نه به طرح طراحی شده ی «تشکل های سراسری» آری به سازمانیابی سراسری راستین طبقه کارگر

نه به طرح طراحی شده ی «تشکل های سراسری»

آری به سازمانیابی سراسری راستین طبقه کارگر

 

هستندگی طبقه کارگر، «تشکل دهی» نه، سازمانیابی _ آسیب شناسی بازتولید رفرمیسم در جنبش کارگری

(۵)

گارگران آگاه، سبک کار و بینش سنتی و رایج رفرمیستی که در دوره های تاریخی دور و درازی، در انجمادی دوَرانی، به تولید و بازتولید مزمن تشکیلاتی فروکاهیده شده و به نام طبقه کارگر تا کنون در حفظ سکت‌های خود، به اتمیزه شدن سوسیالیست‌ها و نیز به پراکندگی و بدبینی بین کارگران، انجامیده را محکوم می کنند. پروژه کاریکاتور «تشکل سراسری» در ایران، هرچند، پروژه ای جهانی سرمایه داری است، و در ایران بی پشتوانه، اما با برخورداری از سرمایه های رسانه ای و  تبلیغاتی و مالی، در برابر سازمانیابی راستین طبقه کارگر، خواسته یا ناخواسته از سوی چندتن دست اندر کار و یا همراه آن، می تواند سنگ انداز باشد. طبقه کارگر همانند نان شب به سازمانیابی سراسری و جهانی نیاز دارند. این یک ضرورت حیاتی است- ضرورتی که ضرورت آگاهی را به آگاهی ضروری در بزرگ شهر جهان از گم گشتگی و غریبگی به یگانگی و خویشاوندی می رساند.

با چنین رویکردی است که طبقه کار به سان تجسم زندگانی، با بازنگری و بازسازی شوراگرایانه به مفهوم «کار تاریخن ضروری» فرا می روید. برای چنین تبلوری، باید از تولید و بازتولید این همه گروه و تشکل و انشعاب و سکت که تبلوری تثبیت گرایانه و بورژوایی دارند، دست کشید تا به جای توان‌مند‌سازی تز تثبیت گرایانه بنیان سرمایه و باز تولید استبداد، به تقویت و سازمانیابی بنیان کار یعنی آنتی تز سرمایه، یا طبقه کارگر و«کار تاریخن ضروری» پرداخته شود. سنتز که نفی مطلق و انقلابی است، نوین پدیده ی نوزایی است که به بر می نشیند. 

برای کارگران درک ضرورت، یعنی خود‌آگاهی طبقاتی به‌ضرروت تبادلات سوسیالیستی و ضرورت انقلاب سوسیالیستی. سازمانیابی هسته‌های کارگری – سوسیالیستی آن تدارک و ضرورتی است که به‌جای آکسیونیسم و اراده گرایی و جامعه مدنی- که آب به آسیاب استبداد دیگری می‌ریزد- به آگاهی و سازمانیابی طبقه کارگر یاری می‌رساند.

 

رفقای کارگر، وجود هرگونه نهاد مستقل به راستی کارگری برای طبقه کارگر نخستین ضرورتی است که در خود- سازمانیابی کارگران به‌سان یک طبقه، بیان سازمانی می‌یابد. با این همه، همواره و همیشه خطری مهلک نیز در کمین است که این نهادها در چارچوب مناسبات، حکومت و قوانین و  ابزارهای سیاسی و  اقتصادی سرمایه داری، خود تثبیت گر شوند. به بیان دیگر، این خطر همیشه درون و بیرون ساختاری  که به ضرورت کمین کرده است تا سازمانی یابد، لانه کرده است. این کنام پنهان و آشکار می تواند ساختار را به ضد خود نیز تبدیل و به جای دگرگون سازی، ‌بازدارنده ‌شود. تشکل‌های سنتی صنفی، گونه ی پروژه ی «تشکل سراسری» اخیر، چه در ادعا یا واقعیت، با ساختارهای دیوانسالاری و هرمی از بالا، از این روی سرشت بازدارندگی و زیان بار دارند.

