بیاد رفیق عزیز و دوست داشتنی محسن فرومند!

تازگی عکسی از رفیق جانباختە محسن را بە همراه رفیق روناک عزیز در صفحات فیس بوک مشاهدە کردم، خیلی از خاطرات در ذهنم زندە شد، بیاد آوردم کە چطور شد با این رفیق صمیمی و عزیز آشنا شدم در دوران پیش از جنگ ٢۴ روزە سنندج در بهار ١٣۵٩ خورشیدی، چند موردی اورا دیدم تا اینکە شبی کە قرار بر این شد کە عقب نشینی تاریخی و منظم از شهر سنندج آغاز گردد.

پس از اینکە دستە دستە، و گروە گروه پس از سازماندهی دقیق و حسابشدە کە از جانب فرماندهی کە در راس آن رفیق شوان قرار داشت در شرایطی دل کندن آسان نبود، از مسیر فیض آباد و کوەهای اطراف (کوچکە رەش) در میان نیروهای تنیدە شدە رژیم در این محور بالاخرە با گذشتن از رودخانە کە آنهم خود داستان مفصلی دارد کە در این نوشتە شاید نمی گنجد بە باباریز (باوەرێز) اولین روستای مسیر عقب نشینی رسیدیم کە تقریبا با آن کاروان سنگین متشکل از زنان و مردان آزادە نزدیک روشن شدن هوا بود و استراحتی کوتاه صورت گرفت، قدری خوراکی کە فراهم شدە بود در میان آنهمە نیروی پیشمرگ تقسیم گردید کە در این اثنا هلی کوپترهای رژیم اسلامی ایران سر رسیدند کە مجبور بە پراکندە شدن و سنگرگیری و استتار شدیم، پس از آن تصمیم گرفتە شد کە با این کاروان زیاد و در این شرایط بیشتر از این مناسب نیست و باید هرچە زودتر سازماندهی شدە و پراکندە وبە نواحی مختلف فرستادە شوند، تعدادی بە ماموریت های شهرها فرستادە شدند، چند مریض و زخمی داشتیم کە میبایست بە شهرهای دیگر منتقل گردند و معالجە شوند کە برایشان بلا فاصلە امکان فراهم گردید و ما هم با واحدی در حدود (٢٠-١۵) نفرە کە یادش بخیر رفیق محسن فرومند مسئولیتش را بعهدە داشت ماموریت یافتیم تا از همان جا بە طرف جادە سنندج-مریوان نزدیک روستای ((بەرقڕو)) رفتە و در مسیری کە گویا کاروانی از پادگان شهر سنندج بە مریوان برای تقویت پادگان و شهر مریوان اعزام میشود، در این مسیر اخلال کردە و از رسیدنش بە مقصد تا حد معقول جلوگیری کنیم.
در این مسیر تا رسیدن بە محل مزبور چند روزی در راه بودیم و روزانە ساعتها پیادە روی میکردیم و در این مسیر با صدای گرم رفیق محسن با خواندن سرود و ترانە و آواز فضای زیبائی میآفرید و گاها در صورت امکان همصدا در آن فضای کوە و درو دشت همراهی میکردیم کە انرژی خاصی بما می بخشید و هرگز فراموش نمی کنم. محسن صدائی گیرا و زیبا داشت و هم کردی و هم فارسی زیبا میخواند. مدتی کە در این محور و دوروبر بودیم، یک واحد از پیشمرگان سازمان پیکار هم بما پیوستند کە حدودا اگر فراموش نکردە باشم سە ماهی در این منطقە بودیم.
پس از آن مدتی مکان فعالیت هایمان جدا شد، تا اینکە بعد از کنگرە ٢ کومەلە در بهار ١٣۶٠ ماموریتی برای تقویت نیروهای کومەلە در بوکان و مهاباد و برای جوابگوئی بە توطئە گریهای حزب دمکرات واحدی بە فرماندهی رفیق جانباختە خسرو رشیدیان، رخسار صمیمی و آشنای مردم سنندج و دیواندرەو … از ناحیە سنندج بە طرف بوکان از مسیری طولانی دیواندرە – سقز.. حرکت کردیم کە در این جولە سیاسی – نظامی نیز رفیق جانباختە محسن فرومند نیز همراه ما بود کە مدتی طولانی در منطقە بوکان – مهاباد مشغول گشت سیاسی – نظامی بودیم کە خاطرات این عزیزان فراموش نخواهد شد، خاطرات صمیمیت و آزادگی رفیق محسن چە در منطقە دیواندرە و سنندج و چە در اطراف مهاباد کە مدتی محل فعالیتش بود و چە در دستە سازمانده در دل زحمتکشان و دوستداران کومەلە زندە و جاوید است.

یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد!
سوم ژانویە ٢٠١۵ میلادی
اردشیر نصرالە بیگی