوروکراتی هستند که کارمندان آن برای کسب موقعیت بهتر با هم جدال و انشعاب می کنند. دیکتاتوری پرلتاریا همان دیکتاتوری الیگارشی حزب مارکسیستی بر علیه کارگران و مردم است.

حکومت مارکسیستی یک حکومت تک حزبی است که با رأی آزاد مرم تشکیل نمی شود و آزادی مطبوعات وجود ندارد، هیچکس ح