روی کرد سازمان‌یابی افقی به سوی ره‌یافت نوین شوراگرایانه، این خطر را کاهش می‌دهد.

سازمانیابی نهادهای کارگری در  هرزمان و موقعیت، از شکل‌گیری نخستین هسته‌ی‌ کارگری ـ سوسیالیستی و بر بستر گرایش و پراتیک شورائی و در همگنی فرارونده با مبارزات خودانگیخته و ذاتی کارگران ساحتار می‌یابد. این روی کرد شورایی، تا پایان‌یابی و نفی همه‌ی‌ مناسبات و بقایای مبتنی‌بر مالکیت خصوصی و بهره‌کشی انسان از انسان تداوم می‌یابد؛ پیشاهنگی و آموزش سیاسی ـ انقلابی مبارزات کارگران را بر عهده دارد. این سازمان پرولتری با منطق، روشمندی و سبک‌کار شورائی، به‌سان خاستگاه اندیشگی دانش مبارزه طبقاتی کارکردی رهایی بخش دارد. هسته‌های کارگری ـ سوسیالیستی در راستای خودگستری مبارزه طبقاتی طبقه‌کارگر علیه خودبیگانگی همه‌گیرِ ناشی از مالکیت خصوصی، نطریه رهایی را مادیت می بخشند و پایگاه و سرچشمه‌های خودگردانی فردا می شوند.

 

تجربه بین الملل اول ۱۸۶۵

با روی کرد به مبارزه طبقه کارگر، آزمون درخشان بین‌الملل اول را می‌توان نمونه آورد. سازماندهندگان این همبستگی جهانی و طبقاتی، با کشفی در چرخشگاه تاریخی، جایگزینی رهایی بخش را پیش روی بنیاد نهادند. سخنرانی های مارکس در آن روزها، از آنجا ضرورت می‌یافت که به پشتوانه‌ی برخی بینش‌های نمایندگانی از اتحادیه‌های کارگری انگلستان درشمار «وستن» ها، به جای راه انقلابی مبارزه، به کژ راهه‌‌ای کشانیده می‌شد. مارکس در بخش دوم سخنرانی خویش در ۲۷ ژوین سال ۱۸۶۵ در شورای انجمن بین‌المللی کارگران در لندن این دریافت ارزشمند را به دنیای کار و سرمایه این گونه روشن و گویا، باز گشود.

این ره یافت، کل طبقه را در بر می گرفت  نه بخش و یا رشته‌ای از صنعت و یا برخی از مراکز کار و یا کارگران عضو. «جبهه‌ای» کارگری با گرایش ها ی موجود و فعالین جنبش کارگری و سوسیالیستی، با محور نشانه گرفتن مالکیت خصوصی و  با مبنا قرار دادنِ ‌خواست‌‌های پایه ای، باز تنظیم راه‌کارهای کارساز برای خواست های فوری، تکامل جنبش کارگری،‌ و نیز اهداف نهایی طبقه کارگر است. مبنای این ساختار بین المللی طبقه کارگر، مبارزه طبقاتی است.

 

 به این استراتژی:

۱- این مبارزه به مبارزه سیاسی کشانیده می شود

۲- استراتژی طبقه، قدرت سیاسی است

۳- سازمان این رویکرد، یک  دژ است

۴- نگاهبانی از طبقه کارگر را در بیان نامه دارد.

۵- اراده و نمایندگی طبقه کارگر را به نمایش می ‌گذارد

۶- ارگان های این سازمان یابی، وسیله اند و نه هدف

۷- ارگان این روی کرد، ابزاری  است  که  طبقه  کارگر  برای  هدف  عالی  خود  یعنی  از  بین بردن سیستم مزدوِری به طور  کلی،  در  دست  دارد .

 

با سازمانیابی انترناسیونال اول در سال ۱۸۶۵، راه‌کار  رهایی بخش طبقه کارگر در کشاکش و تنش دیدگاه‌های گوناگون کارگری و غیرکارگری، کشف شده است و در برابر، سرمایه نیز راه‌کار خود را  در پیش روی نهاد. در کنگره دوم بین الملل اول، در سال ۱۸۶۷ قطعنامه شد که:

 

  • «رهایی  اجتماعی کارگران بدون رهایی سیاسی آنها عملی نمی‌شود»
  •     «برقراری آزادی سیاسی به عنوان یک مرحله مقدماتی، مطلقاً ضروری است.»
  • رهایی طبقه کارگر، نه به دست نخبه‌گان و یا احزاب، بلکه به دست خود طبقه سازمان یافته و خود آگاه، انجام می گیرد.

 

سال ۱۸۶۵ کارگرانِ اروپا  در انترناسیونال اول که یک نهاد کمونیستی یا سوسیالیسیتی نبود و از کمونیست‌ها تا پرودونیست‌ها و آنارشیست ها و اوئنیست‌ها، بلانکیست ها ووو را در بر می‌گرفت، در یک توافق جمعی، اعلام کردند:

 

۱- تضاد بین طبقه کارگر وطبقه سرمایه دار ، تضادی آشتی ناپذیر است.

۲- مبارزه طبقاتی پرولتاریا موازی با زندگی اش از امروز تا رهایی به پیش می رود.

۳- درگیری و مبارزه، دیگر فردی و در یک صنف ویژه نیست، بلکه، پیکار بین طبقات است.

۴- سازمان دهی پرولتاریا به صورت یک طبقه هدف است.

۵- برای خودرهایی و رهایی جامعه از فلاکت و از خود بیگانگی باید سازمان یافت.

۶- برکنار ساختن بورژوازی در حاکمیت سیاسی و اقتصادی، وظیفه طبقه کارگر است.

۷ – لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید،پیش شرطِ لغو کار مزدوَوری، و جایگزینی مالکیتِ اشتراکی، استراتژی مبارزه طبقاتی کارگران است .

 

سازمان‌یابی طبقه کارگر

سازمان‌یابی شورا در جامعه کنونی ایران می‌تواند از یک هسته‌ی‌ کارگری ـ سوسیالیستی، کمیته مخفی اعتصاب و حتی رهبری موقت اعتصاب کارگری آغاز گردد؛ و در شرایط مناسب و دلخواه، در مدت زمانی کوتاه، با به‌هم پیوستگی این سلول‌ها به‌ارگان نمایندگی سیاسی کارگران و چه بسا مرکز جنبش انقلابی پرولتاریائی تبدیل گردد. برخلاف حزب کمونیست که سازمانی است ضروری و در برگیرنده بخشی از کارگران پیشاهنگ و کمونیست و ضروری مبارزه طبقاتی، و فعال در میان کارگران؛ شوراها، سازمان‌های مستقل پرولتاریا و فراروییده از درون طبقه می‌باشند. مستقل از هر گونه وابستگی.

 

اکنون با گذشت افزون به یک سده،‌ آزمون‌های کارگران بیانگر آن هستند که به کشتی فرسوده‌ی اتحادیه‌ها و تشکل‌های سنتی، دیگر‌نمی‌‌توان امیدی داشت؛ زیرا در عمل و تجربه ثابت شده است که اتحادیه‌ها، ‌کارگران را از مبارزات بنیادین و رهایی‌بخش طبقاتی، دور می‌دارند. نمونه لهستان و برزیل و آفریقای جنوبی ووو را از دهه ۱۹۸۰ تا کنون نمونه هایی از عملکرد اسارت بار  این تشکل های «مستقل» را به نمایش می گذارند. در کشورهایی همانند ایران، که سرمایه‌داری باندهای حکومتی برتری داشته و دارند، طبقه‌کارگر، بیشتر زیر کنترل دولت و دستگاه مستبد حاکمه‌ی سرمایه، کارفرمایی می‌شود؛ چرا که سرمایه های غیرحکومتی نیز عملاً در مالکیت باندهای همبسته با حکومت‌گران قرار دارند و مدافع سیاست‌های حکومت و به پیرو آن، در چنبره و زیر فرمان سرمایه، به‌شمار می‌‌آیند. بنابراین خواست ها و درخواست های روزمره‌ی طبقه کارگر دراین کشورها خواه و ناخواه‍ـ در برآمدهای سیاسی رخ می‌‌نمایانند. در پی آمد، اتحادیه‌ها در آنجایی که سلطه با سرمایه‌داری حکومتی است، با سنگرگیری‌های یکسر اقتصادی، نمی‌‌توانند از مرز خواست‌های اقتصادی،‌ رفرمیستی وروزمره عبور کرده و به میدان خود رهایی و انقلابی پای نهند. در این‌گونه کشورها، درخواست‌های اقتصادی و سیاسی از یکدیگر جدایی ناپذیر بوده و پیوستارِ مستقیمی را ساختار می‌دهند. بی‌سبب نیست که با هر برآمد کارگری در کشورهای پیرامونی سرمایه جهانی مانند ایران، به ناگزیر از آنجاکه حکومت را در برابر خود می‌بیند، هر مطالبه‌ روزمره‌ و ساده‌ای، شکل سیاسی به‌خود می‌گیرد. در چنین کشورهایی با کوچک‌ترین اعتراض کارگری، آماده‌باش و مانور نیروهای سرکوب و انتظامی‌ در جریان است و با هر همایش خیابانی، یورش نظامی‌ در رویاروی خیزش، آماده‌باش شلیک می‌گردد. پیکر به مسلسل های هلیکوپترهای دولت اصلاح طلب در خاتون آبادهای کرمان و  دهها نمونه دیگر را در برابر داریم. بنا براین در چنین شرایطی، اتحادیه‌های غیردولتی حتی اگر اجازه فعالیت داشته باشند؛ فاقدِ پتانسیل، پویه و ساختارِ مناسبِ چنین خواست‌هایی می‌باشند. در این کشورها، ناهمخوانی بین اتحادیه‌ی کارگری و برآمدهای گسترده و سراسری طبقه کارگر که به مطالبات سیاسی گرائیده، به یک بن بست بازدارنده کشیده می‌شود، به‌گونه‌ای که اتحادیه‌ها، یا سرانجام در کارکرد، در برابر کارگران قرار می‌گیرند و کارگران را به سازش و تن سپاری فرا می‌خوانند، ‌یا ممنوعه، منحل و غیرقانونی اعلام می‌شوند.

  •  راه‌گشای این بن بست‌ها، سازمان‌یابی کارگران درساختارهای نوینی‌است که خود‍رهایی کارگران را در برنامه‌ی عمل داسته باشند. در کشورهای زیر حاکمیتِ استبداد مضاعف، سازمان یابی هسته‌های کارگری ـ سوسیالیستی آغازگاه ساختارهای ضروری و نوین این سارمان‌یابی به شمار می‌آیند.

 

  • شورا و مجمع عمومی و کمیته‌های کارخانه، بسته به آزمون ها و شرایط محل کار، تشکل های توده‌ای کارگران و به نیازهای کنونی مبارزه طبقاتی پاسخگو هستند و به فراوریی طبقه کارگر به طبقه خودآگاه و خودگردان خویش روی کرد دارند. 
  • این مبارزه طبقاتی، در جبهه ای گسترده، همزمان با رفرمیسم از درون و بیرون طبقه، با حاکمیت مستقیم سرمایه و حکومت و  طبقه سرمایه‌دار باید مبارزه کند.
  • اتحادیه و سندیکاهای آلوده به رفرمیسم نمی توانند علیه خود به مبارزه بر خیزند.
  • تشکل‌مستقل سنتی، مستقل و اجازه تشکل یافته،  در هیچ اقلیمی در  جهان موجود و نه عالم خیال،  ظرف مبارزه با رفرمیسم و طبقه حاکمه و حکومت و مناسبات طبقاتی نیستند.
  • شورا، اتحاد مراکز تولیدی و رشته‌های همانند را در سراسر کشور، پیوند، پایگاه و ساختار می‌دهد. نمونه‌ی سازمان‌یابی شورای نفتگران در خوزستان در ماههای قیام سال ۵۷، که سراسری گردید.
  • سراسری بودن شورا، تنها پیش شرط پیروزی نیست.
  • این ارگان ها، باید خود‍رهایی کارگران را در برنامه‌ی عمل داشته باشند.

 

یک انترناسیونالیسم نوین کارگری

طبقه کارگر ایران بدون یک همبستگی طبقاتی جهانی، ‌به اهداف خود نخواهد رسید. اینک با “جهانی‌سازی تولید”، و نئولیبرالیسم اقتصادی که جهان را به بازاری از سهام، سرمایه مالی و تولیدی و لگام گسیخته تبدیل کرده، گرایش‌های قطب‌بندی شده که پیشتر در درون کشورها عمل می‌کرد، اکنون بین کشورها [فرا‌سوی‌ مرزها] عمل می‌کنند و شکاف «‌شمال – جنوب»، روز به روز بیشتر از اعتبار می‌ افتد.[[۱]] در مقیاس جهانی، طبقه کارگر واحد و همگنی با شرایط یکسان (و ناگوار) کار و زندگی، در جریان شکل‌گیری است..»[[۲]]

روند فراملیتی کنونی “موجب تقسیم شتابنده‌ی جهان به بورژوازی جهانی (طبقه سرمایه‌دار فراملی) و پرولتاریای جهانی” می‌باشد. این طبقه سرمایه‌دار فرامرزی، بیش از پیش به‌سان هم “طبقه‌ای در خود و نیز طبقه‌ای برای خود… در حال پیش‌روی به‌سوی پروژ‌ه‌ی طبقاتی جهانی سازی سرمایه‌داری می‌باشد”. “طبقه کارگر فراملی” – نه هنوز به‌سان “طبقه‌ای برای خود”- بل‌که “طبقه‌ای در خود” را برای انترناسیونالیسم کارگری پی می‌ریزد.[[۳]]

تظاهرات علیه سازمان جهانی تجارت (WTO) که در نوامبر ۱۹۹۹ در سیاتل آغاز‌شد، و در پی آمد، در ژنوای ایتالیا و گوتبورگ سوید و در سالهای گذشته به صورت هرچند فراطبقاتی«خیزش های وال استریت» خیزش هیا گلوبالیستی از کف جامعه جهانی اند که به‌مانند نخستین نشانه‌های پیدایش این جلوه‌ی ‌انترناسیونالیستی نوین کارگری بایستی فرا روید. خیزش‌های ضد کاپیتالیستی در سراسر جهانی علیه بحران‌ها و کارکرد سرمایه به ویژه سرمایه مالی،  هرچند مهر طبقاتی پرولتری بر آنها نیست، اما یک واکنش جهانی و بین‌المللی‌اند که می‌توانند پیش زمینه یک برآمد طبقاتی و بین‌المللی پرولتری باشند. جنبش های انقلابی سازمان یافته و آگاهمند طبقه کارگر، نقش تاریخی در پیشبرد این فرارویی دارند.

برای جلوگیری از به مسلخ بردن کارگران، باید سرنگونی سوسیالیستی مناسبات حاکم را پی ریزی کرد. پس بی درنگ باید به تدارک گزینه‌ی سازمان کار آگاهمند، یعنی شتابنده به سازمانیابی خودآگاهی طبقه کارگر و تهی دستان شهر و روستا پرداخت. زیرا که دیالکتیک دگرگون سازی سوسیالیستی که در انقلاب پرولتری زایش می‌یابد، در استراتژی‌هایی تجسم می یابند که به وسیله سازمان پرولتری، یا دستکم چاوشگران شوراها یعنی هسته‌های کارگری –سوسالیستی راهبردار  شود. بدون چنین تدارک و پیش زمینه ای، هرگونه شعار پردازی و بیانیه پراکنی و آکسیون‌های فراطبقاتی و همصدایی با رفرمیست‌های میانه باز، که گاهی به ویژه در خارج کشور با امواج سیاسی سازی‌ها و هیجان آفرینی‌ها و تحریکات (پروواکاسیون) دستگاه‌های امنیتی- اطلاعاتی رژیم سرگرم می‌شوند، به عنوان پرده‌ای ساتر؛ عمل می‌کند. تدارک پروژه هایی مانند «جامعه مدنی توانا» و و «تشکل سراسری» کذایی، و «سولیدارتی سنتر» به کارگزاری واسطه های استخدامی در اتحادیه های زرد کانادا و مانند آن، در ارزیابی نهایی، با هرز نیروهایی که می‌توانند به اندیشه و پراتیک سازمانیابی سوسیالیستی بپردازند، علیه طبقه کارگر عملکرد دارند.

     پیشبرد سبک کار کارگران انقلابی و «کار تاریخن ضروری» (برخاسته از کار اجتماعاً لازم طبقه کارگر)، و انتقال و گسترش شبکه‌ایِ دستاوردهای علمی و مبارزاتی به درون طبقه کارگر بدون سازمان‌یابی هسته‌های کارگری- سوسیالیستی و تبدیل این محافل مبارزاتی کارگری به هسته‌های پرولتری – سوسیالیستی غیرممکن خواهد بود. بنابراین نخستین پیش شرط تدارک سازمانیابی رهایی بخش طبقه کارگر، تدارک سازمانیابی هسته‌های کارگری- سوسیالیستی است. همانگونه که اشاره شد، ماده اولیه هسته‌ها و محافل مبارزاتی- کارگری در روند مبارزات خودانگیخته و هم اکنون جاری کارگران ایجاد می شود. این گونه سازمانیابی طبقه کارگر، با عظیم ترین راهیانه های انسانی دانش مبارزه طبقاتی پشتوانه می گیرد. این گونه سازمانیابی، پادزهر ساختار تثبیت گرایانه تشکیلاتی و ساختارهای سنتیِ ضدِ دگرگونی است. با این ره یافت رهایی بخش است که باید و می توان در برابر تشکیلات هیرارشیک و ضدشوراییِ موجود یا تدارک دیده شده بر خاسته و به ساختار سازمانیابی خودرهایی و خودگردانی یعنی ساختار بنیاد کار که در سرشت، شوراگرایانه و به سوی قدرت کارگری خودگران پویه دارد، فرا روئید.

کارگران و جنبش کارگری، از گزینش امکان موجود به انتخاب آنچه ضروری است فرا می‌رویند و این شدنی نیست جز آگاهی طبقاتی، یعنی درک ضرورت. درک این ضرورت، به یاری وحدت سه نیروی ساختاری،‌ سازمانی و آگاهی طبقاتی است. سازمانیابی سراسری طبقه کارگر، به سان ضرورت این آگاهی، با همبستگی و پیوست شبکه های هسته ها و ارگان های راستین طبقه کارگر، تبلور می یابد. نه- به اراده افرادی اراده گرا و بی مسئولیت به پی آمدهای آسیب زای طرح طراحی شده ی «تشکل های سراسری» کذایی .

عباس منصوران

دسامبر ۲۰۱۴/ دی ماه ۱۳۹۳

 

 

 



[۱]هریس ۱۹۸۷، هوگولت ۱۹۹۷؛ برباخ و رابینسون ۱۹۹۹؛ الد و همکاران ۱۹۹۹؛ هاردت و نگری ۲۰۰۰

[۲]William Robinson and Jerry Harris 2000: 16-17, 22-3

[۳]بورلی ج. سیلور، نیروهای کار و گلوبالیزاسیون از۷۰ ۱۸، ‌ص۴۰، ترجمه عباس منصوران، نشر نخست ۲۰۱۱، آلفابت ماکزیما استکهلم.